با توجه به اینکه در سالگرد فاجعه غم انگیز ۱۹ فروردین ۹۰ هستیم و با توجه به دروغ هایی که فرقه رجوی در این خصوص از دستگاه تبلیغی خود منتشر می کند، ترجیح دادم در این مقاله به اتفاقاتی که حول و حوش ما در آن روز افتاد بپردازم.
از روزهای ۱۲ و ۱۳ فروردین ۱۳۹۰ مشخص بود که اتفاقاتی در حال افتادن است و ما می دانستیم که خبرهایی که به گوشمان می رسد چندان خوب نیست و چشم انداز جالبی نخواهیم داشت .
شب ۱۹ فروردین در تمامی اضلاع قرارگاه اشرف به حالت آماده باش در آمدیم. متاسفانه کسی به ما نگفت که چه خبر است در صورتی که در تلویزیونهای دولتی عراق بارها گفته بودند که زمین های شمالی اشرف غصبی است و دولت عراق لازم است بر اساس حکم دادگاه آنها را به صاحبان اصلی اش که سند مالکیت دارند برگرداند.
متاسفانه تا لحظه آخر یعنی زمانی که به ما حمله شد حتی یک جمله به ما در خصوص واقعیت امر نگفتند که موضوع از چه قرار است و چه اتفاقی در حال وقوع می باشد که مثلا نفرات بتوانند با آمادگی بیشتری وارد این صحنه بشوند. هر چه هم ما سوال کردیم که چه خبر است صرفا به ما گفتند که خبری نیست و اینها همه دود و دم است و دولت عراق نمیتواند هیچ غلطی بکند .بعدا فهمیدم که رجوی روی دخالت آمریکا و منصرف کردن دولت عراق خیلی حساب باز کرده بود.
و این فاجعه ای بود که به کشته شدن ۳۶ نفر و مجروح شدن صدها نفر انجامید .
حرف من با رهبران فرقه این است که شما می دانستید و برایتان پرواضح بود که دولت عراق اگر بخواهد می تواند آن قسمت را تسخیر کند و ما قدرت مقابله با یک ارتش مسلح را نداشتیم . به راستی چرا تصمیم به مقابله گرفتید؟ چرا رجوی هرگز در این خصوص توضیح نداد که چگونه می خواست مقابل ارتش عراق بایستد. روی چه حسابی می گفت که عراق نمی تواند هیچ غلطی بکند.
رجوی تصمیم به مقابله گرفت. شد آنچه که نمی بایست بشود. باشد این هم اشکالی ندارد فقط چرا به نفرات نگفتید که چه اتفاقاتی در حال وقوع است که نفرات بتوانند با آمادگی کامل وارد به قول شما صحنه جنگ و نبرد با یک ارتش مسلح بشوند؟
بله شما نمی خواستید که نفرات آمادگی داشته باشند که مبادا تعداد کشته ها کمتر بشود چون هر چه کشته بیشتر باشد برابر است با مصرف تشکیلاتی بیشتر و سوء استفاده بیشتر از خونها توسط مریم قجر .
شما با اینکه می دانستید که ما هیچ شانسی در مقابل آنها نداریم به ما فرمان حمله می دادید و در هر حمله تعداد زیادی به خاک می افتادند. بله شما بودید که به دختران مظلوم می گفتید که با سپرهای چوبی به سمت نیروهای مسلح عراقی هجوم ببرند و در همین هجومها افراد زیادی پرپر شدند. تقصیرات نیروهای عراقی به کنار، اما مقصر اصلی این همه کشته و مجروح شخص رجوی بود که تلاش کرد تا این فاجعه اتفاق بیفتد. آخر تاریخ مصرف نیروها تمام شده بود و می بایست به نحوی از شر آنها خلاص می شد.
شاید ریختن این خونها چند روزی چسب تشکیلات مخوف شما شد اما به مرور زمان گلوی شما را فشرد و الان در آلبانی ورق برگشته و همه مسعود رجوی را مقصر اصلی و عامل جنایت می دانند.
من قصدم در این مقاله تبرئه نیروهای عراقی نبوده و نیست، بلکه فقط می خواستم به این موضوع بپردازم که اگر شما می خواستید می توانستید تعداد کشته و زخمی را به صفر برسانید، اما نکردید و آگاهانه هم نکردید، چون در آن مقطع به خون نیاز داشتید تا بلکه تعداد ریزشها کمتر بشود .
محمدرضا هخامنشیان – نجات یافته در آلبانی از فرقه رجوی