پس از حمله ی آمریکا به عراق درماه مارس ۲۰۰۳ و متعاقب آن خلع سلاح شدن فرقه و تجمیع آن ها در پادگان اشرف، دیگر سلاح « ناموس مجاهد» نبود و مبارزه ی مسلحانه معنی نداشت . اعضا که روزانه ساعت ها از وقت خود را در برنامه ریزی های سازمانی موظف به تمیز کردن اسلحه های سبک و سنگین بودند ، اکنون یکی از بزرگ ترین اشتغالات جسمی و ذهنی و یکی از مهم ترین دلایل ماندن در کنار مرز ایران را از دست داده بودند.
خلع سلاح گویی آخرین امیدهای پیروزی را در بسیاری از اعضا کشته بود و ماندن در سازمانی که روزی همه ی موجودیت خود را در ارتش آزادی بخش می دید و اکنون ارتشی بدون اسلحه بود ، منطقی به نظر نمی رسید.
نظارت ارتش آمریکا بر کمپ اشرف هر چند با توافقات پنهانی با سران فرقه همراه بود و درشکستن کنترل های فرقه ای و ساختار شستشوی مغزی در فرقه ی رجوی تأثیری نداشت اما پنجره ی کوچکی به بیرون از حصارهای فرقه گشود . از آن زمان فرایند جداشدن افراد از فرقه آغاز شد.
آن عده از افراد باسابقه ی فرقه که با خلع سلاح ارتش به اصطلاح آزادی بخش – ارتش خصوصی صدام – و سقوط حامی اصلی آن صدام حسین دیگر حضور در عراق را عقلانی نمی دانستند خواستار جدایی شدند وشماری دیگر که با وعده های پول و شغل و مهاجرت به اروپا فریب فرقه رجوی را خورده بودند، دو طیفی بودند که بیش از پانصد تن را شامل می شدند و ظرف دو سال اول پس از خلع سلاح مناسبات فرقه ای مجاهدین خلق را ترک کردند.
با این حال، افراد جدا شده کماکان تحت سیطره ی ذهنی فرقه ، گمان می بردند که بازگشت به ایران برابر است با دستگیری و اعدام و شکنجه. بیشترافراد علی رغم حب وطن و تمایل به بازگشت به آغوش خانواده خواستار مهاجرت و پناهندگی در اروپا شدند.
بازگشت جدا شده ها به وطن در تاریخ ۸ دیماه ۱۳۸۳
در هجدهم اسفند ماه ۱۳۸۴ برابر با ۹ مارس ۲۰۰۵ ، در پی اعلام عفو عمومی توسط دولت ایران ، یک گروه ۱۳۲ نفره از جدا شده ها به ایران بازگشتند. ورود این شمار از اعضای سابق فرقه ی رجوی با استقبال گرم خانواده هایشان وجان گرفتن امید در دل دیگر خانواده های چشم به راه همراه شد. پیش از آن نیز یک گروه ۱۰۰ نفره از جدا شده ها به ایران بازگشته بودند. از آن پس اعضای جدا شده از فرقه ی رجوی ، در جامعه ایران – با همه ی مشکلات معیشتی – پذیرفته شدند. زندگی عادی را در ایران از سر گرفتند ، اگر همسر و فرزندانی در ایران داشتند به آغوش آن ها پیوستند و اگر در پی انقلاب ایدئولوژیک کذایی در فرقه ی رجوی مجبور به طلاق و تجرد اجباری شده بودند، در ایران ازدواج کردند و صاحب خانواده شدند. در خاطرات و مصاحبه های افراد جدا شده بلااستثنا حسرت از دست دادن بهترین سال های عمرشان در فرقه ی رجوی و رضایت از زندگی در دنیای آزاد دیده می شود.
بازگشت به وطن ۳۰ آذر ۸۳
اوج گرفتن روند جدا شدن از فرقه در سال ۲۰۰۵ ، سران فرقه را بر آن داشت که ساز و کار کنترل ذهن و منزوی کننده فرقه را با تاکتیک های گوناگونی چون نشست های هفتگی و روزانه ی خودانتقادی – مانند غسل هفتگی ، حوض، عملیات جاری – شدت بدهند. این روند سرکوب گرانه تا سال ۲۰۱۶ یعنی زمان انتقال اعضا از عراق به آلبانی با شدت و حدت ادامه داشت.
اعطای امان نامه به افراد بازگشتی
پیش ازاقدام جنایتکارانه سران فرقه برای منزوی کردن افراد در پایگاهی در منطقه ای دور افتاده در بیرون شهر تیرانا، درپایتخت آلبانی بار دیگر فضا برای اعضا گشوده شد و در عرض چند ماه اول پس از انتقال، بیش از ۵۰۰ تن از افراد جدا شدند و این روند تا کنون ادامه دارد.
اوج گرفتن روند جدایی از فرقه رجوی در دو برهه ی زمانی مذکور بیان گر حقیقت خطیری در خصوص فرقه ی رجوی است و آن این که افرادی که درون پایگاه فرقه ی رجوی زندگی می کنند و به آن ها لفظ « اعضای سازمان» اتلاق می شود، در حقیقت اسرای فرقه ی رجوی هستند. این افراد همچون گروگان هایی هستند که حق ارتباط با خانواده هایشان ، حق زندگی آزاد ، مالکیت شخصی و حتی اندیشیدن به زندگی عادی و آزاد را ندارند اما ناخودآگاه ذهن آن ها در انتظار کوچکترین روزنه ای به سوی رهایی ست.
منادیان حقوق بشر و مقامات و مسئولین نهادهای بین المللی و حقوق بشری موظف هستند که علیرغم کارشکنی های سران فرقه حصارهای ذهنی افراد درون پایگاه فرقه را بشکنند و به آن ها اطمینان ببخشند که خروج از فرقه تهدیدی برای آن ها نیست. بدیهی ست که در صورت گشودن فضا، اسرای فرقه ی رجوی وابستگی قلبی وفکری به سران فرقه و شعارهایشان ندارند.
نوشته مزدا پارسی
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز فارس