با سلام خدمت خانواده های دردمند که دعای خیرشان همیشه حافظ ما بوده و ما را در برابر توطئه های فرقه رجوی مصون نگاه داشته است. اگر دعای خیر این مادران و عزیزان نبود مریم رجوی تا به حال ما را در آلبانی پخته و خورده بود.
این یادداشت را در حالیکه دلم و دلهایمان پر از درد و رنج و خون از فرقه رجوی، یعنی این فرقه ضد بشری که شعارش ظاهرا فدا و صداقت هست می نویسم. من در سالهایی که در این فرقه سپری کردم حتی یک نمونه فدا و صداقت از رهبران آن ندیدم، آنچه دیدم دروغ و فریب و نیرنگ بود.
در این ماه به ما جداشده ها گفتند که پول شما را کم کردیم و این مقدار پول هم که می دهیم قرض است و هر وقت خواستیم باید پس بدهید و تازه اقرارنامه خیانت هم بنویسید. اما بالاخره روزی خواهد رسید که فرقه مجبور باشد جواب جداشده ها را بدهد. بخصوص دخترانی که در این کشور غریب، تنها و بی کس ول کردند تا در تنهایی در به در و آواره شوند، ولی به یمن غیرت ایرانی نگذاشتیم فرقه نام ایرانی را در این کشور لکه دار کند.
ما هم در مقابل، عزم خود را جزم کردیم و جمع شدیم و به کمیساریا و ارگانهای دولتی رفتیم و یک طومار نوشتیم و امضاء کردیم و شکایت خودمان را دادیم. خواستیم تکلیفی برای آوارگی ما مشخص کنند و فشار آوردیم و کوتاه نیامدیم و یک صدا شدیم که باید در کوتاهترین فرصت به ما جواب بدهند.
همینطور هم شد و دود کار فرقه به چشم خودش رفت و ما از این به بعد مستمری پناهندگی مان را مستقیما از کمیساریا میگیریم و دیگر کاری با فرقه منحوس رجوی ملعون نداریم. ولی حرفهایی چون سنگ در دل مانده و چون استخوان در گلو گیر کرده دارم که میخواهم اینجا بنویسم.
ای رجوی ملعون، اولا خودت گفتی که جمع معجزه میکند. پس خودت اشتباه کردی که با جمعی که از تو جدا شده اند در افتادی و البته باید تقاص اشتباهت را پس بدهی که در یک کلام الان یک دشمن متحد و یک پارچه برای خودت درست کردی.
ثانیا من از این به بعد در کمال اختیار میتوانم با هر ایرانی و غیر ایرانی که بخواهم صحبت کنم و ارتباط بگیرم. تو زندگی را از من صلب کرده بودی ولی از این پس میخواهم به شیوه خودم زنگی کنم و تو نمی توانی مانع شوی. تو هیچ غلطی نمی توانی بکنی.
ثالثا من از این به بعد تمام چیزهایی که در داخل فرقه جهنمی تو دیدم و شنیدم و لمس کردم را ریز به ریز مینویسم و در سایتهای مختلف درج میکنم و دیگر از تو هم باکی ندارم.
رابعا تو که دم از انسانیت و حقوق بشر میزنی و البته در وجودت یک ذره شرف انسانی نیست، میخواهم بگویم که دیگر همه چیز تمام شد. هر چه هست را خواهم گفت که چکارها که نکردی و چطور میخواستی این نسل را از بین ببری ولی دودش الان در چشم خودت رفت و تو را سوزاند.
خامسا الان به خاطر این چوب لای چرخ کردن تو، ما جداشدگان در وضعیت بهتری قرار گرفتیم. همانطور که اشرف و لیبرتی تمام شد و گذشت این نیز بگذرد. ولی ما تقاص این همه رنج و دربدری را از گلویت بیرون میکشیم. تمام کسانی که همراه من بودند و الان جدا شده اند از شدت کارهای سنگین یدی در داخل فرقه و بار وسایل سنگین را به دوش کشیدن به بهانه اینکه ماشین نیست و سوخت نیست دچار مشکلات جدی جسمی هستند.
لازم به ذکر است که ما در داخل فرقه در عراق میبایست روزانه بارهای سنگینی را روی دوشمان می کشیدیم و جابجا می کردیم و اگر اینکار را به میزان خواسته شده نمی کردیم در نشست عملیات جاری زیر فشار روانی قرار می گرفتیم و متهم می شدیم که داریم مفت خوری می کنیم.
حتی بعد از یک روز کار طاقت فرسا وقتی یک وعده ناهار جلویمان می گذاشتند بلافاصله از گلویمان بیرون می کشیدند و صد بار توی سرمان میزدند. الان حتی یکی از ما جسم سالم نداریم و حتی به کسانی که مشکل جسمی داشتند در داخل فرقه مارک تمارض می زدند و مجبور به کار سنگین می کردند. این افراد چهار سال تمام در لیبرتی بدون مداوا و بدون رسیدگی با درد خودشان سوختند و ساختند.
این همان حقوق بشر و عدالت اجتماعی مسعود رجوی است که وعده اش را به مردم ایران می دهد. در نشستها افراد فقط و فقط به خاطر فداکاری و صداقتی که داشتند و مسعود رجوی ملعون را رهبرعقیدتی خودشان می دانستند، همه چیز را به او میگفتند. بعد وقتی یک نفر جدا میشد نشستهای پی درپی برای ما میگذاشتند و تمام جزییات فرد را با کلی دروغ و دغل که به آن اضافه می کردند برملا می نمودند. اینها همه از اوج صداقت رجوی با افراد بود. اما روزگار ما بر رجوی هم خواهد رسید.
سادسا در ذهن ما مهر کرده بودی که ما متعلق به خودمان نیستیم و مال خدا و خلق و رهبری هستیم و هیچ اخیتاری از خودمان نداریم و هیچ حقی نداریم و فقط حق پرداخت داریم و باید فقط مجاهدت کنیم. راستی مجاهدت چیست؟ در دستگاه تو مجاهدت یعنی خیانت و وطن فروشی و مزدوری و هرگونه اقدام علیه عالی ترین مصالح کشور و مردم که نمونه اش همکاری با دشمن متجاوز و تبلیغ برای تحریم علیه ملت و افتادن دنبال دشمان ایران بود.
این یعنی مجاهدت در راه خدا و خلق از نوع مسعود رجوی. می گفت باید عاطفه ات را بسوزانی و هیچ عاطفه ای نسبت به خانواده و زندگی و همسر و فرزند نداشته باشی. این هم یک نمونه مجاهدت خواست رجوی است. میگفت اگه میخواهید مجاهد بمانید باید همه چیز کنار بگذارید و فقط من را انتخاب کنید. میگفت من همه چیز شما هستم و بهشت و دوزخ را من می دهم و اگر دنبال من نباشی و از پی من نیایی بهشت در کار نخواهد بود. این را صد بار در نشست ها تکرار کرده بود.
من فقط مشتی از خروار را گفتم. فقط خدا می داند که در عراق و همچنین در آلبانی چه بر ما گذشت و رجوی ملعون چه به سر ما آورد. در عراق توطئه می کرد و ما لایه های پایین تر را جلو می فرستاد تا کشته شویم و زنان مسئول را عقب نگاه میداشت. بعد امثال مژگان پارسایی یک چیزی هم طلبکار می شدند و پرخاش می کردند که چرا جلوتر نرفتیم تا بیشتر کشته بدهیم.
اینها بماند برای بعد تا معلوم شود که رجوی چه خیانت ها به ملت ایران و حتی به پیروان خود کرد. همه اینها روزی به صورت کامل برملا خواهند شد. رجوی خیلی از تاریخ و اجتماع صحبت می کرد. پس خودش بهتر می داند که سرنوشت کسی با اینهمه جنایت و خیانت و کسی که به پنج نسل ملت ایران ستم کرد چه خواهد بود.
یادداشت از محمد حسینی
نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی
انتهای پیام