در تاریخ ۱۵ دسامبر ۲۰۰۳ خبرگزاری های جهان مهمترین خبر سال، یعنی دستگیری یکی از خشن ترین دیکتاتورهای منطقه خاورمیانه را اعلام کردند. صدام حسین دیکتاتور عراق که تا این تاریخ در پناهگاه خود مخفی بود، سرانجام دستگیر شد و به دام افتاد. اگر چه دیکتاتور عراق دیگر نیست، اما قصد دارم، یادآوری کنم که هنوز بقایای صدام حسین در ترویج ترور و خشونت در عراق و منطقه خاورمیانه نقش اساسی دارند و بدنه و پیاده نظام فرقه تروریستی داعش را شکل داده اند. اگر چه دولت عراق رسما اعلام کرده است به دولت خلافت اسلامی داعش پایان داده است، اما روشن است که بدنه و رهبری فرقه تروریستی داعش به طور کامل از بین نرفته است. از سوی دیگر فرقه تروریستی رجوی، شریک حکومت صدام حسین، اگر چه به اجبار مجبور شدند در سال ۲۰۱۴ عراق را ترک کنند و به آلبانی بروند، ولی کماکان میراث خوار صدام حسین و پول های به یغما رفته مردم عراق هستند. بازخوانی سرنوشت صدام حسین و صدام حسین ها ، موجب می شود که اندیشه های فرقه گرایانه، خشونت طلب و تمامیت خواه نتوانند جامعه را به چاه فراموشی بفرستند.
البته صدام حسین هم از همان ابتدا دیکتاتور نبود، اتفاقا او در قامت یک ناجی و نیروی ضد ظلم و ضد سلطنت ظاهر می شد، رجوی ها نیز چنین بودند، خانم آنگ سان سوچی نیز چنین بود، همین خانم سوچی در قامت اپوزیسیون برنده جایزه صلح نوبل شد، اما در قامت حکمران و به عنوان رهبر دولت میانمار موجب سرکوب و وکشتار هزاران تن از مسلمانان روهینگیایی شد و مورد انتقاد گسترده بسیاری از شخصیتها و سازمان های بینالمللی و مدافع حقوق بشر قرار گرفت. همین چند روز گذشته بود که سازمان پزشکان بدون مرز گزارش داد که سربازان ارتش میانمار در نخستین ماه حمله به روهینگیا، دست کم ۶۷۰۰ نفر از اعضای این اقلیت قومی در میانمار را کشتهاند که از این تعداد ۷۳۰ نفر از کودکان زیر ۵ سال بوده اند. فاجعه از این عمیق تر؟ اینجا مشخص می شود که حکمرانی چقدر سخت است.
در ظاهر شاید بی انصافی و ناعادلانه به نظر برسد که نام خانم آنگ سان سوچی بغل نام صدام حسین ها و مسعود و مریم رجوی ها، بن لادن ها و ابوبکر بغدادی ها بیاید، اما باید به مسائل اجتماعی واقعی نگاه کرد. بسیاری از انقلابیون و مبارزین و غیره تا زمانیکه مزه قدرت لجام گسیخته را نچشیده اند، در قامت عدالتخواه و آزادی طلب ظاهر می شوند، آیا آنها در قامت حکمران نیز چنین خواهند بود؟ بسیار سخت است که امید داشت ، این دسته باصطلاح آزادیخواهان ، خود دوباره ، دیکتاتور آینده نخواهد شد. آیا کسانی که لباس دروغین آزادیخواهی بر تن دارند ، ولی در عمل زندان دارند و پادوی سرویس های اطلاعاتی هستند ، می توانند لباس اپوزیسیون بر تن داشته باشند؟ آیا کسانی که حکمران مادام العمر حزب و سازمان و فرقه خود هستند، از انتقاد گریزان و مصون هستند و خود را مقدس می کنند و هنوز به قدرت نرسیده تمرین دیکتاتوری ، ترور و خشونت می کنند، می توانند مدعی آزادی باشند. همین هفته گذشته بود که دوست عزیز آقای مهدی خوشحال و همچنین آقای عبدالکریم ابراهیمی مورد تهاجم چماقداران تروریست فرقه رجوی قرار گرفتند و زخمی شدند، خود من هم در سال ۲۰۰۷ مورد تهاجم چماقداران تروریست رجوی قرار گرفتم و زخمی شدم، همینطور سایر منتقدین. آیا کسانی که قبل از رسیدن به قدرت چنین می کنند، در قامت حکمران چه خواهند کرد؟ این روش و منش همه خشونت طلبان هست. روش و منش صدام حسین نیز همین بود. صدام حسین پس از انقلاب ضد سلطنتی عراق در ژوئیه ۱۹۵۸ و هنگامیکه این کشور گام های لرزانی را برای دمکراسی و نظام چند حزبی تجربه می کرد، به یک گروه ترور پیوست. صدام حسین در نخستین گام به ترور عبدالکریم قاسم نخست وزیر وقت عراق دست زد که در این امر ناکام ماند و به همین دلیل ابتدا به سوریه و سپس کشور مصر گریخت. اما حزب بعث عراق سرانجام موفق شد در فوریه سال ۱۹۶۳ با پشتیبانی از چند افسر ارتش، با کودتایی خونین به دولت عبدالکریم قاسم پایان دهد. صدام حسین بی درنگ به بغداد برگشت و شریان اصلی حزب بعث، یعنی شبکه امنیتی مخفی آن را به دست گرفت. با قدرت گرفتن حزب بعث ، روزهای رویایی برای صدام حسین آغاز شد، چرا که احمد حسن بکر رهبر کودتای نظامی از بستگان نزدیک او بود و صدام حسین با ۳۱ سال سن نزدیکترین متحد وی شد. بدین ترتیب صدام حسین که به کاربرد “زور و خشونت” اعتقاد عمیقی داشت، عملاً همه کاره کشور عراق شد. او با ابزار خشونت ، ترور و زندان ، همه مخالفان و رقیبان خود را از میدان بیرون راند و تمام پست های حساس دولتی، بویژه در بخش های اطلاعاتی و امنیتی را به بستگان و نزدیکان مورد اعتماد خود سپرد و هدایت ماشین سرکوب را نیز شخصا به دست گرفت. صدام حسین در طول چند سال و اعمال سرکوب و قهر مطلق، قدرت خود را بر ارتش و ارگان های امنیتی عراق کامل کرد و از همین طریق توانست در سال ۱۹۷۸ احمد حسن البکر رئیس جمهور کشور عراق را کنار زند و زمام امور را شخصا به دست گیرد. این تاریخ تقریبا همزمان با وقوع انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در ایران بود. صدام حسین که خود را رهبر امت عرب می نامید، در صدد جدایی استان خوزستان از ایران بود. وی امیدوار بود که پس از سقوط نظام سلطنتی و نابسامانی و بهم ریختگی در ارتش ایران کار را یکسره کند، اگر چه تهاجم نظامی صدام حسین در ۳۱ شهریور ۱۳۵۸ با موفقیت هایی از جمله اشغال خرمشهر و چندین شهر دیگر ایران را موجب شد، اما سرانجام صدام حسین ناکام ماند و صرفاً جنگی هشت ساله برای دو کشور همسایه و صدها هزار کشته و دو اقتصاد ویران را رقم زد. اما مسعود رجوی در ماجرای جنگ هشت ساله ایران و عراق در کدام جبهه قرار داشت؟
فرقه رجوی در طول جنگ ایران و عراق، در حالیکه وارد مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران شده بود، در صدد همکاری همکاری با صدام حسین دیکتاتور عراق در آمد. در همین چارچوب مسعود رجوی در در دی ماه ۱۳۶۱ با طارق عزیز معاون نخست وزیر رژیم صدام حسین در پاریس ملاقات کرد. بعد از این ملاقات ارتباطات مزدورانه پیدا و پنهان رهبری فرقه رجوی با رژیم صدام حسین شکل علنی تر به خود گرفت. یکی از تعهدات رجوی به صدام حسین ، جاسوسی برای این کشور بود که با سرسپردگی و پیشرفت روابط و مناسبات مسعود رجوی با صدام حسین، در خرداد سال ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش صدام و رجوی، یا به قول منافقین ارتش آزادیبخش شکل گرفت تا بازوی کمکی برای ارتش صدام حسین در جنگ ایران و عراق باشد.
صدام حسین که رویای رهبری امت عرب را در ذهن داشت، بعد از شکست در جنگ با ایران ، تجاوز جدیدی را علیه کشور کویت در زمستان ۱۳۶۹ برابر با ۱۹۹۱ میلادی آغاز کرد. بعد از اولتیماتوم شورای امنیت به صدام حسین برای خروج از کویت و سرپیچی دیکتاتور عراق، بمباران هوایی عراق در سال ۱۹۹۱ آغاز شد که شرایط برای پیشروی اپوزیسیون کرد و شیعه عراق به سمت بغداد برای سقوط صدام حسین فراهم شد . اما فرقه رجوی با نیروهایش در منطقه جلولا مانع پیشروی اپوزیسیون کرد و شیعه عراق شد که در این درگیری های نظامی تعداد زیادی از کردهای عراق توسط سازمان منافقین به قتل رسیدند.
صدام حسین سرانجام از این دام نیز رهایی پیدا کرد، اما بعد از عملیات تروریستی یازدهم سپتامبر در آمریکا و حمایت صدام حسین از گروه تروریستی القاعده و مسائل دیگر موجب حمله نیروهای آمریکا و انگلیس به عراق شد که سقوط صدام حسین را در سال ۲۰۰۳ بدنبال داشت.
آمریکا بعد از حملات ۱۱تروریستی یازده سپتامبر، منافقین را در لیست خود از سازمان های تروریستی باقی گذاشت ، اما مسعود رجوی فرقه خود را خلع سلاح کرد تا با ارباب جدید کنار بیاید، همان ” سلاح” ی که ناموس مجاهد خلق بود و برای تحویل ندادن آن به مقامات جمهوری اسلامی خشونت و مبارزه مسلحانه را در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ آغاز کرد تا بهای گزافی را جامعه ایران در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بپردازد. آیا کسی تردید دارد که اگر سی خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه منافقین نبود، جامعه ایران در این نقطه نایستاده بود و می توانست گام های بسیار بزرگی را به سمت جلو بردارد.
اما بعد از سقوط رژیم عراق در سال ۲۰۰۳ ، صدام حسین و دیگر رهبران این رژیم مخفی شدند. مسعود رجوی و مریم رجوی نیز که در تحکیم رژیم صدام حسین مشارکت داشتند، به همراه مسئولین ارشد مورداعتماد خود از عراق فرار کردند، مریم رجوی به فرانسه گریخت که بعد ها توسط مقامات قضایی ضد تروریست فرانسه دستگیر و تحت تعقیب قرار گرفت و فرقه رجوی آن را کودتای فرانسه علیه این فرقه تروریستی قلمداد کرد و چندین نفر انسان مغزشویی شده در فرقه رجوی را یک خودسوزی هماهنگ و تشکیلاتی و سازماندهی شده به دم مرگ فرستاد. مسعود رجوی نیز خود کماکان مخفی می باشد، اگر چه ترکی فیصل مسئول سابق سرویس اطلاعات عربستان که رابطه نزدیکی با موساد اسرائیل دارد، او را ” مرحوم ” اعلام کرده است . اما من فکر می کنم مسعود رجوی زنده است، ولی گفته اند که مرده بماند، در واقع او برای رفتن به ” کمای مغزی ” مجبور و هدایت شده است. برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید.
اما صدام حسین به مانند مسعود رجوی به «کمای مغزی» نرفت. او در ۱۵ دسامبر ۲۰۰۳ توسط نیروهای آمریکایی در یکی از روستاهای شهرک ادوار در ۱۶ کیلومتری منطقه تکریت عراق دستگیر شد و چند ماه بعد دادگاهی در بغداد برای رسیدگی به جرائم وی تشکیل شد و بعد از حدود یکسال وی به اعدام محکوم شد، اگر چه من از مرگ هیچکس، حتی صدام حسین ، که بعد از هشت سال زندان انفرادی در زندان های سازمان مجاهدین در داخل پادگان اشرف، بیش از یکسال و اندی نیز در زندان ابوغریب او حبس کشیدم، به دلایل حقوق بشری خرسند نمی شوم. صدام حسین اعدام شد. مسعود رجوی مرحوم شد تا به کمای مغزی برود، اما سرنوشت مریم رجوی و فرقه بی آینده مجاهدین چه خواهد شد؟
یادداشت از محمد حسین سبحانی
انتهای پیام