• امروز : پنج شنبه - ۶ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 26 December - 2024

مصاحبه به خانم بطول سلطانی ۱۰و۱۱

  • کد خبر : 1197
  • 21 ژانویه 2015 - 8:33

گفتار دهم: سوء قصد به رجوی توهم یا واقعیت

بنیاد خانواده سحردر بخش پیش روی ضرورت سیستم های امنیتی بحث کردیم. خانم سلطانی به زمینه های مادی این ضرورت اشاره نمودند و خانم یوسفی درباره کذب بودن این ادعاها صحبت کردند. اما کماکان می خواهیم با این موضوع بحث را پیش ببریم. حالا این سوال را مطرح می کنم، که آیا بطور مشخص با مورد یا مواردی از سوء قصد به رجوی مواجه شدید. مثلا به مورد مشخصی برخورد کنید که کسی قصد سوء به جان رجوی داشته باشد.

خانم سلطانیبه این صورت تیز و همین صراحت، نه خیر. می شود گفت حتی یک مورد هم نداشتیم. اما بر اساس فرض و گمان و مستند به اعترافاتی که افراد داشته اند، مواردی مطرح شد. این موارد را هم آدرس دقیق نمی دادند. نه به نام افراد اشاره می کردند و نه جزئیاتی از آن را مطرح می نمودند. فقط در حد اشاره و بصورت کلی بود. روشن ترین موردی که مطرح شد این بود که مثلا فلان نفری که از نظر ما نفوذی بود و بدون هماهنگی به سمت میکروفون رفت، او مظنون به سوء قصد بوده است.

بنیاد خانواده سحرخوب این ادعا روی چه پایه های مادی مطرح می شد.

خانم سلطانیپایه محکمی نداشت. روی همین فرض و احتمالات بود. مثلا می گفتند چون وقتی پشت میکروفون رفته، حرف درست و حسابی برای گفتن نداشته و چرت و پرت گفته نتیجه گیری شده که دنبال فرصت بوده اما این فرصت ایجاد نشده است. اما مورد خیلی جدی بیان نشد.

بنیاد خانواده سحرخوب همین صحبت های شما به نوعی در مغایرت با آن سخت گیری های درون تشکیلاتی و بازرسی ها است، خود شما این تناقض را چگونه حل می کنید.

خانم سلطانیخوب بحث بر سر بالا بردن ضریب اطمینان و جنبه های پیشگیرانه بود. روی همان حرفی که مریم می زد و می گفت ما نمی توانیم روی امنیت مسعود ریسک کنیم.

بنیاد خانواده سحریعنی حاضر بودند اینقدر حساسیت بخرج بدهند که باعث رنجش افراد و تقویت حس بی اعتمادی نسبت به خودشان بشود؟

خانم سلطانیظاهرا نمی شود جز این نتیجه گیری دیگری کرد.

خانم یوسفیببخشید خانم سلطانی، در تکمیل توضیحات شما، همان نکته ای که اشاره کردم، یعنی یکی جنبه تحقیر کردن افراد از یک طرف و همچنین بحث عمیق کردن فاصله رجوی با تشکیلات بارز می شود. ضمن اینکه این دستگاه آنقدر سخت گیرانه و سفت و سیستماتیک عمل می کند که اجازه نمی دهد آن بی اعتمادی که اتفاقا زمینه های مادی و بالقوه زیادی هم دارد، خودش را به فعل و عمل برساند. پس می شود نتیجه گیری کرد که همه این دستگاه به دلایلی غیر از آنچه در بیرون از مناسبات روی آن تکیه می شود، تنظیم می گردد. در درون تشکیلات هدف اش تحقیر کردن و همچنین راه حل بی اعتمادی به مناسبات را دنبال می کند و در بیرون از تشکیلات همانطور که اشاره کردم برای پز دادن و برطرف کردن عقده های حقارت و بزرگ کردن رجوی در نزد مخاطبان بیرونی و رسانه ها و دولتمردانی که رجوی می خواهد به نوعی خودش را پیش آنها لوس کند. ضمن اینکه من این موضوع را در فازهای خیلی متفاوت تری می بینیم. یعنی اگر قرار باشد روی موضوع نفسانیت یک آدم بحث کنیم، روی کیش شخصیت و عقده ها، خوب بحث از اساس فرق خواهد کرد.

بنیاد خانواده سحرخانم سلطانی در سطح مناسبات شما یعنی شورای رهبری تا چه اندازه روی این موضوع بصورت مستقل و کاربردی بحث می شد. هم روی اهمیت موضوع و هم روی اهرم های امنیتی، چه در موضوع تامین امنیت رجوی در مناسبات چه در بیرون از مناسبات و ترددها و جابجایی ها. 

خانم سلطانیروال ثابتی برای طرح این موضوعات در سطح شورای رهبری وجود نداشت. ضمن اینکه اصلا این بحث ها در نشست های عمومی مطرح نمی شد. چون بردن این بحث ها در کل مناسبات هم به هر حال هزینه بردار بود. یکی از جهت اینکه خودش گرا می داد. احتمالا کسانی را که چنین قصدی داشتند کنجکاو می کرد. غیر مستقیم برای آنها مصونیت ایجاد می نمود. جدای از این موارد اصلا با آن حریمی که برای رجوی ساخته بودند، جور در نمی آمد. آن حریم مقدسی که آن همه روی آن تبلیغ و سازماندهی کرده بودند می شکست. این سوال را مطرح میکرد که پس رجوی در حریم تشکیلاتی خودش هم ایمن نیست. این مواردی را هم که برای شما توضیح دادم طی چندین سال و در مقاطع مختلف جسته و گریخته در تشکیلات به اصطلاح بیرون درآمده است. اینطور نبوده که مستقیما و واضح بروند روی آن بحث کنند یا عمومی اش کنند. اما بصورت موضوع اول در لایه حفاظت و تامین امنیت رجوی مورد بحث و نتیجه گیری و اتخاذ راهکار قرار می گیرد. از آنجا هم تحت هیچ شرایطی بیرون نمی آید، حتی برای ما که شورای رهبری بودیم.

بنیاد خانواده سحرمنظورتان این است که این لایه امنیتی در مناسبات ناشناخته و سکرت هستند؟

خانم سلطانیاتفاقا بر عکس همه می دانند که اینها بچه های امنیت هستند. حتی امکان دارد خیلی ها هم ندانند، ولی هیچ اصراری به مخفی کردن اینها نیست. اصراری به قایم کردن و مخفی کاری روی اینکه یک لایه و رده حفاظتی در تشکیلات وجود دارد ندارند. در عین حال زیاد هم روی معرفی کردن اینکه اینها یک گروه حفاظت یا پرسنل ترددات هستند اصراری ندارند. حداقل این است که می گویند اینها جزو اطلاعات هستند.

بنیاد خانواده سحراین بخش حفاظت و اطلاعات در درون خودش چقدر پیچیدگی داشت. آیا همه نفرات این لایه همدیگر را می شناختند. بطور معمول این بخش ها لایه به لایه هستند. مثل آن چیزی که معمولا می گویند اطلاعات و ضد اطلاعات. از این مسائل چقدر آگاهی دارید.

خانم سلطانیبله در درون اینها تقسیم بندی هایی بود. مثل ارگان حفاظت و ترددات یا ارگان امنیت و حفاظت. اینها باید یک حد و مرزهایی را در مناسبات رعایت می کردند. مثلا من یادم هست بعضی از این نفرات که در شورای رهبری هم بودند باید مواظب می بودند که در بحث ها و صحبت های آنها در شورای رهبری با موضوعات امنیتی تداخل پیدا نکند. مثلا وقتی نفری از این بخش می خواست در نشست های شورای رهبری صحبت کند، یک نفر را می فرستادند تا به او تذکر کتبی بدهد که مواظب حرف زدن خودش باشد و بداند اینجا نشست حفاظت و ترددات نیست، نشست شورای رهبری است. یعنی حتی روی بالاترین سطح مناسبات هم کنترل داشتند که این بحث ها مطرح نشود. یا در صورت لزوم هر اندازه که ضرورت است مطرح بشود. مریم و مسعود هر دو روی قابل اعتماد بودن این لایه تاکید می کردند.

بنیاد خانواده سحریعنی یک بخشی از وظایف این بخش صرف نظر از وظایف امنیتی استتار و مخفی کردن وضعیت خودشان بود؟

خانم سلطانیدقیقا. مثلا موظف بودند خیلی حساب شده برخورد کنند، در صحبت ها خیلی حساب شده صحبت کنند. معمولا در رابطه با دیگران خیلی بسته عمل می کردند. اصطلاحا می گفتند گارد طرف بسته است. به کسی اجازه نمی دادند با آنها راحت و از هر دری سخن بگویند. در مقایسه خیلی تیز بودند. ممکن بود مثلا با کسی که در بخش کامپیوتر کار می کرد، بشود از هر دری حرف زد، به اصطلاح راه می داد، اما هیچ وقت نمی شد با اینها راحت حرف زد. حتی ممکن بود من ندانم که این نفر در این بخش کار می کند، اما از نوع تنظیم رابطه اش می شد فهمید که گارد او بسته است و نمی شود به او نزدیک شد. از طرف دیگر ذهن این آدم بصورت اتوماتیک وار به روی موضوعات امنیتی قفل بود. ممکن بود این آدم در خارج از این مدار اخلاقا و شخصیتا خیلی هم ریلکس و باز باشد، حتی بعضا اینها را در موقعیت های مختلف مثلا تلویزیون سازمان می دیدیم، تیپ های خیلی باز و اجتماعی و راحتی بودند، اما با این احوال می دانستند تا کجا باید بیایند و چطور خودشان را استتار کنند. حتی ما که خیلی مورد اعتماد بودیم واقعا نمی دانستیم که اینها چه آموزش هایی می بینند، چطور آموزش می بینند، که می توانند تا این اندازه پیچیده و چندگانه برخورد کنند. اما در تنظیم رابطه متوجه می شدیم اینها چکاره هستند. چیزی که خیلی نمود داشت این بود که می خواستند آگاهانه این فاصله به مناسبات منتقل بشود. از یک طرف سکرت ماندن این نفرات در تشکیلات و از طرف دیگر ایجاد یک جو روانی و پلیسی که همه از حضور سایه وار آن در کنار خود با خبر باشند. همین شیوه هم در میان آن لایه ای که مشخصا به مدار حفاظت و اطلاعات شناخته می شدند حاکم بود. یعنی همان جنبه لایه ای بودن مدار حفاظت که در درون خودشان هم چندان آسوده خیال نباشند.

بنیاد خانواده سحرخانم یوسفی شما در این بحث ها مدام به جنبه های کلی موضوعات می پردازید، به انگیزه هایی که شاید کمتر به چشم می آید. می خواستم با همین نگاه به جمع بندی این بحث بپردازید.

خانم یوسفیمن نکته ای که می خواهم اضافه کنم، شاید هیچ ارتباطی با مورد بحث نداشته باشد اما شاید بتواند به درک ما از کل مسئله و موضوع کمک کند. وقتی ما می گویم دستگاه رجوی و آن را به صفت فرعونی معرفی می کنیم، این منش در تمامی اجزا و اندام این دستگاه نمود دارد و باید خود را نشان بدهد. این دم و دستگاه هم جدای از این قاعده نیست. یعنی نمی تواند باشد. چون در اینصورت دستگاه را ناقض و دچار تعارض و لنگ خواهد ساخت. مثل قطعات یک پازل که اگر منطقی کنار هم قرار نگیرند آن تصویر نهایی در نخواهد آمد. تفاوتش به اعتقاد من در اشل و اندازه آن است. رجوی به لحاظ شخصیتی نشان داده که می خواهد جای دیگران باشد تا جای واقعی خودش. در کتاب خاطراتی می خواندم که رجوی در زمانی که هنوز جوجه مبارزی بیش نبوده ادعاهای خیلی بزرگی داشته است از جمله اینکه خودش را در مقیاس حنیف نژاد و سعید محسن برای انجام یک سری کارها خیلی شایسته تر می دانسته یا مثلا خیلی علاقه داشته به لحاظ تیپ و ظاهر شبیه ژنرال جیاپ و امثال رهبران مبارزاتی و به همان اندازه شبیه متفکرین آن زمان باشد. خوب این روحیه وقتی با نیمچه قدرت تشکیلاتی علاوه می شود، همینی می شود که امروز می بینید. یعنی می رود دنبال شبیه سازی و الگو برداری مبتذل.

شما اگر به دستگاه رجوی و در آن شکل هندسی که ترسیم کرده نگاه کنید، خواهید دید که همه اجزائ این هرم سمت و سو و جهتشان به آن نقطه ای است که رجوی ایستاده است. وقتی در مناسبات این جهت گیری اصل می شود که همه راه ها به رجوی ختم شود، معنی اش این است که بدون او هیچ و با او یعنی همه چیز. به نظر من گذشته از بررسی همه این عوامل مادی و بیرونی چیزی که ما فراموش می کنیم راجع به آن حرف بزنیم، نقش خود رجوی است به صفت آن خود درونی، به صفت آن کشش های خودبزرگ بینانه که اتفاقا رد پای آن را می توانید از همان دوران نوجوانی رجوی تا حالا دنبال کنید. به اینکه این آدم اگر نتوانسته آن خود درونی اش را در یک اشل بزرگ اجتماعی تحقق ببخشد، همان ها را در یک اشل کوچک تشکیلاتی شکل می دهد و بازسازی می کند. حتی من معتقدم این الگوبرداری به لحاظ خیلی نشانه ها و کدهای آشنا، مابه ازاء دارد. از فرهنگ دست بوسی گرفته تا تعطیل کردن فکر و اندیشه و نفی خیلی توانایی های فردی در دیگران که تمامی آنها را معطوف به خود می کند. به اینکه خود را کلید رستگاری تعبیر می کند. به اینکه بصراحت می گوید من به جای شما فکر می کنم، راه می روم، اندیشه می کنم، حرف می زنم. خوب این قطبیت اگر خودجوش محقق نشود، یعنی پشتش اختیار و اراده و عشق و ارادت درونی و خودجوش نباشد، به ابزار نیاز دارد. به داستان سرایی، به اسطوره سازی، به تخیل پردازی، سناریونویسی، دروغ پردازی، و در ادامه برای حفاظت از اینها و بستن هر گونه راه نقد و منطق به امنیت و حفاظت و دستگاه کنترل و زندان و این قبیل ابزارها نیاز پیدا می کند، اگر آن چشم انداز و هدف نهایی را لحاظ کنیم، متقاعد خواهیم شد اینها ابزارهای اجتناب ناپذیر این دستگاه هستند. 

 قسمت یازدهم: اتاق خواب مسعود و مریم  

بنیاد خانواده سحرخانم سلطانی شما در تشریح امکانات پارسیان به اتاق خواب مسعود اشاره کردید. شاید برای اولین بار باشد که یک نفر تا این اندازه به زندگی خصوصی رجوی نزدیک می شود. من بالشخصه فکر می کنم در نوع خود یک تابو شکنی باشد. چیزی که در این میان جلب توجه می کند کیفیت این نوع زندگی در شخصی ترین بخش زندگی رجوی است. به این موضوع از چند زاویه می شود نگاه کرد. یک زاویه همان نگاه تجمل گرایی به کل این مجموعه و مقرهای شخصی رجوی است که بالطبع شامل این قسمت از زندگی شخصی او هم می شود. یک زاویه هم نگاه ابزاری به این امکانات است. منظورم این است که این امکانات می تواند وجه دیگری از تمایلات شخصی و فردی آدم ها را نمایندگی کند. تمایلاتی که شخصی تر و درونی تر و به همان اندازه برای کسانی در جایگاه رجوی چالش برانگیزتر نشان می دهند. حالا سوال این است که چقدر از این وضعیت در همسویی و در خدمت آن کلیت نگاه تجمل گرا به زندگی شخصی رجوی است و چقدر از آن در واقع ابزاری و در خدمت تمایلات شخصی تر است که بطور مشخص می توانند زیر مجموعه کشش ها و تمایلات جنسی باشند. برای اینکه این امکانات فی النفسه نمی توانند حائز اهمیت باشند مگر اینکه در ترکیب با تمایلات پنهانی تر نقش مکمل بازی کنند. مضافا بر اینکه تاکید می کنید این اتاق مشترک مسعود و مریم است، یعنی نماد یک زندگی زناشویی، آیا این استنباط درست است؟

خانم سلطانیبله کاملا درست است یک اتاق خواب دو نفره که مختص مریم و مسعود با لوازم و امکانات متمایز و منحصر بود. با تخت دو نفره مخصوص و تشک های استاندارد، پتوهای ابریشمی و بالش های پَر قُو، میز توالت مخصوص با زیباترین طراحی و آینه های قدی و نیم قد، انواع لوازم آرایش لوکس و با مارک های معروف که فقط می توانید در اشل های خیلی بالا آن را پیدا کنید. انواع لباس خواب و خلاصه همه نوع امکاناتی که مورد استفاده آنها به زمان خاصی از زندگی شخصی مربوط می شود. اینها را وقتی برای نظافت اتاق خواب می رفتم از نزدیک می دیدم.

بنیاد خانواده سحریعنی رابطه مریم و مسعود فارغ از آن جنبه های به اصطلاح مَحرمیت ایدئولوژیک، یک رابطه معمولی و زناشویی را هم شامل می شود.

خانم سلطانیبله این هم کاملا برای ما جا افتاده بود. یعنی از این همه شواهد و قرائن چیزی جز این برداشت نمی شد و این تناقضی هم با آن محرمیت ایدئولوژیک نداشت.

بنیاد خانواده سحربرداشت من از رابطه مسعود و مریم و آن بحث محرمیت ایدئولوژیک و در ادامه بحث های مربوط به خاک کردن جنسیت در تشکیلات این است که علی القاعده مریم و مسعود باید نقش راهبری و الگوسازانه برای این بحث ها می داشتند. در این صورت و به طریق اولی مسعود باید به عنوان اولین کسی باشد که روی نگاه جنسی به زن و به طور مادی روی مریم به عنوان همسر ایدئولوژیک خاک بریزد. اما این صورتی که شما از ازدواج ترسیم می کنید، ما چیزی فراتر از یک زندگی زناشویی و معمولی نمی بینیم.

خانم سلطانیاز قرار معلوم شما دچار یک سوء برداشت و سوء تفاهم از کل موضوع ازدواج ایدئولوژیک مریم و مسعود شده اید. به این معنی که تصور می کنید بحث خاک کردن تمایلات جنسی مشمول مسعود و مریم هم می شود. حال اینکه اساس بحث این است که مسعود خیلی قبل تر از اعلام انقلاب ایدئولوژیک از این مراحل عبور کرده است. به یک معنی می خواهند بگویند مسعود اصلا به این مسائل اهمیتی نمی دهد. به یک تعبیر مسعود در طول همه این سال هایی که وارد مبارزه شده این گرایشات را در خودش خاک کرده و از همه آنها عبور کرده، برای همین استحقاق رهبری ایدئولوژیک را پیدا کرده است. حتی تمام ازدواج های قبلی مسعود هم به ضرورت های ایدئولوژیک بوده است. برای همین هم می گفتند این ازدواج اصلا قابل تکرار و الگوبردارای نیست. بعد چون مریم اولین کسی است که توانسته مسعود را در این جایگاه و مدار فهم و کشف کند، او هم در مداری نزدیک به مسعود قرار گرفته تا در خدمت او باشد. این درست که این زوج الگو هستند، اما به این معنی نیست که همچون سایر اعضاء در مدار پائین نگاهشان به موضوعات جنسی از جمله زن، هم عرض نگاه آدم های معمولی باشد که ناچار بخواهند مثل ما انقلاب کنند. آنها خیلی قبل تر انقلاب کرده اند. این رابطه در عین اینکه یک رابطه و محرمیت تمام ایدئولوژیک است اما با محرمیت جنسی و زناشویی مغایرتی هم ندارند. برای همین هم انقلاب سایر افراد باید مورد قبول مسعود و مریم قرار بگیرد. برای همین نه تنها اصراری برای مخفی نگه داشتن این رابطه نبوده که به صراحت در مراسم ازدواج روی پیوند زناشویی تاکید شده است. وقتی مراسم ازدواجی به آن صورت می گیرند، طبعا نمی خواهند چیزی را پنهان کنند. بنابراین این رابطه کاملا برای افراد حل شده است. همه می دانیم جنس این رابطه بر خلاف آن شعرها و شعارها، در ماهیت امر یک رابطه عادی است. اما توجیهاتی، از جمله اینکه سقف این ازدواج خیلی بالاتر از سقف ازدواج های جامعه عادی است، روی آن میگذارند و اینکه نگاه مسعود به مریم خیلی فراتر از یک نگاه جنسی است و از این حرف ها. اگر مریم از مهدی جدا شده تا خود را به مسعود برساند این را در این مدار می بینند که مریم علیرغم همه عواطفی که به مهدی داشته، توانسته همه اینها را پاره کند تا در خدمت مسعود باشد. این ازدواج از این زاویه اهمیت دارد. برای همین تاکید داشتند کسی مثل مریم نداریم، و اگر کسی می تواند به مدار مریم برسد، ما استقبال می کنیم. در ماهیت امر موضوع ضرورت طلاق های ایدئولوژیک و بحث خاک کردن تمایلات جنسی و نگاه جنسی و اینطور مسائل در لایه های بعد از رهبری اهمیت پیدا می کند. چون قرار است همه این اتفاقات در خدمت رهبری باشد. برای این است که همه ما رهروی رهبری و مریم بشویم. زن های ما مثل مریم به درجه ای از اخلاص و یگانگی و وحدت با رهبری برسند که از همه چیز خود بگذرند. در این صورت وقتی این سوء برداشت شما بر طرف می شود و از طرف دیگر مناسبات هم این رابطه را هضم کرده، این همه امکانات دقیقا در راستای راحتی و ایجاد آرامش رهبری معنی و مفهوم پیدا می کند. 

بنیاد خانواده سحرخوب این سوال پیش نمی آید که این چه گذشت و ایثاری است که ملاء آن فقط در جدایی مریم از مهدی و همسر مسعود شدن است و آن هم در شرایط رفاهی که توضیح دادید خلاصه می شود. این وضعیتی که شما از زندگی مسعود تعریف می کنید خیلی بالاتر از سقف آرزوی هر زن و دختر رویاپردازی است. در این شکلی که شما بیان می کنید مریم نه تنها چیزی از دست نداده که خیلی چیزها هم به دست آورده است. پس ارزش کار مریم کجا ماده می شود. مریم خودش را از چه دلبستگی های واقعی محروم کرده که مستحق مادر ایدئولوژیکی شدن مجاهدین خلق می شود. چون به این وضعیتی که شما تشریح می کنید رفتن به پارسیان و زندگی در اوج امکانات خوب قاعدتا همه طالب آن هستند.
۵
خانم سلطانیببینید طرح این مسائل از بیرون، اینکه شما به همین سادگی اصل موضوع را به چالش بکشید، نتیجه ای بیشتر از این بجا نمی گذارد. اما در مناسبات اینطوری به موضوع نگاه نمی کنند. هر چند بعدها بعضی ها زمزمه این نوع بحث ها را راه انداختند، اما چیزی که واقعا اهمیت داشت این بود که این صورت مسئله و جواب آن به همین ترتیبی که برای شما عرض کردم در مناسبات جا افتاده و جواب گرفته بود. در همین شکل که مریم همیشه می گفت بیائید با من بجنگید. اگر اهلش هستید بیاید و مثل من، با تمام سلول هایتان، در رهبری ذوب بشوید. مریم و لایه های بالای تشکیلات به طور موازی روی همین مولفه ها تاکید داشتند.

بنیاد خانواده سحرخوب با همین زاویه هم که به موضوع نگاه کنیم و حتی به صحبت های مهدی ابریشم چی هم استناد کنیم، باز علیرغم همه به قول شما شعرها و شعارها باز این ازدواج را نمی شود در اشل مناسبات عادی زناشویی تئوریزه کرد. مهدی ابریشم چی در تشریح این ازدواج روی چند فاکتور تاکید می کند، اینکه مثلا مریم به دلیل وابستگی به من و خانواده نمی توانسته همیشه در کنار مسعود باشد، از طرف دیگر من حائل بین مریم و مسعود بوده ام و چون ترکیب مریم و مسعود برای رهبری سازمان اجتناب ناپذیر بوده بنابراین به این نتیجه رسیدیم که من به عنوان حائل از زندگی او بیرون بروم تا او بتواند همیشه در کنار مسعود باشد. حتی در اینجا مهدی هر گونه راه حل دیگر از جمله مثلا ایجاد یک نوع محرمیت شرعی میان مریم و مسعود را هم نوعی فرمالیسم تعبیر می کند و می گوید اگر در این اتفاق کمترین ملاحظه ای صورت می گرفت عین فرمالیسم بود و ما به عنوان یک سازمان انقلابی نمی توانستیم در عین انقلابی بودن مصلحت گرایی کنیم. منظور این است اساس این ازدواج روی این ضرورت است که اینها همیشه در دسترس هم باشند، هیچ کجا بحث محرمیت جنسی و اینگونه مسائل مطرح نبوده است.

خانم سلطانیاین درست است که همه میز این ازدواج به قول شما روی همین ضرورت ها طراحی و متمرکز می شود، اما وقتی مریم و مسعود برای نهادینه کردن این ترکیب به عقد شرعی و رایج متوسل می شوند، خودبخود این مناسبات را تداعی می کند. البته آنچه در بیرون از مناسبات روی آن بحث می شود همان محرمیت ایدئولوژیک است، اما آنچه در وهله اول در درون تشکیلات مطرح است. یک رابطه زناشویی معمولی و البته از جنس ازدواج های تشکیلاتی است. منتهی فرقش با بقیه ازدواج های تشکیلاتی در این است که مریم از مهدی طلاق گرفته و بلافاصله همسر مسعود شده است.

بنیاد خانواده سحرخوب خانم یوسفی نظر شما در این رابطه چیست؟

خانم یوسفیاگر اشتباه نکنم شما روی دو موضوع حساسیت دارید، یکی روی نشانه های اتاق خواب این آقا که به استناد آن درباره ماهیت این گرایشات و صریح تر درباره تمایلات جنسی آنچنانی مسعود برداشت و سوال می کنید، یکی هم روی این موضوع که ازدواج مسعود و مریم ماهیتا یک ازدواج معمولی و روابطش در حد همان روابط زناشویی است. من در اینجا می خواهم روی یک نکته با اهمیت انگشت بگذارم. روی این موضوع که ببینید رِندی رجوی تا کجا کارساز بوده که توانسته روی اصل ماجرای ازدواجش با مریم سرپوش بگذارد و این شبهه را ایجاد کند که این ازدواج تماما جنبه ایدئولوژیکی – تشکیلاتی داشته و محرمیت آن هم به قول خودش یک محرمیت صرفا ایدئولوژیکی بوده است. شاید چیزی که این ازدواج را به این شکل گم میکند تا اصل موضوع فراموش و یا حداقل گم بشود، برگزاری نشست های بعد از این ازدواج است. مقصود اصلی  نشست ها منحرف کردن اعضا ازگناه رجوی ودرجهشی غریب تر، به قول خود رجوی فراربه جلو، یک چشم گناه دیگران را به جای گناه رجوی نقلمجلس کردن! که با نمایش ویدئویی از نوع سخنرانی ابریشمچی، ( قهرمان فروش ناموس جهت به دست آوردن موقعیتی در دستگاه فرقه ای که در یک حرکت وارونه و برای فرار از آوار آبروی ریخته، لقب شریف گرفت) آغازشد: می گویید مسعود گناهکاراست؟ بروید و ببینید گناهان خود را، بشمارید گناهان خود را! وآنگاه ولوله ی غیرانسانی اعتراف به گناهان برپا شد. به خصوص پس ازآنکه صاحب شدن منزلت بی ارزشی که فقط در دایره ی بسته ی رجوی، بهایی داشت و نزد مردم ایران «خاله بازی» محسوب می شد. در محافل فرقه ای رجوی، اعضا از یکدیگر گوی سبقت گناهکاری میربودند وه مچنین مورد حمله ی یاران خود قرار می گرفتند، جُرم و گناه از هر دو طرف طرح و ساخته و خلق می شد. خوشحالم که به خصوص تحت موقعیت دوم قرار نگرفتم. بیاد دارم یکی از اعضای به اصطلاح شورای ملی مقاومت که اصلا اهل سیاست نبود و توسط فرقه رجوی بر اساس جاه طلبی به بازی گرفته شد، یک سال و چند ماهی همخانه ما در یونان بود. آن زمان غرور مجاهد بودن، او را از من بیگانه ساخته و ایرادهایش بزرگ می شد. اما هنوز خویشتنداری کرده و تنها یک بار در رابطه با استفاده ی بی دقت از دستگاه رادیو- ضبط صوت در ردیف اموال سازمان – که گمان می بردم سرمایه اش کمک های مردمی است و در ازای آن کمک کنندگان اعدام می شوند- اعتراض کردم. پیش از حضور این جانب طی جلسه ای به شدت مورد حمله قرارگرفته و  اعصابش داغان شده، به همسرم طعنه زنان گفته بود جای خواهر میترا خالی! فکر می کنم سبب تعجبش شدم وقتی در جلسه ی بعدی که بازهم از هر طرف تحت حمله قرار گرفت، خواهرمیترا کلامی بر علیه او نگفت!

این حملات ناجوانمردانه که از جانب مسئولین دامن زده میشد در محافل فرقه ای مثبت و حتی به نفع تحت حملات ارزیابی و تبلیغ می گشت. در یک جلسه ی نسبتا کوچک صنفی کسی مورد حملات قرار گرفت و در میانه ی معرکه برای انجام کاری به اصطلاح نشست را ترک کرد و درغیابش حملات طوفانی تر شد، اینجانب سکوت کرده و صرفا شاهد بی انصافی ها و اتهامات ناروای بسیاری بودم. در پایان یکی ازافراد مدعی شد که طرف تحت حمله مجبور شد برود و ناچار از« فیض» این جلسه محروم ماند!

این نشست ها به گونه ای اعضاء را در درون سرگرم می کند که هیچکس متوجه نمی شود درباره ماهیت امر فکر کند. درباره اینکه این ازدواج روی چه مبنایی استوار است. قرار است این رابطه مسعود و مریم از چه جنسی باشد.

این درست که وقتی خبر این ازدواج را می شنویم ابتدا شوکه می شویم و بعد این شوک، با خبر شنیدن طرف ازدواج مسعود یعنی مریم که همسر ابریشم چی است تبدیل به آوار شده و روی سر امثال ما خراب می شود، اما میز این ازدواج بعد طوری چیده می شود که همه شک و ابهام ها را به یک یقین و باور قلبی در مورد اهمیت این ازدواج تبدیل می کند. احساسی که من در دو مرحله بطور کامل تجربه کردم. احساس اولیه این بود که مگر رهبری سازمان با سابقه مجاهدین خلق که به آرمان های چند نسل گره خورده، می تواند پی در پی ازدواج کند و تنش هایی که در افراد و حتی خود من ایجاد کرده بود. اما یک حالت دافعه در برابر حملات دیگران، به جای فکر کردن به اصل موضوع، ما را در موضع دفاعی گرفتار می کرد که پیشتر در ازدواج عجولانه ی او با دختر آقای بنی صدر تجربه کرده بودیم. هنوز سالی از ازدواج دوم رجوی هنوز عزادار اشرف نگذشته بود که حسن آمد و با حالتی آشکارا برافروخته و برق گرفته گفت که برادر مسعود برای سومین بار ازدواج کرده است و بعد هم وقتی خبر کامل شد و متوجه شدم با مریم عضدانلو ازدواج کرده واقعا شوکه شدم. به این فکر می کردم که این ازدواج در بیرون چه انعکاسی دارد. در همان لحظه یادم آمد زمانی که رجوی با فیروزه بنی صدر ازدواج کرده بود چقدر دردسر کشیدیم. چقدر طعن و کنایه از هواداران سازمان شنیدم. یک موردش منجر به جدایی یکی از این هواداران از سازمان شد که رابطه خیلی نزدیک و صمیمانه ای با هم داشتیم و من هر چقدر برای او توضیح دادم، فایده ای نداشت و جز متلک و متهم کردن مسعود به هوسبازی و سوء استفاده از موقعیتش نتیجه ای نگرفتم و امروز بخاطر آن خوشوقتم. با چنین تجربیات تلخی وقتی خبر این ازدواج را شنیدم برای لحظاتی تمام آنچه از گذشته سازمان به آن افتخار می کردم از نظر من رنگ باختند و بی ارزش شدند. حالا شاید جای طرح این ریزه کاری ها نباشد، اما منظورم این است که بر خلاف آنچه شما تصور یا فرض می کنید این ازدواج با همان شکل و شمائل ازدواج های زناشویی در سازمان مطرح شد. این را البته به تدریج متوجه می شویم که واقعا اهمیتی جز یک تمایل و دلبستگی عاطفی یا جنسی در کار نبوده است. شوخی وار یادآوری کنم که درآغاز همان معرکه هم علیرغم وابستگی ها و آمادگی های بسیار برای سازمان مجاهدینی که شاید دیگر وجود نداشت، وقتی رجوی در یک ویدئوی تبلیغی مریم رجوی ادعا کرد از سنگینی بار آن ازدواج به اندازه ی تمام عمرش سختی کشیده، رجوی به شیرین زبانی گفت، عجب به ما زن ندادند، وقتی هم دادند شصت ساله!  به تمسخری ناخودآگاه به خود گفتم، اتفاقا به شما که خوب زن می دهند.

گذشته از همه اینها آنچه در جریان مراسم ازدواج اتفاق افتاد، آن هم چیزی جز مراسم یک ازدواج معمولی را حکایت نمی کرد. این برای بخش اول ابهام شما و اما در مورد حدس و گمان های شما در مورد اتاق خواب و لزوم این امکانات باید بگویم وقتی اصل موضوع روشن بشود این مواردی که شما روی آن انگشت می گذارید و قصد دارید این میزان از زندگی شخصی رجوی را با اما و اگر در جهت تمایلات خیلی خصوصی او ارزیابی کنید و از امثال من و خانم سلطانی جواب آن را بگیرید، بخودی خود حقیقت این ازدواج را روشن می کند. می خواهم در پاسخ شما به این مهم اشاره کنم که بله رجوی هم مثل همه آدم های معمولی از اینکه از این امکانات برای تکمیل لذت های جنسی استفاده کند، مستثنی نبوده و نیست و ابایی هم ندارد که امثال خانم سلطانی از نزدیک شاهد آن باشند. هر چند رجوی بخواهد این وضعیت را گردن مریم بیندازد، اما چه کسی است که بوی سازمان به او خورده باشد و این ادعاها را باور کند. اما در مورد این موضوع که شما اشاره کردید مسعود باید خودش جلودار قضیه طلاق های جنسی و ایدئولوژیک در سازمان باشد، اتفاقا یکی از تناقضاتی که من در سازمان داشتم و هم بیان می کردم و هم به آن دامن می زدم و یکی از دلایل برخورد سازمان را هم فراهم کردم، بیان این دوگانگی و تناقض و مستثنی شدن مسعود و مریم از این قاعده بود. این موضوع را من علنا در مناسبات مطرح می کردم که چه دلیلی دارد مسعود و مریم خودشان را از طلاق های ایدئولوژیک مستثنی کنند. چرا همه بجز او و مریم باید از هم جدا بشوند. درباره این مسائل در ادامه صحبت خواهم کرد. اما از این جهت که شما این موضوع را در قالب سوال مطرح کردید، می خواستم اشاره کنم که این ذهنیت در میان افرادی از جمله خود من ایجاد شده بود و همین زمینه ها هم به تدریج باعث زاویه گرفتن بیشتر امثال من با سازمان گردید. شاید هم یکی از دلایل کینه های شتری مسعود نسبت به من و تلاشش برای رودررو قرار دادن حسن مقابل من از همینجا ریشه می گیرد.

یک نکته را هم اشاره کنم و آن اهمیت مرور وضعیت مریم در تشکیلات است. اینکه ببینیم این آدم واقعا از کجا وارد مناسبات شده و چه پروسه ای را تا مریم شدن طی کرده است. چه تمایلات و خصلت های فردی داشته و چگونه می خواسته و توانسته با ابزارهای زنانه به این اهداف نزدیک بشود. اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم در این صورت بخشی از انحرافات رجوی را ریشه یابی کرده ایم، البته نه از جایگاه رهبری که از موقعیت یک آدم معمولی که به سادگی و سهولت فریب یک زن را می خورد و اسیر وسوسه های زنانه می شود. من این بخش موضوع را در زندگی مریم مرور کرده ام. تک تک اتفاقات ریز و درشت قبل از مریم شدن را برای خودم بازسازی کرده ام، از همان زمانی که مریم در دم و دستگاه مسعود پیدا می شود. از اینکه ببینیم این مریم تا قبل از مریم شدن، علیرغم اینکه خواهرش اعدام شده و برادرش یکی از اعضای با سابقه سازمان بوده، سرش توی درس خواندن بوده و دنبال تمایلات بورژوائی خودش بوده است، در خاطرات خانم باقرزاده خواندم که مریم عضدانلو با وضعیت نامناسبی به دیدار برادر زندانی اش می رفته و ازدواج اولش با یکی از ثروتمندترین اعضای مجاهدین خلق مهدی ابریشمچی سوال برانگیزاست. حتی تا روزهای قبل از مریم شدن ما شاهد رفتار و خصلت های کاملا زنانه، معمولی و حتی وسوسه انگیز او هستیم. یادم می آید حسن بارها  وقتی ازماموریت های فرانسه به یونان برمی گشت از شیک پوشی و مدل به مدل شدن مریم آن هم زمانی که هنوز زن مهدی ابریشمچی و مسئول دفتر مسعود رجوی بود حرف می زد. یعنی همان روزهای اولی که مریم تازه وارد مقر اور و پاریس شده بود و تحت تاثیر جاذبه های پاریس و فردیت هایش مشغول بود، در حالی که خودم فراتر از یک شلوار جین با پیراهن نخی خاکی و روسری ترجیحا کهنه ی آبی، رغبت پوشیدن نداشتم.

همان روزها شک ها و تردیدهایمان را درباره مریم، با هم مرور می کردیم. اما به دلایلی  که گفتم از کنارش می گذشتیم و خودسانسوری می کردیم. با این حال این موارد و رفتارها ته ذهنمان باقی می ماند. ما شاهد بودیم و باید می اندیشیدیم چرا زمانی که بچه ها درعراق و قلعه ی بیابانی اشرف با حداقل امکانات زندگی می کردند، چرا وقتی سعید متحدین نوجوان ضمن بانک زنی مسلحانه دستگیر و متعاقبا اعدام می شود این خانم در جلوی مسعود رجوی دلربایی می کرد. این را باور دارم، برای اینکه دلیلی نداشت مریمی که شوهر دارد، و صرفا به خاطر وظیفه تشکیلاتی در دفتر رجوی و نزدیک  شدن به اوست (نخستین حیله ی زنانه ی او برای نفود و نزدیکی به مسعود رجوی، نقش خدمتکاری و ندیمه گری فیروزه بنی صدر همسر رجوی بود) اینقدر به ظاهر و تیپ و لباس خودش برسد. اینکه می گوئیم دلربایی به دلیل تله پاتی های زنانه نسبت به رفتارهای هم جنس است. خوب این هم یک شق قضیه است که نمی توانیم بدون در نظر گرفتن آن به تحلیل واقع بینانه و درستی از اصل موضوع برسیم.

بنیاد خانواده سحرخانم یوسفی شما به موضوعات تازه و مهمی اشاره کردید. این فاکت ها واقعا تامل برانگیز هستند چون در مناسبات خاصی رخ می دهند، ممکن است در مناسبات معمول این موارد اصلا به چشم نیاید و اهمیتی نداشته باشند، اما وقتی از آن جایگاه به خصوص و توسط افراد به خصوصی و در نسبت و موقعیت های سوال برانگیز رخ می دهند، آن وقت به قول شما موضوع جدی می شود. یکی از دلایلی که اصرار داشتیم شما در این نشست حضور داشته باشید، دقیقا همین ارتباط ها و حضور شما در مقطعی است که بذر اولیه اتفاقات بزرگتر پاشیده می شود. از این جهت واقعا احساس می کنم صحبت های شما کمک خیلی زیادی به تکمیل کردن این پازل و قطعات پراکنده برای رسیدن به یک تصویر واحد خواهد کرد. 

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=1197

نوشته های مشابه

17نوامبر
اعضای جداشده از فرقه رجوی سند جنایت‌های داخلی این فرقه هستند
سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان

اعضای جداشده از فرقه رجوی سند جنایت‌های داخلی این فرقه هستند

22اکتبر
من یک تابلوی سپید بودم که سازمان روی من نقاشی کرد
بازخوانی اظهارات مرجان ملک (معصومه صیدآبادی) عضو سابق فرقه رجوی تروریستی رجوی

من یک تابلوی سپید بودم که سازمان روی من نقاشی کرد

02اکتبر
سازمان مجاهدین نمی‌گذاشت به یک پارک برویم
عضو نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی

سازمان مجاهدین نمی‌گذاشت به یک پارک برویم