• امروز : جمعه - ۹ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 November - 2024

امروز هر چه می خواهید بشکن بزنید، فردا به سرتان خواهید زد / ۱

  • کد خبر : 11238
  • 21 اکتبر 2017 - 11:26

 

از هیتلر پرسیدند پست ترین انسانها کی ها هستند ؟

گفت : پست ترین و خبیث ترین انسانها کسانی هستند که در تصرف کشورشان با من که بیگانه بودم همکاری کردند . چون وطن حیثیت مادر را دارد و انها زمینه سازی کردند حتا من بر مادرشان مسلط شوم .

بعد از سخنرانی ابلهانه و ضد ایران و ایرانی ترامپ ؛ بلافاصله مریم قجر داعشی پیام حمایت از سخنرانی ترامپ را صادر کرد .

بعد از پیام ضد ایرانی مریم قجر داعشی در مقرهای این فرقه در آلبانی جشن و پایکوبی به راه می اندازند و سران فرقه ادعا می کنند این جشن شروع سرنگونی ایران هست !

برگزاری جشن در مقرهای این فرقه در البانی من یاد خاطراتی از اردوگاه بد نام اشرف در زمان حضور ارتش امریکا انداخت که جا دارد یک یاد آوری کوتاهی از آن جشنها بکنم .

بعد از سقوط صدام ملعون و ورود ارتش امریکا به عراق اعضاء فرقه در بیابانها و کوههای شمال عراق نزدیک خانقین مستقر بودند وبا بمباران مقرها اکثر افراد به جز سلاح و لباسی که بر تن داشتند هیچ امکان دیگری نداشتند بعد اینکه ارتش امریکا اعضاء فرقه را در پادگانی که به مقر سابق سپاه دوم عراق ( فیلق دوم ) معروف بود سر جمع کرد و چند هفته بعد هم خلع سلاح توسط ارتش امریکا صدرت گرفت همه اعضاء در اردوگاه بد نام اشرف بوسیله ارتش امریکا سر جمع شدند .

باز در این زمان از انجا که اعضاء فرقه مقرهای سابق اهدائی صدام ملعون به رجوی داعشی را از دست داده بودند امکانات استقراری در اردوگاه بد نام اشرف را نداشتند و مبجور بودیم در محوطه مقرهای مختلف شبها را بخوابیم .

چند هفته بعد از سر جمع شدن اعضاء فرقه در اردوگاه اشرف کارهای طاقت فرساء استقراری شروع شد و اعضاء نگن بخت مجبور بودند مثل برده از صبح تا شب کار کنند .

این در حالی بود که سران فرقه با بهترین امکانات در مقرهائی که تمام امکانات وجود داشت مستقر بودند .

چند هفته بعد از مستقر شدن در اردوگاه بد نام اشرف و صدور کارت اسارت توسط ارتش امریکا برای اعضا ء نگون بخت به یکباره شاهد برگزاری جشن و پایکوبی با حضور فرمانده هان و سربازان امریکائی در مقر ها ی مختلف بودیم !

برپائی جشن و پذیرائی از فرمانده هان و سربازان امریکائی در حالی برگزار می شد که سران فرقه به ارتش شکست خورده و خلع سلاح شده رجوی کمترین امکانات را می دادند و اعضاء نگون بخت مجبور بودند با هیزم و در اشپزخانه های صحرائی برای خودشان غذا آماده کنند اما برای بدست اوردن دل ارباب جدید همه امکانات را بکار می گرفتند تا از جنایتکاران جنگی مثل سرهنگ دیوید فیلیپس و …. دلربای کنند .

با اینکه خیلی از اعضاء نگون بخت با کمترین امکانات و مواد غذائی روز را به شب سر می کردند و با تن خسته و طاقت فرسا از کارهای استقراری شب را سحر می کردند اما سران فرقه هر روز در یکی از مقرات برای سربازان اربابان جدید خوش رقصی می کردند جشن و پایکوبی برکزار می کردند .

به یاد دارم وقتی نوبت مقر مابرای برگزاری و جشن برای امریکائیها بود مقر ما در پارک اردوگاه بد نام اشرف برای امریکائیها جشن برگزار کرد . با اماده کردن انواع غذاها و کباب و با شیرینی و میوه از امریکائیها پذیرائی می کردند که وقتی جشن و پایکوبی تمام شد و فرمانده هان و سربازان امریکائی بلند شدند که محل جشن ترک کنند چند قدمی دور نشده بودند که گوهران بی بدیل چنان بسوی میزهای که امریکائیها تا چند ثانیه پیش نشسته بودند حمله ور شدند تا از پس مانده های غذا بخورند که وقتی این صحنه را دیدم به یکی از دوستان که کنارم ایستاده بود و هنوز هم در اسارت ذهنی و جسمی فرقه رجوی هست گفتم خاک بر سر کسی که به سر ما بمب می ریزد !

سر این گوهران بی بدیل از ان بالا از این غذا ها و یا چند عکس زن لخت بریزند این گوهران بی بدیل مجاهد و مبارز بودن فراموش می کنند ! ببین چطور برای پس مانده غذای امریکائیها له له می زنند !

( در بین ارتشی های امریکائی چند سرباز زن بود که می دیدم اکثر گوهران بی بدیل گویا با چشم می خواستند ان زنان امریکائی بخورند ومی دیدم بعضی ها با اشاره بهم سربازان امریکائی را که روی صندلی ها لم داده بودند بهم نشان می دهند )

واقعیت اینکه این سران فرقه بودند که اعضاء نگون بخت از همه چیز محروم کرده اند و اعضاء نگون بخت در این رابطه هیچ مقصر نیستند .

روزی که ما در بیابانها و کوههای عراق زیر شدید ترین بمباران تاریخ بودیم وحتا خیلی از اعضاء هفته ها در شیار کوهها بودیم حتا امکان یک وعده غذا و یا تعویض لباس و …. و سرگردان و اواره در بایبانها و کوههای عراق بین شهرهای جلولا و خانقین نزدیک مرز ایران و عراق .

اما قبل از اینکه درعراق ترقه ای در شود مریم قجر داعشی به همراه شوهر سابق و نزدیک به ۲۰۰ تن از سران فرقه در اردوگاه اور سوراواز خوش گذرانی می کردند وشوهر روح پلیدش ( رجوی داعشی ) هم به سوراخ موشی خزیده بود و از سوراخ موش پیام می داد .

برگزاری جشنهای محرمانه برای امریکائیها !

چند روز از سال ۸۳ می گذشت که سران فرقه برای یک عده از عراقیها مهمانی می دادند هر وقت برای عراقیها مهمانی می دادند کار ما جابجائی افراد عراقی با اتوبوس و مینی بوس از پارکینک بیرون اردوگاه اشرف به سالن یا مقری که جشن در ان برگزار می شد بود .

قبل از انتقال عراقیها چند تا از سران فرقه ما را توجیه کردند و گفتند اول مهمانها را می بریم موزه و بعد از موزه منتقل می کنید به سالن ستاد .

ما هم بعد پر شدن صندلیهای اتوبوس حرکت کردیم به سمت موزه که داخل محوطه سالن نشست ( سالن اصلی ) در یک گوه به تازگی یک ساختمان به عنوان موزه درست کرده بودند .

وقتی عراقیها پیاده شدند و اتوبوس در گوشه ای پارک کردم پیش خود گفتم تا اینها موزه را ببینند من هم بروم به یکی از دوستان قدیمی و نزدیکم که در سالن اجتماعات مشغول کار بود سری بزنم احوال پرسی بکنم .

به محلی که فکر می کردم رفتم ولی دوستم انجا نبود . اما جلو سالن اجتماعات ۲ دستگاه مینی بوس پارک شده بود و در بین دیوار و مینی بوسها هم ۲ دستگاه خودرو نظامی هامر امریکائیها .

و یک لحظه دیدم جلو درب کوچک سالن یک صندلی خالی هست و یک سر وصدائی از داخل سالن می اید که فکر کردم شاید امریکائیها را اورده اند داخل سالن کاری بکنند و یا بازرسی هست و …

اما وقتی درب را یواشکی باز کردم و انچه از گوشه درب دیدم برایم غیر قابل باور بود . دور هر میزی چند سرباز امریکائی و کنارشان هم از خواهران مجاهد که رجوی داعشی مدعی بود این زنان مجاهد نوامیس ایدئولوژیک وی هستند ! و روی سن هم چند سرباز امریکائی به همراه چند دختر و پسر از گوهران بی بدیل می زنند و می خوانند .

البته فکر نکنید سرود : سر کوچه کمین مجاهد پر کینه … امریکائی بیرون شو خونت روی زمین را می خواندند بلکه ان سرود کلا به خاک سپرده شده بود و به جایش I LOVE YOU USAمی خواندند . خخ

فورآ درب بستم بر گشتم به سمت اتوبوس بروم که همزمان دیدم یکی از زنان نوامیس رجوی داعشی که گویا نگهبان درب سالن بوده تا کسی نتواند به سالن وارد شود خودش را بهم رساند با تندی و فریاد پرسید اینجا چکار می کنی ؟

من هم گفتم خواهر دنبال فلانی می گردم که کف بر دهان فریاد زد تو نباید اینجا می امدی و …بدبخت تازه نمی دانست که داخل سالن هم دیده ام چه خبر وگرنه همانجا یک بلائی سرم می اورد .

ادامه دارد

یادداشت از محمد رزاقی / پاریس

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=11238