“آنکه از منطق به دور است به فحاشی وتهمت رو می آورد ” قسمت دوم
ادامه قسمت اول….
سی سال است که چشم براهت نشستم تا بیای هنوز همسر ویگانه فرزندت چشم به راه هستند
نمونه های بسیاری را در خصوص جنایات جانیان همچون مریم قجر عضدانلو و مسعود رجوی ،توسط سایت های مختلف و انجمن فراق اطلاع رسانی شده و می شود.
در سایت ایران افشاگر منفور،اعضای دژخیمان رجوی ،عکسی از خانواده و جداشدگان به چاپ رسانده اند تا کاملا”احساسات و عاطفه فرزندان بی گناه خانواده را به زنجیر بکشند و دیگر برای همیشه فکر وراه فرار رابا زنجیر شیطانی خود ببندند ، البته کور خوانده اند .
مادر مصطفی ومرتضی بهشتی : دژخیمان رجوی ، دوپسرم را از راه ترکیه ربودند ،پسر بزرگم مرتضی که زن وبچه داشت در سال ۹۰در اشرف کشت و یکی دیگررا درلیبرتی زندانی کرده ، چهارسال است که اشرف آمدم تا پسرم را ببرم و جلادان رجوی اجازه نمی دهند .
های مسعود رجوی که در پستوی اسرائیل پنهان شده ای !! های مریم قجر عضدانلو که مشغول چراندن شهردارها و ژنرالها هستی!! شما هرچه از دست این خانواده ها ناله و فریاد کنید و تهمت و افترا بزنید ،خانواده ها قوی تر و نیرومندتر خواهند شد و امثال شماها را به زباله دان تاریخ خواهند ریخت مثل سایر فرقه ها و گروهک های تروریستی .
ماهیت فرقه دجال و حیله گر را بیشتر بشناسیم :
زمان حضور خانواده های متحصن ،جدا شده ای از زندان اشرف فرار کرد ، بعد از باخبر شدن پدران ومادران متحصن خیلی مشتاق بودند که ملاقاتی با نفر فراری داشته باشند تا بدینوسیله بتوانند خبری از گم شده خود بگیرند .
ورود خانواده ها به صورت دسته جمعی به مقر فرماندهی ارتش عراق مستقر در اشرف ممنوع بود ولی من بعنوان نماینده خانواده ها ، وارد مقرارتش عراق شدم ، مقدم ( فرمانده ارتش عراق)… حضور داشتند ( بدلیل امنیتی از ذکر اسم معذورم)
جهت اطلاع ، چند سالی که در اشرف بودیم تا حدودی اکثرفرماندهان و سربازان ارتش و پلیس عراق ،تمام خانواده ها را ،علی الخصوص بنده که مسئول خانواده های متحصن بودم می شناختند .
وقتی وارد اتاق فرماندهی شدم بعد از معرفی نفر فراری از ناحیه فرماندهی ارتش عراق ،مردی لاغر اندام بلند قد به پاس احترام از روی صندلی بلند شد، من از پوشش وبدن ضعیف ورنجور ورنگ پریده اش شناختم که ایشان فرار کرده چون تمامی بچه های اسیر که کنار سیم خاردارهای اشرف میدیم با همین پوشش و لاغر اندام وچهره افتاب سوخته داشتند، خواهش کردم که راحت باشد ،بادقت نگاهم میکرد ولی تمام استخوان صورتش میلرزید ،تعجب کردم هوا چندان سرد نبود ،خجالت کشیدم که بپرسم چرا میلرزد ، گفتم شاید مریض شده و یا ترسیده ،از فرماندهی پرسیدم که چرا ایشان می لرزند و رنگشان سیاه شده ، فرمانده ارتش گفتند : این آقا که الان از اشرف فرار کرده تا رسید ند به مقر، اول شما را به اسم پرسید (ثریا اینجاست) ؟ از شما می ترسد و می گوید شما شکنجه گر واطلاعاتی هستید و دماغ و گوش می برید.
من از لحن صحبت فرمانده ناراحت شدم وکمی مکث کردم تا خودم با نفر آزاد شده صحبت کنم ، وقتی نگاهش کردم کمی آرام شده بود گفتم : برادرخوبم اولا” جای تبریک دارد که شما بعد از چندین ماه حضور خانواده ها به خودت قدرت دادی که فرارکنی! وبعد از چندین سال بازبه دنیای آزاد بیای واما واقعا” درمورد من اینچنین فکر می کنی ؟
گفت: شما ثریا هستید، من از صدایتان شمارا شناختم ،درسته؟
گفتم : بله من مادر امیرم معروف به کیومرث هستم !
کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد ، بعد ازدیدن من خیالش کمی راحت شد چون دیگر نمیلرزید ،یعنی خودم این حس را کردم که نفر فراری ما ، بایک نگاه فهمید که با شستشوی مغزی رجوی جلاد ، چه کلاهی سرش رفته و حرفهایش را باور کرده و سی سال عمر خودرا به هیچ وپوچ باخته.
گفت: می دانید رجوی درنشستها ۲۴ ساعته خود ، شماو پدران ومادران را چگونه تشریح کرده ؟شما وتمامی خانواده ها را مزدور و شکنجه گر و اطلاعاتی معرفی کرده و فرماندهان شمار ا به نام فرمانده ثریا می شناسند و می گویند شما نظامی هستید ، رجوی برای تمامی اسیران نشست گذاشته و فیلمهای شما را پخش کرده و گفته که : ثریا یکی از نفرات ماهر در امور شکنجه گری در اطلاعات است ، دماغ و گوش می برد و حتی سلاخی می کند به همین خاطر ازشما می ترسم،اصلا” نه تنها شما تمامی خانواده ها را شکنجه گر معرفی کرده و درنشستها گفته تمامی خانواده ها به خاطر شکنجه گریشان و لو دادن مجاهدین ،روزی تا چندین هزار دلار دریافت می کنند ولی باتمام این احوال بازهمه به صدای خانواده ها امیدوارشدیم بخدا تمام نفرات می خواهند فرار کنند ، ما تمام صحبتهای شما را می شنیدیم ولی نمی دانیم کدام راست است و کدام دروغ ، یعنی تصمیم گرفتن برایمان خیلی سخت شده ،حالا من آماده ام برای کشته شدن و اعدام هرکاری که می خواهید بکنید ولی ترا بخدا مرا دوباره به اشرف برنگردانید من را بفرستید ایران اعدام کنند،سی سال است که دراسارت تمام وشکنجه هستیم ، من سرباز بودم که اسیر شدم وبعد صدام من راتحویل داد به رجوی ، تمام هستی وجوانیم به باد رفت برای سرنگونی ،(بابغض صحبت می کرد) آخر ما چه گناهی کرده بودیم که سی سال شکنجه بشویم و کسی از حق و حقوق ما دفاع نکند (باگریه)حالا شما قضاوت کنید جزای ما هرچی هست حاضریم اگر شما می خواهید من را اعدام کنید به خدا حاضرم ولی قبل از اعدام به شما بگویم که من هیچ خیانتی به ملت ایران نکردم من سرباز بودم بر ای وطنم وملتم چندین سال جنگیدم و چندین سال هم به اسارت صدام لعنتی درآمدم ،حالا پیش شما هستم .بخدا رجوی دین وخدا نمی شناسد ، همه مارا فریب داد و دروغ وگفت و زندگی هزاران نفر اسیر را تباه کرده جوانی و مغز واحساسات همه مار به به خاطر حفظ جان خودش از ما گرفت ، آنهائی درون اشرف هستند زندانی واقعی هستند از بیرون واز اتفاقات هیچ خبری ندارند ، هرکس رادیو داشته باشد کشته میشود ، به رسانه هیچ دست رسی نداریم ، تلویزیون هر پنج شنبه یک فیلم سینمائی نشان میدهد ،آنهم تمام سانسور شده ،خوب شما میگوئید ما چکار کنیم ؟ شماها را نمیشناسیم ،فکر میکنیم شماخانواده ها قاتلان ما هستید چرا ؟ چون رجوی اینگونه شمار ا به ما شناسانده ، بچه ها هم شما را دوست دارند وهم از شما میترسند ، ازمن ناراحت نشوید ، من الان شما راشناختم ، تمام ارتش وپلیس شما خانواده ها را به ما معرفی کرده ، بخدا همانروز اول میدانستم فقط آمدید به ما کمک کنید تافرار کنیم ، من خودم را به آب وآتش میزدم و فرار میکردم ، الان هم که فرار کردم با خودم گفتم میخواهم برای مردن وکشته شدن بروم ،من توسط همین ارتشیها فرار کردم چقدر به من احترام و محبت میکنند ،اصلا” باورم نمیشود ، رجوی درنشستها ارتش عراق را جلاد وفاسد الاخلاق معرفی کرده ، به همین خاطر بیشتر دخترها وزنها میترسند فرار کنند چون همان ارتشی که مسعودرجوی معرفی کرده در اشرف حضوردارند ، اگرزنها بفهمند که این ارتیشها از برادرهم به ما بیشتر محبت میکنند همه زنها و دخترهای بیچاره که در دستهای هوس باز رجوی اسیرند فرار میکنند.
ادامه دارد…