پدرام میرپارسی – فعال حقوق بشر: ۲۰۱۴/۱۲/۵
آنها که بیشتر ازبیش سخن می گویند کمتر از کمی دانا هستند
پیشگفتار _ اخیرا ویدئویی ظاهرا از سخنان مسعود رجوی درماه رمضان دوسال پیش و محرم امسال درجمع افراد مستقر درکمپ موقت آوارگان لیبرتی در جامعه مجازی منتشر گردیده است _ سخنان آلوده به دروغ و فریبکارانه این تروریست فراری آنقدر درهم و برهم و ازهم گسیخته است که به درستی نمی توان این ادعاها را مورد تجزیه وتحلیل قرارداد _ نگارنده چندین و چند بار این ویدئو را گوش کردم تا شاید ازمیان آن پیام تازه ای پیدا کنم ولی نشد که نشد _ آنچه می توان از لابلای این نوار چند تکه استخراج نمود سخنان فردی است بیمار و روانی که درنهایت شکست و ناکامی قرارگرفته است و به همین دلیل با آسمان و ریسمان بافی تلاش می کند ضمن مخفی کردن حقایق رخدادهای شکست آلود چند دهه گذشته خود را با وارونه نمایی شرم آور پیروزی قلمداد نماید(!)
نتیجه دقت وکنجکاوی من درمورد این سخنان “چراغ خاموش” این شد که درچهارچوب همین سخنان حقیقت را درقالب طنز و شوخی دوباره نویسی کنم تا این بیمار مبتلا به روانپریشی و چندین و چند بیماری دیگر بداند که این سرهم بندی ها حتی برای افراد محصور و اسیر و ناآگاه ساکن کمپ لیبرتی هم هیچ فایده ای در برنداشته و آنها را نیز مجاب نخواهد نمود.
https://www.youtube.com/watch?v=UXtqvzcdtvw
عهد پرچم در لیبرتی و ” ابلاغیه ” چراغ خاموش _ مسعود رجوی
بله بعد از ۲۱ سال بلکه هم بیشتر ۳۲ سال این همه موفقیت و پیروزی پی درپی همانطور که به مریم گفته بودیم روزگار حرکت روبه جلو بالاخره فرارسید و بوی سرنگونی لیبرتی وفضای داخل ایران را دربرگرفت_ البته این موفقیت ها همینجوری هم بدست نیامده وحاصل نصب تابلوی ” سرنگونی ۱۳۹۲″ دراشرف و” ۱۳۹۳ در اوور ” ومقاومت شما دراشرف و لیبرتی است _ من قبلا برای همه گفته بودم که ” کوه بجنبد _ اشرف نجنبد ” ودیدیم که حرف های من الکی نبود.
البته ما جهت سرنگونی هنوز در قدم های اولیه هستیم درست مثل سال ۶۰ و۶۳و۶۵و ۶۷و …_ و مریم در ۱۴ اسفند ۷۲ درسالن اجتماعات باقرزاده ۱۲ زن ذیصلاح پاک انقلابی را به حریم خصوصی من معرفی کرد و ما باهم شورای رهبری را افتتاح کردیم و بعد همین شروع پیوستن ده ها زن دیگر شد که لباس چرک فردیت را از تن خارج و جامه ذوب شدن در ما را به تن کردند _ واین کار کمی نبود. من و مریم کلی روی آن نشستیم و فکرکردیم _ آخه ما با این همه زن بی شوهر و بی سرپرست چه می کردیم؟
به مریم گفته بودیم این عمل انقلابی را ادامه دهد تا همه زنان مجاهد ارتقای کیفی پیدا کنند ولی افسوس که بمباران اشرف توسط امریکا این بهینه سازی ایدئولوژیکی ما را نیمه تمام گذاشت و نشد که همه زنان مجاهد تا این درجه ارتقا یابند _ بااین همه مریم می گوید کم وکسری را از جایی تهیه می کنیم تا این بند مهم انقلاب به بار نشسته و سرنگونی محقق شود.
ضرورت نقش ” رهبرعقیدتی بودن ” ما درنیل به آگاهی و رهایی زنان
درسال ۱۳۶۵ و درزمانی که درخدمت سیدالرئیس صدام بودیم و دربحبوحه جنگ این تنها ما بودیم که پس از باخبرشدن از توطئه علیه ما وحکم اخراج دولت مماشاتگر وقت فرانسه با برادر طارق عزیز درپاریس پیمان صلح بستیم وسپس جهت ” آتش افکندن درکوهستانها” عازم عراق گشتیم ، آن موقع با ژنرال حبوش سخنی گفتم وحالا جا دارد تکرار کنم که ما برای به دست آوردن اطلاعات نظامی ومکان تردد نیروها و شنود مکالمات نیروهای رژیم چه خون دل ها خوردیم وتلاش ها کردیم و برادریاوری چه زحمتی کشید و بارها به خدمت استخبارات برادر صدام رفت و نتیجه همه جاسوسی ها را تحویل داد و زحمت کشید چمدان های پر از دلار را برای ما آورد
بله …. ما بودیم که با عملیات های مروارید _ و چلچراغ و آفتاب رژیم را مجبور کردیم طرح صلح ما را بپذیرد، من درشب عملیات فروغ گفتم وحالا هم بدون شوخی تکرار می کنم شما لیبرتی نشین ها همچنان دراشل یک ابرقدرت هستید و به زودی همانند عملیات پیروزمندانه فروغ یک بار دیگر با هم مثل موشک از لیبرتی به تهران خواهیم رفت و رژیم را دوباره سرنگون خواهیم کرد، حالا کی وچه جوری؟ نمی دانم شاید عمر من و شما کفاف ندهد ولی بالاخره اینقدر پشت سرهم موسسان و گردان های آزادی تشکیل می دهیم تا این خواسته من و مریم و شماها برآورده شود ،
ازطرفی این مریم رئیس جمهور برگزیده من هر روز بهم غر می زنه که پس این سرنگونی و وقت رئیس جمهور شدن واقعی من کی میرسه؟ خسته شدم بسکه ادای رئیس جمهور رو درآوردم و با جولیانی و بولتن سردستمزد سروکله زدم.
منهم بهش میگم بی تابی نکن تو که بیش از ۳۰ ساله صبرکردی چندین سال دیگه هم طاقت بیار اگر سرنگونی هم انجام نشد وقتی مردی ” بعنوان رئیس جمهور” تو گورستان ” اوور ” چالت می کنند و این خودش کم چیزی نیست وبرای ما میشه یک پیروزی دیگر …… !
بله……… این مقاومت انقلابی و کمک سید الرئیس برادر وهمخون من بود که کار جنگ را تمام کرد_ حالا هی بلندگوهای استعماری وعوامل راست و چپ و سلطنت طلب و ملی گرایان پوشالی ووو…. بگویند شما برای صدام مزدوری کردید… ای هیزم کش ها ” ی خرده بورژواها خجالت نمی کشید و شرم نمی کنید؟
این ما بودیم که با مقاومت مسلحانه انقلابی درسال ۱۳۶۰ اولش ” رژیمو بی آینده کردیم _ بعدش سرانگشت های رژیمو بریدیم و بعد درسال ۱۳۶۷ با ضربه نهایی ” رژیمو ظرف سه روز سرنگون کردیم (!)
دستاورد های انقلاب ایدئولوژیک ما برای ایران وجهان چه بود؟
مهم ترین بند انقلاب درونی سال ما غیر از معرفی ” مهرتابان به جهانیان ” بند جیم ” ( مسائل جنسی ) و بندف” (کشتن فردیت ) _ و بندخ ( خانواده ) بودند _ من پس از عملیات فروغ خیلی نشستم فکر کردم که درحالیکه به من الهام شده پس از شروع حمله ظرف سه روز در میدان آزادی سخنرانی می کنم و قولشو هم به رزمندگان و خلق قهرمان داده بودم چرا چنین نشد؟وقتی گزارشهای عملیات را خواندم دیدم ای داد و بیداد این رزمندگان ما در طول عملیات به فکر زن و بچه ومادر و پدرشان بود ه اند _ اونها یواشکی با خودشون عکس خانوداده همراه داشته اند (!) بدترازاین این خواهرها و برادرهایی که بخاطر فراخوان ما از امریکا و اروپا آمده بودند کلی هدیه برای خانواده هایشان آورده بودند که ببرند ایران _ یکی ازبرادرها گزارش کرده بود که فقط ۴ تا کامیون نظامی این هدیه هارا حمل می کرد _ درسته من گفته بودم ظرف سه روز میرسید به تهران ولی شما چقدر ساده بودید که باور کردید به همین کشکی هاست _ یکی دیگر از گزارش ها نشان می داد که چند نفر ازخواهرها و برادرها در طول حمله به یک گوشه دنج رفته ومشغول انقلاب ایدئولوژیک شده بودند _ البته خواهرمریم قبلا گفته بود که هرکی عقب بمونه مسئول خودشه ولی نه اینجوری معطل کردن _ انقلاب ایدئولوِژیک اونهمم در زمان حمله سرنوشت ساز سرنگونی “همچون موشک ؟”چنین شد که من فهمیدم شماها همه اتو بندهای ” جیم و ف و خ” مشکل دارید و نتوانسته اید انقلاب خواهر مریم را درک کنید. این بند ها خیلی مهم بودند مثلا بند جیم ( مسائل جنسی ) _ من خودم وقتی پاریس بودم و مریم منشی ام بود چند بار که تو اتاق تنها می شدیم ” دچار بند جیم” می شدم و آنقدر جیم زده شدم که یک روز رفتم پیش این مهدی و اعتراف کردم که من “دیوانه بند جیم شده ام ویک پیشنهاد دارم برایت …. گفت بگو…. گفتم بیا این مریم را طلاق بده تا مشکل بندجیم من حل شود _ مهدی گفت : مسئله ای نیست ولی ” برادری جای خود بزغاله کیلویی هفتصد نار …….. منم دیدم راست میگه حیوونی _ گفتم بجاش یک هلوی خوردنی امانتی به تو می دهم ” لعیا خیابانی “… اونهم مثل اینکه خیلی از این پبشنهاد خوشش اومد و گفت: قبوله.
و اما ” بند ف ” (فردیت ) _ ما از اول هم با همه طی کرده ایم که باید از” فردیت” این اصطلاح استعماری _ بورژوازی فاصله بگیرند _ یک مجاهد واقعی وجود خودش برای خودش پشیزی نمی ارزد _ شخصیت او در سازمان و فرمان پذیری محض تعریف می شود _ اینکه می گویند حقوق فردی _ بشری کشک است _ اگر قرارباشد هرکس ازشما اظهارنظر شخصی کنید و رای بدهید دیگر رهبری عقیدتی بی حاصل و معنا می گردد _ خیلی ببخشید باید فرض وتجسم کنید که من” یک بز وشماها هم گوسپند هستید ” من هستم که راه وچاه و پستی وبلندی را بلدم _ من هستم که ازخطرات آگاهم _ پس همانند خواهر مریم گوسفند درپی من بز باشید _ تا من شماها را درهمه مکان های امن ببرم وبچرانم (!) به این می گویند اطاعت از رهبرعقیدتی _ ممکنه یپرسید پس چوپان این وسط کیست؟ جواب اینکه ما چوپان ثابت نداریم و تغییر می کند _ صدام و نتانیاهو و اوباما و عبدالله بن العزیز می توانند برحسب شرایط چوپان استراتژیک ما باشند _ پس چی شد؟ شماها و خآخرین بند مهم بند” خ ” (خانواده ) است _ خانواده سم یک مجاهد و ویروس کشنده تشکیلاتی است _ خانواده عامل فساد و تباهی است یک مجاهد ” بی کس وکار” است و برفرض زیر بته بعمل آمده این از آن تهمت های” افتخار آمیز یک مجاهد است ” و شما باید از این میکرب خانواده در امان باشید _ پس یادتان باشد خانواده ها همه مزدور اطلاعات هستند _درفروغ ما از همین فکر خانواده ضربه خوردیم _ تحصن همین خانواده ها درجلوی اشرف باعث فرار ۱۲۴ نفرشد _ بهمین دلیل شعارهایی راکه یادتان دادم هیچوقت فراموش نکنید : ننگ ما ننگ ما ___ فامیل الدنگ ما وو……. مزدور بی لیاقت ____ برگرد بروسفارت
انقلاب ایدئولوژیک و رهایی زنان و دریای خون
پیام نهایی انقلاب ایدئولوژیک درونی ما رهایی زنان بود و دراین راستا من طلاق اجباری را بعنوان ضرورت انقلابی مطرح ساختم که طی آن زنان مجاهد باید از نزدیکی به نرینه های وحشی پرهیز کرده و شوهرانشان را طلاق گویند _ زنی که به فکر شوهر _ فرزند _ پدرومادر باشد مجاهد نیست و دربهترین حالت ممکن کارگر و خدمتکار و کلفت مجاهدین است و ما هم خدمتکار نمی خواهیم و چنین شد که من گفتم خواهران برای آزاد شدن باید قید همه وابستگی ها به دیگران را بزنند و فقط دراندیشه یکی وذوب شدن در رهبری باشند _ این مردان که من می شناسم برای شما جز مزاحمت حرف دیگری ندارند وبه خود من گفته اند زنها مادینه های فریبکارهستند و بهمین دلیل بود که من و مریم شورای رهبری رابرای میل به یگانگی (یکی شدن با رهبری) تشکیل دادیم.
درواقع رهایی زنان (طلاق) از شوهرانشان برای انقلاب ایدئولوژیک خیلی ضروری بود و بهمین دلیل من به مریم پیشنهاد دادم که این یگانگی زنان تا ازدواج با من ادامه داشته باشد _ واین را مریم برای زنان خوب جا انداخت و به آنها گفت حالا که تنها هستید جای امن برای شما کابین رهبری است و چنین شد که من تعداد ۴۰۰ زن را از چنگ نرینه های وحشی نجات دادم وبه خریم امن خود بردم تا حقوقشان کاملا رعایت گردد وهم ارتقای کیفی پیدا کنند وهم کیف مرا کوک نمایند.
ادامه دارد…