دلتنگی های احمد ناظری با برادر اسیرش:
خودت را از جهنم رجوی نجات بده!
احمد ناظری برادر اسیر فرقه رجوی، سمیع ناظری می باشد که دلتنگی هایش را برای برادرش به قلمی زیبا به رشته تحریر درآورده است.با هم این نامه را می خوانیم:
به نام خداوندجان آفرین
حکیم سخن در زبان افرین
نمی دانم نامه را از کجا شروع کنم . من احمد هستم . این نامه را در روز عید قربان سال ۱۳۹۵برای شما مینویسم . اگر یادت باشد پدر مهربانمان هر ساله در این روز عزیز با چه عشقی یک قربانی سر می برید ولی الان در جمع ما نیست. چه روزهای خوبی داشتیم . از آن روزی که شما رفتی ما هیچ روز خوشی نداشتیم.
تمام فکر و ذکر ما اسیری شما بوده. الان بعد سی سال بچه ها جوان شدند. جوان ها پیر شدند. پیرهایمان مردند. پسر ده روزه شما سی ساله شده است. یعنی سی سال عمر عزیزت را در کنار خانواده و پسرت را از دست دادی! یادمه همیشه میگفتی که باید بهترین لباسها را برای پسرم بگیرم. در این سی سال هیچ لباسی برای پسرت نگرفتی لااقل بیا لباس دامادی براش بگیر تا بتوانی این سی سال را جبران کنی. نیما می گوید من ازدواج نمی کنم تا پدرم بیاید.امروز خبر انتقال شما را از عراق به آلبانی به مادر گفتم. مادر آنقدر گریه کرد که الان در بیمارستان چشم پزشکی رشت برای عمل بستری شده است.
راستی شما هاجر را می شناسی . کوچکترین فرزند خواهر مریم عروس شده است. تو را به خدا که ما را خلق کرده قسم می دهم زود خودت را از آن جهنم نجات بده . بیا تا مادر مهربانمان شما را ببیند تا این ناراحتی چشم بیشتر از این عذابش ندهد. هروقت به باغ می رفتم پدر را میدیدم که از بس گریه کرده بود چشمانش پر خون شده بود . وقتی میپرسیدم چه شده می گفت شاخه درخت خورده است. نمی گفت از دوری سمیع گریه کردم. آنقدر ناراحت می شدم که میگفتم باید بتوانم کاری برای پدر و مادر انجام دهم تا این دوری به پایان برسد .
در سال ۸۸ نزدیک به ۴۵ روز در عراق دور تا دور اشرف را گشتیم و صدایت زدم اما متاسفانه هیچ خبری ازشما نتوانستم برای خانواده به خصوص مادر بیاورم . بعد از ۸۸ سه بار دیگر نیز اشرف آمدم تا شما را حتی برای یک لحظه ملاقات کنم . لطفا خودت را هرچه زودتر هم از آن جهنم رجوی نجات بده هم ما را از این چشم انتظاری در بیاور.
برادر کوچک شما احمد ناظری
منتظر تماس شما هستم
شما را به خدای مهربان می سپارم