مادران، قربانیان فراموش شده فرقه رجوی
عبارت “مادران، قربانیان فراموش شده” این روزها در اروپا به مادرانی اطلاق می شود که فرزندان شان توسط فرقه تروریستی داعش با نیرنگ و فریب جذب شده و برای جنگیدن به سوریه و عراق و لیبی و یمن و غیره برده شده اند.
این کار البته در پس پرده با پشتیبانی دول غربی و همچنین اسراییل و عربستان سعودی و برای منافع خاصی صورت می گیرد.
مادران این گروه فریب خورده، در شرایط بسیار سختی بسر می برند چرا که هیچ ارتباطی با فرزندان خود نداشته و از اوضاع و احوال آنان بی خبرند.
این موضوع توجه بسیاری از رسانه های غربی را به خود جلب کرده و مستند های متعدد و مصاحبه های بسیاری در این خصوص در اروپا تهیه و پخش شده است.
فراموش شده تر از آن مادران، به یقین مادران اعضای دربند فرقه رجوی هستند که حتی به همان اندازه هم توجه جهانی را به خود جلب نکرده اند.
آنان کمترین امکان ارتباطی با فرزندان خود را ندارند و نمی دانند عزیزانشان در چه شرایط روحی و جسمی بسر می برند. این در حالی است که آنان از محل فرزندان خود با خبرند و بارها و بارها به آنجا مراجعه کرده اند اما سران فرقه رجوی که پشتشان به همان حامیان داعش گرم است مانع از دیدار آنان با عزیزانشان شده اند.
در این مجموعه قصد داریم به معرفی تعداد معدودی از این صدها مادر دردمند و رنج کشیده پرداخته و مرور مختصری در شرح حال آنان داشته باشیم.
از رسانه ها و مستندسازان و اصحاب خبر در هر کجا که هستند تقاضا داریم که این گروه از آسیب دیدگان فرقه ای را دریابند و صدای آنان را به گوش جهانیان برسانند.
——————————————–
قسمت اول
ثریا عبداللهی
اردبیل
خانم عبداللهی یکی از شناخته شده ترین مادرانی است که فرزندش توسط مسعود رجوی رهبر فرقه مجاهدین خلق فریب داده شده و به عراق برده شده است.
امیراصلان حسن زاده متولد ۱۳۶۱/۰۹/۳۰ و ساکن اردبیل بود، وی در سال ۱۳۸۰ جهت کاریابی به ترکیه رفت تا برای یافتن کار به آلمان برود که در تور قاچاقچیان سازمان مجاهدین خلق افتاد و با نیرنگ به عراق برده شد.
ثریا عبداللهی در تشریح چگونگی پیوستن پسرش به فرقه رجوی به خبرگزاری مهر گفت:
پسرم در خرداد ۸۱ به همراه دوستش به ترکیه رفت و پس از استقرار در ترکیه طی تماسی به من گفت برای بهبود کارش می خواهد به آلمان برود.
از آن زمان تا چند سال از او بی خبر بودم و چون تنها پسرم هم بود از لحاظ روحی بسیار آشفته شدم.
تا اینکه پسرم پس از سال ها ظاهرا از آلمان به محل کارم زنگ زد و گفت این مدت در کمپ پناهندگی بوده و وقتی که از وضعیتش پرسیدم گفت:«وضعیتم خوب است در این جا باشگاهی با ۲۰۰ شاگرد دارم، مربی هستم، خانه و زندگی دارم و می خواهم شما را هم پیش خودم بیاورم.» سال ۸۵ یا ۸۶ بود که دوست امیر را دیدم و گفتم: «تو اینجا چه کار می کنی؟ پس امیر کجاست؟ چرا پیش امیر در آلمان نماندی؟» او گفت: «ما در آلمان نبودیم ما در اشرف بودیم.»”
خانم عبداللهی پس از اطلاع از سرنوشت پسرش، به امید دیدار با فرزندش عازم عراق و پادگان اشرف گردید.
ابتدا تصورش این بود که می تواند به راحتی با فرزندش ملاقات کند اما در کمال تعجب مشاهده کرد که مسئولین سازمان با برخوردی به غایت توهین آمیز او را متهم به جاسوسی و توطئه چینی کردند.
خانم عبداللهی تا آن زمان کوچکترین شناختی از سازمان مجاهدین خلق نداشت.
صحبت با جداشدگانی که از داخل سازمان و پادگان اشرف فرار کرده و در عراق مستقر بودند به تدریج او را با سازمان مجاهدین خلق آشنا کرد.
او و تعداد دیگری از خانواده ها تصمیم گرفتند تا در مقابل دروازه پادگان اشرف تحصن کنند و تا زمان دیدار با عزیزانشان محل را ترک ننمایند.
تحصنی که تا زمان تعطیلی پادگان و انتقال ساکنان به اردوگاه لیبرتی در غرب بغداد ادامه یافت.
خانم عبداللهی نزدیک به چهار سال در مقابل پادگان اشرف برای ملاقات با فرزندش تحصن کرد ولی مسئولین سازمان نه تنها به او اجازه ملاقات با فرزندش را ندادند، بلکه با انواع تهمت ها و اهانت ها او را راندند.
او طی این مدت در ده ها مصاحبه و همایش در بغداد شرکت نمود و به تشریح وضعیت خود پرداخت. خواست او مانند سایر خانواده ها صرفا دیدار با فرزندش و کسب اطلاع از وضعیت او بود.
مسعود رجوی بعد از اطلاع از تحصن خانواده ها گفته بود که تحصن آنان بیش از ۲۰ روز به طول نخواهد انجامید.
اشتباه رجوی در محاسبه و ارزیابی قدرت عواطف مادران و خانواده ها موجب شد تا به همت همین خانواده ها یکی از مخوف ترین مقرهای فرقه ای بسته شود.
بالاخره مسعود رجوی تحت فشار تحصن خانواده ها که بارها آنان را مستقیما مورد اهانت قرار داده بود، پذیرفت تا پادگان اشرف را ترک کند و نفراتش را به اردوگاه لیبرتی ببرد مشروط بر این که در آنجا دیگر خبری از خانواده ها نباشد.
وحشت رجوی از خانواده ها، ماهیت فرقه ای او را بیش از پیش برملا کرد.
قریب به چهار سال تحصن مادران و خانواده ها در مقابل دروازه پادگان اشرف، نمایش یکی از شکوهمندترین جلوه های عواطف مادرانه و انسانی است که قطعا رجوی و رهبران فرقه ای از درک و فهم آن عاجز هستند.
حماسه ای که آنان آفریدند به خوبی نشان داد که عواطف یک مادر که حد و مرزی نمی شناسد نیرومندترین سلاح در برابر طلسم فرقه ایست.
بی جهت نیست که رجوی و رهبران فرقه ای تا این اندازه از واژه های مادر، خانواده و عاطفه وحشت دارند و به افراد اسیر در فرقه، اجازه ارتباط با خانواده هایشان و خصوصا مادرانشان را نمی دهند.
——————————————————-
فعالیت خانم عبداللهی منحصر به تحصن نزدیک به چهار سال در مقابل پادگان اشرف نبود، او علاوه بر فعالیت های تبلیغی در بغداد و تهران، سفری به ژنو داشت و با مسئول حقوق بشر ملل متحد ملاقات نمود.
او صدای خود را به گوش احمد شهید و سازمان های مدعی حقوق بشر رساند و در این سفر پرده از جنایت ها و بدرفتاریهای فرقه رجوی برداشت.
افراد فرقه رجوی که در مقر ملل متحد در ژنو حضور داشتند بارها خانم عبداللهی را تهدید کردند و علنا به وی گفتند «ثریا سر تو را می بریم».
به طوری که او مجبور شد به پلیس شکایت کرده و درخواست حفاظت برای خود و خانواده های همراهش را نماید.
——————————————————-
آقای جمیل بصام، یکی از جداشدگان فرقه رجوی که سالیان سال با این فرقه در اروپا و عراق بوده است طی نامه ای به این مادر قهرمان، که در سایت نجات منعکس گردید، احساسات خود را به خوبی بیان کرده است.
بخش هایی از این نامه به قرار زیر است:
نامه ای به خانم ثریا عبداللهی
شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۲
درود و سلام نثار مادری خستگی ناپذیر و چشم انتظار
حضور فرزند عزیزتان امیر اصلان حسن زاده را در شوی مضحک تلویزیونی فرقه مجاهدین خلق مشاهده نمودم، از یک طرف باعث خوشحالی گردید چون می دانم شما از تماشای چهره اش خوشحال می شوید و از طرف دیگر هم موجب نگرانی گردید که چرا او همچنان باید در آن شرایط و قطع از دنیا و در یک روابط فرقه ای زندگی کند، طوری که حتی متنی که مجبور شده است طبق آن صحبت کند و اعتقادی به آن ندارد را طوطی وار تکرار نماید.
شما تنها مادری نیستید که سوز و گداز خود را با نوشتن نامههای زیادی که نوشته اید نشان میدهید، صدها و هزاران مادر و پدر دیگر هم مانند شما در اقصی نقاط ایران زندگی میکنند که برای دیدن عزیزانشان لحظه شماری میکنند.
هیچکس نمیتواند آنچه در درون شما از احساسات و علاقه به فرزندتان فوران میکند و شما را بیتاب میسازد را درک کند، مگر خدای ناکرده خودش دچار همین مشکل باشد.
مهم این است که همچون گذشته همانطور که از نامههایتان برمیآید یاد و خاطرهی پسرتان را زنده نگاه داشتید و همواره جویای وضعیت او هستید.
همیشه بعد از هر سختی گشایشی است. می دانیم ادامه این وضعیت برای شما جانکاه است ولی اگر به واقعیتهایی که وجود دارد یا در حال وقوع است اشراف پیدا کنید از نگرانیهای شما به میزان زیادی کاسته میشود.
برای همین همدردی ما جدا شدگان از این فرقه کثیف، که در این سالها همواره در کنار شما بوده ایم و تا جایی که امکان داشته سعی در همیاریتان داشته ایم، را قبول فرمایید.
جمیل بصام
——————————————————-
نامه خانم ثریا عبداللهی خطاب به فرزندش امیر اصلان حسن زاده اسیر فرقه رجوی در آلبانی که هرگز به دستش نرسید.
اردبیل ـ ۱۹/۶/۱۳۹۴
به نام خدای مهربان
فرزند عزیزم
امیرجان، خبر انتقال تو از لیبرتی به آلبانی برای من بهترین هدیه بود. سرانجام از اسارتگاه لیبرتی در عراق رها شدی و به آلبانی منتقل شدی. این یک گام به جلوست چون یکی از گام های رهایی و نجات همیشگی ات از حصارهای فیزیکی و ذهنی فرقه رجوی است.
من یک مادرم و سرشار از احساسات مادرانه، سال هاست که در تلاش برای رهایی تو از اسارت فرقه سر از پا نشناختم، همه سختی ها، مشکلات و مصایب را با همه ی وجودم تحمل کردم تا تو، فرزند عزیزم را بار دیگر بعد از ۱۴ سال دوری و فراق در آغوش پر مهرم بگیرم هر چند تاکنون موفق نشدم ولی هرگز امیدم را از دست نمی دهم. من یک مادر هستم و حاضرم برای رهایی تو از اسارت فرقه رجوی جانم را بدهم.
عزیز دلم
درسال۱۳۸۱ جهت کاریابی به ترکیه رفتی تا به آلمان بروی که متاسفانه در تور قاچاقچیان و رابطین فرقه خشونت طلب مجاهدین خلق افتادی. من در اواخر دهه هشتاد شمسی برای نجات و رهایی تو به عراق رفتم و نزدیک چهار سال در مقابل سیاه چال رجوی به نام اشرف تحصن کردم و خواستار ملاقات با تو شدم ولی سران فرقه اجازه ندادند حتی یک تماس و دیدار چند دقیقه ای با تو فرزند عزیزم در طی این چهار سال داشته باشم. حال در آلبانی هستی صحیح و سالم و این خبر بسیار مسرت بخشی برای من است.
امیرجانم
از طریق این نامه امیدوارم پیامم به تو برسد شماره تلفنم را نوشتم و بدان که مادرت در انتظار تماست و شنیدن صدای نازنینت بیتاب و بی قرار است و لحظه شماری می کند … در اولین فرصتی که به دست میاری با مادرت تماس بگیر.
از خدای متعال برایت آرزوی رهایی از اسارت فرقه رجوی و رستگاری و خوشبختی دارم. به امید بازگشتت به کانون گرم خانواده مان.
قربانت
مادرت ثریا عبداللهی
————————————————
خانم ثریا عبداللهی و دیگر مادران دردمند و رنج کشیده اسرای فرقه رجوی هم چنان با شعار “پیام ما امید – نوید ما آزادی” به فعالیت های خود برای آزادی فرزندانشان ادامه می دهند.
مسعود رجوی در یکی از نشست های صوتی خود با ساکنان اشرف خانم عبداللهی را به اسم مورد اهانت و تهمت قرار داد و این نشانگر آن است که فعالیت های خانم عبداللهی تاکنون مثمر ثمر بوده است.
خانواده ها، قطعا مقدم ترین قربانیان فرقه ها هستند که متاسفانه کسی شرایط خاص آن ها را درک نمی کند. امید است که این مادران هرچه زودتر به وصال عزیزان خود برسند.
میرزایی
منبع: انجمن نجات مرکز تهران