عضو نجات یافته از مجاهدین خلق گفت: وقتی با اسیران عملیات آفتاب صحبت میکردم که چطور اسیر شدند، میگفتند حین عملیات متوجه فارسی صحبت کردن افراد میشدیم، فکر میکردیم آنها ایرانی و بسیجی کشورمان هستند و وقتی نزدشان رفته و آستین سفیدشان را میدیدیم که دیگر دستگیر میشدیم.

به گزارش فراق، هادی شعبانی اول مهر ماه در جلسه ۳۹ دادگاه محاکمه منافقین در جایگاه حاضر شد و اظهار کرد: در آبان سال ۱۳۶۴، یعنی سال قبل، ارتباط تلفنی با سازمان برقرار کردم و در سال ۶۴ وارد مناسبات سازمان شدم. از طریق مرز پاکستان وارد شدم و پس از اعزام به عراق و دیدن آموزشهای اولیه، وارد تیمهای عملیاتی شدم. در سال ۶۵ برای عملیات در تظاهرات ۲۲ بهمن در اصفهان وارد زاهدان شدیم که قرار بود عملیات انجام دهیم، ولی خوشبختانه آن کانالی که قرار بود سرقرار بیاید نیامد برای پس از دو شب ماندن در کوههای زاهدان، برگشتیم پاکستان و از آنجا هم اعزام شدم.
شعبانی گفت: سازماندهی تغییر کرد و خط چریک شهری یا همان عملیات داخل کشور تغییر یافت و قرار شد عملیات به صورت منطقهای در نوار مرزی انجام شود. به همین خاطر سازماندهی من عوض شد و وارد کار نیرویی در ترکیه شدم که ۹ ماه آنجا بودم. بعد از عملیات آفتاب وارد اشرف شدم و در قسمت توپخانه سازماندهی شدم. پس از آموزشهای اولیه در عملیات چلچراغ به عنوان توپخانه شرکت داشتم. در عملیات آفتاب در ترکیه و درگیر اعزام به عراق بودم و تقریبا سی سال داشتم، بعد از آن وارد یگان توپخانه شدم و سازماندهی شدم و وارد عملیات شدم.
وی گفت: در عملیات چلچراغ، تقریباً وقتی به ما اطلاع داده شد که قرار است عملیاتی در خرداد ماه به مناسبت سالگرد قیام خرداد سال ۱۳۶۰ انجام شود، از یک ماه قبل وارد شهر یعنی نوار مرزی زورگاتیه شدیم. به دلیل اینکه دیدبانان ایران به ما اشراف داشتند شبها کار میکردیم و روزها در سنگرهایی که متعلق به نیروهای عراقی بود، میماندیم. ارتش عراق این سنگرها را به ما داده بود.
شعبانی افزود: تا شب عملیات ما دو توپ ۱۳۰ روسی و دو توپ ۱۲۲ داشتیم که دو توپ دست زنان سازمان بود و دو توپ دیگر دست نیروهای خودمان. بعد از اعلام عملیات توسط رجوی، نتوانستیم زیاد شلیک کنیم، چون توپها هم قدیمی بودند و هم کارکرد خوبی نداشتند و خیلی سریع از دور خارج شدند. نکته مهم این است که در این عملیات، آنگونه که خود سازمان تبلیغ میکند و در فیلمهایشان دیده میشود، آتش زیادی بوده، در حالی که ما خودمان میدانستیم نه کاتیوشا داشتیم و نه چیز دیگری. فقط چهار توپ داشتیم. البته بعدها گفتیم که این همه توپ و کاتیوشا نداشتیم. چون هنوز آموزش لازم را نگرفته بودیم. بعد اعلام کردند که این نیروها ارتش عراق بودند که به پشتوانه ما آمدهاند برای انجام عملیات که نزدیک صبح اعلام کردند وارد خاک مهران شدهاند.
وی گفت: این موضوع را مسئولین وقت اعلام کردند، مسئول مستقیم ما فرشید دماری و فرمانده توپخانه محسن سیاه کلاه بود که معروف به صمد است اعلام کردند.
در این لحظه قاضی سوال کرد: آیا اطلاع دارید که شخص عادی و غیر نظامی اسیر شده باشد؟
این عضو جدا شده سازمان منافقین تصریح کرد: خیر. نیروی غیرنظامی اسیر نشده بود، چون اساسا آن منطقه خالی از سکنه و قسمت توپخانه بود. در اینجا اگر هم مردم عادی در عملیات شرکت کنند به عنوان نیروی داوطلب سازماندهی شده بودند و نیروی نظامی نبودند. در بین اسرا، اسامی بسیاری از افراد داوطلب که رتبه و درجه نظامی نداشتند و تنها قصد مقابله با تهاجم دشمن را داشتند به چشم میخورد.
وی بیان کرد: خیلی از دوستانی که در سازمان میدیدم، میگفتند که ما داوطلب بودیم و اسیر شدیم. سازمان معمولا یک ماه قبل از انجام عملیاتها شروع به آموزش میکرد و طرحهای عملیاتی در دیگر نقاط عراق انجام میدادند. به طبع برای عملیات آفتاب نیز مانوری انجام شده است.
شعبانی در پایان گفت: بعدها وقتی با اسیران عملیات آفتاب صحبت میکردم که چطور اسیر شدند، میگفتند حین عملیات متوجه فارسی صحبت کردن افراد میشدیم، فکر میکردیم آنها ایرانی و بسیجی کشورمان هستند و وقتی نزدشان رفته و آستین سفید شان را میدیدیم که دیگر دستگیر میشدیم.
انتهای پیام