سیونهمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از سرکردگان سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و ماهیت این سازمان بهعنوان یک شخصیت حقوقی، امروز سهشنبه یکم مهر در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد.

به گزارش فراق از قوه قضاییه، سیونهمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و همچنین ماهیت این سازمان بهعنوان یک شخصیت حقوقی، روز سهشنبه (یکم مهر ماه ۱۴۰۴) در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حجتالاسلام والمسلمین امیررضا دهقانی و مستشاران دادگاه مرتضی تورک و امین ناصری، با حضور وزیری نماینده دادستان، خانواده شهدا و وکلای آنها و همچنین وکلای متهمان در مجتمع قضایی امام خمینی (ره) بهصورت علنی آغاز شد.
در ابتدای جلسه قاضی از وکیل شکات خواست تا در جایگاه قرار بگیرد و اظهارات خود را مطرح کند.
جرایم تروریستی گروهک منافقین فراتر از آیین دادرسیهای دادگاه است
وکیل شکات پرونده در جایگاه حاضر شد و اظهار کرد: در راستای تبیین جرایم تروریستی گروهک منافقین، امروز میخواهم در رابطه با جنایاتی صحبت کنم که این جنایات به وسعت مردم ایران است. این جنایات فراتر از آیین دادرسیهای دادگاه و مکاتب قضایی است و مردم مظلوم و نظام اسلامی ایران بزهدیدههای این جنایات هستند.
حجت الاسلام والمسلمین مسعود مداح افزود: کشتار بی حد و حصر کودکان، زن و مرد و پیر و جوان و مردم غیرنظامی تنها گوشهای از جنایات وحشیانه مزدورانی است که فریب سرکردگان این گروهک تروریستی را خوردند. اگر تاریخ چند صد سال اخیر ایران را بررسی کنیم هیچگاه مزدورانی نداشتیم بر له دشمن خارجی و علیه مردم ایران بجنگند، انواع جنایات وحشیانه را به انجام برسانند و به این جنایات افتخار کنند و بدتر اینکه نام این جنایات را آزادیبخشی و آزادیخواهی بگذارند.
منافقین عملیات مهندسی را آزادی خلق مینامیدند
وکیل شکات پرونده تصریح کرد: این تروریستها عملیات مهندسی را آزادی خلق مینامیدند و مردم را به اشکال مختلف شکنجه میدادند. از کشیدن ناخن تا سوراخ کردن بدن و قرار دادن اتوی داغ روی بدن، ریختن آب جوش و مثله کردن اجساد در عملیات مهندسی تنها گوشهای از این جنایات وحشیانه است.
وی تاکید کرد: از جانب موکلین خودم بیان میکنم که عنوان مجرمانه افساد فیالارض و محاربه و سایر عناوین مجرمانه، مشارکت و همکاری موثر اطلاعاتی در جاسوسی سازمان یافته با دولت بیگانه و متخاصم رژیم بعث عراق در طول جنگ ۸ ساله تحمیلی موضوع ماده ۵۰۱ تا ۵۰۸ از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی، همکاری با دول متخاصم خارجی موضوع ماده ۵۰۸ از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی، اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی و خارجی کشور و علیه جان و مال مردم موضوع ماده ۶۱۰ و ۶۱۱ از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی کمترین عناوین مجرمانهای است که میتوانیم به جنایتکاران این سازمان منتسب کنیم.
مداح یادآور شد: سازمان منافقین در جنگ تحمیلی ۸ ساله سهگونه همکاری با رژیم بعث عراق داشت. همکاری نظامی، همکاری جاسوسی و اطلاعاتی و مباشرت در کشتار مردم ایران. یکی از اعضای جدا شده این گروهک که در صفحه ۲۴۹ کیفرخواست نیز آمده است بیان میکند که مسعود رجوی در تبیین جهان از صدام و شیخنشینهای منطقه به عنوان دیکتاتور و مرتجعین منطقه نام میبرد و آنها متجاوز میخواند اما وقتی با طارق عزیز یک بیانیه مشترک داد تحلیل و نظریه عوض شد. این نمونهای از رفتارهای تناقضگونه مسعود رجوی بود.
وی ادامه داد: اسناد فراوانی دلالت بر همکاری موثر مسعود رجوی رژیم بعث عراق دارد؛ در حالی که این رژیم را مرتجع و دیکتاتور میداند. این نشان میدهد که سراسر رفتار این شخص فریب نیرنگ و تناقض است.
وکیل شکات پرونده خاطر نشان کرد: سعید شاهسوندی از اعضای جدا شده سازمان بیان میکند که در تحلیلهای درونی سازمان، در مرکزیت سازمان و یا در صفوف مختلف سازمان به طور رسمی گفته میشد که تجاوز همه جانبه عراق به ایران میتواند باعث افزایش نارضایتی مردم و در نهایت قیام عمومی تبدیل شود. ما بر این گمان بودیم به علت قدرت و توانایی خودمان میتوانستیم بر امواج این نارضایتیها سوار شویم و به اصطلاح قدرت را در دست بگیریم.
ورود سازمان مجاهدین خلق به زدوبندهای سیاسی
مداح گفت: روند قضایای جنگ و شرکت سازمان در مسائل مربوط به آن، پس از خرداد سال ۱۳۶۰، تغییر جدی و کیفی یافت. در خرداد ۱۳۶۰ و با آغاز مبارزه مسلحانه سازمان، پس از ضربات اولیهای که توانست با کمک عنصر غافلگیری وارد آورد، تقریباً تا اواخر سال ۱۳۶۴، تشکیلات سازمان و نیروهای تشکیلاتی وابسته به آن از داخل شهرها و از تهران برچیده شده بودند. در این دوره، عملیات ترور مردم عادی و مسئولین را رقم زدند و پس از شکست در این مسیر و عدم همکاری مردم با آنها، مسعود رجوی اقدام به همکاری با رژیم بعث عراق که در حال جنگ با مردم ایران بود کرد. از این زمان، سازمان بهطور جدی وارد زدوبندهای سیاسی شد.
تامین اسلحه، مهمات، تانک و هلیکوپتر برای کشتار مردم ایران
وکیل شکات پرونده گفت: روابط سازمان با عراق از پیش از سال ۱۳۶۲ نیز آغاز شده بود، اما در همان سال این روابط ابعاد جدی و کیفی یافت و رسمی و علنی شد. این موضوع به جایی رسید که مسعود رجوی با مسئولین ردهبالا و ارشد استخبارات عراق دیدار کرد و در نهایت با صدام ملعون دیدار داشت. در پی همین زدوبندهای سیاسی، سازمان موفق شد بودجه، تانک، اسلحه و مهمات دریافت کند. اما سؤال مهم اینجاست: این اسلحه، مهمات، تانک و هلیکوپتر برای چه هدفی تأمین شدند؟ برای جنگ با مردم ایران، برای کشتار مردم.
وی اظهار کرد: در صفحه ۲۵۲ کیفرخواست نیز، همین موضوع از جانب یکی از اعضای جداشده از سازمان چنین بیان شده است که رجوی از بدو ورود به بغداد، با نشستهای مختلف علنی و مخفی خود با صدام، تصمیم گرفت خط جدید جنگ آزادیبخش سازمان را پیاده کند و در نتیجه، با عراق از نظر نظامی همکاری کند. به همین منظور، در سال ۱۳۶۵ گروهانهای رزمی در مناطق مختلف جبهههای کردستان از جمله سردشت و مریوان و جبهههای غرب، شامل پاوه، قصر شیرین و سرپل ذهاب تشکیل شد. سازمان با برگزاری دورههای مختلف آموزشهای رزمی، سعی کرد یگانهای رزمی را آداپته و آماده کند.
وکیل شکات پرونده افزود: از این زمان، صدام پایگاهها، پادگانها، زمینهای تمرین، و سلاحهای سبک و نیمهسنگین را در اختیار سازمان قرار داد و اجازه داد مانورهایی در مناطق مختلف مرزی صورت گیرد. در این مقطع، سازمان در هماهنگی کامل نظامی با ارتش صدام، گروهانهای رزمی تشکیل داد و همه نیروهای نظامی خود را در دو منطقه کردستان و جبهه میانی متمرکز کرد؛ بهطوری که هر یک از این نیروها تحت حوزه عملیاتی یکی از سپاههای ارتش عراق قرار داشتند.
وکیل شکات پرونده گفت: تمامی حرکات نظامی با هماهنگی و تحت نظارت افسران استخفارات سپاه عراق بود که معمولا در پایگاههای مرکزی سازمان، چون پایگاه سردار در کرکوک و اشرف مستقر بودند، انجام میشد. بدین طریق سازمان برای پیشبرد خط و استراتژی جدیدش یعنی جنگ آزادیبخش در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی ایران با ارتش صدام در جبههای جدید همسو شد تا شاید بدین طریق سرنگونی تحقق یابد.
مداح گفت: دشمنان مردم ایران و مسعود رجوی نمیتوانستند این را ببینند که بیش از ۹۸ درصد مردم، به جمهوری اسلامی رای دادند و پای کار این انقلاب ماندند، اما سوالی که واقعا میخواهم بپرسم این است که شما برای نجات خلق، ادعایتان این است که ما ارتش آزادیبخش برای مردم ایران بودیم، شما برای آزادی مردم ایران را میکشتید، این فقط گوشهای از تصاویر شهدای ترور است که اگر نگاه کنید جوان، پیر، کودک و نوجوان ندارد.
وی گفت: شما برای آزادی مردم ایران، مردم این کشور را شکنجه و اسیر میکنید بعد در رسانههای خودتان با افتخار از عملیاتی نام میبرید که اسامی اسرا یعنی بچههای این مملکت را به عنوان اسیر منتشر میکنید. اسم این کار آزادی بخشی است؟ آنها دو عملیات علیه مردم ایران انجام دادند که نخست آفتاب و دیگری چلچراغ بود.
مداح گفت: در عملیات آفتاب نیروهای تروریستی سازمان منافقین ۸ فروردین ۶۷ حملهای را به لشگر ۷۷ خراسان انجام میدهند که با افتخار در نشریات خودشان منتشر کردند بیش از ۲ هزار کشته و هزار و ۵۰۰ مجروح و ۵۰۸ اسیر داشته و این چیزی است که در روزنامه منتسب به خودشان روز جمعه ۱۹ فروردین ۶۷ نشریه انجمنهای اتحادیههای دانشجویان مسلمان خارج از کشور، هواداران سازمان مجاهدین خلق شماره ۱۳۲ منتشر شده است.
وی افزود: اگر این اسمش آزادیبخشی است که شما ۲ هزار نفر را بکشید و بیش از هزار و ۵۰۰ نفر از مردم ایران را مجروح کنید و ۵۰۸ نفر را اسیر کنید ما دیگر حرفی برای گفتن نداریم.
مداح گفت: محمود عطایی که متهم ردیف ۲۶ این پرونده است، از فرماندهان این عملیات است نزد دوربینها حاضر میشود، در همه رسانه هایشان نیز این را منتشر کردند، این شخص با افتخار از این عملیات نام میبرد و میگوید ما جهت آزادیبخشی این عملیات را انجام دادیم. در یکی از این کنفرانسهای مطبوعاتی که صفحه ۳ از شماره ۱۳۴ نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج از کشور است، عطایی میگوید:در این عملیات بیش از ۴ هزار نفر از کشته و بیش از هزار و ۵۰۰ نفر مجروح و بیش از ۵۰۸ نفر اسیر شدند.
سند رسوایی همنشینی مسعود رجوی با ساواک و شاه
وی تاکید کرد: در جای دیگری که خیلی جالب است و این سند فضاحت منافقین است عطایی مطرح میکند، که در ارتش آزادیبخش استعدادهای نظامی فراوانی وجود دارد؛ اکثر افسرانی که مسئولین اداره کننده ارتش هستند حتی از زمان شاه دست اندرکاران مسائل نظامی بودهاند و از آن گذشته افسران زیادی داریم که بعد از سال ۵۷ وارد سازمان شدهاند. این همان سند رسوایی همنشینی مسعود رجوی با ساواک و شاه است.
مداح گفت: تفاوتی بین ساواک، رجوی و تروریستهایی که در این مملکت دست به کشتار مردم زدند، وجود ندارند. این هم همان سندی بود که من به دادگاه ارائه دادم و دلالت بر همکاری مستمر و مؤثر مسعود رجوی با ساواک دارد. شما در اینجا میبینید که خودشان اذعان میکنند فرماندهان نظامی زمان شاه در ارتش بهاصطلاح آزادیبخش حضور دارند و در عملیاتها به آنها کمک کردهاند.
وی گفت: عملیات دیگری که منافقین علیه مردم ایران انجام دادند، عملیات چلچراغ بود؛ سه ماه پس از عملیات آفتاب، در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۷، که درنهایت منجر به اشغال شهر مهران شد. بنابر اظهارات خودشان، بیش از ۸ هزار کشته و ۱۵۰۰ نفر اسیر و گروگان، از نتایج این عملیات علیه مردم ایران بوده است. حالا من سؤال میکنم، از حقوقدانان، از حضار حاضر در جلسه، و از همه آزادیخواهان:آیا میتوان نام این اقدامات را “ارتش آزادیبخش” گذاشت؟ آیا میتوان این اقدامات تروریستی را مشروع دانست؟
وکیل شکات پرونده گفت: افرادی نظیر مسعود رجوی، مریم قجر عضدانلو، مهدی ابریشمچی، زهره اخیانی، فهیمه اروانی، مهدی براعی، مژگان پارسایی، زهرا مریخی، محمدعلی توحیدی و تمامی متهمانی که در این کیفرخواست هستند، همگی در این عملیاتها یا نقش مؤثر و سازنده داشتند، یا نقش فرماندهی، یا نقش اطلاعاتی جدی. با توجه به نقش آنها و با استناد به مواد ۲۷۸، ۲۷۹ و ۲۸۶ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، درخواست صدور رأی بابت عناوین مجرمانه “محاربه”، “افساد فیالارض و سایر جرایم مرتبط، علیه تمامی سردستگان و سرکردگان این گروه مجرمانه دارم. آنچه که تروریستها مرتکب میشوند، با آنچه که نهضتهای آزادیبخش انجام میدهند، بسیار بسیار متفاوت است.
مداح ادامه داد: تروریستها، غیرنظامیان را هدف قرار میدهند. آنها همانهایی هستند که در حقوق بینالملل، مشخصهشان ایجاد رعب، وحشت و ترس در دل مردم است. آنها هیچگونه حمایت مردمی ندارند، قوانین جنگی را رعایت نمیکنند، فاقد ارتش منسجم، آموزشدیده و دولت مرکزی مستقر هستند. تمام این ویژگیها بهوضوح بر گروهک تروریستی منافقین تطابق دارد. بنابراین، آنها نمیتوانند ادعا کنند که ارتش آزادیبخش هستند.
وی گفت: اینها کسانی هستند که با فریب مردم، حتی با فریب ایرانیان مقیم اروپا، کسانی که تا به امروز اسلحه به دست نگرفتهاند را فریب میدهند، صرفاً برای اینکه عدد و رقم اعضای خود را زیاد نشان دهند، این افراد را با وعدههای پوچ دعوت میکنند تا در عملیاتها شرکت کنند. این را، به گواهی تاریخ و شهادت اعضای جداشدهای که امروز در این جلسه و این تریبون حاضرند، بیان میکنم.
وکیل شکات پرونده تصریح کرد: بر اساس اسناد بینالمللی، سازمان منافقین تا چند سال پیش به عنوان گروه تروریستی در دنیا شناخته شده بود. وزارت دادگستری آمریکا و اداره بازرسی فدرال آمریکا طی یک گزارش در تاریخ ۲۹ نوامبر ۲۰۰۴ میلادی به اعمال و فعالیتهای تروریستی سازمان از سال ۱۹۷۳ تا ۲۰۰۴ اشاره میکند.
وی افزود: در بخشی از این گزارش آمده است: مجاهدین خلق سازمان تروریستی بیگانهای است که اکنون مقر آن در کشور عراق است و از آنجا با اعمال خشونت، خواهان براندازی حکومت کنونی ایران است. مجاهدین خلق به جهت دسترسی به این آرمان خود در پی انجام اعمال تروریستی بوده که در هشتم ماه اکتبر سال ۱۹۹۹ میلادی، شورای ملی مقاومت به مجاهدین خلق ملحق شده که آمریکا آن را به صورت سازمان تروریستی بیگانه معرفی کرده است.
وکیل شکات پرونده بیان کرد: این رفتار دوگانهای است که دولت ایالات متحده آمریکا و کشورهای غربی در قبال قاتلان ملت ایران دارند.
وی گفت: رسانهای کردن این مسائل و آنچه مربوط به این عملیاتهاست، بهمثابه اقرار سازمان منافقین و سرکردگان آن به همکاریشان با دولت متخاصم رژیم بعث عراق در کشتار مردم ایران است. نکته مهمتر اینکه این افراد با کسانی جنگیدند که برای دفاع از خاک، میهن و نوامیس ایران در مقابل رژیم ایستاده بودند؛ لشکر ۷۷ خراسان، افسرانی که مقابل رژیم بعث عراق ایستادند و مردمی که با دست خالی در برابر حمله وحشیانه دشمن مقاومت کردند. این گروه به سربازان ملت و میهن حمله کردند و با افتخار از آن نام میبرند.
وکیل شکات پرونده گفت: در نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان شماره ۱۳۲، علاوه بر لیست کشتهها و زخمیها، فهرست بلندی از تجهیزات بهعنوان غنیمت ذکر شده است؛ تجهیزاتی که توانستند تصاحب کنند، از جمله انهدام ۱۳ فروند تانک، ۵ نفربر زرهی، دو قبضه ضد هوایی چهارلول، یک مینیکاتیوشا، ۶۰ خمپاره، ۵۰ تیربار سنگین، هزار قبضه مسلسل ژ۳، ۷۵ دستگاه خودروی نظامی، دو دستگاه لودر و دیگر تجهیزات. تمام این وسایل، تجهیزات مردم ایران بودند که در برابر دشمنانی که به خاکشان حمله کرده بودند، برای ایستادگی استفاده میشدند اما این گروه علاوه بر کشتار، این تجهیزات را نیز به غارت بردند. نکته کلیدی دیگر این است که در متن یک لایحه درخواست شده موضوع به کارشناس حقوق بینالملل ارجاع شود، چرا که ادعای این گروه مبنی بر آزادیبخشی، ادعایی باطل و پوچ است.
وی گفت: آنها در حالی مدعی آزادیبخشی هستند که مردم ایران را کشته، اسیر و شکنجه داده، بمبگذاری کرده و حتی کودکان دو ساله و یک سال و هشت ماهه را به قتل رساندهاند. آیا اینها آزادیبخش هستند یا یک گروه تروریستی؟ در حقوق بینالملل، ویژگیهای یک نهضت یا ارتش آزادیبخش عبارتند از استقلال کشور، حمایت مردم و هدفگیری اهداف مشروع. نه اینکه وارد خانهای شوند، کودک دوساله را به شهادت برسانند و سپس پدر و مادرش را نیز بکشند. نهضتها و ارتشهای آزادیبخش قوانین بینالمللی و قواعد جنگی را رعایت میکنند.
عملیات آفتاب و چلچراغ در حدی نبود که منافقین نشان دادند
وی افزود: این گروه که دست به کشتار، شکنجه، بمبگذاری و ترور مردم، کودکان و زنان زده است، قوانین بینالمللی را رعایت نکرده است. از محضر دادگاه تقاضا دارم با ارجاع این موضوع به کارشناس حقوق بینالملل، مسئله بهروشنی روشن شود.
نماینده ارتش جمهوری اسلامی ایران در جایگاه حاضر شد و اظهار کرد: مجموعه سه عملیاتی که سازمان منافقین انجام داد، پروژهای بود برای اثبات توانایی فنی و عملیاتی خودشان و رژیم بعث عراق و صدام که میخواستند نشان دهند چنین تواناییهایی دارند.
فرخانی افزود: به عنوان مثال در عملیات آفتاب اقدام خاصی انجام ندادند و عملیات آنها در حد بزن در رو بود و تعداد اسرا و شهدای این عملیات به میزانی نبوده که سازمان منافقین اعلام کرده است همچنین اقدامات آنها در عملیات چلچراغ در حدی نبوده که خودشون گفتند و ما سعی میکنیم در جلسات دادگاه این موارد را شفافسازی کنیم.
فرخانی تصریح کرد: ارتش جمهوری اسلامی ایران در راستای انجام وظایف ذاتی خود مبنی بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران، از زمان شروع تجاوز رژیم بعث عراق در سال ۱۳۵۹ تا پایان جنگ تحمیلی ۸ ساله، با به کارگیری توان فنی و عملیاتی انسانی خود و با تقدیم بیش از ۴۸ هزار شهید، ضمن حفظ تمامیت ارضی، اجازه تصرف حتی یک وجب از خاک مقدس کشور را به بیگانگان نداد.
وی افزود: در این میان سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین پس از برملا شدن نیات پلید و ناپاک و افکار شوم خود، از هیچ تلاش و اقدامی برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی از جمله نیروهای مسلح دریغ نکرد. این سازمان در راستای دستیابی به اهداف خود و همدستی با رژیم بعث عراق اقدامات گستردهای از جمله جاسوسی، افشا و انتقال اطلاعات حساس نظامی عملیاتها ترور و به شهادت رساندن رزمندگان و فرماندهان، تخریب ادوات و تجهیزات نظامی شنود مکالمات، عملیات روانی جهت بیانگیزه کردن رزمندگان و طیف گوناگونی از حمایتهای تسلیحاتی لجستیکی و اطلاعاتی را در خدمت ارتش رژیم بعث عراق قرار داد.
فرخانی نماینده ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: ارتش آزادیبخش ملی آنها را تحت هیچ شرایطی نمیتوان ارتش آزادیبخش ملی دانست. چراکه تشکیل، سازماندهی و تجهیز و تامین مالی و تسلیحاتی و حتی دستور عملیاتی این ارتش را رژیم بعث عراق تهیه میکرد. این رژیم همان رژیمی است که به صورت مستقیم و طی یک جنگ اعلام شده که از منظر حقوق داخلی و بین المللی به رسمیت شناخته شده و در حال جنگ با ایران بود.
وی افزود: بنابراین وقتی شما را یک دشمن در حال جنگ با ایران از صفر تا ۱۰۰ مجهز و مسلح میکند و عملیات طرح و برنامه میدهد، نمیتوانید ادعا داشته باشید که این ارتش آزادیبخش است و از طرف مردم و یا حاکمیت و ساختار نظامی کشوری که خود در حال جنگ با رژیم بعث است، بوده باشد.
قاضی گفت: البته این از موضوعاتی است که نیاز به بررسی و موضوع شناسی دارد که آیا اقدامات نظامی انجام شده از سوی متهمین در قالب گروه متخاصم میگنجد و یک ارتش آزادیبخش است و یا خیر اقدامات مزدورانه است. شما به عنوان نماینده حقوقی ارتش در مواجهه با اقدامات نظامی متهمین در همین سه عملیات، آیا قائل بودید که با یک ارتش منسجم تحت عنوان ارتش آزادیبخش ملی روبهرو هستید یا خیر؟
فرخانی نماینده ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: خیر. ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ، سازمان منافقین را یک شعبه از ارتش عراق میدانست که فارسی صحبت میکرد. ما منافقین را در جنگ به عنوان یک گروهک سازمان یافته توسط رژیم بعث عراق میدانستیم که تمام اقدامات شان تجاوزکارانه است و در همکاری رژیم بعث عراق با ایران میجنگند ما تحت هیچ عنوان آن جایگاهی که خودشان برای خودشان از لحاظ بزرگی قائل بودند را قائل نبودیم.
وی افزود: در ساختار ذهنی ارتش جمهوری اسلامی ایران، منافقین جایگاه خیلی کوچکی را به خود اختصاص داده بودند. از صفر تا ۱۰۰ این ارتش به اصطلاح آزادیبخش از طرف رژیم بعث عراق بوده، آنها تنها تفاوتی که با آنها داشتند این بود که فارسی صحبت میکردند. اعضای این ارتش از شهرهای مختلف جذب شده و شستشوی مغزی داده شده بودند و بنده از آنجایی که ساعات زیادی از عملیات آنها را در مستندات موجود مشاهده کردم. مثلا در آن عملیاتها خانمی را میآورند که تا حالا سوار یک نفربر نشده بود و میخواستند او را آموزش دهند تا لشگری از ایران را تسخیر کند.
قاضی گفت: یعنی افرادی که در عملیات آفتاب یا چلچراغ و یا فروغ جاویدان شرکت کرده بودند آشنایی با آموزشهای نظامی و … نداشتند؟
فرخانی نماینده ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: بخشی از اینها که ساختارهای فرماندهی شان را برعهده داشتند، آشنایی با امور نظامی داشتند، ولی اکثریت از آنجایی که اینها بیشتر از بخش خانمها استفاده میکردند، خیر. از آنجایی که این بانوان طی برگزاری جلسات مغزشویی تحت تاثیر احساسات قرار میگرفتند، ایران را به عنوان دشمن برای آنها مجسم میکردند مانند کاری که داعش و دیگر گروههای تکفیری انجام میدهند.
وی گفت: عمده افرادی که در این عملیاتها استفاده میشدند افراد آموزش دیده در سطح بالا نبودند منتها فرماندهانشان آشنایی داشتند. خود مسعود رجوی که فرمانده این ارتش است، آموزشهای آکادمیک نظامی ندیده بود، لباس پوشیدن او نیز به یک فرد نظامی شباهتی نداشت. ژست و نمای ظاهری که به عنوان یک فرمانده ارتش لازم بود را نداشت. او هم آموزش آکادمیک نظامی نداشته است آنچه میدانسته همان مواردی بوده که ارتش عراق به آنها آموخته بود. در عملیات چلچراغ توضیح میدهم که چه آموزشهایی به این افراد دادند و این را مدنظر قرار دهید که اینها تخصص شان این بوده که از کاه، کوه بسازند.
ارتش بهاصطلاح ملی آزادیبخش کاملاً در خدمت اهداف دشمن یعنی رژیم بعث بود
فرخانی نماینده ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: عملیات آفتاب ممکن است شبیه یک حمله معمولی مثل حملهای که یک گروه تروریستی فرض کنید در سیستان و بلوچستان انجام میدهد: چند نفر را در یک پاسگاه به شهادت میرسانند و سپس عقبنشینی میکنند. اما باید توجه داشت که این اقدامات برای آن بود که به صدام اثبات شود اینها توانایی انجام عملیات در آن سطح را دارند و بدینوسیله پروژهها و ماموریتهای بزرگتر به آنها واگذار شود. از منظر اهداف، ارتش بهاصطلاح ملی آزادیبخش کاملاً در خدمت اهداف دشمن یعنی رژیم بعث بود و افراد نظامی و غیرنظامی زیادی را به شهادت رساند، به اسارت گرفت و عملیاتهای متعددی علیه مردم ایران انجام داد؛ دقیقتر اینکه میتوان این ارتش را ارتش یاغیان نامید.
شستشوی ذهنی منافقین
وی گفت: یکی از دلایلی که آنها را یاغی میدانم اینکه مطرودان از سوی جمهوری اسلامی هستند که در عملیاتهایی مانند چلچراغ یا عملیات بزرگتر فروغ جاویدان، رجوی بیانیه داد و طرفدارانش را از کشورهای مختلف گرد آورد. در توضیحاتشان جایی گفته شد که «سرباز نداشتیم» و تاکید کردند که نیروها داوطلب بودهاند؛ اما واقعیت این است که این ارتش از صفر تا صد برنامهٔ آموزشی، برنامهٔ عملیاتی و اطلاعاتی منظم نداشت. ضرورت تشکیل چنین نیرویی از سوی رژیم بعث احساس شد و بهتدریج نیروهایی جذب شدند؛ بخشی از این افراد آموزش ندیده و برخی هم اعضای سازمان در کشورهای دیگر بودند که با فراخوان به داخل صحنه آورده شدند. به آنها شستشوی ذهنی داده میشد و نهایتاً بسیاری از آنها به هلاکت رسیدند و سازمان آنها را «شهید» نامید تا در تاریخ خود ثبت کند.
فرخانی ادامه داد: در ۸ فروردین ۱۳۶۷، خیانت تاسفبار رجوی با حمایت عملیاتی صدام به انجام عملیات موسوم به آفتاب در منطقهٔ فکه منجر شد. یکی از ویژگیهای دیگری که در رهبران این سازمان وجود داشت، بهرهبردن از مظاهر دینی بهصورت نمایشی بود؛ مثلاً با کفش نماز خواندن یا برپایی مراسم عزاداری امام حسین به صورت نمادین؛ برداشت آنها از دین بیشتر برای فریب و ردّگمکنی بود تا باور واقعی. نامگذاری عملیاتها نیز اغلب با الهامگیریهای سطحی از مفاهیم دینی همراه بود؛ مثلاً آفتاب را منتسب به حضرت امام رضا (ع) و چلچراغ را به عنوان نمادی از جایگاه حضرت علی (ع) میدانستند. چنین اقدامات و نمایشهایی در کنار پوششهای نامناسبِ دیگری که مشاهده میشد، نشاندهندهٔ سطحینگری و فریبکاری آنها بود.
وی گفت: ارتش سازمان منافقین در تاریخ ۷ فروردین ۶۷ با هدف گرفتن اسیر، برهم زدن ساختار مناطق عملیاتی و بهرهبرداری تبلیغاتی، عملیاتی موسوم به آفتاب در منطقهٔ فکه انجام داد؛ در حالی که نیروهای لشکر ۷۷ خراسان ارتش، نیروی زمینی و سپاه پاسداران در آن منطقه حضور داشتند. شاید یکی از دلایلی که ذهنها را معطوف کرد که چرا دقیقاً لشکر ۷۷ هدف قرار گرفت، این باشد که لشکر ۷۷ خراسان یک لشکر پیادهمکانیزهٔ پیروزمند بود و در جنگ رشادتها و سوابق قابل توجهی از خود نشان داده بود. توضیح دلایل انتخاب منطقهٔ فکه نیز موضوعی است که باید دقیقتر بررسی شود؛ یکی از دلایل اصلی انتخاب این منطقه، وجود شنزارها و وضعیت رملی بود که ایجاد سنگر و ممانعت از پیشروی را سخت میکرد و فضای باز برای ضربهزدن فراهم مینمود. اما اصل مطلب این است که انتخاب فکه به لحاظ جغرافیایی و تاکتیکی برای این نوع عملیات مناسب بود و هدفهای مشخصی را دنبال میکرد.
وی تصریح کرد: در شهریور ماه سال ۱۳۵۹ همزمان با تجاوز رژیم بعث عراق به خاک ایران نیروهای لشکر ۷۷ خراسان که چند یگانه آن از سال گذشته در کردستان مستقر شده بودند برای مقابله با تجاوزات دشمن به مناطق غرب و جنوب غرب کشور اعزام شدند. لشکر ۷۷ خراسان در طول سالهای جنگ تحمیلی در اکثر عملیاتهای مهم حضور داشت مهمترین آنها عملیات موثر ثامن الائمه بود که منجر به شکست حصر آبادان شد.
وی افزود: با توجه به نقش شجاعانه لشکر ۷۷ در عملیات شکست حصر آبادان با تصویب شورای عالی دفاع در تاریخ ۱۱ مهر سال ۱۳۶۰ نام این لشکر به نام لشکر پیروز خراسان تغییر یافت. این لشکر همچنین در عملیاتهای آفندی مهمی از قبیل عملیات فتحالمبین، بیتالمقدس، اللهاکبر، کرخه نور، ذوالفقاریه، سوسنگرد، عاشورا، تنگحاجیان، نصر و چندین عملیات مهم دیگر شرکت داشته و عملیاتهای فرامرزی بسیاری را از شمالیترین تا جنوبیترین مناطق کشور به اجرا گذاشته است.
فرخانی ادامه داد: در طول سالهای دفاع مقدس ۵۳۶۷ نفر از افسران، کارمندان و سربازان این لشکر به شهادت رسیدند. ۲۸۰ نفر مفقودالاثر و ۲۲۱۰ نفر نیز به اسارت نیروهای عراقی و عناصر ضد انقلاب درآمدند که برخی از آنها حدود ۱۰ سال در زندانهای رژیم بعث عراق محبوس بودند. آمار جانبازان این لشکر نیز بیش از ۱۶ هزار نفر است که برخی از آنها به علت شدت جراحات ناشی از جنگ به خیل عظیم شهدا پیوستند. این آمار نشان از جایگاه رفیعی این لشکر در پیروزی کشور در جنگ تحمیلی ۸ ساله دارد.
تشریح عملیات آفتاب
وی در تشریح عملیات آفتاب، اظهار کرد: بر اساس گزارشات مندرج در نشریات و سایتهای وابسته به منافقین، در مقدمه این عملیات نشستها و جلسات توجیهی متعددی برگزار شد و به دنبال آن به منظور کسب آمادگی و کسب توان رزمی به منظور انطباق با منطقه عملیات، تمرین و مانور توسط نیروهای عملیات کننده در منطقه اشرف بزرگ (منطقهای پشت اردوگاه اشرف) انجام شد. این منطقه از لحاظ ژئوپلیتیکی شباهت بسیار زیادی به منطقه فکه داشت و به همین دلیل این عملیاتها را در آن منطقه شبیهسازی کردند. روز اول عملیات نیز اول فروردین ماه سال ۱۳۶۷ انتخاب شد. در کجای دنیا با کشتار مردم بیگناه یک کشور به آنها عیدی میدهند؟ کجای این اقدام آزادی بخشی است؟
نماینده ارتش جمهوری اسلامی ایران افزود: سازمان مجاهدین خلق همه القاب و عناوینی را که حتی در اسم خود به کار برده است با رفتار و کردارش تناقض دارد. اینها نه مجاهدند و نه کاری برای خلق کردند؛ چون مجاهد کسی است که مسیر مشخصی دارد اما هدف این گروهک یک هدف خود ساخته است و بر اساس توهمات سرکردگان این گروهک شکل گرفته است. رجوی و اطرافیانش عدهای را در یک محیط سربسته محدود کردند و افکار مطابق میل خود را با آنها خوراندند و چیزی جز رسیدن به اهداف خودشان برای شما مهم نیست.
وی خاطرنشان کرد: پس از عملیات فروغ جاویدان جلسهای در سازمان برگزار شد تا علل و عوامل شکست منافقین در این عملیات بررسی شود.
ماجرای انقلاب ایدئولوژیک و طلاق های عاطفی
نماینده ارتش جمهوری اسلامی ایران ادامه داد: غیر از رهبری سازمان و غیر از موفقیت در عملیات، به چیز دیگری هم فکر میکردید؛ از جمله خانمها به آقایان، یعنی شوهرانشان، و مردها به خانمها و همسرانشان. خب، گفتند نتیجه چیست؟ گفتند: انقلاب ایدئولوژیک! اصلاً نباید زن و مرد فکرشان به هم باشد. یعنی چه که غیر از رجوی، مثلاً به کسی دیگر هم فکر کنید؟ و بر اساس همان هم آن بحثهای طلاق عاطفی صورت گرفت و آن تغییراتی که در آنها ایجاد شد.
وی ادامه داد: اینها نه مجاهد بودند، نه هدفشان حمایت از خلق بود. اگر حمایت از خلق بود، خلقی که مد نظر آنهاست، با آن خلق واقعی که وجود دارد، زمین تا آسمان فرق دارد. واقعاً مردم ایران، چه نظامی و چه غیرنظامی، در تفکر اینها جایگاهی نداشتند. اگر با ساختار حاکمیتی ایران مشکل دارند، یک کودک پنجساله مگر از ساختار حاکمیت چیزی میداند یا مگر در این ساختار جایگاهی دارد یا نقشی دارد؟ ولی اینها این کار را میکردند، این بچه را میکشتند. بعد اگر از آنها میپرسیدی که این فرد، بهاصطلاح، آدم عادی بوده و هیچ نقشی در ساختار نظامی جمهوری اسلامی بهعنوان مخالف شما نداشته، میگفتند: این هم با آنهاست؛ این هم اگر بزرگ میشد، آنجوری میشد!
وی در ادامه گفت: این سازمان را، چه خود سازمان و چه ارتششان را، نه آزادیبخش میدانیم، نه مجاهد، و نه حامی مردم. روز عملیات، اول فروردین ماه سال ۱۳۶۷ انتخاب شد، اما بهخاطر لو رفتن یک واحد شناسایی توسط قوای ایرانی و احتمال لو رفتن اصل عملیات، در روز مقرر عملیات انجام نشد و به دستور شخص رجوی، در هماهنگی با صدام و مخابرات، عملیات یک هفته به تعویق افتاد. یکی از دلایلی که باعث میشد اینها شناسایی نشوند، این بود که فارسی بلد بودند. و، چون جبهه جای شلوغیست، تعداد زیادی نیرو در آن حضور دارند اینکه فردی بداند که نفر کناری مال کدام گردان است، یا اینکه آن چیزی که واقعاً میگوید درست هست یا نه سخت است. لباسشان هم خاکی بوده و عمداً شبیه لباسهای ارتش ایران انتخاب شده بود، و زبانشان هم فارسیِ بدون لهجه بوده. همین مسئله، شناسایی آنها را خیلی سخت کرده بود و احتمال نفوذشان را زیاد.
فرخانی گفت: نیمهشب هشتم فروردین ۱۳۶۷، عملیات آفتاب با فرمان رجوی و در سایه حمایت ارتش صدام در منطقه شوش آغاز شد. آتشبار بسیار سنگین توپخانه عراقی باعث شد که نیروهای رجوی بتوانند در سپیدهدم صبح، به بخشی از طرح عملیاتی خود با موفقیت دست پیدا کنند و شماری از نیروهای تحت فرماندهی لشکر ۷۷ خراسان را به شهادت برسانند و تعدادی دیگر را به اسارت درآورند. پوشیدن لباس خاکی نیروهای خودی و مکالمه با زبان فارسی، امکان نفوذ در خط پدافندی را بهراحتی برای آنها فراهم کرد. منافقین توانستند برای ساعاتی بخشی از منطقه عملیاتی را به اشغال در آورند و پس از گرفتن فیلم و عکس و بزرگنمایی رسانهای، عقبنشینی کنند.
وی گفت: در بحث هواپیمای نظامی، اصطلاحی داریم بهنام «Touch and GO یعنی فرود بیا، لمس کن و برو. این عملیاتی که منافقین انجام دادند هم حالتی «تاچاند گو» داشت. یعنی چه؟ یعنی یک حملهای میکردند، یک سر و صدایی و بلوایی، یک فیلمی، و بعد میگفتند: برگردیم. هر چه که گرفته شد، شد؛ نشد هم که نشد!» ولی به عنوان پیروز جنگ، آن را در گزارش رسانهایشان ارائه میدادند. در عملیات چلچراغ هم تشریح خواهم کرد که اینها شهر مهران را در حالی به تصرف خود درآوردند که خالی از سکنه بود. همین حالت: اینکه بروند، یک جایی را بگیرند، فیلم و عکس و گزارشهای تبلیغاتیشان را تهیه کنند، و سپس عقبنشینی کنند.
تعداد شهدا و اسرا که منافقین اعلام کردند با واقعیت همخوانی ندارد
فرخانی گفت: تعداد شهدا و تعداد اسیرانی که اینها اعلام کردهاند با واقعیت همخوانی ندارد. تقریباً در آن مقطع حدود ۱۰۰ شهید داشتیم؛ تعداد دقیق را بعداً به دادگاه اعلام خواهیم کرد. در مورد اسیرها نیز بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ اسیر داشتیم که ادعای ایشان درست نیست. نتیجهٔ عملیات این شد که آنها عقبنشینی کردند و رزمندگان ما دوباره آن منطقه را تصرف کردند.
قاضی پرسید: یعنی عقبنشینی از سوی خودشان انجام شد یا ارتش حمله کرد؟
فرخانی ادامه داد: به هر حال، پس از عملیات، توان آنها برای تصرف و استقرار در آن منطقه کافی نبود. اقدام به بازپسگیری کردیم و آن را پس گرفتیم. یک روز بعد همهٔ چیزهایی را که در تصاویر نشان دادند، از دست دادند؛ تصاویری که آنها نمایش دادند، مربوط به قبل از جبهه و آنسوی مرز است و تصاویر متعلق به آنجا نیست.
ارتش آزادیبخش ملی ایران چیزی بیش از اغراق و پروپاگاندا نیست
سپس سرهنگ بازنشسته و جانباز، به عنوان شاهد در جایگاه حاضر شد و پس از ادای سوگند، گفت: جنگ ایران و عراق موقعیت خوبی بود تا رجوی بتواند به اهداف و منافع خود برسد و حمایت دولت عراق را برای پشتیبانی از خود و گروهک تروریستیاش جلب کند. آنچه که مسلم است ارتش آزادیبخش ملی ایران مثل همه آنچه که در رابطه با این سازمان میبینیم چیزی بیش از اغراق و پروپاگاندا نیست.
شعاعالدین فلاحدوست افزود: این گروهک تعدادی از افراد را به گرد خود جمع کرده است و در آن زمان برای بقای خود راهی جز همکاری با دولت متخاصم جمهوری اسلامی ایران نداشت، بنابراین به سمت رژیم بعث عراق دست دوستی و همکاری دراز کرد.
این شاهد عینی ادامه داد: اعضای این گروهک نیروهای زبده و آموزش دیده نظامی نبودند و در ارتش عراق به عنوان نیروی عملیاتی و حرفهای به کار برده نمیشدند. اینها نیروهایی بودند که با توجه به برداشت شخصی خودشان از دین اسلام اطراف رجوی جمع شده بودند و نیروهای سازماندهی شده نظامی نبودند؛ بنابراین عملیاتهایی که با حضور اعضای سازمان انجام شده عملیاتهای مهم و قابل اعتنایی نیست.
سرهنگ بازنشسته و جانباز شعاع الدین فلاح دوست گفت: سال ۶۷، خطی که ما پدافند آن را به عهده داشتیم، یک خط هلالی بود سمت چپ جاده فکه که مسئولیت آن به گردان ما سپرده شده بود. گروهان من در مرکز این هلالی قرار داشت و گروهان دوم در سمت چپ بود که همدوره من، شهید محمدعلی قاسمزاده، در همان روز به شهادت رسید.
وی گفت: در شب عملیات، ساعتها معمولاً در این خط بهخاطر نزدیکی به نیروهای دشمن تا صبح بیدار بودیم. تازه از سر زدن به بچههای مستقر در نگهبانی خط برگشته بودم و ساعت پس از نیمهشب در سنگر خودم نشسته بودم که صدای توپخانه ارتش عراق بهوضوح شنیده میشد. سریع بلند شدم و از سنگر بیرون آمدم. کل خط زیر آتش توپخانه عراق بود. عملیاتهای نظامی معمولاً اینگونه است که پیش از حمله، پشتیبانیها اول زیر آتش قرار میگیرند، اما این بار خط زیر آتش بود، صدای شدیدی از جلو به گوش میرسید، من را به داخل خاکریز کشاند و به نیروها گفتم با تمام سلاحها به سمت جلو تیراندازی کنند، چون صدا از آن طرف میآمد.
وی ادامه داد: حدود ۱۰تا ۱۵دقیقه گذشت، اما هیچ کس از جلو نیامد. حدس زدم ممکن است دشمن بخواهد ما را فریب دهد و صبر کند تا مهماتمان تمام شود، سپس حمله کند، بنابراین دستور دادم تیراندازی متوقف شود تا ببینیم چه اتفاقی میافتد. در همین حال، من خودم به سنگر شهید فاتحزاده رفتم و هماهنگیهایی انجام دادیم، سپس به سنگر خودم برگشتم. پس از گذشت یک یا دو ساعت از آتش سنگین توپخانه ارتش عراق، متوجه شدم سمت پاسگاه گردان ما که چند کیلومتر عقبتر از خط مقدم بود، تیرهای رسام رد و بدل میشود. یکی از نکات مهم این بود که ارتباط تلفنی به دلیل حملات عراق قطع شده بود و فقط ارتباط بیسیم برقرار بود که آن هم امنیت لازم را نداشت؛ بنابراین تصمیم گرفتیم خودمان بدون تماس با عقب عملیات را ادامه دهیم، چون احتمال داشت شنود شده باشد.
شعاع الدین فلاح دوست افزود: درگیری در سمت پاسگاه آغاز شده بود و من به بچهها دستور دادم دو سوم نیروها به سمت خط پدافندی جلو بروند و یک سوم نیروها در عقب مستقر شوند. نزدیک صبح، هوا هنوز روشن نشده بود که گروهی از منافقین از عقب به سمت خط ما حمله کردند. ما با آنها درگیر شدیم و آنها توانستند فقط از خط عبور کنند و سپس عقبنشینی کردند.
بزرگنماییهای منافقین در عملیاتها
وی گفت: عملیاتی که انجام دادند، برخلاف بزرگنماییهای خودشان، بدون استفاده از تجهیزات زرهی بود و فقط با نیروهای پیاده درگیر شدیم. چیزی که برای آنها اهمیت داشت، جلب اعتبار از صدام بود که به آنها کمک میکرد وابستگی خود را نشان دهند. نهایتاً چند عملیات محدود انجام دادند که بزرگترین آن، عملیات فروغ جاویدان بود که خوشبختانه موفقیتآمیز نبود و شکست خورد.
فلاح دوست گفت: نکته مهم این بود که، چون آنها ایرانی بودند و حتی اگر با نیروهای خودی برخورد میکردند، به دلیل تسلط به زبان فارسی و آشنایی با تاکتیکها، میتوانستند با نیروهای خودی صحبت کنند و بگویند که از یگان کناری هستند یا مسیر خود را گم کردهاند تا بتوانند به اهداف خود برسند و ادامه دهند. این باعث میشد نیروهای خودی اغفال شوند و آنها بتوانند به راحتی عملیات خود را انجام دهند.
جانباز شعاع الدین فلاح دوست گفت: آنها اقدام به اغراق و بزرگنمایی کارهای خود میکردند هم به خاطر دریافت اعتبار پیش صدام و هم برای تبلیغ کار کوچکی که انجام میدادند.
قاضی گفت: سمتتان در آن زمان چه بود؟
فلاح دوست گفت: فرمانده گروهان یک ۱۱۰ تیپ ۲ لشگر ۷۷ که خط پدافندی هلالی شکل در سمت چپ جاده آسفالته فکه برعهده ما بود و گروهان من، گروهان مرکزی بود.
قاضی گفت: چه مدت با آنها در حال نبرد بودید؟
فلاح دوست گفت: از ساعت یک بعد از نصف شب که آتش پراکنیهای عراق شروع شد، درگیری ما با آنها فکر نمیکنم بیشتر از یک ساعت طول کشیده باشد. اینها تنها یک ساعت از سد عبور کردند و توان اینکه جایی را نگه دارند، نداشتند چراکه نیروی زبده عملیاتی نبودند. فقط از پشتیبانی تجهیزاتی و تسلیحاتی که ارتش عراق برایشان فراهم کرده بود، استفاده میکردند تا ضربهای بزنند.
وی گفت: عملیاتی که در خط ما انجام دادند یک عملیات از قبل نظامی و عملیات دستبرد بود که آنها نفوذ کرده بودند. در منطقه فکه امکان احداث خاکریز در همه جای ان میسر نبود برای همین بخشی از خط ما بخش مستمری نبود. جاهایی داشت که اینها بتوانند بدون اینکه مانعی داشته باشند بیایند و به پشت خط نفوذ کنند. کاری که در این عملیات کردند، این بود که شاید از شب قبل یا مثلا ساعاتی قبل از اینکه عملیات آغاز شود، آمده بودند و در آسمان گرگان مستقر شده بودند.
قاضی گفت: در مواجههای که با آنها داشتید تا چه حد مسلط به آموزشهای نظامی بودند؟
فلاح دوست گفت: درگیری ما با آنها تنها با سلاح دستی و خمپاره ۶۰ بود. یک درگیری نفرات پیاده بود.
قاضی گفت: تعداد تلفات آنها چه میزان بود؟
فلاح دوست گفت: آنچه در تیراندازیهای رودر رو ردوبدل میشد، میدیدیم که نفراتشان روی زمین میافتند منتها از نیروهای من، تعدادی اسیر شدند و آن هم برای دسته ۳ بود زیرا ما کمبود نیرو نیز داشتیم. فرماندهی دسته سوم به عهده یک درجه دار کادر بود؛ خب شاید از توان لازم برای هدایت آن دسته برخوردار نبود. تعداد کمی در حد چند نفر اسیر شدند. آنها بیشتر اسیران را از پاسگاه گردان گرفتند.
قاضی گفت: سرنوشت این اسرا چه شد؟
فلاح دوست گفت: فکر میکنم بعدها به ایران بازگشتند. اکنون در فیلمی که نشان دادند، یکی از چهرههایی که دیدم سرگرد ملکان که فرمانده گردان ما بود و از نفراتی بود که به ایران بازگشت. گروهانم آن زمان که در خط مستقر بودیم ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفر بود و تنها ۲ تا ۳ نفر اسیر شدند و یکی دو نفر نیز به شهادت رسیدند.
قاضی گفت: تعداد تلفات آنها چقدر بود؟
فلاح دوست گفت: از آنجایی که آنها را با خود برده بودند، امکان شمارش شان را نداشتیم.
قاضی گفت: دوران اسارت شما چقدر بود؟
فلاح دوست عنوان کرد: من اول شهریور ۶۷ بعد از آتش بس اسیر شدم و ۲۵ ماه در اسارت بودم. در منطقه فکه اسیر شدم. آن زمان گردان تکاور لشگر بودم و فرماندهی گروهان یک گردان تکاوران را برعهده داشتم.
قاضی گفت: توسط همین گروه اسیر شدید؟
فلاح دوست عنوان کرد: خیر. یک ماه بود که آتش بس برقرار شده بود.
قاضی گفت: شما در عملیات آفتاب در عمل به جهت آشنایی آنها و زرهی بودن شان کاملا بر آنها فائق شدید؟
وی اضافه کرد: وقتی ساعت یک آتش زنیهای عراق شروع شد، صدای نفر برها و تجهیزات زرهی میآمد ولی اینکه ما تجهیزات زرهی دیده باشیم چه در خط و چه در زمانی که صبح با نیروهای این سازمان درگیر شدیم، ادوات زرهی ندیدیم. آن چیزی که در این فیلم نشان دادید، کاملا مشخص است که پردازش شده است. ما با تعداد نیروهایی در حد یک دسته درگیر شدیم که حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر بودند و تعدادی از آنها کشته شدند و یکی از گروهان گردان ۱۳۴ یک نفر از آنها را اسیر کرد.
وکیل شکات گفت: سؤالی که از شاهد دارم اینکه دارم این است که خواهش میکنم توضیح بیشتری بدهند نسبت به این موضوع که اینها آمدند، عملیاتی انجام دادند و برگشتند. معمولاً اگر با یک ارتش مواجه باشیم، بهویژه با توجه به اینکه اینها ادعای ارتش آزادیبخش بودن دارند، قاعدتاً باید قصدشان تصرف و استقرار در یک منطقه باشد تا بتوانند طبق ادعای خودشان، اقدام به «آزادیبخشی» کنند. اما اینکه صرفاً عملیاتی انجام دهند و بلافاصله بازگردند، بدون اینکه قصد تصرف منطقهای را داشته باشند، بیشتر شبیه به یک اقدام تروریستی است، نه یک عملیات نظامی کلاسیک.
شاهد حاضر در دادگاه گفت: در عملیات آفتاب آنچه که شاهد بودم این بود که اینها در حقیقت یک عملیات انجام دادند پشت خط، و به پایگاه حمله کردند. آن پایگاه، محل استقرار ستاد گردان ۱۱۰ بود. در آن ساعت معمولاً فقط نگهبانها در ستاد هستند و پرسنل دیگری حضور ندارند. آنها از همین فرصت استفاده کردند، تعدادی را در همان وضعیت غافلگیری به اسارت گرفتند و بعد با همان اسرا به سمت خط ما حرکت کردند. درگیریشان با ما در خط پدافندی، در حد همان یک ساعت بود که از پایگاه حرکت کردند و به خط رسیدند. یعنی در واقع اینها هیچ عملیات تصرف و استقراری نداشتند.
قاضی پرسید: آیا اینها با مردم عادی در بخشهای عقبتر و ستادی هم برخورد داشتند؟
وی گفت: در آن منطقه، مردم عادی حضور نداشتند.
اظهارات یکی از اعضای جدا شده سازمان منافقین در دادگاه
سپس یکی از اعضای جدا شده سازمان منافقین در جایگاه حاضر شد و پس از ادای سوگند، اظهار کرد: من در مهر ۱۳۶۶ در منطقه دهلران به دست اعضای سازمان منافقین به اسارت درآمدم و سرباز بودم که اسیر شدم. سازمان منافقین با مردم و ملت ایران دشمنی خاصی داشت. زمانی که اسیر شدم با چشمان خودم دیدم که سربازانی که زخمی شده بودند را با شلیک تیر به شهادت میرساندند.
فواد بصری افزود: پس از آنجا ما را به منطقهای به نام سردار بردند که متعلق به سازمان منافقین بود. چند روز را در آنجا سپری کردیم و پس از برگزاری چندین جلسه و شستوشوی مغزی و با وعدههای دروغین و حتی با تهدید به عضویت سازمان منافقین در آمدیم. من آن زمان ۱۸ سال بیشتر سن نداشتم.
قاضی پرسید: چگونه شما را تهدید میکردند؟
عضو جدا شده سازمان منافقین پاسخ داد: به ما میگفتند اگر دولت ایران شما را دستگیر کند شما را اعدام میکند. به ما وعده دادند اگر چهار ماه آنجا بمانیم به عنوان پناهنده سیاسی ما را به کشورهای اروپایی میفرستند. من هم جوان بودم و گول این وعده و وعیدها را خوردم و به این گروهک پیوستم و ۲۰ سال عضو این سازمان بودم.
قاضی پرسید: چه تعداد از این اسرا به سازمان پیوستند؟
بصری جواب داد: ما حدود ۱۰۸ نفر بودیم که به دست منافقین اسیر شدیم و حدود ۲۰ نفر از ما به این سازمان پیوست. همه ما سرباز و کم سن و سال بودیم.
قاضی گفت: از سرنوشت کسانی که عضو این سازمان نشدند اطلاع دارید؟
این شاهد عینی بیان کرد: خیر. ما را از هم جدا کردند و ما که عضویت در این سازمان را پذیرفته بودیم برای طی کردن آموزشهای نظامی به منطقه سردار منتقل شدیم. پس از اینکه آنجا آموزشهای لازم را دیدیم ما را برای اجرای عملیات چلچراغ آماده کردند. البته ما حتی با عضویت در این سازمان برچسب اسیر پیوسته خوردیم و از نیروهای اصلی آنها جدا بودیم و میتوان گفت که درجه پایینتر از اعضای گروهک داشتیم.
قاضی دوباره پرسید: چند نفر از سربازان ما را با تیر خلاص زدند؟
بصری گفت: من ۵ یا ۶ نفر را با چشم خودم دیدم که تیرباران کردند.
قاضی دهقانی سوال کرد: در طول مدت زمانی که عضو این گروهک بودید آیا موردی پیش آمد که افراد را تیر خلاص بزنند؟
این عضو جدا شده گروهک منافقین تصریح کرد: آنجا تیر خلاص نمیزدند، اما با روشهای مختلف افراد را از بین میبردند. «اشرف» پادگانی بود که ورود به آن آزاد و خروج از آن ممنوع بود. اگر کسی میخواست از آنجا خارج شود او را قرنطینه و شکنجه میکردند. آنها مرا ۲۰ سال شکنجه روحی کردند. در طول مدت عضویتم در سازمان چندین بار درخواست جدایی از این سازمان را کردم برای همین میخواستند مرا به زندان ابوقریب منتقل کنند.
وی افزود: یک بار مهوش سپهری به من گفت که تحت هیچ شرایطی با انتقال تو به زندان ابوقریب موافقت نمیکنم، چون به زبان عربی تسلط داری و در آنجا شرایط و وضعیت اردوگاه (اشرف) را به سربازان عراقی میگویی. به من گفت حتی اگر لازم باشد تو را در اردوگاه اشرف دفن میکنم.
این عضو جدا شده سازمان ادامه داد: به دلیل چندین بار درخواست برای جدایی از سازمان، نشستی را برای من برگزار کردند. در این نشست سران سازمان در قسمت بالایی مجلس نشسته بودند و حدود ۲ هزار نفر از اعضا در این نشست حضور داشتند که همه با هم به من فحاشی و توهین میکردند و آب دهان خود را روی من میپاشیدند و مرا خائن خطاب میکردند. با این کارها میخواستند من را تحت فشار قرار دهند تا مجدداً به عضویت سازمان برگردم.
وی ادامه داد: پس از برگزاری این نشست اگر شخص همچنان تمایل به جدا شدن از سازمان داشت او را به مدت دو سال در منطقهای به عنوان «اسکان» نگه میداشتند تا اطلاعاتش بسوزد، پس از دو سال مجدداً نشستی را با همان کیفیت و همان تحقیرها و توهینها برگزار میکردند و اگر همچنان شخص میخواست که از سازمان جدا شود او را به زندان ابوقریب منتقل میکردند، به افسران عراقی هم سفارش میکردند که این اعضا را اذیت کنند تا دوباره به عضویت سازمان درآیند. بسیاری از اعضا آن شرایط سخت و سنگین زندان ابو قریب را تحمل کردند، اما حاضر نشدند دوباره به این گروهک بپیوندند.
بصری گفت: ضد انسانیترین نشست این گروهک، «نشست طعمه» بود. این نشست حدوداً چهار ماه در مقری در بغداد طول کشید و تمام برنامهریزی آن را شخص رجوی انجام داده بود. در این مقر چادرهایی را تعبیه کرده بودند و پس از خیساندن و تحقیر و توهینهای فراوان به سوژه او را وارد نشست مسعود رجوی میکردند. در این نشست مسعود رجوی و همسرش مریم قجرعضدانلو حضور داشتند و انواع و اقسام توهینها و تحقیرها را نثار کسی میکردند که میخواست از سازمان جدا شود.
قاضی پرسید: افرادی که حاضر به همراهی با این سازمان نبودند، تحقیر میشدند؟ گفت: بله، دقیقاً همینطور بود. بیشتر آنهایی که میخواستند مخالف خط و خطوط رجوی باشند و بروند دنبال زندگیشان، باز هم اجازه نمیدادند. یعنی میگفت من یک نفر را هم نمیگذارم اینجا برود. فکر کنم از مقر ما که مستقر بودیم، سه یا چهار نفر را فرستادند به ابوقریب، چون دیدند نمیتوانند.
محمدی وکیل متهم ردیف اول، دوم و تعدادی دیگری از متهمان پرونده در جایگاه حاضر شد و از بصری عضو جدا شده از گروهک منافقین پرسید در چه عملیاتهایی حضور داشته است؟ بصری گفت: در عملیات چلچراغ بودم. من زیاد در خط نمیماندم. چون روی ما حساب باز نمیکردند. ما تحت عنوان اسیران پیوسته بودیم. وقتی برگشتیم به مقر، من دیگر کاملاً به هم ریخته بودم. چون ماهیت اینها برای من روشن شده بود. وعدهها و قولهایی که به ما میدادند، همهاش دروغ بود. همان موقع فهمیدم ماهیت واقعیشان چیست. در عملیات فروغ هم من را در پشتیبانی قرار دادند، چون میترسیدند.
قاضی گفت: یعنی از همان ابتدا که عضو گروه این سازمان شدید، مطلع بودید که اظهاراتشان مطابق واقعیت نیست؟
بصری گفت: بله، من از وقتی که به پادگان اشرف رفتم، بیشتر مشغول کارهای تاسیساتی بودم و آموزش نظامی ندیدم. اصلاً نمیرفتم. فقط در حد کلاش آموزش دیدم.
محمدی وکیل متهمین گفت: عین جملات ایشان این بود که ما را به پادگان سردار بردند و آموزش نظامی میدادند، ما را سپر کردند و جلو انداختند که نیروهای اصلی آسیب نبینند.
بصری گفت: ما را اسیر کردند و در قرارگاه سردار و آموزش نظامی دادند، ولی من فقط در حد کلاش آموزش دیدم و نتوانستم بیشتر یاد بگیرم. آموزش سلاحهای سنگین مثل تیربار یا نارنجکانداز نمیدادند، فقط در حد کلاش. بله، درست میگویید. اول ما را سپر قرار دادند، اما من حقیقتاً دیگر نرفتم. در تپهها سنگر میکردیم تا در تیررس نباشیم.
قاضی پرسید: شما سپر انسانی بودید و در آن گروه بودید بعد شما را بر میگرداندند؟ بصری گفت:، چون ما نمیتوانستیم و آنها میدیدند که ما دائم خودمان را مخفی میکنیم پس ما را برگرداندند.
قاضی پرسید: ولی رستمی کنار شما تیر میخورد؟
بصری گفت: بله، تیرها کنار ما میخورد. رستمی حدوداً در همان بخش بود. ولی او در دستهای دیگر قرار داشت وقتی پیش «مسلم» که فرمانده تیپ بود رفتیم و اعتراض کردیم که چرا این نوجوان ۱۶ ساله را جلو فرستادند. او در پاسخ گفت: او که در جبهه رژیم (جمهوری اسلامی) کشته نشد، در جبهه ما کشته شود.
حجت الاسلام والمسلمین مداح خطاب به قاضی گفت: سه تذکر با کسب اجازه اعلام میکنم، تذکر اول اینکه اگر بخواهیم خدایی ناکرده شاهد را متهم قرار دهیم یا با سوالات پی در پی که مستقیم وکیل متهمان از شاهد میپرسید که باید این سوالات را از شما بپرسند و ریاست دادگاه از شاهد بپرسند نه اینکه شاهد را طوری در مضیقه قرار دهیم که خودش نیز آنچه که میدانسته و آنچه که بیان میکند، خدایی ناکرده فراموش کند و دچار تناقض شود.
وی افزود: نکته دیگر اینکه این اتفاقات برای ۴۰ سال قبل است، اینجا شاهد بناست برای چه منظوری شهادت دهد؟ آیا به ریز جزئیات آن عملیات نه صرفا چیزی که برای ما مهم است اینکه یک سری عملیاتهای تروریستی توسط ارتش ضد خلقی و ضد آزادی منافقین علیه ملت ایران رخ داده است.
مداح خاطرنشان کرد: با این کیفیت که اینها دست به عملیاتهای ایذایی علیه مردم ایران و نیروهای نظامی مان میزدند. ضمنا اگر وکیل متهمین میخواهند همان اشکالی که سابقا خودشان در تریبون حاضر شدند و گفتند راننده تانک را میآورید علیه همکاران خود شهادت بدهد، اگر میخواهند دوباره همان اشکال را مطرح کنند که یک جلسه مفصلا مطرح شد و بنده دفاع کرده و شما نیز پذیرفتید که حرفهای این افراد را به عنوان شاهد استماع کنیم، اگر بخواهند دوباره این اشکال را مطرح کنند ما نیز میتوانیم دوباره این اشکال را پاسخ دهیم.
قاضی گفت: بخشی که مربوط به نحوه سوال کردن است، بله، ایشان باید از دادگاه بپرسد، اما در تحت فشار قرار دادن شاهد، اعتراض تان قبول نیست و نمیپذیرم. بهر حال ایشان به بخشی از اظهارات شاهد استناد کردند که میگویند ممکن است ناسازگار باشد، اما درباره شرایط شرعی و قانونی مطابق قانون مجازات اسلامی در خصوص نحوه شهادت که در فصل سوم از بخش ۵ از نظریه اثبات در امور کیفری آمده، توضیح دادم که حسب نص قانون شهادت این افراد پذیرفته است و اشکال و اعتراضی که در جلسات قبل نسبت به اعضای جدا شده داشتند، نزد دادگاه پذیرفته شده نیست و نصوص قانونی در این خصوص گفته شده است.
اما درباره سوال کردن، اینکه شاهد تحت فشار بوده یا خیر این را قبول ندارم، اعتراض را وارد نمیدانم و، اما نسبت به اینکه امور اتفاق افتاده مربوط به ۴۰ سال و بیشتر است و محتمل است که شخصی که شهادت میدهد به صورت جزئی خودش نیز آن مطالب را به خاطر نداشته باشد.
وکیل متهمان در جایگاه قرار گرفت و گفت: نسبت به وکیل شکات عرض میکنم، قبل از سخنان خود در فیلمی که نشان دادند و سپس توضیح دادند که سازمان چه کارهایی را انجام داده است و نماینده ارتش آمد و برعکس حرفهای ایشان را مطرح کرد. در خصوص اینکه غیر نظامیان را میگشتند هم نماینده ارتش و هم شاهدی که در جایگاه قرار گرفت، گفتند غیر نظامی نبودهاند. (در عملیات آفتاب).
وی گفت: اگر قرار باشد رعایت قانون صورت بگیرد بهتر است وکیل شکات از بزرگنمایی دست بردارد. تنها بیان حقایق کفایت میکند. این نوع بزرگنمایی با آوردن اینگونه شهودی که خودش حرفی را میزند و ۱۰ دقیقه بعد پس میگیرد و دوباره در سوالات شما پس میگیرد، درست نیست.
قاضی گفت: حرف هایش را پس نگرفت، گفتند توضیحاتم را اینگونه بیان میکنم. دادگاه بعدا مطرح میکند که چه حد از این شهادت نزد دادگاه معتبر است یا خیر؟
وکیل متهمان گفت: هم جناب سرهنگ و هم نماینده ارتش گفتند که اصلا چنین چیزی نیست و یک اندازه خیلی کوچکی بوده است.
وکیل شکلات پرونده اضافه کرد: وکیل متهمان پرونده از ادله ما استفاده میکنند در حالی که باید به اقاریر و صحبتهای موکلین خود مراجعه کند. من روزنامه سازمان مجاهدین را در دادگاه نشان دادم و گفتم که بنا به ادعای خودشان، این موضوعات لیست شده است. وارد آمدن تلفاتی بالغ بر ۲ هزار کشته، هزار و ۵۰۰ مجروح و ۵۸ اسیر چیزی است که در روزنامه خود سازمان به شماره ۱۳۲ در تاریخ جمعه ۱۹ فروردین سال ۱۳۶۷ به آن اشاره شده است. در جای دیگری آورده است که به طول ۳۰ کیلومتر در غرب شهر شوش تسلط بر ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران تجاوز شده. در صفحه ۱۴ این نشریه نیز به انهدام ۱۳ فروند تانک و سایر ادوات جنگی اشاره شده است. این اطلاعات مربوط به عملیات آفتاب بود که به لشکر ۷۷ خراسان حمله کردند.
وی افزود: بنا به گفته خود اعضای سازمان در عملیات چلچراغ نیز بیش از ۸ هزار نفر شهید و ۱۵۰۰ نفر اسیر شدند. آیا همه این اسرا نظامی بودند؟ بر اساس لیستی که از اسرای این عملیات در نشریه رسمی سازمان منتشر شد تعدادی از اسرا، نیروی نظامی بودند و لقب و عنوان نظامی داشتند، اما بخش عمدهای از آنان جوانان و مردم عادی کشور بودند و گروهک ضد خلق، جوانان ملت ایران را اسیر کرد.
قاضی دهقانی خطاب به وکیل شکات، اظهار کرد: شهود بر اساس آنچه که اطلاع دارند توضیح میدهند، اما مرتکبان به این جرایم (موکلین شما) چیزهایی فراتر از شهادت شهود را در نشریه رسمی خود سازمان منتشر کردند. حسب سندی که وکیل شکات پرونده در دادگاه ارائه کرد این آمار هم شامل افراد نظامی میشود و هم شامل افراد غیرنظامی. در شهادت مسئول میدانی حسب آنچه که بیان شده موکلین شما از این دسته (گردان) عبور میکنند به جلوتر میروند. پس آنچه که فرمانده میدانی میتواند بگوید بر اساس میدان دید و مشهود علیه او بوده است و و از قبل و بعد این اطلاعات آگاهی ندارد. متهمان حسب شهادت شاهدان، از آن محل عبور کردند. حال اگر شما میخواهید تناقضی را نشان دهید باید ادلهای را ارائه دهید که نشان دهد آنچه مورد شهادت شاهد بوده در بعد از عبور از منطقه و قبل از ورود محل شهادت شاهد بوده در غیر این صورت علم شاهد تنها به منطقهای که در آن حضور داشته تعمیم میشود و بقیه را حسب لایحه وکیل شکات از اقاریر موکلین شما در خصوص اسیر کردن افراد عادی تعبیر کرده و اعلام کرده است.
محمدی وکیل متهمان پرونده گفت: اینکه در رسانهای اظهاراتی مطرح شود دلیل نمیشود که این اظهارات به موکلین من نسبت داده شود.
قاضی دهقانی پاسخ داد:اما این نشریه، رسانه رسمی سازمان منافقین بوده و حسب اظهارات شاهدان و اعضای جدا شده این سازمان در جلسات قبلی دادگاه، سران گروهک کاملا از مندرجات این نشریه اطلاع داشتند. چنانچه محتویات نشریه را قبول نداشتند باید نسبت به اعلام برائت از این مندرجات اقدام میکردند که چنین چیزی تا این لحظه از سوی متهمان و وکلای آنها به دادگاه ارائه نشده است.
محمدی وکیل متهمان پرونده، گفت: در پروندههای کیفری اقرارها باید مطابق با واقعیت باشد. اگر کسی جرمی در حوزه مواد مخدر را بپذیرد آیا شما از او میپذیرید یا تحقیقات بیشتری میکنید که ببینید اظهاراتش درست است یا خیر؟
قاضی گفت: پذیرش عناوین اتهامی چنانچه به منظور فراری دادن متهمین یا مجرمین دیگر باشد نیاز به تحقیق دارد. اما سوال اینجاست که منافقین با پذیرش این اتهامات چه کسی را میخواستند فراری دهند یا از این اتهامات مبرا کنند؟
وکیل متهمان، عنوان کرد: در این خصوص با توجه به شهادت شهود و عدم تطابق با واقع باید تحقیقات بیشتری صورت گیرد.
قاضی سوال کرد: از نظر شما دقیقاً کدام قسمت از اظهارات با واقع تطابق ندارد؟
محمدی گفت: بر اساس آنچه که شاهد بیان کرد، دو یا سه نفر از اعضا به اسارت درآمدند. وقتی گردان برگشته ۲۰ تا ۳۰ نفر برگشتند. اینکه ۳۰ نفر از خط عبور کردند و ۴۵۰ نفر برگشتند از واقعیت دور است.
قاضی دهقانی گفت: میتوانید بگویید که انگیزه موکلین شما برای ارائه این آمار بالا در نشریه رسمی خودشان چه بوده است که مطابق با واقعیت باشد؟ شما میگویید آنچه که به نشریه وابسته به متهم ردیف اول استناد داده شده مطابق واقع نیست. موکلین شما از این اقدام چه هدفی داشتند؟
محمدی وکیل متهمان پرونده جواب داد: من تاکنون با آنها صحبت نکردم و از اهداف آنها اطلاع ندارم، اما به موجب شهادت شهود، این منطقه خالی از سکنه بوده است. در منطقهای که خالی از سکنه است امکان ندارد که بیش از ۴۰۰ نفر را به اسارت گرفته باشند.
قاضی تصریح کرد: محدوده اجرای عملیات آفتاب محدوده بسیار وسیعی بوده و منطقهای که شاهدان در آن حضور داشتند منطقه بسیار کوچکی از این گستره بوده است و شهادت ایشان نسبت به منطقهای است که در آن حاضر بودند، اما نسبت به وضعیت کل منطقه اطلاع دقیق نداشتند. بر اساس اظهارات نماینده حقوقی ارتش، این منطقه که گردانهای ارتش حضور داشتند خالی از سکنه بوده، چون منطقه مرزی بوده است.
محمدی گفت: اینکه شما میگویید متهمان اقرار داشتند، بنده به واژه اقرار کمی حساسیت دارم. اقرار شرایطی دارد که هنوز بدان معنا اتفاق نیفتاده است. در مورد ۳۰ نفر که بنده عرض کردم از شهادت شهود وام گرفتم که حرفی که مطرح میکنید با واقعیت تطابق ندارد. از این جهت ایرادات بنده را حداقل به عنوان اینکه روی ان فکر و تحقیقی کنید، ادله مان را کامل کنیم به ان فکر کنید.
وی گفت: در ابتدا از رئیس دادگاه تشکر میکنم، ما هر گاه لازم بوده هر دفاعی را انجام دادیم. شما حمایت کردید و ما هم از شما تشکر میکنیم. منتها اجازه بدهید که ایراد کنیم چراکه باید حقیقت روشن شود و ما چیزی جز روشن شدن حقیقت نمیخواهیم و آن چیزی هم که در آخر بدان برسیم، آن را گردن مینهیم. مگر موکلین ما حتی در جلسات قبلتر وکیل شکات، آقای مولایی حرفی به من زد و گفت، آقای محمدی خودشان در رسانه شان میگویند ما اگر این شرایط بقیه است ما باقی هستیم. تو چرا نمیپذیری؟ من به عنوان وکیل آمدهام که از وکلای خود دفاع کنم. دفاع من این است و خواهش میکنم از من بپذیرید.
نماینده دادستان در جلسه دادگاه خطاب به محمدی وکیل متهمان پرونده گفت: ما که دست شما را نگرفتیم و محدودتان نکردیم. شما سوالاتی را مطرح کردید که من نیز پاسخ دادم. دست شما باز است و قدرتمند هستید و پاسخ میدهید. کسی مدعی محدودیت شما در باب دفاع نیست. کما اینکه در ۴۰ جلسه دادگاه که تشکیل شده است رویه نیز همین بوده است.
وی افزود: قطعا تشخیص بحث اقرار با دادگاه است، که آیا این اظهار دلالت بر اقرار دارد یا ندارد؟ اگر از ما به عنوان فردی که در این حوزه قلم میزند، بپذیرید از نظر دادسرا این اقرار است، فرد نشسته و میگوید ما تجاوز کردیم و وارد خاک ایران شدیم و این اعمال را انجام دادیم این تعداد تانک را برداشته و به غنیمت بردیم و این افراد را شهید کردیم البته از لفظ کشته استفاده کردند، و این تجهیزات را برگرداندیم که قیمتی است و این تعداد را نیز به گروگان گرفتیم.
نماینده دادستان تاکید کرد: حال آنچه که به شما گفتم و عینا در مصاحبهها درج شده است را مطرح میکنید که چه افادهای جز اقرار دارد؟ از نظر ما اقرار محسوب میشود ولی در هر صورت اعتبار سنجی این ادله با رئیس و مستشاران دادگاه است.
قاضی خطاب به وکیل متهمان گفت: چندین نوبت در جلسه دادگاه به این موضوع اشاره کردید که اینها اقاریر نیست کدام یک از اوصاف فصل دوم از بخش ۵ مدنظرتان است، صراحتا قید کنید در ماده ۱۶۴ و ماده ۱۷۳ از قانون مجازات اسلامی کدام شان را میفرمایید این اظهاراتی که نشریه وابسته به موکلین شما از سوی نماینده دادستان و وکیل شکات به دادگاه ارائه شده، مورد خدشه است؟
وکیل متهمین گفت: اجازه دهید موارد را در لایحهای بیان کنم.
قاضی گفت: نماینده دادستان اعلام کرد که ماده ۱۶۴ از قانون مجازات اسلامی را مورد اشاره دارند که میگویند مشمول است و جزو ادله اثبات در کیفرخواست بیان کردند.
پیروزفر دیگر وکیل متهمان در جایگاه قرار گرفت و گفت: ماده ۱۶۴ قانون مجازات اسلامی بحث اقرار، تعریف دقیقی شده است و گفته شده شخصی اخبار و یا اظهاری نزد مرجع قضایی کند. نص مرجع قضایی میشود اقرار. اخیرا رای وحدت رویه صادر شد. تا زمان قبل از رای وحدت رویه، حتی اظهار شخص نزد مقام بازپرس تا سال ۱۴۰۲ اقرار محسوب نمیشد، اما وحدت رویه آمد و اعلام کرد بازپرس هم جزو قضات محسوب میشود. این میشود اقرار.
وی گفت: نشریات در قانون ادله الکترونیکی سند محسوب میشود و اقرار محسوب نمیشود حالا این اسناد یا عادی و یا رسمی هستند ما در اینجا باید کلمات را درست استفاده کنیم و کلیه شکات مدام از کلمه اقرار استفاده میکنند این اقرار درست نیست. اگر مصاحبه مد نظر باشند، نمیتوانیم بگوییم افاده اقرار میکند، زیرا باید بگوییم سند عادی محسوب میشود.
نماینده دادستان در جلسه دادگاه خطاب به محمدی وکیل متهمان پرونده گفت:این اظهارات، افاده بر اقرار دارد. از نظر ما، چون ضابطین این اظهارات را پیش ما مطرح کردند، اعتبارسنجی آن با دادگاه است. خود فیلم به تنهایی یک اماره محسوب میشود و سند نیست. در قانون مدنی، سند اوصاف خاصی دارد، ولی فیلم را بیشتر به عنوان ماره در نظر میگیریم. اما چیزی که فرد خودش بیان کرده، اقرار محسوب میشود. من از لفظ «افاده بر اقرار» استفاده کردم و اعتبار سنجی آن با دادگاه است.
قاضی گفت: آیا اقرار خارج از محکمه در قوانین ما پذیرفته شده است یا خیر؟ بله، این موضوع به صراحت در ماده ۲۰۳ قانون آیین دادرسی مدنی ذکر شده که اقرار خارج از دادگاه نیز قابل قبول است. همچنین، ماده ۱۲۵۹ قانون مدنی تعریف اقرار را بیان کرده، و ماده ۱۳۶ قانون مجازات، همراه با ماده ۱۲۶۲ قانون مدنی شرایط اقرار را شامل بلوغ، عقل، رشد، اختیار و قصد دانستهاند. این شرایط هم در قانون مجازات تعیین شده است و نه فقط در حضور دادگاه.
وی گفت: در ماده ۲۰۳ قانون آیین دادرسی مدنی نیز آمده که اقرار در دادگاه زمانی تحقق مییابد که در ضمن دادخواست، لوایح تقدیمی یا هنگام مذاکرات در جلسه صورت بگیرد. در غیر این صورت، اقرار خارج از دادگاه محسوب میشود که به آن اقرار غیر قضایی گفته میشود. نکته دیگر اینکه، اقرار در ضمن سند عادی یا سند رسمی، یا اقرار شفاهی خارج از محکمه، از تعریف اقرار خارج نمیشود. ماده ۱۲۵۹ قانون مدنی و ماده ۱۶۴ قانون مجازات اسلامی، در فصل دوم، این موارد را شامل میشوند. قانونگذار در قانون آیین دادرسی مدنی ذیل ماده ۲۰۳، به صراحت این اقرار را پذیرفته است.
قاضی ادامه داد: نحوه رد یا پذیرش این اقرار با خود دادگاه است و حقوقدانان باید درباره آن اظهار نظر کنند. اما وقتی قانون صریح است، نباید با اجتهاد یا برداشتهای شخصی مقابل آن ایستاد. ممکن است برخی اظهارنظرها درباره اقرار غیر قضایی، از سوی وکلا یا نمایندگان دادستان مطرح شود؛ اما قانون ما این اقرارها را به رسمیت شناخته است. در موقع دفاع متهمین هم بعد از تفهیم اتهام، فرصت بیشتری برای توضیح و تبیین وجود دارد.
وی گفت:نکته مهم دیگر اینکه اقرار در دادگاه قابل عدول نیست؛ یعنی وقتی شخصی در برابر قاضی اقرار کرد، نمیتواند بعداً آن را نقض کند. البته در یک مورد خاص در قانون مجازات سابق و برخی روایات، اگر اقرار به جرم حدی صورت گیرد، امکان عدول وجود دارد، ولی این استثناست. در نهایت، آنچه در جلسه دادگاه قید کردند که برداشت دادگاه این بوده که این اظهارات اقرار نیست، من به نمایندگی از دادستان عرض میکنم که این موارد قطعاً اقرار محسوب میشود و بحث اقرار در این پرونده مطرح است، هر چند برخی اوصاف اقرار در نزد قاضی را ندارد.
نماینده دادستان در جلسه دادگاه خطاب به محمدی وکیل متهمان پرونده، گفت: من از شخصیت حقوقی سازمان صحبت کردم و خواستیم بررسی کنیم که این اقدامات تجاوز و انتقال این غنائم به خاک عراق توسط چه کسی انجام شده است؟ من راجع به شخصیت حقوقی سازمان صحبت کردم و اگر کسی عضو این گروه بوده و این کار را انجام داده یا بنام و یا در راستای منافع سازمان بوده است. این نافی ارتکاب بزه از سوی سازمان منافقین نیست.
قاضی دهقانی بیان کرد: ماده ۱۷۶ از فصل سوم و بخش پنجم مربوط به ادله اثبات دعواست. از شما پرسیده شد که این شهود که از اعضای جدا شده هستند واجد کدام شرط نیستند که آقای پناهی گفتند: عدالت.
وی افزود: ماده ۱۷۶ صراحتا اعلام میکند در صورتی که شاهد واجد شرایط شرعی هم نباشد اظهارات او استماع میشود و تشخیص میزان تاثیر و ارزش این اظهارات در علم قاضی نهایتا با دادگاه است، پس این مانع استماع نیست. نکته دیگر اینکه عدالت در زمان ادای شهادت است و نیاز به احراز این عدالت توسط مقام قضایی دیگری نیست.
نماینده دادستان گفت: عقلا، شرعا و عرفا این چند نفر حاضر در دادگاه توانایی جا به جایی این تجهیزات را ندارند مگر اینکه توان ماورایی داشته باشند. یعنی یک نفر نمیتواند چند تانک را همزمان جا به جا کند.
قاضی تاکید کرد: طبق ماده ۱۹۵ از قانون مجازات اسلامی، ادعای جرح از سوی وکلا استماع میشود و گواهی مطلق به تغییر؟ یا جرح کفایت میکند و بعد از آن دادگاه تشخیص میدهد که جرح وارد است یا خیر؟
در ادامه هادی شعبانی عضو سابق سازمان مجاهدین در جایگاه حاضر شد و سوگند یاد کرد که جز حقیقت چیزی را بیان نکند.
وی ادامه داد: هادی شعبانی، از استان مازندران، شهر تنکابن هستم. در آبان سال ۱۳۶۴، یعنی سال قبل، ارتباط تلفنی با سازمان برقرار کردم و در سال ۶۴ وارد مناسبات سازمان شدم. از طریق مرز پاکستان وارد شدم و پس از اعزام به عراق و دیدن آموزشهای اولیه، وارد تیمهای عملیاتی شدم. در سال ۶۵ برای عملیات در تظاهرات ۲۲ بهمن در اصفهان وارد زاهدان شدیم که قرار بود عملیات انجام دهیم، ولی خوشبختانه آن کانالی که قرار بود سرقرار بیاید نیامد برای پس از دو شب ماندن در کوههای زاهدان، برگشتیم پاکستان و از آنجا هم اعزام شدم.
شعبانی گفت: سازماندهی تغییر کرد و خط چریک شهری یا همان عملیات داخل کشور تغییر یافت و قرار شد عملیات به صورت منطقهای در نوار مرزی انجام شود. به همین خاطر سازماندهی من عوض شد و وارد کار نیرویی در ترکیه شدم که ۹ ماه آنجا بودم. بعد از عملیات آفتاب وارد اشرف شدم و در قسمت توپخانه سازماندهی شدم. پس از آموزشهای اولیه در عملیات چلچراغ به عنوان توپخانه شرکت داشتم. در عملیات آفتاب در ترکیه و درگیر اعزام به عراق بودم و تقریبا سی سال داشتم، بعد از آن وارد یگان توپخانه شدم و سازماندهی شدم و وارد عملیات شدم.
وی گفت: در عملیات چلچراغ، تقریباً وقتی به ما اطلاع داده شد که قرار است عملیاتی در خرداد ماه به مناسبت سالگرد قیام خرداد سال ۱۳۶۰ انجام شود، از یک ماه قبل وارد شهر یعنی نوار مرزی زورگاتیه شدیم. به دلیل اینکه دیدبانان ایران به ما اشراف داشتند شبها کار میکردیم و روزها در سنگرهایی که متعلق به نیروهای عراقی بود، میماندیم. ارتش عراق این سنگرها را به ما داده بود.
شعبانی افزود: تا شب عملیات ما دو توپ ۱۳۰ روسی و دو توپ ۱۲۲ داشتیم که دو توپ دست زنان سازمان بود و دو توپ دیگر دست نیروهای خودمان. بعد از اعلام عملیات توسط رجوی، نتوانستیم زیاد شلیک کنیم، چون توپها هم قدیمی بودند و هم کارکرد خوبی نداشتند و خیلی سریع از دور خارج شدند. نکته مهم این است که در این عملیات، آنگونه که خود سازمان تبلیغ میکند و در فیلمهایشان دیده میشود، آتش زیادی بوده، در حالی که ما خودمان میدانستیم نه کاتیوشا داشتیم و نه چیز دیگری. فقط چهار توپ داشتیم. البته بعدها گفتیم که این همه توپ و کاتیوشا نداشتیم. چون هنوز آموزش لازم را نگرفته بودیم. بعد اعلام کردند که این نیروها ارتش عراق بودند که به پشتوانه ما آمدهاند برای انجام عملیات که نزدیک صبح اعلام کردند وارد خاک مهران شدهاند.
وی گفت: این موضوع را مسئولین وقت اعلام کردند، مسئول مستقیم ما فرشید دماری و فرمانده توپخانه محسن سیه کلاه بود که معروف به صمد است اعلام کردند.
هادی شعبانی از اعضای جدا شده سازمان منافقین گفت: به ما گفتن برای انتقال غنائم به همراه تعدادی از نیروها وارد کمپ شویم که این کار را انجام دادیم. سازمان هم مشغول انتقال تانک و سایر تجهیزات بود. چند روز بعد هم گفتند که عقب نشینی کرده و وارد خاک عراق شدند. خود مسعود رجوی در نشستی پس از این عملیات گفت که برای پیش روی در مرز ایران، اصرار زیادی به رژیم بعث کرده و آنها موافق این اقدام نبودند، اما در نهایت صاحب خانه از این عملیات بسیار خوشحال شد.
قاضی سوال کرد: آیا اطلاع دارید که شخص عادی و غیر نظامی اسیر شده باشد؟
این عضو جدا شده سازمان منافقین تصریح کرد: خیر. نیروی غیرنظامی اسیر نشده بود، چون اساسا آن منطقه خالی از سکنه و قسمت توپخانه بود. در اینجا اگر هم مردم عادی در عملیات شرکت کنند به عنوان نیروی داوطلب سازماندهی شده بودند و نیروی نظامی نبودند. در بین اسرا، اسامی بسیاری از افراد داوطلب که رتبه و درجه نظامی نداشتند و تنها قصد مقابله با تهاجم دشمن را داشتند به چشم میخورد.
هادی شعبانی گفت:خیلی از دوستانی که در سازمان میدیدم، میگفتند که ما داوطلب بودیم و اسیر شدیم. سازمان معمولا یک ماه قبل از انجام عملیاتها شروع به آموزش میکرد و طرحهای عملیاتی در دیگر نقاط عراق انجام میدادند. به طبع برای عملیات آفتاب نیز مانوری انجام شده است.
وی افزود: بعدها وقتی با اسیران عملیات آفتاب صحبت میکردم که چطور اسیر شدند، میگفتند حین عملیات متوجه فارسی صحبت کردن افراد میشدیم، فکر میکردیم آنها ایرانی و بسیجی کشورمان هستند و وقتی نزدشان رفته و آستین سفید شان را میدیدیم که دیگر دستگیر میشدیم.
شعبانی عنوان کرد: بعد از شکست عملیات چریک شهری سازمان به این نتیجه رسید که در مقابل ایران تلفات زیادی میدهیم بخاطر همین دلیل، رجوی طرح ارتش آزادیبخش را پیش کشید. بعد از ان هم عملیاتهایی صورت گرفت که رجوی به این نتیجه رسید این عملیاتها مناسب این ارتش نیست. کم کم نوع عملیاتها پیچیدهتر و بزرگتر شد و به عملیات مرصاد رسید.
مداح وکیل شکات گفت: در ابتدای جلسه اشاره کردم که ادعای این افراد مبنی بر داشتن ارتش آزادیبخش صحت ندارد و بیشتر شبیه ارتش ضد آزادی و ارتش کشتار مردم ایران هستند. طبق مستندات و اظهارات شهود، این گروه قصد تصرف نداشته و صرفاً یک گروه پیادهنظام بدون تجهیزات لجستیکی بودند. آنها ارتش منسجم و آموزشدیده نبودند و افراد فقط چند روز تا یک ماه قبل از عملیات برای انجام اقدامات تروریستی آماده میشدند. اقداماتشان عمدتاً حالت ایذایی و خشن داشت و نمیتوانند ادعا کنند که برای آزادی مردم ایران مبارزه میکردند.
وی ادامه داد: با توجه به این موضوع، از دادگاه درخواست ارجاع این موضوع را به کارشناس حقوق بینالملل داشتم.
زینب فرهمندزاد استاد حقوق بین الملل در جایگاه قرار گرفت و در توضیح خود اظهار داشت که موضوع ماهیت گروهک منافقین و ادعای ارتش آزادیبخش بودن آنها بر اساس معیارهای حقوق بینالملل باید بررسی شود. در حقوق بینالملل تفاوتهایی بین نهضتهای آزادیبخش مشروع و سازمانهایی مانند مجاهدین خلق وجود دارد که بر اساس معیارهای مشروعیت، اهداف و روشها و جایگاه حقوقی آنها که باید توسط دادگاه بررسی شود. تعیین این موضوع حساس است، زیرا مرز باریکی بین مبارزه مشروع برای استقلال و اقدامات خشونتآمیز غیرقانونی وجود دارد.
استاد حقوق بین الملل دانشگاه گفت: حقوق بینالملل معیارهایی را برای نهضتهای آزادیبخش بیان کرده است. نهضتهای آزادیبخش معمولا گروههایی هستند که برای تعیین سرنوشت ملتهای تحت استعمار تلاش میکنند. این نهضتها نماینده مردمی هستند که تحت سلطه استعمار، تجاوز بیگانه و یا آپارتاید هستند و حقوق بینالمللی در مواردی، حقوق این گروهها را به رسمیت شناخته است.
وی افزود: برای تایید این نهضتها اول اینکه باید نماینده واقعی مردم تحت ستم باشند، سازماندهی دقیق و منسجمی داشته باشند یا تسلط نسبی بر خاک یا قلمرو مشخصی داشته باشند و توسط نهادهای بینالمللی مورد شناسایی قرار گرفته باشند.
این استاد حقوق بینالملل تصریح کرد: مخاصماتی که بین دولتها و نهضتهای آزادیبخش به وجود میآید، تحت شرایط خاصی به عنوان مخاصمه بینالمللی شناخته میشود و اعضای این نهضت در وضعیت جنگجو قرار میگیرند و از حمایتهای حقوق بشردوستانه برخوردار میشوند. برخی سازمانها مثل سازمان آزادیبخش فلسطین و … توسط سازمانهای بینالمللی به عنوان نهضت آزادیبخش شناخته شدند. این نهضتها پس از تایید، به عنوان نماینده مردم این کشورهای تحت استعمار در سازمان ملل فعالیت میکنند.
زینب فرهمند زاد استاد حقوق بین الملل افزود: زمانی که نهضت آزادیبخش به رسمیت شناخته شود، در حقیقت پیامدهای حقوقی مهمی برای دولتها ایجاد میکند. اولاً آن دولت متخاصم موظف است با اعضای آن نهضت مانند جنگجویان مشهور رفتار کند، نه مثل تروریستها یا شورشیان. اگر اعضای نهضت اسیر شوند، میتوانند از وضعیت اسیر جنگی برخوردار شوند و دولتها باید در برخورد با این نهضتها قواعد حقوق بشری را رعایت کنند. در صورت نقض این قواعد، ممکن است مسئولیت بینالمللی آن دولت طبق حقوق بینالملل به دنبال داشته باشد.
وی گفت:، اما چالشهایی وجود دارد؛ ممکن است سوءاستفادههایی نیز از این عنوان صورت بگیرد، مثلاً برخی گروهها بدون داشتن مشروعیت مردمی و رعایت اصول انسانی، خود را نهضت آزادیبخش بنامند. از سوی دیگر، دولتها ممکن است برای سرکوب مخالفان خود، هر گروهی را تروریسم معرفی کنند، حتی اگر آن گروه مشروعیت نسبی داشته باشد. بنابراین، شناسایی رسمی و حقوقی این نهضتها نقش کلیدی دارد و جایگاه آن گروه باید دقیق تعیین شود، نه صرفاً نام گروه.
وی در ادامه افزود: در حقوق بینالملل عنوان «ارتش آزادیبخش ملی» به صورت رسمی شناسایی نشده است. این ارتش آزادیبخش ملی معیارهای لازم طبق حقوق بینالملل برای نهضتهای آزادیبخش را ندارد. این گروهها نماینده مردمی که تحت سلطه یا استعمار باشند، نیستند.
فرهمندزاد گفت: همانطور که میدانیم، حکومت جمهوری اسلامی ایران با رای قاطع و اکثریت قریب به اتفاق مردم روی کار آمد و در حقیقت استعماری وجود نداشت که بر علیه آن نهضت آزادیبخش شروع به کار کند؛ بنابراین صرف استفاده از عنوان «ارتش آزادیبخش» هیچ اعتبار حقوقی بینالمللی برای گروه ایجاد نمیکند. اعتبار حقوقی وابسته است به مشروعیت اهداف و روشهای مبارزه آن گروه، یعنی آیا تروریستی هستند یا نه، زیرا نهضتهای آزادیبخش هم نمیتوانند دست به اعمال تروریستی بزنند و باید مبارزاتشان در چارچوب اصول بشردوستانه انجام شود.
وی گفت: شناسایی رسمی توسط نهادهای بینالمللی ضروری است و شکنجه افراد یا کشتار غیرنظامیان توسط ارتش یا نهضت آزادیبخش پذیرفتنی نیست، زیرا حتی اگر در زمره نهضتهای آزادیبخش باشند، باید اصول کنوانسیونهای چهارگانه ژنو ۱۹۴۹ را رعایت کنند. طبق این اصول، باید رعایت حقوق انسانی و اصول بشردوستانه صورت گیرد؛ غیرنظامیان نباید هدف حمله قرار گیرند، شکنجه و کشتار غیرنظامیان ممنوع است و اهداف غیرنظامی نباید تخریب شوند. هیچ نهاد بینالمللی، از جمله سازمان ملل یا نهادهای منطقهای، گروهی از اپوزیسیون ایرانی را به عنوان نماینده مشروع مردم ایران معرفی نکرده است. روشهای مبارزه آنان که شامل خشونت و ترور و کشتار است، با اصول حقوق بشردوستانه بینالمللی مغایرت دارد و نهضت آزادیبخش نمیتواند دست به این اقدامات بزند.
فرهمندزاد گفت: معیارهای مشروعیت این است که گروه نماینده واقعی مردمی باشد که تحت استعمار، اشغال خارجی یا آپارتاید هستند، دارای ساختار سیاسی مشخص و مشارکت در نهادهای بینالمللی باشند. هدف مشروع باید حق تعیین سرنوشت باشد و شناسایی بینالمللی نیز صورت گرفته باشد. همچنین باید پایبندی به حقوق بشر دوستانه وجود داشته باشد و ساختار سیاسی و نظامی منظم داشته باشد.
فرهمندزاد گفت: چرا برخی گروهها مثل «ارتش آزادیبخش ملی» به رسمیت شناخته نشدهاند؟ دلیل اصلی این است که این گروهها حمایت مردمی گستردهای در داخل کشور نداشتند، با دشمنان خارجی مثل رژیم صدام همکاری کردند و از روشهای خشونتبار و تروریستی استفاده کردند. به همین دلیل نهادهای بینالمللی معتبر نیز آنها را به رسمیت نشناختهاند.
فتح الله اسکندری به عنوان مطلع در جایگاه حاضر شد و گفت: در جریان عملیات عینخوش سال ۶۶، من بهعنوان سرباز ارتش ایران شاهد حمله ناگهانی گروه رجوی بودم. در دو ساعت درگیری، تعداد زیادی از سربازان ایرانی و اعضای گروهک کشته شدند. مهمات ما تمام شد و آنها توانستند از پشت به ما نزدیک شوند. پس از مجروح شدن، اسیر شدم و در اسارت شاهد جنایتهای زیادی بودم. افرادی که قادر به حرکت نبودند، توسط فرماندهان مورد هدف رگبار قرار میگرفتند. کسانی که حاضر به تسلیم نمیشدند، با خشونت مواجه میشدند.
وی گفت: در زندان و تشکیلات رجوی نیز شکنجه، قتلهای غیرانسانی و فشارهای روحی و جسمی شدید اعمال میشد. بسیاری از اعضا تحت فشار شدید قرار گرفتند مثلاً فردی که گفته بود «من به شما نمیپیوندم»، صبح فردای آن روز از دیوار اردوگاه آویزان شده بود؛ به ما گفتند «خودکشی کرده است»، اما واقعیت این بود که چنین چیزی ممکن نبود.
اسکندری گفت: من در قسمت تعمیرگاه کار میکردم. هر وقت به آنها التماس میکردیم، انگار بین مرگ و پیوستن به آنها مخیّرمان میکردند: یا کشته شو یا عضو شو. برای مثال به من گفته شد یک تابلویی بگذار؛ یک طرفش بنویس «مجاهد» و طرف دیگر «پاسدار». اگر کسی «مجاهدین» را انتخاب میکرد، مجبور میشد تمام دستورات را اجرا کند و در غیر این صورت آنقدر تحت فشار قرار میگرفت که به خودکشی یا مجبور به کارهای خطرناک میشد.
وی ادامه داد: فشارها به حدی بود که بعضی از دوستانم به خاطر فشارها خود را سوزاندند یا با سلاح به خودشان آسیب زدند؛ برخی نیز کشته شدند. زمانی که اینها خلعسلاح شدند، حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر از آنها جان خود را در راه فرار گذاشتند؛ بسیاری تلاش کردند فرار کنند و من شخصاً حدود نه ماه پشت سیمخاردار ماندم تا بتوانم آزادی به دست بیاورم؛ فشارها آنقدر شدید بود که برخی حاضر نبودند تسلیم شوند و تلاش برای نجات جان خود کردند.
این مطلع بیان کرد: وقتی در زندان دبس بودیم تعدادی زندانی آوردند و گفتند اینها را در منطقه فکه اسیر کردیم. تعدادی خودرو و تجهیزات هم بود که گفتند آنها را به غنیمت گرفتند.
وی افزود: افرادی که برای عملیات مرصاد بودند، تحت شرایط بد و با ظلم و ستم نگه داشته بودند. هرکس میخواست حتی برای امور درمانی به کشور اروپایی برود به او برچسب خائن و یا منحرف جنسی میزدند. شرایط آنجا برای افراد متاهل خیلی بدتر بود، چون حتی اگر میخواست فرار کند، همسر و فرزندش را نمیتوانست با خود ببرد و عملا به آنها دسترسی نداشت. ظلم و جوری که اینها در حق اعضا روا داشتند به هیچ وجه قابل توصیف نیست.
اسکندی ادامه داد: ما در این تشکیلات به صورت روزانه محاکمه میشدیم. یک فرمانده هم میتوانست قاضی باشد، هم کارشناس باشد، هم مسئول اجرایی باشد. یعنی همه پستها، سمتها و تصمیمگیریها در اختیار فرماندهان بود و با کوچکترین اعتراضی و یا سرپیچی از فرمانها بدترین برخوردها را با ما داشتند.
وی ادامه داد: تا سال ۶۶ جنگهای این گروهک، در حد جنگهای پارتیزانی بود و مثلا تپه کوچکی را میزدند، اما در عملیات مرصاد به گفته شخص رجوی با آتش سنگین توپخانه رژیم بعث، میتوانند وارد شهر مهران شوند. رجوی اینجا دغدغه دارد که سریعا عقبنشینی کند و منطقه را تحویل ارتش عراق دهد، چون توان مقابله با تک ایرانیها را نداشت. اینها گفتههای خود مسعود رجوی است.
پس از آن قاسم تبریزی کارشناس تاریخ معاصر در جایگاه حاضر شد و اظهار کرد: اگر نگاهی به مقوله وابستگی، خیانت و جاسوسی داشته باشیم میبینیم که جنایتهایی علیه مردم ایران در طول تاریخ رخ داده است. چه جنایاتی که توسط روسیه تزار انجام شد و چه جنایتهای اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا، انگلیس، فرانسه، اسراییل و. همگی نمونه این موارد هستند. احزاب و گروههایی نیز در دهه ۲۰ خیانتهایی را علیه مردم روا داشتند. جریاناتی هم در عصر مشروطه برابر منافع ملی و استقلال کشور ایستادند و اقداماتی تروریستی و سیاسی را به انجام رساندند. برخی افراد و چهرهها نیز جاسوسهایی را برای دشمنان ملت انجام دادند و به مردم و ملت خود پشت کردند، اما اگر همه اینها را در یک کفه ترازو قرار دهیم در برابر جنایتها، خیانتها و پستیهای گروهک منافقین در حق مردم ایران ناچیز است.
قاسم تبریزی کارشناس تاریخ معاصر گفت: قبل از انقلاب درون همین سازمان مجاهدین، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر پدید آمد که اینها مرتکب جنایتهایی شدند.
وی افزود: سازمان مجاهدین را از سه بعد میتوان بررسی کرد. یکی عنوان مسلمان است که هیچگونه مبانی ایدئولوژیکی، در عملکرد اینها چه قبل از انقلاب و چه پس از ان قابل مشاهده نیست. دوم مبارزه اینها و مخالفت با امنیت ملی و وحدت ملی که بعد از انقلاب مشهود بود.
تبریزی گفت: سوم به لحاظ انسانی باید این سازمان را بررسی کرد. سازمان یک تشکیلات ماکیاولی بود.
تبریزی گفت: در جریان پیوندی که بین سازمان و ابوالحسن بنی صدر رخ داد، سال ۶۰ اینها برای مبارزه مسلحانه آماده شدند. امام همان سال را سال قانون نامید که اگر سازمان هم از این موضوع را قبول میکرد، میتوانست فعالیت سیاسی داشته باشد.
وی گفت: اینها قبلا ذهنها را آماده کرده و نامهای در اردیبهشت سال ۶۰ برای امام راحل نوشته بودند که میخواهیم خدمتتان آمده و مسائلی عرض کنیم که امام فرموده بود شما اسلحه را کنار بگذارید، من که خود را تنها طلبهای میدانم به دیدار شما میآیم، اما چه کنیم که شما اسلحه را در پشت خود پنهان و ما را تهدید کردید.
تبریزی عنوان کرد: بعدها رجوی در فرانسه گفته بود ما همان روز قصد داشتیم پاسداران را خلع سلاح کنیم و کار را به تعبیر خودش تمام کنند.
قاسم تبریزی کارشناس تاریخ معاصر در ادامه گفت: صدور انقلاب، همانطور که امام خمینی (ره) مطرح کرده بودند، به معنای آگاهسازی ملل اسلامی بود. سازمان، در حقیقت با رویکردی تمامیتخواه و نوعی باجخواهی وارد میدان شد. سعید شاهسوند در خاطرات خود که در رادیو فردا پخش شد و متن آن نیز منتشر گردیده، میگوید که در سال ۱۳۵۸ زمانی که آیتالله خمینی اعلام کرده بود اسلحهها را تحویل بدهند، آنها پاسخ دادند که نه، ما نیاز داریم، باید جمعآوری کنیم. البته شاهسوند ادامه نمیدهد که این روند به کجا کشیده شد، اما مشخص است که نتیجه آن، تبدیل دهه ۶۰ به دهه ترور بود.
وی گفت: در اینکه دست بیگانگان هم در این موضوعات دخیل بود، تردیدی نیست. فرار بنیصدر و رجوی بهصورت مستقیم با همکاری پایگاه نظامی فرانسه صورت گرفت. در همین زمینه باید به نقش فرانسه هم اشاره کرد. رئیس وقت سرویس اطلاعاتی فرانسه، دومانژ، ماهانه ۵۰ هزار دلار از ساواک حقوق میگرفت و این روند تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. این موارد مستند است و گزارشهایی از دیدارهای وی با شاه و نصیری، رئیس ساواک، وجود دارد.
تبریزی گفت: زمانی که امام خمینی (ره) در فرانسه بودند، دومانژ به ایران آمد و سه پیشنهاد ارائه داد. یکی استفاده از مافیا برای ترور امام خمینی در فرانسه، دیگری تشویق ایشان به مهاجرت به سوریه یا لیبی، و در نهایت، پیشنهاد انفجار هواپیمای ایشان هنگام بازگشت به ایران. شاه با پیشنهاد نخست مخالفت کرد و گفت اگر امام کشته شود، اوضاع ایران بدتر خواهد شد. درباره پیشنهاد دوم نیز گفت سوریه و لیبی دشمن ما هستند، اگر امام به آنجا برود تبلیغاتش بیشتر خواهد شد. در نهایت دومانژ پیشنهاد داد امام به کشور سومی مانند الجزایر یا آمریکا منتقل شود.
وی گفت: بعد از ورود امام به فرانسه، سرلشکر کاوه از ساواک نیز به فرانسه رفت تا درباره شنود بیت امام، شناسایی افراد رفتوآمدکننده و سایر مسائل نظارتی اقدامات لازم را انجام دهد؛ بنابراین تبدیل شدن فرانسه به مرکز فعالیتهای شاپور بختیار و سازمان منافقین، امری تصادفی یا بدون علت نبود. دومانژ بعدها در کتابی با عنوان «جنگ جهانی چهارم» نوشت که پولهایی را که از ساواک دریافت کرده بود، به سرویس فرانسه داده و برای خود برنداشته است.
تبریزی افزود: همچنین هماهنگیهای ساواک با استخبارات عراق نیز پس از آشتی میان آنها صورت گرفت که از ذکر جزئیات آن عبور میکنیم. پس از ورود رجوی و بنیصدر به فرانسه در سال ۱۳۶۰، آنها بیش از ۵۰۰ مصاحبه برگزار کردند. طبیعی بود که آمریکا، انگلیس، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی بهدلیل منافع خود و مخالفت با انقلاب اسلامی، از این افراد و جریانها حمایت کرده و امکانات در اختیارشان قرار دهند. در همین بستر، شورای ملی مقاومت تشکیل شد. بررسی اعضای این شورا نکتهای قابل تأمل است.
وی ادامه داد: عبدالرحمان قاسملو یکی از اعضای این شورا بود، فردی که همزمان در داخل کشور دست به جنایت، ناامنی و کشتار میزد. علیاصغر حاجسیدجوادی نیز از دیگر اعضای شورا بود. جنبش سیاسی مرتبط با جامعه سوسیالیستها و جبهه ملی و افرادی مانند دکتر عبدالکریم لاهیچی و خان بابا تهرانی شکل گرفت که از سال ۱۳۳۸ فعالیت داشتند. ابوالحسن بنیصدر بهعنوان رئیسجمهور و دیگران همچون محمد صالحی نیز در این جریان حضور داشتند. مسئله اصلی درباره سازمان، جاسوسی و ترور است؛ جاسوسی سازمان شامل همکاری با عراق و جمعآوری اطلاعات از نفوذیها در سپاه بود که خیانت محسوب میشود. ترورها نیز جنایتاند و این دو موضوع باید مورد بررسی قرار گیرند.
تبریزی گفت: با سقوط صدام، اسناد متعددی از همکاری سازمان با استخبارات عراق به دست آمد که حدود هزار تا از آنها را خودم دیدم که نشاندهنده دریافت پول و برنامهریزی ترورها بود. در این اسناد، درخواست انجام عملیات ترور در ایران و ترور چند آخوند نیز مطرح شده است که توسط استخبارات عراق تأیید شده بود.
این کارشناس تاریخ معاصر تاکید کرد: عدهای میگویند اینها برای آزادی بخشی ملت خود تلاش کردند، اما سوال اینجاست که چرا به کشوری پناه بردند که در آن زمان با ایران در حال جنگ بود؟ منافقین آن زمان در ذیل ارتش عراق قرار گرفتند و با آنها در عملیاتهای علیه ایران شرکت میکردند. چون توان نظامی نداشتند ابتدا ارتش عراق حمله را شروع میکرد، راه را برای آنها باز میکرد و سپس منافقین حمله میکردند. ارتش رژیم بعث از آنها حمایت مستقیم مالی و نظامی میکرد.
وی افزود: سوال اینجاست منافقین به چه کسی حمله میکند و در چه حالی حمله میکند؟ در حالی که سربازان و نیروهای نظامی ما در مرزها در حال مقابله با تهاجم دشمن هستند. در واقع سازمان منافقین، مدافعین امنیت، اقتدار و استقلال ملی را مورد هدف و تهاجم قرار داده بودند.
تبریزی کارشناس تاریخ معاصر تصریح کرد: سازمان منافقین ۱۷ هزار نفر از مردم ما را از طریق ترور به شهادت رساند که عمده آنها نه نیروی نظامی بودند و نه با کسی دشمنی داشتند و حتی مردم عادی بودند. گروهک فرقان نیز تا حد توان با این گروهک همکاری داشتند و بسیاری از چهرههای شناخته شده ملی و مذهبی ما را به شهادت رساندند.
قاضی در ادامه گفت: ترور نخبگان توسط رژیم صهیونیستی شباهت زیادی به ترورهای متهمان این پرونده دارد؟
تبریزی گفت:بله. اگر بخواهیم این مسیر را دنبال کنیم، از تقیزاده شروع میکنیم و به چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین میرسیم؛ حتی عملکرد داعش را نیز میتوان در این زنجیره دید. این جریان صرفاً محصول فکر و طراحی یک گروهک داخلی نیست، بلکه محصول و ابزار شبکههای استعماری و خارجی است. بمبگذاری در حزب جمهوری اسلامی کار یک گروهک ساده نبود؛ انفجار در آن ساختمان با آن ابعاد و قدرت، قابل مقایسه با ساختن چند نارنجک دستی نیست. این مسائل جای تأمل و بررسی جدی دارد. انفجار در نخستوزیری و دیگر نقاط همزمان با فعالیتهای این سازمان در داخل، در متن حمایتی قرار داشت که از سوی آمریکا، اسرائیل، انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی و حتی برخی از شیوخ منطقه که ابزار آنها بودند، انجام میشد.
وی گفت: این یک حرکت حسابشده بود؛ همان چیزی که امام فرمودند «آمریکا شیطان بزرگ است» و هشدار دادند که ورود آمریکا به منطقه فساد بهبار خواهد آورد. تا استعمار و سازوکارهای آن را نشناسیم، تحلیل تاریخ معاصر امکانپذیر نیست، زیرا استعمار بهگونهای در فرهنگ و سیاست گروهها و جریانات تنیده شده که تفکیک آن دشوار است. بسیاری از جریانات که روزگاری خود را «انقلابی» نامیدند، بعدها رفتار دیگری نشان دادند؛ کسانی که در دوره اول و دوم مجلس با عنوان انقلابی حاضر بودند، سپس ترورها را آغاز کردند. روابط بینالمللی و تشکیلاتی نظیر فراماسونری و شبکههای حسابشده نیز وجود دارد که نشان میدهد برخی شخصیتها یا جریانها ساخته و پرداخته استعمار بودهاند و برخی دیگر صرفاً موجسواری کردهاند.
وی گفت: نفوذ سرویسهای اطلاعاتی خارجی مثال کم ندارد؛ سازمان سیا در سازمان آزادیبخش فلسطین از سال ۱۹۴۸ نفوذ داشت و برخی از ردههای بالای آن سازمان حقوقی از منابع خارجی دریافت میکردند. اسناد نشان میدهد که طی سالها برخی رهبران این جریانها متوجه امور شدند یا در مقاطعی سیاستهای متفاوتی اتخاذ کردند؛ فردی بعد از انقلاب به ایران آمد و تلاش به جمعآوری اطلاعات درباره امام کرد ولی پس از شناسایی فرار کرد. پس از پیروزی انقلاب، آمریکاییها تلاش کردند برخی عناصر سابق ساواک را به کار گیرند و وقتی لانه جاسوسی فتح شد، برخی از منابع و نیروهای آنها به انگلستان منتقل شد. این مطالب شاید تا حدی از بحث عمده فاصله دارد، اما شناخت استعمار و دشمن برای تحلیل دقیق واقعه ضروری است.
تبریزی گفت: از ابتدای شکلگیری، این سازمان سعی کرد بین اسلام و مارکسیسم نوعی آمیختگی ایجاد کند و مدعی شد که مبانیاش را از اسلام میگیرد، اما روش مبارزه را از مارکسیسم میآموزد، چون بهفرض آنها اسلام «علم مبارزه» ندارد. مطالعاتی که بر جریانهای مارکسیستی انجام شده نشان میدهد که این مانیفست فکری کمکم در عمل بروز کرد و بالاخره در سال ۱۳۵۴ جهتگیری مارکسیستی سازمان عیان شد. حتی اگر برخی اعضا در زندان نماز میخواندند یا نمایشهای مذهبی داشتند، این رفتارها غالباً نمادین و تاکتیکی بوده است، نه نشاندهنده التزام واقعی به مبانی دینی. اینجا نیز موضوع جای بررسی دقیق دارد و در جلسه آتی باید این ابعاد ایدئولوژیک و تاریخی مورد کنکاش قرار گیرد.
وی ادامه داد: اینها تصور میکردند در سال ۱۳۶۰ و با ورود به فاز نظامی، به سرنگونی نظام جمهوری اسلامی نزدیک میشدند و در این راه از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. در مسئله ازدواج رجوی و قجرضدانلو نیز ما شگرد پنهانی این دو را ندیدم و فقط ظاهر موضوع را دیدیم. از آن به بعد مریم نماد حقوق بشر و آزادی خواهی سازمان و مسعود نماد نظامی سازمان شد.
این کارشناس تاریخ معاصر تاکید کرد: با سقوط صدام، حذف یا پنهانسازی مسعود رجوی به این خاطر بود که آنها نماد نظامی را از بین بردند و مریم را به عنوان نماد حقوق بشر مطرح کرده و او را نگه داشتند. موضوع فرقه معرفی کردن سازمان هم برای این بود که روی جنایات این سازمان سرپوش بگذارند و از این ابزار در کنار سایر ابزارها استفاده کنند.
وی اضافه کرد: بنابراین ما وظیفه داریم جنایات و خیانتهای این سازمان را از بعد تاریخی ثبت و ضبط کنیم. از بعد حقوقی نیز باید علاوه بر منافقین، سازمان سیا، اینتلیجنت سرویس و دولتهایی که به این گروهک پناه دادند و از آنها حمایت کردند را مورد پیگیر قضایی قرار دهیم.
صمد اسکندری یکی از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق، بیان کرد: روزی دیدم که چند نفر با سیم، سر چند را نفر را میبردیند و بعد سرها را داخل کانال میاندختند. یکبار وقتی به صلیب سرخ رفتم اسامی آن افراد را به مامور صلیب سرخ گفتم.
وی افزود: آنها به ما میگفتند خانواده شما مردند. وقتی که در زنجان زلزله آمد به من گفتند همه اعضای خانوادهات کشته شدند ولی بعدها وقتی پدرم به عراق آمد گفت که این خبر دروغ بوده و همه سالم و سلامتاند. بعد از آن تصمیم گرفتم فرار کنم، مدتی در زندان آمریکاییها بودم و بعد از آن با مشقت فراوان خودم را به ایران رساندم.
قاضی سوال کرد: آیا در خصوص عملیات آفتاب اطلاعی دارید؟
این عضو جدا شده منافقین گفت: من خودم در این عملیات نبودم، اما وقتی با کسانی که در این عملیات حضور داشتند صحبت میکردم گفتند که اعضای سازمان، از مردم عادی میخواستند که به منافقین کمک کنند و اگر این کار را نمیکردند آنها را به رگبار گلوله میبستند.
قاضی دوباره پرسید: شما از چه سنی به عضویت سازمان در آمدید؟ و چند سال عضو آن بودید؟
اسکندری پاسخ داد: وقتی ۱۸ سالم بود، توسط منافقین اسیر شدم و به عضویت سازمان درآمدم و به مدت ۱۸ سال عضو سازمان بودم. آنها ما را تهدید میکردند و ما نمیتوانستیم از سازمان جدا شویم. در نهایت جانم را کف دستم گذاشتم و خودم را برای همه چیز حتی مرگ آماده کردم و از آنجا فرار کردم که خدا کمک کرد و موفق شدم به کشور برگردم.
کمند علی عزیزی یکی از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق به عنوان مطلع در جایگاه حاضر شد و گفت: در اردوگاه سازمان مجاهدین خلق، خانوادهها با اخبار دروغین مواجه میشدند و به آنها گفته میشد که اعضای خانوادهشان کشته شدهاند، در حالی که واقعیت این بود که بسیاری از اعضا زنده بودند و این خبرها صرفاً برای ایجاد ناامیدی و قطع ارتباط با خانوادهها مطرح میشد. خانوادههای ما بارها به عراق آورده شدند و بارها با دروغهای سازمان مواجه شدند. فشارهای جسمی و روانی بسیار زیاد بود و شکنجههایی که روی اعضا انجام میدادند، باعث شد من تصمیم بگیرم از اردوگاه فرار کنم.
وی گفت: من حضور نداشتم، اما شنیدم در جریان عملیات نظامی «آفتاب» در مهران، سازمان علاوه بر درگیری با نیروهای نظامی، با مردم غیرنظامی و خانوادهها نیز مواجه شد و رفتارهای خشونتآمیزی علیه آنها داشت. فرماندهان سازمان مثل بهرام جعفری و حمزهپور کاملاً از این وضعیت اطلاع داشتند و کسانی که همکاری نمیکردند یا سلاح تحویل نمیدادند، با سرکوب و تهدید مواجه میشدند. سازمان عملاً به کمک ارتش عراق علیه مردم و کشور خودش عمل میکرد.
وی گفت: من خودم از سن ۱۸ سالگی در سازمان بودم و شاهد شکنجههای مکرر و فشارهای طاقتفرسا بودم. در اردوگاه سلیمانیه، تلاش برای فرار بسیار سخت و حتی خطرناک بود و افراد فراری به شدت مجازات میشدند. سازمان به گونهای عمل میکرد که هیچ راه فراری باقی نماند و با هر کسی که قصد جدا شدن داشت، به شدت برخورد میکرد. فشارهای زیاد و کنترل شدید سازمان، بسیاری از ما را در شرایط سخت و ناامیدکنندهای قرار داد که خروج از آن تقریباً غیرممکن بود و اعضا همچنان اسیر این وضعیت ماندند.
دوست محمد فرحی یکی از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق به عنوان شاهد در جایگاه حاضر شد و قسم یاد کرد که در دادگاه راست بگویید.
فرحی بیان کرد: سال ۶۶ به سازمان پیوستم و تا سال ۷۲ عضو آن بودم. سال ۶۶ برگه اعزام به سربازی را گرفته بودم که سازمان برای من از عراق پیک فرستاد و من را از مرز میرجاوه به پاکستان برد و بعد به عراق رفتم. زمانی که به عراق رفتم اول از من در مورد اوضاع ایران پرسیدند. در قرارگاه اشرف به ما آموزش نظامی دادند. سال ۶۷ مسعود رجوی دستور حضور در عملیات آفتاب را داد. در عملیات آفتاب در منطقه فکه بود و من نیروی پیاده بودم.
وی گفت: در عملیات چلچراغ هم نیروی پیاده بودم. در جریان این عملیات ۲ روز در منطقه مهران بودیم. خبرنگارها در منطقه حضور پیدا کردند و زمانی که بمباران شروع شد، خبرنگاران را به جای امن بردند که آسیب نبینند.
فرحی گفت: بعد از ۶ سال دیگر خسته شده بودم و گفتم که میخواهم از سازمان جدا شوم و من را به اردوگاه بردند و بعد به زندان بردند. در زندانهای مختلف بودم. صلیب سرخ به زندان آمد و نام نویسی کرد و سرانجام ما را به ایران آوردند.
این عضو جدا شده سازمان گفت: سازمان جهنم واقعی بود، ازدواج ممنوع بود و هر فکری که میکردیم باید آن را بلند مطرح میکردیم.
فرحی ادامه داد: سازمان در عملیات آفتاب و چلچراغ تانک تا مرز ایران آورد و آنها را در مرز رها کرد و در داخل ایران تعدادی نفربر و تانک غنیمت گرفت. تمام این عملیاتها با کمک نیروهای بعثی بود. نیروهای بعثی از دور پشتیبانی میکرد. تانکهای غنیمت گرفته شده را هم تحویل نیروهای بعثی میدادیم.
وی گفت: هدف از عملیاتها فقط ایذایی بود که بگویند ما هم وجود داریم، اما افکار آنها اجازه نمیداد موفق شوند.
قاضی گفت: با مجروحین ایرانی که اسیر گرفته بودید چه کار میکردید؟
فرحی گفت: دستور داده بودند به مجروحان تیر خلاص بزنید.
قاضی گفت: آیا به افرادی که در عملیات شرکت میکردند، حقوق میدادند؟
فرحی پاسخ داد:خیر
قاضی پرسید: آیا اسرا را به صلیب سرخ تحویل میدادند؟
فرحی پاسخ داد: خیر اجازه این کار را نمیدادند.
وی ادامه داد: زمانی که در عملیات مرصاد شکست خوردیم، مسعود رجوی گفت که شما علت شکست بودید، زیرا به فکر خانواده خود بودید.
در پایان قاضی با ختم جلسه دادگاه گفت: جلسه بعدی ۱۵ مهر ماه برگزار میشود.
انتهای پیام