عملیات مرصاد بستری برای کسب تجربه در شکلی از جنگ بود که با نیروی نفوذیِ خودی بیش از دشمن خارجی درگیر است.

به گزارش فراق، دشمنان ایران در برهههای مختلف زمان به خوبی دریافتهاند که جز از طریق نفوذ داخلی نمیتوان از پسِ کشوری چون ایران برآمد. تجربهای که در همان اولین روزهای جنگ با رژیم صهیونیستی و زیر آتش نحسِ ریزپرندههای دستساز برخی نیروهای خودفروختهی به اسم ایرانی نیز تکرار شد.
رهبر انقلاب در بیانات ۱۴ خرداد سال ۹۶ در حرم مطهر امام خمینی(ره) بیان کردند درباره منافقین فرمودند: «من توصیه میکنم به کسانی که اهل فکرند، اهل تأمّلند و راجع به دههی ۶۰ قضاوت میکنند، جای شهید و جلاد عوض نشود! در دههی ۶۰، ملّت ایران مظلوم واقع شد؛ تروریستها و منافقین و پشتیبانهای آنها و قدرتهایی که آنها را به وجود آورده بودند و دائماً در آنها میدمیدند، به ملّت ایران جفا کردند، بدی کردند؛ ملّت ایران در موضع دفاع قرار گرفت، امّا دفاع کرد و پیروز شد و بحمدالله آن توطئههای آنها را خنثی کرد.»
در این محتوا به بهانه ایام عملیات مرصاد به معرفی کتاب عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین پرداختیم.
از بین ۱۶۳ عملیات کوچک و بزرگی که در دوران جنگ تحمیلی ایران با رژیم بعث انجام شد، نام کمتر عملیاتی مانند عملیات مرصاد بر سر زبانها افتاد و به حافظهی جمعی ایرانیان پیوست. عملیات مرصاد آخرین عملیات رزمی ایران در مدت جنگ هشتساله بود که در پاسخ به عملیات «فروغ جاویدانِ» گروهک مجاهدین خلق اجرا شد.
مجاهدین خلق با حمایت مالی و نظامی مستقیم عراق، یک برنامهی به قول خودشان بینقص را طراحی کرده بودند تا طی تنها ۳۳ ساعت، تهران را تصرف کنند. اولین چیزی که عملیات مرصاد را از سایر عملیاتها متمایز میکند این است که اینبار باید با دشمنی میجنگیدیم که به فارسی صحبت میکرد، کوچهپسکوچههای ایران را میشناخت و در شناسنامهاش، ایرانی بود.
در مطالعهی این برهه از تاریخ اولین سؤالی که ذهن هر ایرانیِ میهندوستی را درگیر میکند، حد یقف وطنستیزی مجاهدین است. اینکه چه میشود جمعی از ایرانیان، دست توی جیبِ دشمن متجاوز به کشورشان کنند و در نهایت علیه کشور خودشان دست به اسلحه ببرند؟ این از آن دست ننگهای تاریخی است که کمتر کشوری به خود دیده است. وجه دیگری که محل سؤال است این است که هر کارشناس نظامی ردهپایینی نیز متوجه میشود که سازمان مجاهدین خلق نه از نظر تسلیحات نظامی، نفرات و نه از نظر توان رزمی، امکان تسخیر ایران را ندارد. اینکه چطور رهبران و اعضای سازمان پس از ۲۳ سال تجربهی فعالیت چریکی و تشکیلاتی از فهم این حقیقت عاجز بودند و با دست خود در مهلکه افتادند نیز سؤال دیگری است که ذهن مخاطب تاریخ را به خود جلب میکند. کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» در صدد پاسخ به سؤالات محوریای از این دست است.
عملیات مرصاد از نقاط عطف تاریخ ایرانِ بعد از انقلاب اسلامی است که زمینهی شکلگیری تجربیاتی منحصربهفرد و خلاقیتهایی چشمگیر در بستر جنگ بود. عملیاتی که طبق اذعان نویسنده، فهم آن جز از طریق فهم ماهیت واقعی سازمان مجاهدین خلق ممکن نیست و همین سناریوی تکخطی کتاب را برای ما مشخص میکند؛ بررسی تحلیلی عملیات مرصاد از طریق شناسایی ماهیت سازمان مجاهدین خلق. بر طبق همین نقشهی راه است که نویسنده ابتدا به بررسی زمینههای شکلگیری سازمان پرداخته و در ادامه عملکرد سازمان را در نسبت با حکومت پهلوی، انقلاب اسلامی و دیگر بازیگران مؤثر در معادلات کلانِ آن روزها یعنی عراق و آمریکا مشخص میکند. در تمام این موارد نیز تلاش نویسنده بر بررسی فکری و عقیدتی سازمان در کنار بررسی تاریخی اقدامات آن است.
نویسنده در همان ابتدای کتاب و در پیشگفتار، تکلیف خواننده را روشن میکند و بیان میکند که این کتاب هم مانند بسیاری از کتب تاریخی، یک بررسی توصیفی از برههای از زمان است؛ اما ارزشافزودهی آن به نسبت سایر کتابهای موجود در این زمینه این است که وقایع تاریخی را با رویکردی تحلیلی و از رهگذر علتیابی رویدادها، بررسی خواهد کرد.
کتاب عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین به برههای از تاریخ پرداخته است که در نسبت با جنگ تحمیلی اخیر ایران با رژیم صهیونیستی، موضوعیت پیدا کرده و خواندنیتر هم میشود. میزانسن رخدادهایی که کتاب روایت میکند از جهاتی بسیار شبیه اتفاقات امروز ماست. یک گروهک خارجنشین با حمایت مالی و تسلیحاتی مستقیم دشمنِ متجاوز بعثی و آمریکایی با کشور خودش وارد جنگ میشود. با ورود مستقیم توپخانهی عراق عملیات را آغاز میکند و وعده میدهد که «امروز مهران، فردا تهران!» هر چند حتی در اظهارات مقامات عراقی نیز ثبت شده که پیروزیِ مجاهدین در این عملیات ممکن به نظرنمیرسد اما مسعود رجوی روی چیزهایی بیشتر از صدام، صاحبخانهی عراقیاش حساب باز کرده. بتول سلطانی از اعضای ردهبالای سابق سازمان در این خصوص از مسعود رجوی نقل میکند: «ما فارسی زبان هستیم و صد روی صد این حرکت به یک قدم و شورش عمومی تبدیل شده و به سایر شهرها کشیده میشود و پایتخت سقوط میکند.» چقدر صحنه تکراری است! حمایت مالی، رسانهای و معنویِ کشورهای بیگانه به علاوه حساب کردن روی شورشهای خیابانی مردم، فرمول تکراریِ جریانات مخالف است که سالها پیش توسط امثال مسعود رجویها شکست خورد. فرمولی که در توهمات رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه نیز قرار بود کار کند و ترکیب حملهی خارجی و شورشهای خیابانی، کار ایران را سه-چهار روزه یکسره کند.
علاوه بر اینها عملیات مرصاد بستری برای کسب تجربه در شکلی از جنگ بود که با نیروی نفوذیِ خودی بیش از دشمن خارجی درگیر است. دشمنان ایران در برهههای مختلف زمان به خوبی دریافتهاند که جز از طریق نفوذ داخلی نمیتوان از پسِ کشوری چون ایران برآمد. تجربهای که در همان اولین روزهای جنگ با رژیم صهیونیستی و زیر آتش نحسِ ریزپرندههای دستساز برخی نیروهای خودفروختهی به اسم ایرانی نیز تکرار شد… .
یکی دیگر از نقاط مثبت این کتاب، دقت نویسنده به پاسخگویی مستقیم به برخی سؤالات رایج در افکار عمومی در نسبت با موضع مورد بررسی خود است. ویژگیای که نشان میدهد نویسنده تاریخ را بینسبت با شرایط زمانه و جامعهی خود مطالعه نمیکند. برای مثال یکی از سؤالات پرتکرار مخاطبان اهلِ تاریخ در مواجهه با سرنوشت شگفت سازمان مجاهدین خلق این است که تغییر موضع سازمان نسبت به اسلام، صرفا انحرافی بود که با مرگ نسل اولیهی رهبران سازمان اتفاق افتاد یا میتوان ادعا کرد که التقاط فکری موجود در مشی و افکار بنیانگذاران سازمان از همان ابتدا آن را مستعد انحرافات اساسی کرده بود؟ سؤالی که پاسخ به آن در مشخص کردن موضع مخاطب نسبت به کلیت سازمان و تصمیمات آن نقش اساسی دارد و البته بازتاب چرایی سرنوشت فلاکتبار اعضای آن در آیینهی عبرت تاریخ است.
در خصوص سازمان مجاهدین خلق، کتب بسیاری نوشته است که مطالعهی همهی آنها ممکن است از فرط زمانبر بودن، نشدنی به نظر برسد. به علاوه در خصوص این سازمان فارغ از کلیگوییهای تکخطی، جزئیات ارزشمندی وجود دارد که در فهم واقعیاتِ آنچه رخداده، تعیین کنندهاند. در این خصوص نیز تنها کتابهایی وارد جزئیات شدند که خاطرات و تکگوی و یا مصاحبه اعضای سازمان بودند و بسیار مفصلاند. کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» از این جهت قابل توجه است که علاوه بر ترسیم جزئیات از طریق نقلقولهای گزیده؛ از ارائهی یک تصویر کلی و بدون ابهام از چهرهی سازمان، غافل نبوده است و میتوان آن را یک میانبر چهارصد صفحهای برای شناخت سازمان مجاهدین خلق دانست.
با این حال باید در نظر گرفت که نثر کتاب به دلیل بیان فنی و مستند، کمتر جنبهی روایی و داستانی پیدا کرده و به همین جهت چندان به مذاق همهی گروههای سنی، خوش نمیآید. به علاوه در بخشهای مختلف کتاب حب و بغضِ شخصی نویسنده نسبت به شخصیتها در لحن و انتخاب کلمات کاملا مشهود است که نبود این ویژگی میتواند کتاب را به یک اثر پژوهشی مستقل، نزدیکتر کند، با توجه به اینکه ادعای نویسنده در ابتدای کتاب نیز این است که تلاش دارد فارغ از هیاهوهای ژورنالیستی، یک بررسی علمی از موضوع مدنظرش، ارائه دهد.
انتهای پیام