این روزها مسعود رجوی، قهرمان در گور مجاهدین خلق، وقت و بیوقت پیام بیرون میدهد و مانند کودکی که اسباببازیاش را برده باشند، به نوه رضا پالان میتازد!

حالا تصور کنید سس خرسی (رضا پهلوی)، آن بیآزارِ زن ذلیل! که نه به مسعود رجوی کاری دارد و نه به همسر خودش! در ساحلی برای خودش نشسته و پیامهای عجیبوغریبی هم در عالم سرمستی تولید میکند، آن وقت مسعود از گور، یک خط در میان، چنان به او حمله میکند که گویی چاهزاده قرار است فردا تاج شاهی بر سر بگذارد و حق رجوی کف برود. اما اصل ماجرا چیست؟ ماجرا این است که رجوی میخواهد با این دعواهای کودکانه، حواس همه را از گروگانگیری دو هزار نفر در «اشرف۳» پرت کند. آنجا آدمهایی سالهاست با وعدههای پوچ و فشار روانی اسیرند، بیحال و بیتوان. آنهایی که در تشکیلات رجوی اسیرند، حالا در سنی هستند که همسنوسالهایشان پدربزرگ و مادربزرگ شدهاند، نوه و نتیجه دارند، چای نبات میخورند و خاطره تعریف میکنند. البته طرفداران سس خرسی هم دست کمی از اینها ندارند اما به هر حال باز آنها با توقف در نوستالوژی عیاشیهای خود شرایط بهتری دارند!
در نهایت خدا را شکر میکنیم که اطرافیان مسعود و رضا پنبه هر دو از کلهپوکهای اعلایند و کار نسل جوان ایران را راحت کردهاند. جوانان و نوجوانان با یک نگاه به رفتارها و اهداف این دو جریان فاسد، خودشان میفهمند که این دو نه بویی از انسانیت بردهاند و نه عقل درستحسابی دارند!
قنبرخان
انتهای پیام