• امروز : سه شنبه - ۲ اردیبهشت - ۱۴۰۴
  • برابر با : Tuesday - 22 April - 2025

«صبا هفت برادران» دختری که قربانی جهالت پدر و خشونت رجوی شد

  • کد خبر : 51243
  • ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۱

سرنوشت «صبا هفت برادران» روایتی است از دوزخی زمینی: دختری که قربانی دو جلاد شد؛ یکی «مسعود رجوی» با دستورهای خونبارش، و دیگری «پدری» که دل در گرو رضایت رهبر فرقه بست تا جان دخترش.

saba

به گزارش فراق، نوزدهم فروردین ۱۳۹۰، روزی سیاه برای ساکنان مقر «اشرف» و خانواده‌هایشان بود. آنچه در آنجا گذشت، نه جنگ، نه مقاومت، که آزمونی بی‌رحمانه برای فهم ارزش انسان برای رجوی بود؛ جایی که مرز بین زندگی و مرگ به بی تفاوتی و خشم جاه‌طلبان گره خورد.

صبا هفت برادران سال ۱۳۶۱ در تهران در زندان به دنیا آمد. پدر و مادرش به خاطر مغزشویی مجاهدین خلق زندانی بودند. آن‌ها وقتی صبا یک سال و نیم داشت از زندان آزاد شدند و کشور را ترک کردند. اسارت واقعی این خانواده با حضور در مقرهای «اشرف» در عراق آغاز شد.

در ماجرای ۱۹ فروردین سال ۱۳۹۰، در میان آشوب و گلوله باران، صبا ناگهان زخمی بر زمین افتاد. نیازی فوری به درمان داشت، اما کمک نرسید. نه به خاطر محاصره ارتش عراق، که به خاطر تصمیم پدرش، «رضا هفت برادران». مردی که فرصت نجات جان دخترش را به بهای «خوشخدمتی» به رجوی از دست داد.
در منطق فرقه، وفاداری به رهبر بر تمامی پیوندهای انسانی اولویت داشت. رضا گمان می‌کرد با این فداکاری، جایگاه تشکیلاتی می‌گیرد، تشویق می‌شود، حتی شاید فرماندهی بخشی را به او بسپارند. اما نه؛ رجوی حتی نگاهی به او نینداخت. صبا در حالی مُرد که فریادهایش به گوش پدر رسید، اما او به عمد گوشهایش را بست.

تشکیلات رجوی، احساسات را می‌کُشد و اعضا را به ابزارهای بی‌اراده تبدیل می‌کند. اینجا پدران به کودکانشان پشت می‌کنند، مادران از غرورِ کشتن فرزند می‌گویند، و عاطفه گناهی نابخشودنی است. رضا هفت برادران هم یکی از همین ماشین‌های خشک شده بود؛ نه عشق، نه ترحم، فقط حرصِ مقام.

صبا مرد، اما رضا نیز با تصمیمش مُرد. مرگی که لکه آن تا همیشه روی دامنش می‌ماند. البته رجوی فاجعه را طوری طراحی کرد تا خود را «قربانی» نشان دهد. خون صبا و دیگران، آب به آسیاب پروپاگاندای رجوی ریخت، سیاستی کثیف که هنوز هم ادامه دارد.

صبا مُرد، اما پرسشی جاودانه به جا گذاشت: وقتی پدری به فرزندش خیانت می‌کند، جامعه چه تکلیفی با او دارد؟
شاید مرگ برای صبا رهایی بود؛ رهایی از درد جسمانی، از خیانت پدر، و از فرقه‌ای که انسانیت را می فروشد به بهای «وفاداری کور». اما خاطره او زنده میماند، نه به عنوان قربانی، که نشانه‌ای از وحشی‌گری تشکیلاتی که آدم‌ها را از درون پوک می‌کند.

چه بسیار «صبا»های دیگر که صدایشان به جایی نرسید. چه بسیار پدران و مادرانی که در دام فرقه، فرزندانشان را قربانی کردند. اینجا جهنم است، اما نه دوزخ اصلی، جهنم ساختۀ دست آدم‌هایی که با وعده‌های دروغین، عشق را کشتند و نفرت کاشتند.

سعید محمدپور، فراق

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=51243