«وقتی در مانور بودم، کلاچ تانک تمام شد. تقصیر من بود که کلاچ تمام شده بود زیرا به موقع اطلاع نداده بودم که کلاچ در حال تمام شدن است!»

به گزارش فراق، هرگاه پروژههای فرقه رجوی با شکست مواجه میشود، مریم قجر علت آن را بر سر اعضای این فرقه میاندازد! سران فرقه هر وقت که پروژهای را میخواستند پیش ببرند، هیچ اطلاعی به نیروهای داخل قرارگاه اشرف نمیدادند. (به بهانههای امنیتی). عمده این پروژهها در بیرون از سازمان اجرایی میشد و به دلیل اینکه نیروها بهطور عام امکان تردد به بیرون نداشتند، هیچگونه اخبار مربوط به سازمان و کارهایشان با اعضای فرقه در میان گذاشته نمیشد. گاهی اشارهای میشد که مثلاً فلان روز تظاهرات داریم، مانند همین تظاهراتی که اخیراً در بیستم بهمن ۱۴۰۳ برگزار کردند، که البته با شکست سنگینی مواجه شدند و نتوانستند آن میزان نیرویی را که باید در صحنه مشاهده میشد، آماده کنند. هدفشان آوردن حداقل صد هزار نفر بود که محقق نشد و به چند صد نفر اکتفا کردند.
بهطور کلی، بعد از هر پروژه شکست خورده مریم رجوی سریع به صحنه آمده و اعضای سازمان را سرزنش میکرد. او با جملات تکراری به اعضای سازمان میگفت که کمکاری شما باعث شد که به هدفمان نرسیم!
برای همگان سوال میشد که مگر ما کارهای بودیم؟ چه کاری باید میکردیم که نکردیم؟ شخصاً فکر میکردم که هر «بیگاری» که به عهدۀ ما گذاشته شده، مانند حمال کار کرده و تلاش کردهایم که پیش برویم. دیگر چه کاری باقی مانده بود که باید انجام میدادیم ولی انجام نشده است؟
«بروید پروژههای نکردههای خود را بنویسید!» این جملهای بود که مریم رجوی در انتهای نشستهایش مطرح میکرد و برای اینکه اثبات کند حرفهایش درست است، همه را موظف میکرد که بروند گزارشهای خود را در خصوص نکردههایشان بنویسند.
اما دیگر برای همه اعضای تشکیلات این موضوع تکراری شده بود و عادت کرده بودیم که وقتی نشستی برگزار میشود، باید گوشمان از حرفهای تکراری پر شود. تنها سختی کار اینجا بود که باید در اثبات حرفهای مریم رجوی، همگان میرفتند و به قول او، نکردههای خودشان را ثبت کرده و بهصورت گزارش در جمع میخواندند. یک بار یادم است زمانی که هنوز سلاحهایمان در اختیار داشتیم، یکی از اعضا در گزارش خودش نوشته بود: «وقتی در مانور بودم، کلاچ تانک تمام شد. تقصیر من بود که کلاچ تمام شده بود زیرا به موقع اطلاع نداده بودم که کلاچ در حال تمام شدن است!»
همگی در نشست پوزخند زده و صدای خندهها اغلب به گوش میرسید و حتی مسئول نشست هم خندهاش گرفته بود زیرا میدانست که تمام شدن کلاچ تانک ربطی به راننده ندارد و چیزی است که به خاطر استهلاک اتفاق میافتاد. اما همین نمونه نشان میداد که شکست یک پروژه بیرونی ربطی به اعضای داخلی سازمان ندارد.
یا اینکه نانوایی یکی از مقرها خراب شده بود و مسئول نانوایی خود را مقصر میدانست، در حالی که علت اصلی قطع و وصل برق بود که اصلاً ربطی به مسئول آن نداشت. یا مسئولی در نشست از خودش انتقاد میکرد که اگر من بهموقع حواسم به نیرو بود، نمیگذاشتم نیروهایم در انجام کار سهلانگاری کنند و سنگرهایمان طبق تعهداتی که داشتیم، بهموقع کنده میشدند!
از این قبیل نمونهها زیاد بود، حتی چندین بار مسعود رجوی و چندین بار مریم رجوی مدعی شدند که اگر نیروها خوب کار میکردند، مریم باید به آمریکا دعوت میشد! در حالی که دعوت نشدن مریم رجوی به آمریکا ربطی به اعضا در داخل تشکیلات نداشت و اتفاقاً خود مسعود رجوی با عملکردهای گذشتهاش باعث میشد که مریم رجوی را به آمریکا دعوت نکنند، زیرا در محافل از او به عنوان یک چهرۀ تروریستی یاد میشد. اما طبق فرهنگ شکستخورده رجوی، باید هر فضاحت و خرابکاری خودشان را بر سر اعضای پایینتر سرشکن میکردند تا احیاناً اذهان به این سمت نرود که بانی و باعث مشکلات، سیاستهای غلط و نابخردانه مسعود رجوی و مریم رجوی هستند و نه کارکرد اعضای سازمان.
در مجموع، نیروی تشکیلات محل سرزنش و ریختن مشکلات حلنشده رجوی بود. در مثال مناقشه نیست، ولی شبیه به کسی است که دچار مشکلی در بیرون از خانه شده و وقتی به خانه میرسد، با داد و بیداد و فریادهایش فشار خود را بر سر خانواده خالی میکند، در حالی که خانواده هیچ تقصیری در ایجاد آن مشکلات بیرونی نداشته است.
تردید ندارم که هماکنون نشستهایی در سازمان جاری و ساری شده است تا علت شکستها را بر سر اعضای داخل تشکیلات آوار کنند و دقدلیشان را بر سر آنان خالی نمایند. اعضای سازمان هم که عادت به اینگونه توسری خوردن داشته و دارند، برایشان تبدیل به یک عادت شده است.
مرتضی حیدرزاده
انتهای پیام