اگرچه رجوی برای چند سال توانست با توطئه، رئیسجمهور خودخوانده بیابانهای خالی از سکنه عراق شود، اما سرانجام کابوس ترس از خانواده، طومار جنایتها و خیانتهای او را در هم شکست.
به گزارش فراق، از همان روزهای نخست انقلاب اسلامی ایران، فرقه مجاهدین، یا به واقع مزاحمین خلق، جنگ و عصیان را علیه مردم، انقلاب و آرمانها در پیش گرفت. مسعود رجوی، سرکرده فرقه، از ابتدا با وجود تمام دیوانگیهایش، یک نکته را بهخوبی درک کرده بود؛ اینکه بنیان خانواده میتواند هم کابوس و هم نوید روزهای سیاه باشد.
رجوی، مستِ قدرت، با وقاحت و فضاحت تمام به دامان صدام، دیکتاتور وقت عراق، خزید و به خیال خود برای زهرچشم گرفتن از مردم ایران، علیه آنان قیام مسلحانه کرد.
او که در این قیامها بهروشنی دیده بود چگونه مهر و عطوفت خانوادگی، نیروهای جنگی را از خشونت بیشتر در جنگ بازمیدارد، دستور طلاق اجباری در میان نیروهای فرقه را صادر کرد و حس نفرت به کیان خانواده را در دل آنان کاشت؛ جنایتی که تا به امروز نظیر آن در پلیدترین فرقههای جنایتکار یافت نشده است.
اگرچه رجوی برای چند سال توانست با این توطئه، رئیسجمهور خودخوانده بیابانهای خالی از سکنه عراق شود، اما سرانجام همان کابوس ترس از خانواده، طومار جنایتها و خیانتهای او را در هم شکست.
حضور خانوادههای نیروهای گرفتار در چنگال وی در پشت حصارهای پادگان اشرف و ایستادگی آنان در گرما و سرمای آن بیابان، پایههای لرزان و ازهمگسیخته فرقه را آنچنان سخت و محکم به هم کوبید که در عرض تنها چند ماه، هزاران نیروی فرقه از سازمان جدا شدند، پادگان بهکلی تخلیه شد و رئیسجمهور خودخوانده تا به امروز بدون تصویر، جرات هیچگونه عرض اندامی ندارد.
این تنها گوشهای از سرگذشت سازمانی است که رهبرش مستِ قدرت و خیانت به مردم کشورش بود.
یادداشت از: نادر محمدی، کردستان
انتهای پیام