عضو نجات یافته از فرقه رجوی گفت: ماجرای انفجار دفتر نخست وزیری را به کرات از زبان خود مسعود رجوی شنیدیم در نشستهای عمومی که حضور داشت و بارها میگفت این کار ما بوده است.
به گزارش فراق، روز سه شنبه ۲۹ آبان ماه در جریان بیست و سومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از سران سازمان مجاهدین خلق، یکی دیگر از اعضای جدا شده از سازمان که درخواست داشت نامش فاش نشود در جایگاه قرار گرفت و اظهار کرد: مجموعا ۲۳ سال در سازمان بودم، اما به واسطه اینکه سنم کم بود ۱۸ سال آن را در تشکیلات بودم، در سن ۱۱ سالگی توسط خانواده به آنجا رفتم و در سن ۱۶ سالگی وارد تشکیلات شدم و اکنون ۱۸ سال است که از سازمان جدا شده و در ایران هستم.
وی در پاسخ به سوال قاضی که چه جایگاهی درسازمان داشتهاید گفت: سال ۶۳ سال در پایگاهی در بغداد بودیم آن زمان رجوی هنوز فرانسه بود و به بغداد نیامده بود.
این عضو جدا شده در پاسخ به این سوال قاضی که آیا پدر و مادر شما هم از اعضای سازمان بودهاند گفت: مادرم از اعضای سازمان بود کماکان نیز فکر میکنم هستند، پدرم نیز بعدها پیوست آن موقع زندان بودند و بعد از آزادی به سازمان پیوست، اما اکنون از آنها اطلاعی ندارم.
وی گفت: در سال ۶۳ در پایگاهی بودم که مقر فرماندهی عراق بود، عباس داوری با نام مستعار رحمان مسئول این پایگاه بود، در آن پایگاه مدرسهای تاسیس کرده بودند که میرفتم و شبها به پایگاه بر میگشتم آنجا. باقر آنجا بود و در موقعیت دفتر رحمان فعالیت داشت. یک اتاق بود که در آن نشسته و ظاهرا به زبان عربی هم مسلط بود و در ارتباطاتی که با استخبارات عراق داشت در فعالیتها از او استفاده میکردند.
این عضو جدا شده سازمان گفت ما در این پایگاه بودیم و بعد از این کلا پادگان جمع شد و به مقر سازمان که آپارتمان ۴ طبقهای بود همه به آنجا منتقل شدند. تا آن زمان وی را به اسم قادر میشناختند و نکته دیگری از وی نمیدانستند. بعد از این دیگر او را ندیدیم تا اینکه سال ۷۵ نشستی در فرانسه بود و مریم رجوی آن را برگزار کرده بود و از وی دعوت کرده بودند تا در آنجا صحبت کند که خیلی هم ظاهر خوبی نداشت و بعد از آن دیگر خبری از او نداشتم و نمیدانستم که او همان کشمیری است.
وی ادامه داد: سال ۸۵ که از سازمان جدا شدم، آمریکاییها یک مقری را درست کرده بودند که به آنجا رفتم با دوستان دیگری که در این مقر بودند در حال تماشای تلویزیون بودیم که حرف ۸ شهریور پیش آمد و اینجا متوجه شدم باقر همان مسعود کشمیری است. دوستان میگفتند که ایشان است. بعدها نیز که عکس ایشان را در فضای مجازی دیدم متوجه شدم که صد درصد خود اوست. انفجار دفتر نخست وزیری را به کرات از زبان خود مسعود رجوی شنیدیم در نشستهای عمومی که حضور داشت و بارها انفجار ریاست جمهوری و نخست وزیری را مطرح کرده بود. میگفت این کار ما بوده است. مسعود کشمیری همان باقر است و در انفجار هم دست داشته و من میخواستم در این باره شهادت دهم.
قاضی گفت: شما با کشمیری صحبت کرده بودید؟
شاهد گفت: خیر من با وی صحبت خاصی نداشتم و سن من خیلی کم بود ولی معمولا زیاد با کسی صحبت نمیکرد.
قاضی گفت: سمتتان چه بود؟
شاهد گفت: من انباردار سلاح و مهمات ساختمان مرکزی بودم.
قاضی: مادرتان چه میکرد؟
شاهد گفت: ارتباط خانوادگی نداشتیم و همیشه جدا بودیم و شاید آخر هفته میتوانستیم دیدار خانوادگی داشته باشیم. در سال ۷۰ به بعد بحث انقلاب ایدئولوژیک شکل گرفت و اساسا حتی همان دیدارهای هفتگی از بین رفت. در یک جلسهای شاید یک شامی دعوت میکردند تا یکی دو ساعت کنار هم باشیم و فقط همین حد بود.
شاهدی از اعضا جداشده سازمان مجاهدین خلق گفت: زمانی که من از آنجا خارج میشدم مادرم فرمانده یکی از محورها بود و طبق خبری که پس از آن من دارم توسط کسانی که جدا شدند و در خارج هستند، مادرم به شدت تحت غضب قرار گرفت و از مسئولیتهایش خلع شده و در جلسات برنامه تلویزیون اصلاً حضور نداشت برخی مواقع شک میکنم که احتمالاً سر به نیست شده است، چون اصلا وجود ندارد.
قاضی گفت: چند نفر دیگر مانند شما از کودکی در سازمان بودند؟
وی پاسخ داد: حقیقتاً آمار دقیق نمیتوانم ارائه کنم ولی حدوداً ۷۰۰ نفر بودند و سیستم سازمان بدین صورت بود که نمیگذاشتند کسی ارتباط خانوادگی داشته باشند و ارتباط خانوادگی را یک نوع ایجاد زندگی، زندگی طلبی و گرایش به زندگی قلمداد میشد.
قاضی سوال کرد: آیا کسی کمتر از سن ۱۲ سال در سازمان بود؟
شاهدی از اعضا جداشده سازمان مجاهدین خلق گفت: در عملیات فروغ جاویدان یا همان مرصاد دو نفر که سن آنها زیر ۱۵ سال بود محمدعلی و فریده را با شروع برنامه آمادهسازیها از مدرسهای که بودند بیرون آوردند و سلاح به دست آنها دادند و روانه میدان جنگ کردند که هر دو آنها کشته شدند. کسانی که در یک موقعیتی بزرگ میشوند اساساً تحت سیطره آموزشها و تعالی آن سیستم هستند و زمانی که من آنجا بودم هیچ وقت نمیتوانستم یک تاریخی را برای پیوستن و ورود به سازمان برای خود قلمداد کنم من هیچ وقت انتخاب نکردم رفتم و آنجا بزرگ شدم. ارتباط ما با دنیای بیرون کلاً قطع بود ما فقط به در و دیوارهایی که برای ما درست کرده بودند محدود شده بودیم.
انتهای پیام