عضو جداشده از فرقه رجوی گفت: رجوی دنبال خونریزی بود و برای او دوست و دشمن تفاوتی نداشت. از یک سو میخواست نیروهای ایرانی را ترور کند و از سوی دیگر میخواست نشان دهد که ایران منافقین را اعدام میکند.
به گزارش فراق، ایرج صالحی از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین، در بیستمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات فرقه رجوی در جایگاه قرار گرفت و با بیان اینکه من زمانی که نوجوان ۱۳ ساله بودم تحت تاثیر شعارهای سازمان عضو آن شدم، اظهار داشت: سازمان شعار میداد که دنبال آزادی و مساوات بین زن و مرد و عدل علی و آزادی فلسطین است. در دبیرستان فعالیتهایی داشتم و سال ۶۴ از طریق یک نفر از مسیر ترکیه به عراق رفتم و ۲۰ سال آنجا بودم به مرور متوجه شدم سازمان در عمل کاری میکند که با تفکرات من و شعارها مغایرت دارد، اما به دلیل اینکه سیستم فرقهای بود و اجازه خروج به کسی را نمیدادند در آنجا ماندم. صدام که توسط آمریکا سرنگون شد و قدرت سازمان کم شد، من به همراه هزار نفر از سازمان جدا شدیم. ما با دنیای خارج ارتباطی نداشتیم و اطلاعاتی نداشتیم و فقط یک تلویزیون در سالنها بود که برنامههای خودشان را پخش میکرد و طوری القا کرده بودند که ایران یک روستا است و اگر به ایران برویم اعدام میشویم به همین دلیل میخواستم به خارج کشور برم، اما مادرم بیمار شد.
این عضو جداشده سازمان گفت: حدود ۲۰ سال با هیچ کدام از اعضای خانواده ارتباط نداشتم. اواخر تلفنی در اختیار ما قرار دادند که با خانوادههایمان ماهی یک بار صحبت کنیم. با خواهرم تماس گرفتم و به من گفت که مادرم بیمار است. به ما القا شده بود که اگر به ایران برویم اعدام میشویم، اما خانوادهها گفتند که ایران اعلام کرده کسی که دستش به خون کسی آلوده نشده، عفو میشود. تصمیم گرفتم و به ایران آمدم و به ما گفتن شما مانند یک شهروند عادی هستید. گذشته شما عفو شده است.
الهه پیروزفر، وکیل متهمان با حضور در جایگاه از ایرج صالحی سوالاتی پرسید.
پیروزفر پرسید: شما در اظهارات خود گفتید مسعود رجوی تلویحا انفجار حزب را پذیرفته است.
صالحی گفت: بنده از مسعود رجوی شنیدم که گفت ما ۷۲ تن بلکه ۱۲۰ تن را کشتیم.
پیروزفر پرسید: در مورد هواپیماربایی سازمان گفتید. از چند مورد اطلاع دارید؟
این عضو جدا شده سازمان گفت: از یک مورد اطلاع دارم که هواپیما را به فرانسه بردند.
قاضی تذکر داد: در حال حاضر باید سوالات در مورد حادثه انفجار حزب باشد.
پیروزفر گفت: خانم رقیه ملک محمدی از اعضای مهم کادر رهبری چند سال در کادر رهبری بودند.
صالحی گفت: تقریبا از سال ۷۲ مسئول عملیات بود. همه در یگان ما میدانستند که خانم ملک محمدی مسئول عملیاتهای نامنظم است.
قاضی از شاهد پرسید: آیا شما از این خانم شنیدید که عملیات انفجار حزب را انجام دادند.
صالحی گفت: بله ما به عنوان نیروی حفاظت تا مرز رفتیم به ما لباس نیروهای عراقی دادند. خانمها برای اینکه شناسایی نشوند تا مرز نمیآمدند. ملک محمدی بعد به بخش روابط خارجی رفت و با عراقیها در ارتباط بود.
پیروزفر پرسید در حوزه رسانه چه کسانی کار میکردند؟
صالحی گفت: زهرا مریخی و چند نفر دیگر بودند.
پیروزفر پرسید: در کادر رهبری تصمیم گیری اصلی با چه کسانی بود؟
صالحی گفت: یک زمانی دفتر سیاسی داشتند. سال ۶۴ مسعود رجوی دفتر سیاسی را منحل کرد و گفت تمام تصمیمها با من است. بعد هیئت اجرایی ایجاد شد. دوباره هیئت اجرایی منحل و شورای رهبری ایجاد شد.
صالحی، عضو جداشده سازمان گفت: در دهه ۷۰ عملیاتهایی تحت عنوان عملیات نامنظم و یک سری عملیات تحت عنوان خمپارهزنی داشتیم که نیروهایی را آموزش میدادند و در ستادی به عنوان ستاد داخله افراد جدیدالورود و افرادی را که احتمال میدادند قصد فرار داشته باشند، در این عملیاتها استفاده کنند. در یک مورد به دو نفر از افرادی که به سمت ایران خمپاره زده بودند در قرارگاهی به نام تقیزادگان به این افراد مدال داده و از آنها تجلیل کرده بودند که این اتفاق مربوط به دهه ۸۰ بود.
قاضی: آیا از مسئولین این ستاد کسی را میشناسید؟
صالحی جواب داد: همه را خیر؛ ولی یکی از مسئولین ما ژیلا دیوین بود. فائزه حصاری را نیز به خاطر دارم که این که این افراد کسانی را انتخاب میکردند و برای آموزشهای نظامی به مکان دیگری میبردند. به این افراد نحوه کار با سلاح و جاسازی سلاح و آشنایی با شرایط ایران و محل سکونتشان آموزش داده میشد. به دلیل اینکه اعضای منافقین سالها از شرایط عادی زندگی دور هستند و حتی کارهای عادی مثل خرید و فروش را فراموش کرده بودند این افراد را به شهر بغداد میبردند تا کمی با زندگی عادی و محیط اجتماعی ارتباط برقرار کنند تا حین عملیات لو نروند.
قاضی: ستاد مرکزی چه اقداماتی را علیه افراد یا نهادهای ایرانی انجام داد اطلاعی دارید؟
صالحی گفت: این اقدامات زیاد بود و در برخی موارد در مورد آنها اطلاعیه میدادند که انگار این ستاد داخل ایران حضور دارد در حالی که این ستاد در قرارگاه اشرف حضور داشت و با هماهنگی با استخبارات عراق کارهای خود را به پیش میبرد و از مناطق مرزی نیروهای تروریستی خود را وارد خاک ایران میکرد.
قاضی: شما مشاهده کردید که اعضای ستاد مرکزی از تروریستها به خاطر اجرای عملیات تجلیل کرده باشند؟
صالحی جواب داد: بله از دو نفر به خاطر خمپاره زدن که مدعی بودن این خمپارهها را به مقر وزارت اطلاعات زدند تجلیل کردند. یک خانمی که رئیس مقر ما بود با نام مستعار افسانه در خوزستان عملیات کرده بود و منافقین در اطلاعیه خود اعلام کردند که یک مرکز نظامی را زدند. یکی از دوستان ما در آن مرکز به تمسخر میگفت: چند گلوله بدون هدف شلیک شده است. همچنین عملیاتهایی در اهواز و آبادان انجام شده بود ریز جزئیات این حمله توضیح داده نشد، اما در اطلاعیه گفته بود که به مراکز نظامی حمله شده؛ تیمهای عملیاتی اساساً زیر نظر افراد سازمان بودند.
این عضو جدا شده منافقین ادامه داد: ذهنیت منافقین این بود که هر کس از زندان آزاد شده قطعاً خیانت کرده و این موضوع را در نشست بارها تکرار کردند. بعضی از افراد را هم به عنوان شاهد شکنجه در زندانهای ایران به خبرنگاران خارجی معرفی میکردند. واقعیت این است که رجوی دنبال خونریزی بود و برای او دوست و دشمن تفاوتی نداشت. از یک سو میخواست نیروهای ایرانی را ترور کند و از سوی دیگر میخواست نشان دهد که ایران منافقین را اعدام میکند. بسیاری از افرادی که رجوی اعلام کرده بود در اعدامهای دهه ۶۰ در ایران اعدام شدند کسانی بودند که در عملیاتهای نظامی کشته شده بودند و یا حتی به خاطر مریضی و بیماری مرده بودند.
وی تاکید کرد: در گروهک منافقین تئوریی به نام کسر رهایی وجود دارد؛ بر این اساس هر عضو باید خون و نفسش را در اختیار سازمان بگذارد. صورت کسر به عنوان نفس در اختیار مریم رجوی است یعنی اعضا باید از مریم دستور بگیرند که چه کاری انجام دهند و مخرج کسر که خون بود در اختیار مسعود رجوی است که خون همان جان اعضا است. بسیاری از اعضا با سرنوشت نامعلومی از دنیا رفتند. در آلبانی هم در قلب اروپا هر هفته و هر ماه شاهد خبر مرگ مشکوک اعضای منافقین هستیم در این سازمان کسی حق نداشت بگوید که بیمار است به ویژه اگر بیماری قابل رویت نباشد مثل دردهای داخلی.
قاضی: آیا افرادی را میشناسید که هم اکنون ناپدید شده باشند؟
فردی به نام «سعید» افسر بخش اطلاعات، در سال ۷۲ به سمت مرزهای جنوبی ایران در استان خوزستان به همراه تیم برای شناسایی رفته بودند، وقتی تیم برگشت گفتند سعید غرق شده است. از این موارد زیاد بود بطور مثال آدمی که دارای سلامت جسمانی بود، یک دفعه میگفتند فوت شده است.
قاضی: مسعود رجوی پزشک مخصوص داشت؟
بله، اسم او را یادم نمیآید. به همه ما سال ۸۰ ابلاغ کردند که مجاهد بیمار نداریم.
قاضی: شما شاهد بیماری خیلی از افراد داخل کمپ بودید اما جایی ثبت نشده که اینها بیمار بودند و یا به علت بیماری فوت شدند.
صالحی گفت: بیماریها متفاوت بودند و نیاز به تخصصهای پزشکی متفاوت بود، مثلا اگر کسی بیماری روانی داشت و به آنها اطلاع میداد به او میگفتند تو مسئله دار هستی و به شدت با آن برخورد میکردند. آنها میگفتند انقلاب مریم، مشکلات جسمانی را حل میکند، شما نباید بگویید بیماری داریم. برخی چاپلوس بودند و میگفتند با تبرک وسایل مریم بیماری شان خوب شده است. چند پزشک مشخص را به قرارگاه اشرف میآوردند که برای استخبارات عراق بودند و شما هر گونه بیماریای داشتی باید پیش آن پزشک میرفتید.
قاضی: شما در بین اعضا شاهد بودید کسی مریض بوده باشد؟ فرد بدحال دیدید؟
این عضو جدا شده سازمان گفت: یک نفر از خوزستان بود و او فنی و کاربلد بود و سطح تشکیلاتی بالایی داشت، در حد عضو تیم بود، او سالم بود، یک روز به من خبر دادند که او سکته کرده فوت شده است.
قاضی: اطلاع دارید تعداد افراد سازمان در طول این سالها چقدر بود؟
وی پاسخ داد: این را نمیدانم، ولی در عملیات مرصاد ۶ هزار نفر شرکت داشتند. آمریکاییها اعلام کردند ۴ هزار و ۵۰۰ نفر هستند و نزدیک به ۲ تا ۲ هزار و ۲۰۰ نفر از اینها از سازمان جدا شدند و برخی از اینها به واسطه بیماری و درگیریهایی که رجوی به عمد ایجاد میکرد، کشته شدند و فکر نمی کنم ۲ هزار نفر باشند. در عصر اینترنت که در هرجای دنیا اتفاق کوچکی بیفتد مردم در مناطق دیگر میتوانند آن را ببینند، آنها نمیتوانند اسم ۱۲ هزار نفر از اعضای خود را بدهند، تبلیغات خیلی چشمگیر است، اما واقعیت ندارد چراکه دروغ گفتن برای آنها کاری بس راحت است.
صالحی با ذکر مثالی گفت: مریم رجوی به ما اینگونه آموزش میداد، که اگر به شما گفتند فلان چیز را تو خراب کردی، اگر خراب هم نکرده باشید باید اثبات کنید که کار شما بوده است. یا مثلا مسعود رجوی در سال هشتم میگفت، برایتان یک هدیه آوردیم، جمعهها یک نشستی داریم بیایید و مسائل جنسی که در ذهن و یا در خواب میبینید را مطرح کنید. تمام تلاش خود را میکردند تا شخصیت اعضای خود را خرد کنند. برایشان هیچکس ارزش نداشت.
قاضی: شما چند سال عضو سازمان بودید؟
صالحی گفت: ۲۰ سال.
قاضی: در این ۲۰ سال فکر میکنید چه تعداد از افراد عضو این سازمان شده و هوادار آن باشند؟
صالحی ضمن بیان اینکه بعد از عملیات مرصاد کمر تشکیلات شکست، هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نبود، اظهار کرد: در آن زمان حدود ۶ هزار نفر عضو مطرح بود. بعد از آن خودشان میگفتند ۲ هزار نفر از اسرای جنگی را از صدام گرفتند. بعد از اعلام آتش بس، هزار نفر یک روزه رفتند. بعد از مرصاد که کشته زیاد داشت، جذب سازمان در آن زیاد نبود. در آن زمان میرفتند افراد را از مرزهای ایران جذب میکردند و به آنها میگفتند باید ۲ سال کار کنید تا برایتان ویزای آلمان و پول بگیریم. وقتی این افراد میآمدند به آنها میگفتند شما به ارتش آزادیبخش ملحق شدید و ازدواج وجود ندارد و طلاق نیز حرام است. یکی از اینها میگفت، من شما را قبول ندارم، من را بردند قبرستان، قبری را نشان دادند، گفتند اسم تو چیست، به آنها اسمی گفتم، بعد آنها میگفتند، الان با چه اسمی آمدید؟ میگفتم مثلا با اسم مستعار آمدم، گفته بودند اگر ما تو را در این گور بیندازیم و دفنت کنیم کسی متوجه نمیشود که در اینجا بودهای؛ با این روشها نیرو جذب میکردند. فردی با نام عبداله افغانی آورده بودند که او اصلا ایرانی نبود. آنها افراد پاکستانی را نیز میآوردند و مدارکشان را عوض میکردند و بعدها وقتی آمریکا میخواست این افراد را به کشورشان بازگرداند به مشکلات زیادی برخورده بودند. بعد از سقوط صدام نیز اگر جذب نیرویی بوده باشد، قطره چکانی است.
انتهای پیام