سالهاست، آن طور که باید، اوضاع به نفع رجوی و مزدورانش پیش نمیرود و هر از گاهی اخباری به گوش میرسد که برای رجویها بسیار زجرآور میباشد.
داستان از موضعگیری «جان بولتون» علیه مجاهدین در زمانی که رئیس شورای امنیت کاخ سفید در دوره دونالد ترامپ شد، آغاز شد. او که قبل از رسیدن به این سمت مدام علیه حکومت ایران خط و نشان میکشید و وعده جشن پیروزی در میدان آزادی تهران را میداد وقتی به قدرت رسید، در یک موضعگیری رسمی از کاخ سفید اعلام کرد که هدف ایالات متحده آمریکا تغییر نظام ایران نیست.
آن موقع شاید بدترین کابوس مریم رجوی رقم خورد، زیرا همه فکر میکردند با رفتن جان بولتون به کاخ سفید، شمارش معکوس سقوط جمهوری اسلامی کلیک خورد، اما با آن موضعگیری همه رویاهای رجوی بر باد رفت.
اما کار به اینجا ختم نشد و در همان کشاکش ناگهان خبر دیگری تار و پود مجاهدین را در نوردید و آن مربوط به رودی جولیانی، شهردار سابق نیویورک و وکیل دونالد ترامپ بود که به تبانی و تقلب در انتخابات مبهم مربوط به ریاست جمهوری آمریکا متهم شد و این اتهامات باعث فروپاشی شهرت و اعتبار او شد و مجاهدین دیگر نتوانستند از وی در برنامههایشان استفاده کنند.
مورد دیگر متعلق به سناتور «باب منندز» از حزب جمهوریخواه بود که به فساد اخلاقی و دزدی از اموال عمومی متهم شد. او نیز از لیست شرکتکنندگان در شوهای مریم رجوی خط خورد.
خبر دیگری که اخیراً انعکاس زیادی داشت، مربوط به «آبه پیر» کشیشی بود که معروف به کشیش مقاومت فرانسه در دوران جنگ دوم جهانی علیه فاشیست هیتلری بود. وی هر چند که فوت کرده، اما بعد از هفده سال از مرگش متهم شده که حداقل به هفت زن اعمال خشونت جنسی داشته و باعث یک رسوایی دیگر برای مریم رجوی شده است. مریم رجوی در کنار این کشیش از همراهی او اظهار خوشحالی و خوشنودی میکرد و از وی میخواست که از زنان ایران حمایت به عمل آورد، غافل از اینکه این فرد زنان کشور خودش را با خشونت سرکوب میکرد. حالا چه جوری میخواست از زنان ایران حمایت کند، خدا میداند!
این نمونهها ازدهها نمونهای است که رسانهای شده است و اغلب شنیده بودیم. میخواهم بگویم که این علائم بیانگر این است که گذر زمان نشان میدهد که هر کسی که توسط مجاهدین خلق به کار گرفته میشود، خلافکار بوده و در مدت زمان مشخصی کارهایش برملا شده و چهره واقعیش بیرون میزند.
اینکه اکنون در جلسات مریم رجوی چهرههایی را میبینیم که میآیند و میروند، زیاد مهم نیست که چه کسانی هستند. مهم گذر زمان است که این اشخاص ابهاماتشان به کنار رفته و نشان میدهد که این افراد از چه قماشی بوده و میباشند. همگی یا در پروندههایشان مالخوری از اموال مردم کشورشان را دارند، و یا دزدی، و یا رفتارهای ناشایست اخلاقی، و یا دروغگویی که در ذاتشان نهادینه شده است.
باز با باز نشیند و کبوتر با کبوتر. مگر شما انتظاری به جز این داشتید و یا دارید؟ مگر پرونده مجاهدین به غیر از این است که میبینیم؟ در جامعه از قدیم میگویند که اگر میخواهید فردی را بشناسید، ببینید دوستانش چه کسی هستند. طبق این گفته بسیار روشن است که مجاهدین خلق چه سیمای زشتی دارند که برای برخی هنوز برملا نشده است. ما که سالهای زیادی در تشکیلاتشان بودیم، یک قلم شاهد انبوه دروغهایی بودیم که از سوی رجوی و رهبران سازمان به خورد اعضا داده میشد. برای ما که با این تشکیلات آشنایی داریم، بسیار واضح است که آنها قصد دارند به هر قیمت کارشان را پیش ببرند.
باور کنید که اگر امکانش را داشته باشند، باز جان بولتون و باب منندز و رودی جولیانی و آبه پیر را اگر زنده بود به جلساتشان دعوت میکردند و فضاحتهای آنان را یک جوری ماست مالی کرده و موجه میکردند. چرا؟ چون که برایشان هر چند وجهه خودشان مهم است، اما اگر فکر کنند که در لحظه کار با افرادی که در افکار عمومی مردم خودشان دزد و یا شارلاتان و یا افراد فاسد اخلاقی هستند، پیش خواهد رفت، مطلقا لحظهای دریغ نخواهند کرد. زیرا به گفته رجوی، باید اولویتبندی کرد و دشمن اصلی را شناخت. وی یک تئوری داشت، معتقد بود که وقتی دشمن اصلی را تشخیص بدهید، دیگر نیاز نیست دنبال اینکه فلان کشور مثلاً آمریکا در اصول سازمان مجاهدین یک جهانخوار و امپریالیست محسوب میشود، بروید بلکه باید به نفع استراتژی قدم برداشت. رجوی میگفت که وقتی دشمن اصلی شناخته شد، میتوان با سایر دشمنان مدارا کرد. به همین دلیل، دیگر کاری به اصول اولیه سازمان ندارد و هر کاری که لازم باشد برای پیشبرد اهدافشان انجام میدهند و از هیچ بیآبرویی هم ترسی ندارند.
بخشعلی علیزاده
انتهای پیام