علی پوراحمد، مسئول انجمن نجات مرکز گیلان در یادداشتی اختصاصی که در اختیار فراق قرار داد، نوشت: مادر ثریا عبداللهی، در کارزار مبارزه با فرقه تروریستی رجوی در حوزه رهایی تمام اسیران آن، نامی آشنا و دوست داشتنی برای جداشدهها و خانوادههای اعضای گرفتار میباشد که در تاریخ پرفراز و نشیب مبارزه با رجوی خائن و وطنفروش در دل تاریخ به ثبت رسیده است.
خانم عبداللهی که خود، دلبند و یگانه پسرش امیر اصلان حسنزاده را در اسارت رجوی دارند، در تحصن چهار ساله خود در چهار ضلع اسارتگاه مضمحل شده اشرف، رهایی شمار زیادی از اسیران رجوی را موجب شده است. متأسفانه امیر اصلان به واسطه کنترل شدید و مغزشویی دستگاه مافیایی رجوی، کماکان بیخبر و بیارتباط با مادر در زندان مانز آلبانی به سر میبرد اما این مادر همچنان فعال و چشمبراه به فعالیتهایش تا نیل به مقصود ادامه میدهد.
بنده که قدردان زحمات خداپسندانه ایشان در خصوص رهایی تمام اسیران بوده و هستم، ارادت ویژهای به ایشان دارم. به رسم ادب و احترام روز گذشته با اطلاع از کسالت ایشان، با یک تماس تلفنی جویای حال شان شدم که شکر خدا کسالت جزئی داشتند و در سلامت کامل هستند. خاضعانه و خالصانه از خداوند متعال برایشان تا به آغوش کشیدن دلبندشان، تندرستی و طول عمر با عزت خواستم.
خانم عبداللهی هم بزرگوارانه بنده حقیر را مورد لطف و مهربانی مادرانه خود قرار دادند و با عزم جزم و راسخ عنوان کردند تا رهایی تمام اسیران از جمله امیر اصلان از تشکیلات ضد خانواده رجوی گامی واپس نخواهند نهاد.
مادر عبداللهی در فاصله تماس تلفنی با بنده از خاطرات و فعالیتهای تحسینبرانگیز خود در تحصن چهار ساله خود و دیگر خانوادههای اعضای گرفتار در مقابل اسارتگاه مضمحل شده اشرف و لیبرتی، اظهار داشتند: «اوایل تحصن مان در مقابل اسارتگاه موسوم به اشرف، در همه زمینهها مشکلات جدی داشتیم. نه اسکان درست و حسابی داشتیم، نه آذوقه کافی و نه حداقلهای بهداشتی و… در میانه مشکلات فراوان، آن هم با حضور پدران و مادران سالمند چشم انتظار، آب مورد نیازمان نیز برای حداقلهای مصرفی تامین نبود و به شدت در مضیقه بودیم. حتی آمریکائیها هم که نزدیکی ما، مقر داشتند با کارشکنی رجوی ها به ما آب نمیدادند. می خواستیم زمین را بکنیم و به آب برسیم که ناگهان مورد خشم و حمله وحشیانه سربازان آمریکایی قرار گرفتیم و مانع از ادامه کارمان شدند و به ما گفتند که مجاهدین گزارش کردند شماها به بهانه تامین آب، زمین را کندید تا مواد انفجاری کار بگذارید و عملاً کارمان متوقف شد و به مقصودمان، یعنی تامین آب، نرسیدیم!
این یک نمونه کوچک از مشکلات مان در طول چهار سال تحصن در مقابل کمپ لعنتی اشرف بود که البته به همت خدا و عزم راسخ توانستیم وادارشان کنیم که بساط شیطانی خود را از عراق جمع کنند و به کشور آلبانی متواری شوند. ما باز هم کوتاه بیا نیستیم و انشالله با مهیا شدن بستر لازم برای رهایی عزیزان اسیرمان رهسپار آلبانی خواهیم شد تا آن ها در آغوششان بفشاریم (توام با بغض و گریه).»
وقتی بغض مادر دردمند سرکار خانم عبدالهی را دیدم، خیلی به هم ریختم و اشکم در آمد و میثاقی دوباره بستم تا نیل به مقصود و تا آخر با افتخار در کنارشان باشم. انشالله.
انتهای پیام