بدون تردید الفاظ قاصر است از وصف رنج ها و مرارت هایی که خانواده های قربانیان گرفتار در بند فرقه منحوس رجوی در غم فراق عزیزان خود متحمل شدند.
خانواده های بی گناهی که با بغضی فروخورده و قلبهایی آکنده از بیم و امید به هر دستاویزی برای نجات عزیزان خود چنگ مییازند، باشد که روزنه ای به سوی وصال و در آغوش کشاندن پاره تن خود بیابند. کافیست با اندکی جستجو در اینترنت تلاشهای شبانه روزیِ گاها چندماهه آنان مقابل اشرف را ببینیم. وصف ناپذیر است عزم و همت و امید ثریاعبداللهی ها.
سیل درخواستهای ملاقات، تشکیل انجمن ها و نهادهای مرتبط، راه اندازی کمپین درخواست برای ملاقات با عزیزان خود و مکاتبات با مقامات مختلف اروپایی و آلبانیایی بخشی از فعالیتهای این خانواده ها در طول سالیان گذشته بوده است. جالب این است که در تمامی این فعالیت ها، فرقه رجوی به عنوان یک تشکیلات کاملا غیردمکراتیک با رهبری توتالیتر و ساختاری به شدت متصلب و غیرمنعطف توصیف شده که مانع حتی برقراری یک ارتباط ساده و عادی میان اعضای دور از هم افتاده یک خانواده گردیده است.
این اقدام خانواده ها از جهات مختلف هم ستودنی است و هم نمایانگر درک صحیح از ساختاری که عزیزان آنها را به نوعی گروگان گرفته است. چه آنکه پس از تلاش حیرت انگیز برخی خانواده ها در حضور مقابل کمپ اشرف و عزم و اراده آنها برای ملاقات عزیزان خود، سازمان که از بعد رسانه ای و افکار عمومی تحت فشار سنگینی قرار گرفته بود تلاش کرد تا مثلا با تحریک تعدادی از آنها به سنگ پرانی و نیز تنظیم چند مصاحبه سفارشی این گونه القا نماید که این اعضا خود قلبا تمایلی به ملاقات خانواده ندارند و چه زیبا فیلم «سرهنگ ثریا» آن را روایت کرد.
از آن جمله می توان به مصاحبه منتشر شده از امیراصلان حسن زاده اشاره کرد که به طور خاص در واکنش به اقدامات فداکارانه مادر ایشان خانم ثریا عبداللهی منتشر شد و در «سرهنگ ثریا» نیز صحنه ای تاثیرگذار از این لحظه را دیدیم.
گرچه در آن مصاحبه امیراصلان از کلمه «نامادری» استفاده می کند (با پوزش از این مادر فداکار) اما شخصا به عنوان یک بیننده و ثالثی که فیلم را مشاهده نموده هرگز نتوانستم بپذیرم آن جوان مکنونات قلبی خود را و اعتقاد درونی اش را بر زبان آورده است. شاید دلیلی برآن نداشته باشم اما از نگاه شخصی ام تصنعی بودن و فرمایشی بودن این مصاحبه و دیکته شدن آن عبارات هویدا بود. حتی اگر یک درصد بپذیریم که این نفرت در وجود وی و امثال وی واقعا نهادینه شده است، پس منطقا باید بپذیریم که با تعدادی افراد بیمار مواجه هستیم که تحت تاثیر آموزههای فرقه ای مجاهدین خلق نسبت به نزدیک ترین و عزیزترین وابستگان خود نیز حس تنفر یافته اند و نیازمند ریکاوری ذهنی و اقدامات روان درمانگرانه هستند. در چنین حالتی به خودی خود این پرسش در اذهان شکل می گیرد که کسی که تا بدین حد از مادر فداکار خود متنفر شده (آن هم مادری که سالهاست نام وی را صدا می زند، ماهها پشت در قربانگاه اشرف برای دیدار فرزندش ضجه زده و یک ایران وی را بخاطر تلاش هایش برای بازگرداندن فرزندش تحسین می کنند)، چگونه چنین کسی می تواند منادی و پیام آور عشق و محبت بین انسانها، صلح و نوعدوستی باشد؟! پاسخ مشخص است.
از نگاه خانواده های اعضای سازمان، عزیزان آنها قربانی تشکیلات فرقه ای هستند که یا در نتیجه محدودیت ها و سخت گیریهای رایج در سازمان، اعضا جرات ابراز تمایلات درونی خود برای ارتباط با خانواده را ندارند یا اینکه قربانی مغزشویی و کنترل ذهنی سران فرقه شده اند که در نتیجه آن بذر کینه و تنفر در وجود آنها کاشته شده که در این صورت می توان آنها را قربانیانی دانست که نیازمند مدارا و مماشات اند و باید برای نجات آنها از چنگال شیطانی رجوی ها ایثار کرد.
تلاش های خانواده ها در طی این سال ها مقابله رسانه ای گسترده سازمان ترور را به همراه داشته است اما از بسیاری جهات این تلاش های هدفمند می تواند حتی از اقدامات دولتی نیز موثرتر افتد. به خصوص وقتی از سوی خانواده های اعضا صورت می گیرد که دست سران سازمان را برای مظلوم نمایی و شانتاژ می بندد.
از میانه های دهه ۶۰ شمسی و به خصوص پس از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران رجوی متوجه شد که دیگر زمینه های جذابیت این سازمان برای جوانان از میان رفته و به عبارتی سازمان به خصوص پس از فضاحت عملیات فروغ جاویدانش دیگر فلسفه وجودی خود را از دست داده است. از اینجا به بعد تلاش نمود که ساختار را به نحوی بازتعریف کند که ورود در سازمان آُسان و خروج از آن دشوار باشد. رجوی به خوبی میدانست که دیگر کسی حاضر نیست تحت تاثیر خزعبلات وی از زندگی و آرامش و پیشرفت خود گذشته و عمر خود را در کمپها و در جلسات تلف کند. لذا شروع به وضع قواعدی نمود که سازمان را به یک فرقه تمام عیار مبدل کرد. عمده فعالیتها ناظر بر مغزشویی و کنترل روانی افراد بود. خانواده و مسائل عاطفی دشمن اصلی برای پیشبرد امور سازمان معرفی شدند و ترتیبات اداره سازمان به گونه ای پیش رفت که اعضا به موجوداتی مطیع، فاقد هرگونه انگیزه احساسی عاطفی و قابل کنترل تبدیل شوند و…
اما امروز و البته پس از قربانی شدن بسیاری افراد، خوشبختانه شاهد اقدامات فعالانه خانواده ها و نجات یافته ها با پشتکار و عزمی مثال زدنی هستیم که این رویکرد توانسته است موقعیت این فرقه و توانایی لابیگری آن ها در کشورهای دیگر را تاحدود زیادی مخدوش کند.
بیداری اخیر ادمین اصلی یکی از رسانههای اصلی فرقه و جداشدن نزدیک ۱۰۰۰ نفر در آلبانی نتیجه همین تلاشهاست که به یاری خداوند در کنار دادگاه اخیر محاکمه سران فرقه رجوی در ایران بساط این فرقه را برای همیشه خواهد بست.
سحر نزدیک است…
انتهای پیام