• امروز : یکشنبه - ۴ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024

اینجا عشق خودنمایی می‌کند

  • کد خبر : 43855
  • 04 ژانویه 2024 - 9:54

پرویز حیدرزاده یکی از جداشدگان فرقه رجوی است که در آلبانی از این فرقه جدا شد و پس از بازگشت به ایران هم اکنون زندگی جدیدی را برای برای خود آغاز کرد.

heydarzade

او که به مدت ۳۰ سال در اسارت فرقه رجوی بوده در روایتی از دو روز مهم تاریخی در تاریخ زندگی خودش نوشت: یازده آذر سال ۱۳۶۶ ساعت ۴۰ دقیقه بعد از نیمه شب بود، آن شب بر خلاف شب‌های دیگر منطقه قدری آرام بود و شیلک های خمپاره‌ای و رگبار تیربار خبری نبود همه سربازان متعجب بودند که چرا امشب این قدر ساکت است و ماه هم در آسمان می درخشید، خود نمی دانستیم که چه خبر است.

اما ناگهان صدای انفجار های گلوله‌های توپ و خمپاره و موشکها سکوت شب را بد جوری شکست و زمین زیر پای ما می لرزید. نگهبان ها هم اصلا چیزی از روبرو ندیدند ولی همه در آن واحد آماده شدند و بری رزم وارد سنگر دفاعی شدیم تا از روبرو با دشمن بجنگیم.

ناگهان دیدیم از بغل خاکریز به زبان فارسی به ما اخطار می دادند تسلیم شوید مزدوران، سرباز ها جدی نگرفتند و درگیر شدیم. یک سرباز اهل شیراز در دم شهید شد و سرباز دیگری اهل ایزه لرستان سرباز احمدی از ناحیه شکم مجروح شد و می نالید. من داشتم به او رسیدگی می کردم که رسیدند بالای سرم و جلوی چشم من به او تیر خلاص زدند.

این شروع ۳۰ سال اسارت بود ما به دست منافقین، ارتش پیاده صدام اسیر شدیم و هرگز ما را صلیب سرخ جهانی ثبت نکرد. با ما کاری کردند که انگار همه چی درست است. ما را با فریب وارد مناسبات خود کردند و ۳۰ سال ما را با دروغ و دغل نگه داشتند. کاری کردند که هیچ حس عاطفی در ما نماند و در مناسبات فرقه به ظاهر زنده بودیم. 

بعد از ۳۰ سال در آلبانی در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۹۶ من از از این فرقه جدا شدم و اینجا بود که من طعم آزادی و رهایی را چشیدم.

شام هجران من اینک طی شد…

حس غریبی است. عشق خودنمایی می‌کند. اقاقیا به استقبال آمده و نسیم مژده وصل می دهد. انتظار پایان یافته و بازگشت به وطن ‌ دیگر سخنی است که هر پیر و جوان ورد زبان خود کرده است. پاییز اسارت رخت بر بسته و بهار آزادی یکبار دیگر دمیده است.

اکنون مردی دیگر بعد از سالیان درد و رنج فراق با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین که هر کدام از آنها درس بزرگی از استقامت و پایداری است پای بر خاک وطن گذاشته‌ام امروز عشق طلوع کرد. چشمان همگان از شوق وصال اشک آلود شد. خانه و خانواده بی صبرانه چشم انتظار آمدنم بودند و با آغوش های باز منتظر.

این چشم انتظاری به پایان رسید و من بعد از ۳۵ سال در دی ماه ۱۴۰۰ وارد خاک پاک ایران شدم و اکنون به کوری چشم مریم قجر تشکیل خانواده دادم و زندگی خودم را دارم.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=43855

نوشته های مشابه