مروری بر یک تجربه تلخ ـ خاطرات علی جهانی
قسمت دوم :ارتش آزادیبخش
مطالب از گفتار به نوشتار تبدیل و تکمیل شده است
آقای سربی: بینندگان عزیز با سلام خدمت شما و با این امید که تا این لحظ
لینک به قسمت اول
ارتش به اصطلاح آزادی بخش :
همانطور که در قسمت اول خدمت تان عرض کردم در سال شصت و شش من توسط قاچاقچی سازمان از مرز پاکستان از کشور خارج شده و بعد به عراق اعزام شدم و این زمانی بود که اوج جنگ ایران و عراق بود و رجوی بعد از اینکه با طارق عزیز وزیر امور خارجه صدام حسین در پاریس دیدار کرده بود و به اصطلاح قرار داد صلح که بهتر بگویم قرار داد نوکری و مزدوری تمام عیار برای صدام حسین را امضاء کرده و بعد هم به عراق آمده و استراتژی خودش را سوار جنگ ایران و عراق کردند و به دنبال آن ارتش به اصطلاح آزادی بخش را که در حقیقت ارتش کوچکی برای صدام حسین بود ؛ تاسیس کرده بودند. چون رجوی وقتی که در سال شصت با اعلام مبارزه مسلحانه و بعدش با رها کردن نیروهای بی دفاع به پاریس گریخت ابتدا می گفت چند ماه دیگر رژیم ایران را سرنگون می کند ولی این وعده دروغین اش عملی نشده بود و همه می دانستند که چنین چیزی ممکن نیست من یادم هست که یک روز یک پیر مرد روستایی در شمال ایران با آن لهجه شیرین گیلکی از پرسید که بزرگتر شما که منظورش همان رهبر تان کیست و الان کجاست؟ من در جواب گفتم رهبر ما رجوی است و الان هم در فرانسه می باشند ؛ بعد آن پیر مرد از روی دلسوزی به من گفت شما بیخودی زحمت می کشید و همه شما کشته می شوید چون رجوی شما را سر کار گذاشته است وکزته از معرکه فرار نمی کرد. بله الان خوب می فهمم که آن پیر مرد راست می گفت و رجوی از همان موقع ما را سرکار گذاشته بود و بهتر از هر کسی می دانست که وعده های سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران دروغی بیش نیست .تا اینکه به عراق رفت و ارتش آزادیبخش را تاسیس کرد تا رسما نوکری اش را برای صدام حسین شروع کند ؛ارتش آزادیبخش آنطور که رجوی برای توجیه آمدن به عراق و نوکری اش برای صدام حسین می گفت همانطور که شورای ملی مقاومت شامل همه گروههای سیاسی است که دارند مبارزه میکنند ؛ حالا بگذریم که بجز چند نفر آدم بازنشسته مثل آقای هزار خانی و سامع و فیلابی بقیه اعضای این شورای به اصطلاح ملی مقاومت عضو سازمان مجاهدین خلق هستند ؛ رجوی می گفت که این ارتش آزادیبخش را تشکیل داده است که تا همه کسانی که می خواهند با رژیم ایران مبارزه مسلحانه کنند و حتی ایدیولوژی سازمان مجاهدین خلق را قبول ندارند می توانند بیایند عضو ارتش آزادیبخش شده و با رژیم ایران بجنگند و حتی من یادم هست که رجوی خطاب به خارج کشوری ها می گفت بیایند بطور داوطلبانه به مدت سه ماه در ارتش آزادیبخش خدمت کنند و برگردند و در این رابطه تعدادی از هموطنان عزیز خارج کشوری را گول زده و روانه عراق کرد ولی دیگر از برگشت آنها جلوگیری کرد. ولی در اصل این ارتش آزادیبخش همان اسم مستعار سازمان مجاهدین خلق بود به اضافه اینکه سی الی چهل نفر افرادی بودند که هفت و هشت نفر شان مسیحی بودند و بقیه هم لاییک بودند و مذهبی نداشتند که رجوی ابتدا آنها در یگانی به اسم یگان مستقل گذاشت ولی بعد از جریان انقلاب کذایی مریم رجوی به این افراد گفت که شما هم باید انقلاب کذایی مریم را قبول کنید و مرا هم به عنوان رهبر عقیدتی بپذیرید. این افراد گفتند که آخر ما مسیحی هستیم و یا اینکه اصلا اعتقادی به ایدیولوژی شما نداریم. باشه شما را به عنوان رهبر سیاسی قبول داریم و رهبر عقیدتی دیگر چه صیغه ای است ولی رجوی این افراد را مجبور کرد که به اصطلاح بشوند مجاهد انقلاب کرده. این هم از ارتش آزادیبخشی که در اصل یک ارتش کوچکی برای خدمت به صدام حسین بود و کار اصلی این ارتش آزادیبخش بخش شرکت در جنگ ایران و عراق و سرباز کشی در مناطق مرزی برای خوش خدمتی به صدام حسین بود.
آقای سربی: آقای جهانی ببخشید من صحبت شما را قطع می کنم بارها شنیدیم از دوستان پس آن فاجعه شکست فروغ جاویدان که الان دیگر به دروغ جاویدان معروف شده است ایشان دیگران را سرزنش می کردند ؛ هیچوقت شده که آقای رجوی از خودش یا از مریم رجوی به اصطلاح انتقاد کند که آنها رهبر و رئیس جمهور و فرمانده ارتش خوبی نبودند که عملیات به شکست منجر شد؟
آقای جهانی: نخیر جناب آقای سربی تا بحال هیچ موقع نشده است چون من از نزدیک شاهد بحث های بعد از عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان بودم نشست هایی که رجوی گذاشته بود تمام بحثش این بود که شما به لحاظ نظامی در تنگه چهار زبر گیر نکرده بودید. چون ما همه نیروهای سازمان می گفتیم که آقا بحث دو تای نظامی است برای این عملیات کوچک ترین آمادگی نظامی نداشتیم و رجوی می گفت مقصر شما هستید که وابسته به زن و شوهر و فرزندان هستید یعنی در واقع نه تنها مسولیت این شکست را نپذیرفت بلکه مسولیت این شکست بزرگ نظامی را به گردن ما نیروهای سازمان انداخت و ذره ای از خودش انتقاد نکرد که ایشان بوده که بعنوان فرمانده ارتش آزادیبخش بوده که فرمان چنین حمله ای را صادر کرده است و بیش از هزار و پانصد نفر کشته و مفقود شده اند و پاید پاسخ گو باشد. چون رجوی هیچ ارزشی برای جان نیروهای سازمان قایل نبوده و نیست و در همه مقاطع و سر بزنگاه ها بجای پذیرش مسئولیت اشتباهات خود و پاسخگو بودن فرار کرده و نیروهای سازمان را به عنوان گوشت دم توپ استفاده کرده است و آنها را به کشتن داده است و جان افراد اسیر در سازمان مجاهدین خلق را ملک شخصی خود می داند. لذا همه شاهد بودیم که چه در سال شصت افراد را با اعلام مبارزه مسلحانه و فرار به پاریس به کشتن داد و بعدش هم در عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان افراد را به کشتن داد و چه بعد از سرنگونی حکومت صدام حسین هم به بهانه حفظ اشرف و حفظ اموال اشرف و اصرار بر ماندن در عراق تعداد زیادی از نیروهای گرفتار سازمان در کمپ اشرف و کمپ لیبرتی در کشور ناامن عراق به کشتن داده است که در واقع همه اینها برای حفظ تشکیلات قرون وسطایی اش و حفظ جان خودش و حفظ استراتژی ترور و خشونت بوده است و بس. بله این فلسفه تاسیس ارتش به اصطلاح آزادی بخش فقط و فقط برای خدمت به صدام حسین بود و بخاطر همین هم بعد از اینکه صدام حسین قرار داد آتش بس را پذیرفت دیگر این ارتش به اصطلاح آزادی بخش کارایی خودش را از دست داد و بخاطر همین رجوی به دستور ارباب خودش صدام حسین این ارتش به اصطلاح آزادی بخش را تحت عنوان عملیات سرنگونی به قتلگاه فرستاد.
سازمان اطلاعات عربستان، مجاهدین را گروهی بی اعتباردر داخل ایران می داند+ سند
خاموش شدن صدای طبل جنگ طلبان و رجوی (مجاهدین خلق) توسط سفیر تجاری بریتانیا در عراق بارونس نیکلسون
***