فرمانده «افشین» با اشاره دست به دو تا از تیربارچیها اشاره کرد و گفت، «به اسرا آب بدهید!» تیربارچی ها بی رحمانه تمامی اسرا را به رگبار بستند.
به گزارش فراق، عبدالوهاب فرجی نژاد یا همان افشین که با نام سید علی مستشاری به آلبانی وارد شد، از اعضای سرسپرده و قدیمی فرقه بدنام رجوی است.
به گزارش فراق، وی اهل جهرم (شیراز) و سابقه فعالیتهایش در مجاهدین خلق از سالهای ۵۷-۵۸ بود. وی یکی از فرماندهان عملیاتی معروف سازمان در سال ۶۰ در تهران بود ولی خیلی از چند و چون فرماندهی و علت نزدیکی اش به رجوی رمزگشایی نمی شد.
وی از معدود سرسپردگانی بود که ریل مسخ و اطاعت کورکورانه از رجوی را از همان سال های ۶۰ آغاز کرد. او در تیم شکنجه و ترور سه تن از پاسداران در تهران حضور داشت. پس از آن در عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان در رده معاون یک تیپ شرکت کرد و مرزهایی را در مزدوری وجنایت درنورید که بی سابقه بود. وی دست به جنایتی می زد که حتی قلم از نوشتنش شرم دارد. او در جریان جنگ پس از اسیر کردن تعدادی از نفرات دستور اعدام و تیرباران آنها را صادر کرد. این مهره از دایره انسانیت خارج بود. عبدالوهاب فرجینژاد تهی از درک و فهم انسانی در سال ۱۳۷۳ جز اعضای فعال تیم شکنجه گر و زندانبان دوستان و یاران خودش می شود و به همین دلیل نام او در این زمینه هم زبانزد می شود. به دلیل همین سرسپردگی تام و تماش او را به قسمت حفاظت رجوی منتقل نموده بودند و در آنجا هم یک سری آموزش های رزمی و تکنیکی را نیز زیر نظر نظامیان صدام گذرانده بود تا بتواند مدارج بیشتری از شقاوت و بی مرزی را در نوردد. وی از سال ۲۰۰۳ به عنو ان یکی از فرمانده قرارگاه های ارشد به قسمت نظامی منتقل شد و سرانجام به افتخار کشتن اسیران هموطنش که برای آزادی آنها به میدان جنگ رفته بود و شکنجه دیگر دوستان و یاران کنار دستش جزو اولین سری ها به کشور آلبانی منتقل شد تا شاید بتواند سد راه و مانعی برای جدا شدن اعضای به خود آمده باشد و تلاش های ضد انسانی فرقه را ادامه دهد.
مستنداتی از اقدامات رذیلانه عبدالوهاب فرجی نژاد موسوم به «افشین» از شاهدان عینی روایت شده است:
۱- اعدام هایی که در تپه های اسلام آباد اجرا شد به قلم میلاد آریایی
«… حالا ۶ سال بعد در تپه های اسلام آباد من شاهد اعدام اما در این سوی سیاسی در مخالفت با ایران همراه با مجاهدین بودم من هیچگاه باور نمی کردم در تشکیلاتی بطور فعال باشم که مخالف اش را علناً در روز روشن با دادگاهی دو دقیقهای اعدام می کند.
وای باورم نمیشد از پایین تپه شاهد اعدام بودم. بلافاصله خودم را به بالای تپه رساندم و بخت برگشتگانی که تیرباران شدند را دیدم. فرمانده آتش (عبدالوهاب فرجی ) ملقب به فرمانده افشین بود. باورنکردنی بود … من تنها پس از آتش رگبار متوجه شدم کسانی اعدام شدند… آری اگر به چشم خودم نمیدیدم که افراد را سازمان دستور اعدام شان را میدهد و آن را اجرا می کند باور نمی کردم.
۲- مصاحبه هادی شعبانی با خبرگزاری فارس
فارس: دوستانتان از صحنه درگیری مطلب خاصی به شما نگفتند؟
یکی از آنها خاطرهای تعریف کرد که بد نیست اینجا بازگو شود تا ببینید رافت و عطوفتی که سازمان و خصوصا مسعود رجوی از آن دم میزد، چگونه بود. استراتژی سازمان در عملیات فروغ استراتژی «پرچم نظامی» بود. یعنی هر کس که جلوی شما را گرفت او را بکشید و این «هر کس» یعنی پاسدار.
یکی از دوستان تعریف میکرد که تعدادی از نیروهای پاسدار را در عملیات فروغ اسیر کردیم و آنها را با دست بسته در گوشهای نگه داشتیم. هوا خیلی گرم بود و آنها بسیار تشنه بودند. یکی از افراد پیش فرمانده گردان «عبد الوهاب فرجی» (افشین) رفت و از او پرسید با این اسرا چه کار کنیم؟ افشین که علاقه زیادی به کلت داشت اسلحهاش را بیرون آورد و با اشاره گفت همه آنها را این طور آب بدید.با اشاره افشین، همه اسرا تیرباران شدند و اجساد آنها روی هم ریخته شد و از آن عکس گرفتند. این عکس تا مدتها به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای عملیات فروغ جاویدان در جلسات معرفی میشد.
* شما در طول حضور در سازمان از «عملیات های مهندسی» که اوائل دهه شصت و بعد از لو رفتن تعداد زیادی از خانههای تیمی سازمان شروع شد چیزی شنیدید؟ مثلا در مورد ربودن، شکنجه و کشتن سه پاسدار کمیتههای انقلاب (طالب طاهری، محسن میر جلیلی و شاهرخ طهماسبی) چیزی میگفتند؟
در مورد عملیاتهای مهندسی چیز زیادی نمیگفتند فقط در دوران آموزشی بود که یکی از افرادی که در قضیه سه پاسدار حضور داشت را دیدم.
اسم او «عبدالوهاب فرجی» معروف به «افشین» بود. البته خودش نگفت که چه کار کرده ولی مسئول آموزش ما (مهدی کتیرایی معروف به ساسان که در عملیات مرصاد کشته شد) جلوی بقیه بچهها از او پرسید مثلا مانند همان کاری که با سه تا پاسدار کردی انجام بدهند؟ساسان بعدا برایمان توضیح داد که افشین در قضیه شکنجه و کشتن سه پاسدار حضور داشته و همیشه هم این موضوع را با افتخار تعریف میکرد.
او گفت شما هم باید به جایی برسید که مانند افشین باشید. منظور او این بود که به حدی از قساوت برسیم که از کشتن و شکنجه …کوچکترین ابایی نداشته باشیم.
۳- صمد نظری
در عملیات گذشته سازمان در سال های ۶۵ تا ۶۷ ، رجوی خط می داد که چگونه با اسرا رفتار شود و طبق آن پس از تسلیم شدن اسیر، هیچ فردی حق برخورد با اسیر را نداشت و فقط تا خارج کردن آنها از صحنه ی عملیات دست ها بسته و باید با ملایمت با او رفتار می شد. در دوران اسارت نیز روی نفرات کار سیاسی و تبلیغاتی می شد تا به سازمان بپیوندند و سازمان در جهت اهداف تبلیغاتی خود از حضور آنها در رادیو و تلویزیون نهایت استفاده را می کرد.
در این عملیات نیز گفته بودند که چنانچه کسی سلاح خود را بر زمین گذاشت و اسیر شد، مورد عفو قرار می گیرد و نیروها حق هیچ برخوردی را ندارند و حتی فرد تسلیم شده میتواند بدون سلاح پی کار خود برود. در روز دوم عملیات که آمار تلفات نیروها بالا رفت، تصمیم مسئولان سازمان عوض شد و دستور دادند اسرا تیرباران شوند، که عده زیادی از اسرا در صحنه ی عملیات تیرباران شدند.
به طور مثال حدود ۳۵ نفر از سربازان در روز دوم، خود را تسلیم نیروهای سازمان به فرماندهی فردی به نام افشین (عبدالوهاب فرجی) کردند. فرمانده به آنها دستبند و چشم بند زد و در گوشه ای جمع شان کرد. یکی از فرمانده های دسته ها به فرمانده خود اطلاع داد که آنها آب می خواهند، فرمانده افشین با اشاره دست به دو تا از تیربارچی ها اشاره کرد و گفت، «به اسرا آب بدهید!» تیربارچی ها بی رحمانه تمامی اسرا را به رگبار بستند.
و حال با سیل جداشدگان از درون سازمان باید به رجوی و سرکردگان جنایتکار و خیانت کار وی گفت:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
انتهای پیام