نامه ای به دخترم پروانه ربیعی عباسی اسیر در لیبرتی
سلام دخترم !
امید وارم که حالت خوب باشد اگر از احوال من بخواهی خوب هستم و شاید باور نکنی همش به فکر شما هستم. آخه من یک مادرم و یک مادر نمی تواند فرزندش را فراموش کند عکس هایت را که نگاه می کنم بیاد گذشته ها می افتم و احساس می کنم که پیش من هستی چند سال است که با من تماسی نداشتی در این رابطه از شما انتظار داشتم که طی این مدت تماسی با من داشته باشی و احوالی از مادرت بگیری اگر شماره تلفنی از شما داشتم مطمئن باش مستمر با شما تماس می گرفتم . چکار کنم که دسترسی به شما ندارم و نمی دانم تا کی و چه وقت این وضعیت ادامه دارد همش دعا می کنم که این وضعیت بزودی تمام شود و بتوانم شما را در آغوش بگیرم . هر چه باشد شما فرزند من هستید و من شما را تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد. چرا و به چه دلیل به شما اجازه نمی دهند که تماسی با من داشته باشی هر چه فکرش را می کنم ذهنم به نتیجه ای نمی رسد آیا تماس با مادر جرم است مگر شما بی کس و کارید من به گردن شما حق دارم دلم می خواهد صدای شما را بعد از چندین سال بشنوم مقداری آرامش بگیرم من فقط یک آرزو دارم آنهم هر چه زود تر تو را در آغوش بگیرم و خلا چندین ساله ام پُر شود . به امید روزی که به آرزویم برسم .
مادرت مهین حبیبی
منبع: انجمن نجات مرکز اراک