• امروز : یکشنبه - ۴ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024

ایران ، عراق ، فرانسه ـ درخواست خانم سارا امامی و توطئه مریم رجوی

  • کد خبر : 3770
  • 12 سپتامبر 2015 - 12:56

قادر رحمانی (ساکن میاندوآب)

(عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین )

Ghader-M

نامه خانم سارا امامی مادر (قاسم واعظی تحت اسارت فرقه ستیزه جوی رجوی در لیبرتی ، عراق)

پدر و مادری با هزاران آرزو و با هزاران سختی جگرگوشه های خود را بزرگ می کنند تا آنها را تحویل جامعه دهند درست همانند باغبانی که درختی می کارد تا ثمره اش را ببیند و بچیند.

متاسفانه مادر آقای قاسم واعظی در ایران آه از جگر بر می کشد و به زبانی ساده می گوید فرزند من کو؟ شیرینی زندگی من کو؟

Vaezi-Face (Copy)

قاسم واعظی جزو صدها نفری است که قربانی فرقه جهنمی مجاهدین شده و هم اکنون نیز در عراق و اسارتگاه لیبرتی زیر سیطره این فرقه و دور از خانه و کاشانه و عزیزان خود ، روزهای فناشدن لحظه به لحظه عمر خود را نظاره می کند.

اما سوال اینجاست شرایط مادر بودن خانم سارا امامی مادر قاسم چه فرقی با مادر بودن مریم رجوی دارد؟ چون وقتی عرصه بر خانم رجوی تنگ می شود (جنگ عراق و آمریکا در دوران حاکمیت رژیم مستبد صدام) بلافاصله و از همه چیز جلوتر با احساسی مادرانه به سراغ اشرف ابریشم چی (دختر مهدی ابریشم چی و مریم) می رود تا با خود او را نیز به دنیای بورژوازی یعنی فرانسه فراری دهد ولی مادر قاسم (خانم سارا امامی) حق ندارد پس از ۳۰ سال حتی یک تماس تلفنی با فرزند خود داشته باشد؟!!

البته در دنیای مبارزه می توان همه چیز را توجیه نمود و به قول انیمیشن مزرعه خوکها ـ می توان گفت همه با هم برابرند ولی مسعود و مریم یک کمی بیشتر از بفیه برابرند!

آیا این مادر حق ندارد از خانم رجوی سوال کند که دختر شما چرا باید به فرانسه و جای امن برود و پسر من نه؟ چون دختری که فقط دو سال سابقه دارد با کسی که ۳۰ سال سابقه دارد به لحاظ کارائی هیچ وقت در یک ترازو قرار نمی گیرند. البته این ارزش گذاری خود سازمان است من فقط یادآوری کردم که چطور سازمان با ذهن نیروها بازی می کند.

خانم سارا امامی ، مادر گرامی ـ من هم مثل پسر شما جزو کسانی بودم که از اسارت به اسارتی بزرگتر رفتم و از همان زمان پسر شما قاسم را می شناسم چون هر دو اسیر جنگی بودیم که مجاهدین ما را در آن موقع از اسارتگاه صدام به اسارتگاه خودشان در اشرف انتقال دادند و در اکثر آموزشها و نشست ها در تشکیلات رجوی و در اشرف با هم بودیم و بعضی مواقع با هم پینگ پونگ بازی می کردیم.

قاسم یک ویژگی خاصی داشت و آن نیز سادگی او بود ولی متاسفانه در درون سازمان با توجه به فرقه ای بودن ساختار آن ، هر ویژگی مثبت افراد دقیقا تبدیل به نقطه شروع سوء استفاده رهبری فرقه مجاهدین از همان فرد می شد. فقط یک نمونه آن اینکه ، آقای قاسم واعظی ۲۰ ساله بود که به اسارت در آمد و ۳۰ سال است که عضو سازمان می باشد با ۵ سال تخفیف فرض کنیم پسر شما ۴۵ ساله می باشد یعنی اگر کارمند در ایران بود حالا دیگر باید بازنشسته می شد ولی سازمان پر روتر از همیشه ادعا دارد که شما که مادر یا پدر این فرزندان هستید جزو وزارت اطلاعات می باشید!! پس قاسم حق ندارد شما را ملاقات یا تلفنی با شما سخن بگوید؟ ملاحظه می کنید که این آقا و خانم (رجوی) در دنیای دریدگی و بی پرنسیبی چیزی کم نگذاشته اند و اسم آن را نیز می گذارند مبارزه؟!!

سخن از شخص رجوی ، فرد به تنهایی هیچ وقت نمی تواند ادعای رهبری کند هر چند در بیرون از سازمان به تک تک افراد می گویند اعضای رهبری کننده! ولی اگر این جمع نباشد رهبری نیز معنای خود را از دست می دهد نتیجه اینکه به اسارت کشیدن فرزندان مردم شریف ایران.

 افراد در فرقه رجوی فقط و فقط مصرف تشکیلاتی دارند رهبری و سران فرقه مجاهدین می خواهند ادعا کنند که وجود دارند و هستند اما آنها کاملا منزوی شده اند و سعی دارند با قربانی کردن افرادی همچون قاسم واعظی و تهمت زدن به اعضای خانواده اش ، زمان و فرصت بخرند این معامله ی کثیفی است که رهبر مجاهدین تشنه آن است.

حالا یکی در ایران می پرسد که چرا فرزندش از او جداست و در لیبرتی عراق گرفتار و دربند ، بدون آنکه حق انتخاب داشته باشد و اما مریم رجوی در فرانسه با خوش گذرانی و ترتیب دادن مهمانی های آنچنانی مدام در حال نقشه چیدن که چگونه بین این دو عزیز یعنی خانم سارا مادر و فرزندش قاسم جدائی و فاصله بیندازد و اسم آن را نیز مبارزه می گذارد!!

در پایان کلام آرزو دارم مادر قاسم نیز مثل خیلی از مادرها چشمش به دیدن فرزند منور گردد تا خاری باشد در چشم هر آنکس که نتواند دید.

نامه خانم سارا امامی مادر (قاسم واعشی تحت اسارت فرقه رجوی در لیبرتی ، عراق) ـ منتشر شده در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۷

در سایت  و صفحه فیس بوک نیم نگاه

نامه سارا امامی

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=3770