عاقبت کار رهبرى مجاهدین
مسعود و مریم رجوی را میتوان به صراحت به عنوان احمقترین فرمانده احزاب و گروه های حال حاضر معرفی کرد. فرماندهانی که یک عمر، از طلوع غمگین تا غروب مرگبار ارتش آزادی بخش را در بیابانهای عراق به سر بردند. فرماندهی که هیچگاه دوره نظامی گری ندید و ناکامیهای جنگ پیاده و زرهی را پاس نکرده، عروسک و اسباب بازیهای جور وا جور به نیروهایش میدهد تا با خود سوغات ببرند. همه را به ستون یک وارد مرزهای ایران میکند تا با عبور از تنگه چهار زبر خود را به تهران برسانند. چرا صدای دختری که در جوابت گفت کسی ما را نمیشناسد و از ما حمایت نخواهند کرد با هزار نیرنگ و ایجاد هیاهو و صدا در سالن خفه کردی و بحث را به جای دیگری کشاندی؟ نگفتی این همه آدم با وسایل چگونه ممکن است از یک سوراخ رد شده و خود را به تهران برسانند؟ ارتش بعث توانست که شما دومین باشید؟ دیدی عدم درایت به همراه حماقت چگونه تمام آرزوها و آمالت را بر سرت آوار کرد و چهار زبر همه چیز را زیر و زبر کرد و فریاد آتش را در گلویت برای همیشه خفه کرد؟ عجب حکایتی دارد این رهبری فرقه به خیال خود به عراق آمده بود تا با ایجاد توازن قوا به نفع حزب بعث ایران را به نوعی شکست و وادار به پذیرش قطعنامه کند. صاحب خانه را چنان دچار نحسی و بد شگونی کرد که صدام را قبل از مهمان رخت سفر بست؟! باید پرسید طبق کدام استراتژی و حکمت و عقل و منطق عراق را انتخاب کردی و هم پیمان دشمن ناموس و مملکت خود شدی؟ شدی آنکه نباید میشدی، ستون پنجم و دست راست حزب بعث! پایگاهها یکی پس از دیگری با ورود یانکیها از هم پاشید. در کدام انقلاب برای رسیدن به هدف سگ را وسیله قرار میدهند؟ آیا با بغل کردن یک سگ توسط فهیمه اروانی و خوش و بش کردن با افسران آمریکایی میتوان دموکراسی را به دیگری نشان داد. هزار و یک نفر که میتوانستند نیروی کار و فکری یک مملکت باشند و در دیگر کشورها مایه سرافرازی ایران، یا به نابودی کشاندید و یا دچار هزار بیماری روانی و معلولیت کردید! آخر مجاهدت، انقلاب و جنگ برای برپایی دموکراسی و سرنگونی نظامی که مدعی دیکتاتوری بودنش را دارید، واپسگرایی است؟ رهبر فرقه ای که برای کاهش درد مردم هزاران برنامه در دستور کار خود داشت و حالا با گذشت سالیان تنها چیز به جا مانده از این زوج کارنامه ای سرشار از خیانت، تباهی و فساد است. سازمان با رهبریتی خائن چنان دچار گیجی و سردرگمی شده که البانی را به جای مرزهای ایران اشتباه گرفته و قصد برپا کردن پایگاهی در نزدیکترین نقطه به ایران را دارد!؟ جل وپلاس جمع کرده و در میروی ویا خود را به حماقت میزنی؟ صبر کن، ماشینها جا ماند، اتوبوسها، نفر برها، زرهی ها، ژنراتورها، فرودگاه خیابان صد را به کدام شرکت هواپیمایی واگذار کردی، تکلیف زیارتگاه اشرف و چاه ضلع جنوب را روشن نکردی، مردمی که با پرواز مستقیم برای بازدید از اشرف خواهند را چه کسی راهنمایی میکند؟ نه می شنوند و نه مدعی تجهیزاتند.!
شاید زیباترین خاطراتت بعد از جنگها و شکستهای متوالی زیباترین حوادث برایت رژه خودروها برای شکست دادن خانوادهها درب قرارگاه اشرف بود، که ماهها با فیلم هایش مانور کردی. از تانکهای به جا مانده فقط تانکر آب و سبتیک است که بیشتر به چشم میخورد، شاید روزی هوای سان و رژه در البانی به سرت زد، دنیا را چه دیدی؟ حالا با ورود به مرزهای اسپانیا دادگاههای آن دیار هم همیشه در دسترست خواهند بود!؟ دیدی یک عمر کوچک و بزرگ، زن ومرد را به قربانگاه و وادی الموتی خود بردی و غرق در دریای امیال کثیف خود کردی و در سوگ کشته هااشک تمساح ریختی؟ و این اشک نه از برای قربانیان و هر چه بود برای طرح هایی بود که هیچگاه درست از آب در نیامدند. سازمانی که میتوانستند جایگاه مردمی داشته باشد و بازویی برای مردم و ایران باشد به قعر ذلت و نیستی کشاندی. سالها یک مشت انسان را با سیاستهای احمقانه در ته چاهی انداختیدکه هیچگاه بیرون نیامدند. حالا معنای واقعی نخ پوسیده را درک کردی و یا باز هم بگویم؟ رهبری پوسیده با تفکرات و سیاستهای پوسیده. و نفرات چه با خوش باوری وچه با زور در این سالها به چه کسانی دل خوش کرده بودند. کسانی که تحمل بار خود را نداشتند، چه برسد به اینکه دست کسی را گرفته و به جایی برسانند. چه قدر طرح، نقشه، برنامه وهزارویک پست و لقب مسخره.! ته انقلاب مریم چه بود که هیچگاه به آن نرسید؟ هزارویک مدل فساد و زن بارگی رهبری و در آخر فرار به ماورای مرزهای مدیترانه. شاید هم قصد ساخت سریال جدید طارق را دارد که با تمام قوا قصد تصرف تنگه جبلالطارق را کرده. شاید دوباره قصد احیای پروژه تنگه وتوحید را دارد؟ فعلا هرچه هست فرار است و بس. انتقال از کمپ به دیگر کمپ، ازاین بیابان به دیگر بیابان، کوه به کوه.جایی که تفکری به غیر از این تفکر وجود نداشته باشد. چون این تفکر پوسیده یارای شکست و مقابله بابدوی ترین تفکرات و فرهنگهای نا شناخته بشری را ندارد و در برابر هر منطق و ایدئولوژی به سادگی شکست را پذیرفته و سر تعظیم فرود می آورد. گریزی بی پایان برای ایجاد رای و ایده غالب بر جامعهای رو به تحلیل که در کمتر از ۱۰سال میانگین سنی مردانش به ۶۰رسیده و زنانی که از امروز دیگر هیچگاه باردار نخواهند شد و نیروی جدیدی که حاضر نیست به قفس خفتگان وارد شده و عمر خود را تباه نماید. حتی ناشناخته ترین قبایل با کهنه ترین فرهنگها، تاب و تحمل اشخاصی همچون رهبری سازمان را ندارند. خیانت و مزدوری چیزیست که در هر جامعه ی انسانی آشنا ونا آشنا، منفور و محکوم به شکست است. از وحشی ترین تا مدرنترین جوامع بشری همگی نیاز به ایجاد ارتباط با اقوام وتمدنها ی بالا و پایین دست خود را دارند و همیشه برای ایجاد ارتباطات بیشتر تلاش میکنند. چه سیاست دیکتاتوری احمقانه ای سران این فرقه در پیش گرفته اند و از کدام کتاب سرمشق میگیرند در عقل ناقص خودشان نمی گنجد و ما بهتر است به موضوعی که خودشان زیاد اهمیت نمی دهند فکر نکنیم. از چه فرار میکنی و میلیونها دلار پول تاسیسات ودیگر اقلام منقول و غیر منقول را رها میکنی و قید همه چیز را زده ای؟ فرار از خانواده ای که همانندسازی درپی توست و یا دروغهایی که یک عمر به اسم انقلابهای گوناگون به خورد خودی و غیرخودی دادی و بارها با خودی و غیر خودی کردن تعدادی را سربه نیست و از گردونه خارج کردی.! در این گیر و دار، لیبرتی و کمپ تازه تاسیس آلبانی لنگ در هوا آویزان به شخصیت منفور وبی هویت رهبری فرقه است تا هر آن با حوادث روزگار با سر نقشه بر زمین شوند و آخرین استراتژی و خام پردازیهای رهبری دروغگو را به باد فنا بسپارند. انسانی پوسیده با تفکرات، راهبردها دیپلماسی ارتجاعی ونه نماید شده. به عقبه و حال خود نگاه کن، ببین چه کسی خود کامه، مستبد و تا ته انقلابش کلکسیونی ازقدیمی و مدرنترین فجایع انسانی و دیکتاتوری موج میزند.؟! به عنوان دیکتاتور، با یک سر و گردن اضافی بالاتر از هر دیکتاتوری خودنمایی میکنی؟! همیشه سکوت و خفقان بوده که بر نفرات حکمفرما بوده و مرگ و سر به نیستی تنها پاسخی بوده که نصیب افراد معترض به سیاستهای داخلی فرقه میشده است. افکار فاسد آیندهای به جز زوال و نیستی پیش روی خود و دیگران نخواهد گذاشت وبه زودی خواهی دید تمام رشته هایت در واپسین روزهای عمر سیاسی و خیانت چه زود پنبه میشود.! تنها برای چند دلار اضافی، در موقع تحویل خودروهای زرهی نفرات را مجبور به باز کردن دهلیزها کردید و آنها را به صورت ضایعات فروختید. مگر این عزیزان قرار نبود شما را به تهران برسانند، چه شد که این خر لنگ را به قصاب سپردید و قیدش را زدید؟ از همان آغاز به این مهم رسیده بودید که شکست سنگینی گریبانت را گرفته و دیر یا زود زانو خواهی زد، ولی خودباوری های کاذب باعث شد تا مدام بر طبل حماقت خود بکوبی و از موضع شکست عقب نکشی. چرا واقعیت مبارزه را فراموش کرده ای و مبارزه را در برده داری و به اسارت گرفتن نفرات تحت امر خود میبینی؟ چرا پرچمی را در دست می گیری که بزرگترین دیکتاتورها و فاشیستها سالیان سال است که آن را بر زمین گذاشته اند؟ چرا همه در برابر قانون از حقوق یکسان برابرند را فراموش کرده و مدام از لایه لایه کردن جوامع بشری در نشستهای لایه ای صحبت میکنی؟ واقعا روی هر نژاد پرستی را در وقاحت سفید کرده ای؟ چرا در حال فراری و فریاد دزد دزد سرکشیده ای و دم از حقوق بشر میزنی؟ مگر در قاموس تو شکست به چه معنی است؟ به غیر از این است که همه چیز و همه کس و وجهه خود را از دست داده ای و تعدادی از همان نفرات به بند کشیده شده که توانسته اند آزادی خود را به دست آورند، طناب بر گردنت انداخته و تو را به تمسخر گرفته اند؟! باز بوسه بر تانک بزن، این بار نه بر زرهی که بر دیگر تانک باید بوسه بزنی؟! فریاد کن بیا بیا ولی دیگر کسی نخواهد آمد تا در دام تو گرفتار شود، حاضرها هم یکی یکی در کلاست غایب خواهند شد و تو می مانی و کلاس درسی که معلم و شاگردش رهبری به گل نشسته است. به چه میزان یک ایدئولوژی میتواند منسوخ و از واقعیات به دور باشد، تنها چیزی که در این سالها نصیب تئوریسینها و افراد در رده های مختلف نموده فقط شکست بوده و تا جایی این تفکر پیش رفت داشته که هیچ راه گریزی از مصیبتهای احتمالی در آن متصور نشده بوده و دریغ از یک پیروزی! حتی اگر در این سالیان از خود تحرکی هم نداشتند میشد آن را به حساب پیروزیشان در تاریخ ثبت کرد! عقب گرد و عقب گرد؟! این همه اصرار بر جنگ برای چه و خوش خدمتی برای که؟ شاید میخواهد بعد از هیتلر کتاب جنگ دیگری به رشته تحریر در آورد؟ چرا این همه به اسم مبارزه و پیروزی بر شکستهای متوالی اصرار می ورزی و سخت احساس رضایت و سرمستی میکنی؟ چرا بر خون یارانت موج سواری میکنی و ارابه مرگ را بر بدن بی جان انسانهای وامانده ای می رانی که با هست و نیست و بود و نبود خود نیز دچار تناقض شدهاند؟ رهبری فرقه به تلافی شلیکهای ناخواسته ای که بارها قلب و سر ناراضیان را هدف قرار داد، و برای خفه کردن صدای اعتراضی که معترض را سر در چاه کرد، باید بارها سر در چاه به خیانت خود اعتراف و در دادگاه خلقی که خودشان سنگ آن را بر سینه میزنند، محاکمه و مجازات شود تا طعم واقعی خیانت به خلق را از نزدیک لمس کند!؟ چرا ساز بی صدا این همه هول و هراس به جانت انداخته وبه تکاپو افتادی هر چه سریعتر لیبرتی را تخلیه کنی؟ مدیر و رهبری با افکار عصر حجر ی به نام مریم قجر، سالیان سال گذشته و آینده انسانهایی که قصد خدمت به تو را داشتند به آتش کشیدی. چه چیز شهوت سیری ناپذیرت را ارضا میکند؟ مریم قجر، نیازی نیست به دور دستها نگاه کنی تا تعبیری برای نخ پوسیده پیدا کنی. تمام واقعیت تو هستی.! در آینه که نگاه کنی همه چیز را خواهی دید. خموده، وارفته، و به معنای کامل کلمه نابود شده، هم از نظر جسمی و هم از نظر اخلاقی وفکری منهت و فسادی که سخت وجودت را فرا گرفته است. باز هم به آینه بیشتر نگاه کن تا شقاوت، سنگ دلی و نکبتی که وجودت را گرفته بهتر ببینی.
خود باوری وخود بزرگ بینی دیگر به پایان راه رسیده و هر آن چه به جا مانده چیزی نیست به غیر از فرار از جنایات مرتکب شده در گذشته حال و مجازاتی که در آینده ای بسیار نزدیک انتظارت را می کشد. این سازی نیست که انتظار صدایش رادر آینده داشته باشی، این واقعیتی است که شمارش معکوس شروع شده و نمیتوان برای تو و سازمانت در منطقه متصور شد. چه می توان گفت، مهره سوخته، دستمال یک بار مصرف، دور ریز و تاریخ گذشته. واقعا چرا کسی حاضر به استخدام تروریست و ستون پنجمی با شکل و شمایل و اوصاف یک عمر حلقه به گوشی و نوکری تو نیست؟ چقدر بر طبل جنگ هستهای کوبیدی و آب در آسیاب اسراییل و دیگر جنگ طلبان ریختی و تابلو و نقشه در سمینارهایت نشان دادی و حرف مفت به خورد این وآن دادی تا کشورت را طعمه جنگی کنی که فقط تو تعداد اندکی جنگ طلب بر آن اصرار داشتید؟ ولی هیچگاه نه آمریکا و نه هیچ دولت دیگری حاضر نشدند با طناب تو به این چاه بیافتند. و به قول دولتمردان آمریکا جنگ با ایران و رود به طوفانی است که خروج از آن بسیار مشکل خواهد بود. پس خواهشمندم تو در این طوفان بادبادک هوا نکن! چرا این همه اصرار بر جنگ و عرض ارادت بندگی به این و آن و خفت پذیری؟ برای در آخرین درخواست رذیلانه به سراغ شیخ آل سلول در سواحل فرانسه رفتی و پیشانی جلو بردی تا داغ بردگی و خوش خدمتی بر پیشانیت بزند؟ تو که خود عمری بر این و آن داغ تایید میزدی! خفت پذیری و پستی تا کی؟ چرا اینقدر دچار تزلزل روحی و حقارت شخصیتی شده ای؟ شاید هر غریقی هم در موقعیت تو بود به هر اشغالی برای نجات خود متوصل میشد. ولی به عنوان نصیحت و هر چه میخواهی حساب کنی، البته شاید یک حدس و گمان و یا پیش بینی باشد. دنیا را چه دیده ای شاید در گوشه ای از توافقات منطقه ای و فرا منطقه ای حسابی هم برای تو باز شده باشد. چون جنگ با تروریست و جمع آوری رهبران گروههای تروریستی و مبادله آنها بخشی از سیاست بین ملتها و دولتها ی معتبر دنیاست. و توافقات و همکاری قضایی فی ما بین کشورها هر غیر ممکنی را ممکن میسازد. پس برای خودت تا دیر نشده جایی در کشوری غیر قابل دسترس و خارج از تمام کنوانسیون های دست و پا کن، چون فردا روز بسیار دیر خواهد بود! و حرف آخر اینکه درب های بازی که سالیان متمادی به اسرا نشان دادی و بعد با قساوت هر چه تمامتر بستی تا عذابشان دهی و دل خود را راضی نگه داری باز کن و آینده اشان را به دست خودشان بسپار تا خود برای چند صباح عمرشان تصمیم بگیرند. ترس از همین به بند کشیده شدگان به کسی ضرر نمی زند پس سخت مواظب باش که همین مورچگان آرام، پوستت را روزی خواهند کند؟!
“پایان”
احمد هاجری، ایران فانوس، بیست و دوم اوت ۲۰۱۵