فرقه رجوی از سال ۱۳۹۵ با کنار رفتن ارباب قدیمی یعنی صدام حسین و معرفی ارباب جدید یعنی عربستان سعودی به طور کامل به آلبانی منتقل شد و مسعود رجوی هم جای خود را به مریم داد.
حمله هکری و پخش تصاویر چند ثانیهای سران فرقه رجوی روی آنتن شبکه یک سیما و چند شبکه رادیویی بار دیگر حافظه تاریخی ملت ایران را ورق زد و نفرت و انزجار آنان از فرقه منافقین که دستشان تا مرفق به خون مردم بیگناه این سرزمین آلوده است را برانگیخت.
به گزارش فراق، این حرکت مذبوحانه بهانهای شد برای بازخوانی گفتوگوی ایسکانیوز که با دوتن از اعضای جداشده از فرقه رجوی داشته است تا حال و روز سران این فرقه را از زبان کسانی بشنویم که از نزدیک با این فرقه در ارتباط بودهاند.
بخشعلی علیزاده کسی است که در دوران جنگ به اسارت نیروهای بعث عراق درمیآید و به دلیل سختیهای دوران اسارت دچار بیماری میشود و برای خلاصی از بیماری با تبلیغات گسترده فرقه رجوی در اردوگاههای عراق و وعده درمان در اروپا تنهاراه رهایی از رنج اسارت و بیماری را پیوستن به فرقه رجوی میبیند. او در خاطراتش میگوید: تا سال ۹۲ در عراق بودم؛ در آن مقطع عراق تحولات زیادی را تجربه کرد. از زمانی که ارتش آمریکا دوباره به عراق حمله کرد و صدام سرنگون شد. از اشرف به لیبرتی منتقل شدیم. لیبرتی قبلاً محل استقرار لشکرهای ارتش آمریکا کاملاً به صورت کانکس بود و بسیار آسیب پذیر! در حالی که اشرف ساختمانهای مستحکم و مقاوم داشت. وقتی یک موشک منفجر میشد ساکنان چند کانکس را مجروح میکرد. تا سال سال ۲۰۱۴ میلادی در لیبرتی بودیم و بعد به آلبانی منتقل شدیم و سه ماه در آلبانی بودم و بعد به تیرانا رفتم تا اواخر شهریور ۱۳۹۴ که از سازمان جدا شدم. پس از جدایی احساس ناامنی میکردم و اینکه سازمان توسط باندهای مافیایی من را ترور کند. بنابراین به صورت قاچاق به آلمان رفتم و دو سال در آلمان بودم. بعد با موافقت دولت ایران توانستم بعد از نزدیک به ۳۵ سال دوری به کشورم برگردم.
این عضو جداشده از فرقه رجوی درباره روشهای جذب این فرقه منحط میگوید: یکی از ترفندهای سازمان برای جذب نزدیک شدن به افراد شناسایی نیاز آنهاست. در میان جوانان ایرانی اکنون تفکری رایج است که فکر میکنند خارج از کشور زندگی بهتری خواهند داشت. البته هر کس اختیار زندگی خودش را دارد و این به ذات مسئله ما نیست. ولی اینکه نیاز عدهای وسیله جذب سازمان شده امری مهم است. افراد زیادی در قرارگاه اشرف در مقاطع مختلف تحت مسئولیت من بودند. وقتی از آنها سؤال میکردم چطور جذب سازمان شدی میگفت من جذب نشدم! از او میپرسیدم اما الان اینجا هستی، میگفت به هوای کار در اروپا از ایران خارج شدم و در ترکیه گرفتار باندهای آدم ربایی و جیببُر افتادم.
سازمان میدانست ایرانیها در ترکیه چنین ماجراهایی دارند. برای همین افرادی را که خوش صحبت و خوش پوش و در تنظیم رابطه قوی بودند را سراغ این افراد میفرستاد تا اینها را جذب کنند. به یقین میتوانم بگویم ۹۵ درصد ایرانیهایی که برای زندگی بهتر به ترکیه میآیند گرفتار چنین باندها و مالباخته میشوند که نه راه پس دارند و نه راه پیش. مسئولان سازمان با این افراد مالباخته تماس میگرفتند و بیان میکردند که ما میتوانیم به شما کمک کنیم. شرطش هم این است که به عراق بروی و افرادی در آنجا هستند به شما کمک میکنند. اگر یک مدت در عراق باشی مسائلت حل میشود و تو را به اروپا اعزام میفرستند. این دقیقاً همان وعدهای است که در اردوگاه اسرای عراق به من دادند.
مالباختهای که در کشور غریب با چنین پیشنهادی از سوی یک ایرانی مواجه میشود، این شرایط برایش بسیار عالی است که در خواب آن را ندیده است. مأموران سازمان هزینههای انتقال از ترکیه به عراق اعم از پاسپورت، خوردوخوراک و… را تأمین میکردند و اینها را به ساختمانهایی مرتبط با سازمان در عراق میبردند که دست کمی از هتل نداشت. بعد به قرارگاه اشرف انتقال میدادند و آموزشهای نظامی، عقیدتی، سیاسی و تشکیلاتی را روی آنجا انجام میدادند.
علیزاده درباره ساختاری فرقه رجوی بیان میکند: سازمان هرمی و فرقهای اداره میشود و هر کس بتواند رهبری فرقه را زیر سؤال ببرد یا کمرنگ کند، سریعاً به ترتیبی حذف یا جایگاهش به نحوی تخریب میشود. مثلاً تعدادی افراد نزدیک ۱۰ سال در ایران زندانی بودند اینها وقتی به سازمان آمدند، به دلیل اینکه سختی زندان را تحمل کرده بودند، برای دیگران قابل احترام بودند. چون در تبلیغات رجوی شنیده بودیم در زندانهای ایران شکنجه هست، اعدام هست، زنها را میکشند و به بچهها رحم نمیکنند. اینگونه افراد پس از آزادی قاعدتاً باید دنبال زندگی و آرامش خودشان میرفتند اما به سازمان میآمدند همین آنها را قابل احترام کرده بود. رجوی نمیتوانست این احترام را تحمل کند. برای همین افراد مورد احترام را به بدترین وجه تخریب میکرد. میگفت اگر شما زنده از زندانهای ایران بیرون آمدید، دلیلش خیانت است که به من و سازمان کردید. همبندان و دوستانتان را فروختید که آزاد شدید. طرفداران من آنهایی هستند که اعدام شدند. در همه کارها همینطور است. کسی مسئولیت میگیرد که به صورت ایدئولوژیک ثابت کند حلقه به گوش است و تخصص افراد فرع قضیه است. رجوی معتقد بود تخصص اکتسابی است.
این آزاد شده از فرقه رجوی درباره منابع مالی سازمان و راههای تأمین آن اظهار میکند: منابع مالی سازمان از مهمترین اصرار محسوب میشود. زمانی هم که سازمان در فهرست سیاه تروریستها بود، منابع مالی آن را نخشکاندند چون هر گروهی منابع مالی تمام شود، به صورت اتومات کارش تمام میشود. باید اعتراف کنم در این زمینه خیلی هم زیرکانه عمل کردند و دم به تله ندادند. شرکتهای پوششی در اروپا، آمریکا و کشورهای عربی تأمین کنندگان اصلی منابع مالی اینها هستند. در حالی که در تبلیغاتشان میگویند خانوادههای ایرانی در ایران و اروپا از ما حمایت میکنند. البته ممکن است حمایت هایی وجود داشته باشد، اما آنقدری نیست که حتی کفایت یک هفته آنها را هم داشته باشد. فقط هزینه سیستم لجستیک سازمان از چند صد میلیون دلار سر میزند. هزینههایی که ماهانه برای جلساتشان میگذارند و سفرهای مریم رجوی، ویلایی که در آلبانی دارد، اینها هزینههای گزاف و در حد میلیاردی دلاری است و قطعاً با کمک هوادار و خانوادهها کارشان راه نمیافتد.
جولان فرقه رجوی در فضای مجازی
ابراهیم خدابنده هم از فرقه رجوی جدا شده، به گفته خودش در زمان دانشجویی عضو انجمنهای اسلامی خارج از کشور بوده که سال ۵۹ جذب سازمان میشود. او در جریان مأموریتهای خود به بیش از ۲۰ کشور دنیا سفر کرده و مأموریتهای دیپلماتیک زیادی را برای سازمان به انجام میرساند. او درباره روشهای جذب در گروهک رجوی حرفهای جالبی دارد، میگوید: شیوه جذب در سازمان از ابتدا تاکنون تغییرات زیادی داشته، روشهای مختلفی را به کار گرفتند که همگی بر مبنای فریب استوار است. من از مسئولان بخش روابط بینالملل سازمان بودم، برای انجام مأموریت باید ملاقاتهای زیادی انجام میدادم. برای ما نهادینه شده بود هویت اصلی خودمان را فاش نکنیم. برای همین قبل از هر ملاقاتی اول روی افراد مطالعه میکردیم که چه علائقی دارد و در همان قالب وارد گفتگو میشدیم تا مطابق با علاقه طرف مقابل صحبت و بتوانیم او را جذب کنیم. بسیاری افراد برای کمک به سازمان پول جمع میکردند. پولها خرج مبارزه مسلحانه سازمان میشد، اما باید به مردمی میگفتند که پولهایشان خرج بچههای یتیم داخل ایران میشود. اما واقعیت این بود که پولها خرج مریم رجوی و مهمانیهای او در پاریس میشد. بعدها به این فکر کردم که کار ما در سازمان دروغ گفتن از صبح تا شب بود و اینکه در ایران ما را به نام منافقین میشناسند پر بیراه هم نیست.
این عضو جداشده از فرقه رجوی افرادی که عملیات جذب روی آنها صورت میگیرد را اینگونه تشریح میکند: امروزه جذب در فرقه رجوی بیشتر با استفاده از فضای مجازی صورت میگیرد. این گروهک از سال ۱۳۹۵ با کنار رفتن ارباب قدیمی یعنی صدام حسین و معرفی ارباب جدید یعنی عربستان سعودی به طور کامل به آلبانی منتقل شد و مسعود رجوی هم جای خود را به مریم داد. عملکرد جدید هم اینگونه است که جایی در تیرانا مشخص شده و حدود هزار نفر پشت کامپیوترها نشستهاند که معروف به ارتش صفحه کلید هستند. هر کدام از این افراد با دهها حساب کاربری فیک در شبکههای اجتماعی مشغول فعالیتند. توئیت و ریتوئیت میکنند و پست میگذارند. اینها چون در فیس بوک و توئیتر محدود شدند، اکنون بیشتر روی اینستاگرام متمرکز هستند و در این فضا کار میکنند.
پروفایلهای اینها بیشتر تصاویر دخترهای جوان است و در فضای مجازی به دوستیابی مشغول هستند. به طور مثال برای هزار نفر دایرکت میفرستند. اگر از این هزار نفر ۱۰۰ نفر هم پاسخ اینها را بدهند، یک گام بزرگ برایشان است و در صورتی که از این ۱۰۰ نفر یک هم کار را ادامه دهد، راندمان خوبی برای آن کاربر ثبت شده. چون همان یک نفر مد نظر است که کار روانی را با او آغاز میکنند. از علایق و مشکلاتش میپرسند مثلاً جوانی بیکار است و مشکلات خانوادگی دارد یا زنی که مورد خشم شوهرش قرار گرفته، کاربران سازمان روی این موارد سوار میشوند و مسیر را به گونهای پیش میبرند که جمهوری اسلامی را علت همه مشکلات فرد معرفی کنند که اگر این نظام از سر راه برداشته شود، تمام مشکلات حل می شود و این روند تا جایی پیش میرود که فرد قربانی به یک نقطه از نفرت بیمنطق از جمهوری اسلامی ایران برسد. به طوری که دیگر حتی کفش تولید شده در ایران را هم پا نمیکند. مرحله بعد حرکات ایذایی و رودرروست و فرد بدون اینکه متوجه شود، جذب سازمان شده است.
افرادی که از این طریق جذب سازمان میشوند بیشتر برای انتشار شایعات و اخبار استفاده میشوند. چون یکی از حربههای کنونی سازمان تولید شایعه در ایران است. این شایعات با پشتیبانی سعودی و اسرائیل انجام میشود و امنیت روانی جامعه ایران را هدف قرار میدهد. به تعبیری اکنون دیگر تروریستهای سازمان نارنجک و مسلسل در دستشان نیست تا در خیابان به سمت مردم شلیک کنند یا در سطل آشغال بمب بگذارند. بلکه عملیات ترور را با فضای اجتماعی و اینترنت انجام میدهند. امنیت روانی را هدف قرار داده و روح و روان مردم را به هم میریزند این همان کارکردی را دارد که قبلاً انفجار یک بمب در سطل زباله داشت. بیشتر این افراد وقتی از آنها سؤال میشود که چرا جذب سازمان شدید. میگویند، اصلا نفهمیدم چگونه به اینجا رسیدم.
پشههایی که آرامش را مختل میکنند
معمولاً سازمان از این افراد میخواهد از فعالیتهایشان عکس بگیرند و برایش بفرستند. تا به اربابانشان بدهند و به ازای آن پول بگیرند. البته این حرکات ایذایی سازمان مشکل امنیتی برای جمهوری اسلامی نیست، اما در جای خودش میتواند آزار و اذیت کند. مانند پشهای که آسیبی نمیزند اما نمیگذارد آدم به کارش برسد. معمولاً در شیوههای جذب اسمی از تشکیلات خودشان نمیآورند. مثلا در قالب سلطنت طلبها وارد میشوند؛ چون می دانند مردم ایران از سازمان متنفرند و شاید سلطنت طلبها درجه مقبولیت بیشتری نسبت به آنها داشته باشند. روش دیگر این است که از طریق باشگاههای ورزشی، انجمن زنان حتی به عنوان آرایشگاه وارد میشوند تا فالور جمع کنند. در میان آنان افرادی را پیدا میکنند که مستعد کار روانی باشند لذا ارتش صفحه کلید کارشان از صبح تا شب همین است.
وی گفتههای خود را با مثالی تکمیل و بیان میکند: دختر دانشجویی که دنبال کار است در فضای مجازی اطلاعیهای مبنی بر جذب خبرنگار میبیند. با شمارهای که در اطلاعیه هست تماس میگیرد که به او میگویند آگهی متعلق به یک بنگاه خبری است و از او میخواهند برایشان از محیط دانشگاه خبر تهیه و به ازای آن پول دریافت کند. این دانشجو چون نیازمند کار و درآمد است میپذیرد. دختر دانشجو در اعترافات خود گفته که ابتدا کارهایی که از من میخواستند برایم تعجبآور بود؛ چون در قبال کارهای ساده و کم اهمیت به من پول خوبی میدادند. دختر دانشجو یک سال را به همین منوال کار میکند و بعد از آن موردهای مشخصی را از او میخواهند و مثلاً میگویند برو در دانشگاه فلان مسئله را پیدا کن و برای ما بیار! اینجاست که دختر شک میکند که نکند جنبه خروج اطلاعات دانشگاه را داشته باشد و چون آن افراد را خوب نمیشناسد به مسئله حساس شده و از انجام عمل سر باز میزند. اما تهدیدش میکنند که یکسال است برای سازمان کار میکردی و مدارک خبرهایی که فرستادی و پولی که دریافت کردی در اختیار ماست. اگر همکاری را آنگونه که ما میخواهیم ادامه ندهی، اینها برای تو دردسرساز میشود و از این طریق او را مجبور میکنند یک سال دیگر با آنها همکاری کند و در هر دفعه ابراز پشیمانی، با تهدید و ارعاب مواجه میشود. این مسئله تا جایی ادامه مییابد که دختر تصمیم میگیرد عواقب هر اتفاقی را بپذیرد، اما ماجرا را به حراست دانشگاه بگوید.
اشتغال جوانان یکی دیگر از ابزار سازمان برای عملیات جذب است. جوانی جویای کار بود به او میگویند اگر یک کار خوب میخواهد به استانبول برود. او هم به امید کار مناسب به ترکیه سفر میکند. پس از ملاقات، فردی که برایش پیشنهاد کار داشت از او میخواهد به ایران بازگردد و برایشان دور کاری کند. این جوان خودش میگفت که یک سال دور کاری کرده ولی به دلیل اینکه از او اطلاعاتی خواسته بودند که راضی نشده در اختیارشان قرار دهد، متوسل به تهدید میشوند. این جوان بیان میکرد عکسهایی برایش میفرستادند که نشان میداد در استانبول با کاردار سفارت اسرائیل ملاقات کرده، البته این جوان توسط نیروهای اطلاعات ایران دستگیر شد.
یکی دیگر از راههای جذب تخلیه تلفنی است که از اطلاعات تلفن افراد متوجه میشوند مثلاً فلان مسئول مملکت با فرزندش که خارج از کشور زندگی میکند، اختلاف دارد. مدتی انرژی میگذارند و هزینه میکنند تا گزکی از آن مقام مسئول به دست بیاورند و آنها را به همکاری وادار کنند. این ترفند در سفرهای خارجی مسئولان بیشتر اتفاق میافتد و بعد دستاویز سازمان شده و در راستای اهداف آنان بهره برداری میشود.
سازمان گاه از افرادی که جذب میکند، در حرکتهای اجتماعی بهره میگیرد. اینها را میفرستد تا تجمعات را به خشونت بکشانند. اینها روشهای کار امروز سازمان است. چون دیگر توان کار ندارند، منتظر میمانند تا مسئلهای به وجود بیاید و روی آن سوار شوند و بعد این را برای اربابانشان خرج کنند که در داخل ایران چکار کردهاند تا بتوانند از آنها پول بگیرند.
خدابنده اضافه میکند: زمانی که آمریکا سازمان را تحویل صدام حسین داد، برایشان کارکرد نظامی و تروریستی تعریف کرده بود. رژیم بعث عراق در قرارگاههای سازمان به اینها آموزش نظامی میداد. حتی تاکتیکهای اطلاعاتی، امنیتی و استراتژی جنگ توسط رژیم بعث عراق به اعضای سازمان آموزش داده میشد. آمریکا نقشهها و عکسهای هوایی که حتی عراقیها هم تجهیزاتش را نداشتند و آموزشهایی چون شنود در مرز و … را به آنها میداد. وقتی صدام حسین سقوط کرد سازمان کارکرد نظامی و تروریستی خود را از دست داد، بنابراین کارکرد جدیدی برایش تعریف شد که حضور در فضای اجتماعی و جاسوسی و … بود. لذا آموزشها هم به سمت دیگری رفت. افرادی که در عراق حتی حق نداشتند به کامپیوتر نگاه کنند، آموزشهای کامپیوتر دیدند و در آن مقطع یکباره دستور ورود هزار کامپیوتر به آلبانی داده شد.
تله رجوی برای رقیبش در عملیات مرصاد
این عضو جداشده از فرقه رجوی خاطرنشان میکند: هر فردی که رجوی سرسوزنی احساس کند برایش رقیب و تهدید میشود از سر راه کنار میزند. علی زرکش نفر دوم سازمان هر چند مطیع بود در جاهایی با انقلاب ایدئولوژیک زاویه داشت. رجوی دید زرکش در سازمان وزنه است و این پتانسیل را دارد که روزی مقابل او قرار بگیرد. بنابراین او را محاکمه، خلع رده و در عراق محبوس کرد. من از نزدیک محل حبس زرکش را دیده بودم. در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) زرکش را به عملیات فرستادند و رانندهاش را مأمور کشتن او کردند. این فرد سالها بعد از سازمان جدا شد و به ایران آمد و این مسئله را افشا کرد که به سفارش رجوی زرکش را کشته است. افراد زیادی بودند در سازمان بودند که به همین دلیل شکنجه و سربه نیست، یا اعدام شدند و مرگشان به صورت خودزنی جلوه داده شد. وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، سازمان ۵۵ نفر را فهرست کرد که اینها در بمباران آمریکا و انگلیس کشته شدند. بسیاری از افرادی که بعد از سازمان جدا شدند اعتراف کردند که مرگ بسیاری از این اسامی مربوط به چندین ماه قبل بوده، اینها ناپدید شده بودند که سازمان همه را در فهرست کشته شدگان بمباران آمریکا معرفی کرد.
در یک مقطع رجوی احساس کرد زنان برایش تهدید کمتری نسبت به مردان دارند. با همین رویکرد افراد شاخص سازمان را یکی یکی کنار زد و افراد بیتجربه را به جای آنها آورد. خیلی از اعضای شورای رهبری مانند مهوش سپهری و افرادی نبودند که سابقه مبارزاتی واطلاعات علمی داشته و کار بلد باشند. حتی مریم رجوی درزمان شاه مخلوع و بعد از ان هیچ سابقهای سیاسی و مبارزاتی نداشت. لذا افراد نه براساس قابلیت که مطابق با میزان تمکینپذیری و باصطلاح ایدئولوژیک و تبعیت از رجوی رتبه میگیرند. موضوعی که مریم رجوی در بسیاری از موارد ثابت کرده، وقتی رجوی به او گفت از شوهرت جدا شو و با با من ازدواج کن پذیرفت. مریم رجوی میگفت هنر یک مجاهد این است که تمایلات مسعود را خوب بشناسد و به آن عمل کند. این تمام ایدئولوژی سازمان است.
زهرا مریخی که اکنون دبیرکل سازمان است، تمام معاونانش افراد زیر ۳۰ سالی هستند که در پاریس به دنیا آمدهاند و در سازمان چشمشان را باز کردهاند و اصلاً ایران را ندیدهاند و جز سازمان چیز دیگری نمیشناسند. اما معاونان مسئول اول سازمان شدهاند. در حالی که در سازمان افراد قدرتمندی در سازمان هستند. رجوی به اینها مسئولیت میدهد چون از خودشان چیزی ندارند. بنابراین تشکیلات براساس تبعیت از رجوی ردهبندی میشود. قابلیت و توانایی اجرایی مهم نیستند.
خدابنده درباره انقلاب ایدئولوژیک در سازمان منحط منافقین میگوید: سازمان زمانی که در سال ۴۴ تأسیس شد تشکیلاتی کاملاً مردانه بود. یعنی فقط مردها حق عضویت داشتند. حنیفنژاد خانهها تیمی داشت که مردان آنجا جمع میشدند و کار تشکیلاتی و نظامی میکردند. وقتی میخواستند خانه اجاره کنند، صاحبخانهها حساس میشدند که چند مرد مجرد در یک خانه چه میکنند وهمین باعث درگیری با صاحبخانه میشدکه گاه کار به ساواک میکشید و لو میرفتند برای همین مجبور شدند بعضی زنهای فامیل را بیاورند و ترکیب خانودگی ایجاد کنند. ورود زنها به تشکیلات تقریباً به اجبار بود. اینها برای سازمان حالت پوششی داشتند و ازدواج به این صورت که کسی برای خودش همسر انتخاب کند و ازدواج براساس عشق و احساس صورت بگیرد، وجود نداشت. سازمان تعیین میکرد که دو نفر با هم ازدواج و خانه اجاره کنند و این مبنای کرایه خانه بود و این زوج تشکیلاتی طرف حساب صاحبخانه میشدند و بقیه پنهانی آمد و شد میکردند. این روش به ازدواج تشکیلاتی معروف شد.
بعد از انقلاب چون سازمان وارد فاز کار سیاسی شد، یک سری ازدواجها انجام شد. مسعود رجوی به عنوان بالاترین مرد سازمان با اشرف ربیعی بالاترین زن سازمان ازدواج کرد. یا مهدی ابریشمچی با مریم عضدانلو و محمد ضابطی و… چون اینها ارتباطات خارج از سازمان داشتند و مدام با جامعه در ارتباط بودند و جاهای مختلف کاندیدا میشدند، ناچار به بچهدار شدن بودند. این روند تا سال ۶۰ که از کشور خارج شدند، ادامه داشت. در پاریس بچهدار شدن را ممنوع کردند و گفته شد فرزندآوری مربوط به فاز سیاسی داخل ایران بود و هدفی را دنبال می کرد که آن مسائل به پایان رسیده است. سال ۶۴ هم انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند و براساس آن مریم رجوی با وجود اینکه یک دختر داشت از مهدی ابریشمچی جدا شد و به عقد مسعود درآمد آن موقع مریم عضدانلو مسئول دفتر رجوی بود. سال ۶۸ مریم را به عنوان مسئول اول معرفی کردند و تا سال ۷۲ به تدریج و لایه لایه طلاق ایدئولوژیک و انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند که تمام زنان سازمان را باید در عقد مسعود رجوی دید به این معنا که مردان باید زنان خود را طلاق بدهند تا به عقد مسعود درآیند. بعد از آن هیچ مردی نتوانست ازدواج کند؛ چون زن مجردی وجود نداشت و هیچ زنی هم ازدواج نکرد، چون همسر داشت و این رویه همچنان ادامه دارد.
خدابنده درباره نقش سازمانهای حقوق بشری در ایفای حقوق انسانی افرادی که ناخواسته گرفتار فرقه رجوی شده و راه رهایی ندارند، اظهار میکند: عفو بینالملل رابطه بسیار نزدیکی با سازمان دارد. سازمان نجات تاکنون هزاران هزار نامه برای ارگانهای حقوق بشری فرستاده است. به تازگی هزار و ۷۱۸ خانواده طوماری را تنظیم و امضا کردند و در آن صدها دلیل و مدرک به عفو بینالملل ارائه کردند که مطابق آن سادهترین حقوق انسانی در داخل سازمان نقض میشود. اما مأموران عفو بینالملل در کمپ تیرانا توسط سرکردگان منافقین پذیرایی و تطمیع میشوند و گزارشها را مطابق نظر آنها تنظیم میکنند. متأسفانه حقوق بشر وسیلهای در خدمت کسانی است که میخواهند اهداف سیاسی خاصی را پیش ببرند. حقوق بشر وقتی به آمریکا میرسد یک تعریف دارد برای انگلیس همینطور و نسبت به جمهوری اسلامی ایران یک تعریف دیگری دارد. جاوید رحمان گزارشگر سازمان ملل متحد در رابطه با ایران است که خانوادههای زیادی انبوهی از مدارک را برای او به سازمان ملل برند، اما کوچکترین توجهی نکرد.
اخیراً گزارشی از وزارت امور خارجه آمریکا درباره بحث تروریست منتشر شد که آلبانی را یکی از کشورهای قربانی ترور معرفی کرده است. به این معنا که اعضای سازمان در آنجا سوژه ترور جمهوری اسلامی هستند. درحالی که تا کنون یک قطره خون از دماغ یکی از اینها نیامده و این دلیل غیرمنصفانه بودن چنین گزارشهایی است. افرادی که این گزارش را مطالعه کردند گمان میکنند جمهوری اسلامی ایران سلاح به دست در تیرانا جوخه ترور برای منافقین گذاشته، اما واقعیت این است که جدا شدههای سازمان در تیرانا امنیت ندارند و علناً به آنها گفته میشود اینجا کشور مافیاست و عملاً افراد را تهدید میکنند و با ۳۰۰ یورو به تروریستها میسپارند.
یکی از کارهای صلیب سرخ این است که نامه خانوادهها را برای کسانی ببرد که نمیتوان به آنها نامه رساند. صدها نامه به صلیب سرخ دادیم که در قرارگاه اشرف به افراد برساند و جواب آن را بیاورد. یکی از مسئولان این نهاد میگفت شرمندهام. ما توانستیم برای اعضای القاعده در زندان بگرام افغانستان نامه ببریم و جواب آن را در سعودی به خانوادههایشان برسانیم، ولی در اشرف نگذاشتند یک نامه هم به کسی برسانیم و بعد هم اعلام کردند صلیب سرخ در این زمینه مسئولیتی ندارد. اوایل تیرماه امسال دو عضو سازمان به اتهام قاچاق انسان و مواد مخدر و … در تیرانا دستگیر شدند. یکی از سایتها این خبر را منتشر کرد. اما سفارت آمریکا در تیرانا دخالت و اینها را آزاد کرد و خبر منتشر شده بلافاصله با فشار سفارت آمریکا از روی سایت برداشته شد. بودجه عفو بینالملل و سازمان ملل را آمریکا میدهد و بر آنها مسلط است.
این عضو رها شده از فرقه رجوی در مورد راههای تأمین مالی این فرقه بیان میکند: سوال درباره منابع مالی سازمان مرز سرخ بود و کسی حق نداشت در این زمینه چیزی بپرسد. ملک عبدالله پادشاه عربستان زمانی که ولیعهد بود از مسعود رجوی برای عمره گذاری دعوت کرد. برادر من مسعود خدابنده در این سفر رجوی را همراهی کرد. بعد از بازگشت میگفت میزان طلایی که به در عربستان به رجوی داده شد آنقدر بود که نتوانست با هواپیما حمل کند برای همین با چند کامیون اینها را به بغداد آوردند و تا مدتها در بازار اردن و منطقه به فروش رساندند. این تنها یک نمونه از حمایتهای مالی به سازمان بود. سازمان، ارگانهای خیریه پوششی فراوانی دارد که پولشویی میکنند. اسرائیل و سعودی هم از همین طریق به اینها کمک میکنند برای همین ردی از آنها نیست. البته چند مورد پرونده قضایی در این رابطه برایشان تشکیل شد.
هزینه سازمان در تیرانا بسیار گزاف است. دکل خیلی بزرگی در کوه داجی نصب شده که اینترنت سازمان را تأمین میکند و هزینه قابل توجهی دارد. حضور سناتورهای آمریکایی در جلسات منافقین که هر کدام دهها هزار دلار هزینه هتل و هواپیما دارند و پولی که به آنها میدهند هم قابل ملاحظه است. یعنی هزینهها در سازمان واقعاً سرسامآور است و صرف اینکه میگویند با کمک چند ایرانی اداره میشود، قابل قبول نیست.
مهمتر اینکه درآمدهای مالی صرف اعضای سازمان نمیشود. بسیاری از اعضا برای سادهترین مسائل درمانی فوت کردند و دچار ضایعات جدی شدند. حمایتهای مالی و پولی که به سازمان داده میشود، خرج مهمانیهای مریم رجوی میشود. توجه کنید چرا جلساتی که هر ساله در ویلپنت پاریس انجام میشود یک سخنران ایرانی غیر از خودش ندارد و همه مدعوین آمریکایی و انگلیسی هستند که برای مردم ایران تعیین تکلیف میکنند. یک ایرانی از اپوزیسیون میان سخنرانان این جلسات نمیشود.
اعترافات پلیس زن فرانسوی از مریم رجوی
لباسهایی که مریم می پوشد هیچگاه تن اعضای سازمان دیده نمیشود. وقتی مریم رجوی پارسی بود در۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۳ که پلیس فرانسه به مقرش در منطقه اور حمله کرد، فقط ۹ میلیون دلار اسکناس در گاوصندوقش بود. زن پلیسی که در آن عملیات تمام منطقه را بازرسی کرده بود می گفت چند دهنه کمد بزرگ در اتاق مریم رجوی فقط حاوی لوازم آرایش بود. در حالی که کمد بقیه زنان حتی یک کرم مرطوب کننده دست هم نداشت. اینها سوای بودجههایی است که در آمریکا برای اپوزیسیون ایران تصویب میشود.
خدابنده میگوید: سازمان به یک فرقهای تبدیل شده که سالهاست جذب واقعی ندارد. ممکن است عناصری را گوشه و کنار دنیا و ایران به سمت خودش بکشد و از آنها سوءاستفاده کند، اما جذب به معنای واقعی دیگر در سازمان وجود ندارد. همانطور که میبینید. در تبلیغاتش هم مردم ایران مخاطبش نیستند و گویی برای اسرائیل، سعودی و کاخ سفید صحبت میکنند و منظورشان بیشتر جلب نظر آنهاست. سازمان مانند قارچی است که ریشه ندارد و شکافزی است. باید یک شکافی در یک درخت باشد تا بتواند در آن رشد کند. حیات سازمان از زمانی که وارد جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی در ۳۰ خرداد ۶۰ شد تا امروز چنین حیات خفیف و خائنانهای است. اینها یک زمان در زائده جنگ ایران و عراق زندگی میکردند و زمان دیگر در زائده هستهای بعد هم در تضاد ایران با غرب. یعنی مدام خدماتش را به دشمنان ایران عرضه میکند و اینگونه حیاتش را ادامه میدهد و اکنون کارکردش به مراتب کمتر شده است.
نگاه کنید یک زمان مقر مریم رجوی در پاریس بود، الان از اتحادیه اروپا اخراج شده و حق ندارد وارد این کشورها شود و در تیرانا مستقر است و عنانش هم دست آمریکاست. آینده برایشان فراتر از این نیست. حتی خود سازمان هم دیگر باور ندارد در ایران اتفاقی به نفعش رقم بخورد. وقتی در جذب اعضا هویت خودش را پنهان میکند، یعنی میداند چقدر میان مردم ایران منفورست و آیندهای ندارد.
زمانی که میان ایران وعراق آتش بس شد اینها یک قدم استراتژیک عقب رانده شدند. وقتی صدام سرنگون شد تحولات دراماتیکی در شرایطشان به وجود آمد و امروز که ایران با عربستان گفتگو میکند دیگر از این شکاف هم نمیتواند استفاده کند و اکنون که ایران با غرب در حال مذاکره است میتواند پرونده آنها را برای همیشه ببندد.
معصومه رضاییان
انتهای پیام