مدیر عامل انجمن نجات و عضو جدا شده از فرقه رجوی گفت: سازمان قبل از اینکه فرد را جذب کند کاملاً ذهنش را تسخیر و تحت کنترل قرار میدهد، باید بدون چون و چرا هر کاری را از او خواستند انجام دهد به گونهای که اگر خورشید در آسمان بود ولی مسعود رجوی گفت شب است، بپذیرد که شب است.
«سازمان مجاهدین» نامی آشنا برای ملت ایران است. این مردم سالهاست با شنیدن این سازمان واژههایی چون ترور، خونریزی، خیانت، وطنفروشی، دروغ و … را به یاد میآورند.
خیانت اعضای سازمان طی هشت سال دفاع مقدس در حق مردم ایران، مثالزدنی است. سازمان با گذشت بیش چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان در خدمت سیاستهای ضد ایرانی نظام سلطه قرار دارد و با بهرهگیری از حمایتهای مالی همه جانبه آنها از هیچ تلاشی برای ایجاد اختلال در مسیر پیشرفت جمهوری ایران دریغ نمیکنند. در گفتگویی که با اعضای جدا شده از سازمان ترتیب دادهایم به برخی سؤالات در زمینه فعالیتهای سیاسی و نظامی این سازمان پاسخ خواهیم داد.
ابراهیم خدابنده یکی از جداشدگان فرقه رجوی است. او سال ۱۳۳۲ در تهران متولد و دیپلم ریاضی خود را سال ۵۰ از دبیرستان البرز اخذ میکند و برای ادامه تحصیل عازم انگلستان میشود. مدرک فوق لیسانس برق را قبل انقلاب از یکی از دانشگاههای انگلیس میگیرد. بهگفته خودش؛ قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در خلال آن، عضو انجمنهای اسلامی خارج از کشور بوده که سال ۵۹ جذب سازمان میشود تا سال ۱۳۸۲ یعنی ۲۳ سال تمام وقت و عمدتاً در حوزه بینالملل به این سازمان خدمت میکند. او در جریان مأموریتهای خود به بیش از ۲۰ کشور دنیا سفر کرده و مأموریتهای دیپلماتیک زیادی را برای سازمان به انجام میرساند.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتگوی خبرنگار ایسکانیوز با ابراهیم خدابنده، مدیر عامل انجمن نجات و عضو سابق فرقه رجوی است.
– چه شد که جذب فرقه رجوی شدید و عمدتاً روشهای جذب در این فرقه چگونه است؟
زمانی که در انجمناسلامی دانشجویان خارج کشور بودم یکی از اعضای سازمان به نام احمد شادبختی که بعداً در درگیریها کشته شد، به لندن آمد و در انجمن اسلامی برای دانشجویان سخنرانی کرد. شادبختی فردی با کلام فصیح بود که نهجالبلاغه را از حفظ میخواند و این شاخصه سبب شد اکثر جوانان شیفته او شوند. او درباره اهمیت برقراری استقلال در ایران صحبت میکرد، مسئلهای که آن زمان دغدغه تمام جوانان هم سن و سال من بود. چون در رژیم شاهنشاهی همه شئونات از جمله اقتصاد، سیاست، فرهنگ و حتی ارتش ایران وابسته به آمریکا بود و به دست آوردن استقلال امری بعید به نظر میرسید و همین امر نظر دانشجویان را جلب کرد.
شادبختی معتقد بود جمهوری اسلامی نفی استثمار نمیکند، پس به استقلال منتهی نمیشود و این سازمان است که تا آخر ضد آمریکایی باقی میماند و این مسئله مبنای جذب بسیاری از دانشجویان شد. سازمان بعدها نسبت به آن مواضع ۱۸۰ درجه دگردیسی کرد، ولی همچنان همان افراد عضو سازمان هستند و فعالیت میکنند؛ چون با شیوههای فرقهگرایی و مغزشویی افراد را تابع اوامر رئیس سازمان میکردند.
– چه شد که از فرقه جدا شدید؟
جدا شدنم از سازمان خواست خدا و تابع شرایطی بود که کنترلی روی آن نداشتم. یک مأموریت در سوریه برایم تعریف شد که باید مبلغ دو میلیون دلار از عراق به فرانسه میبردم. در این مأموریت یکی از دوستان به نام جمیل بسام همراهم بود. با نام تاجرهای ایرانی در سوریه بودیم که هر دو دستگیر شدیم و به زندان افتادیم. بعد از مدتی هویتمان مشخص شد و ما را تحویل ایران دادند.
در زندان اوین ابتدا بنای ناسازگاری داشتم؛ چون خودم را متعهد به سازمان میدانستم و فکر میکردم پوست و استخوانم با نام رجوی عجین است. در یکی از جلسات بازجو به من گفت روال این است که من سؤال کنم و شما پاسخ دهید، اما اینجا مایلم شما سؤال کنید و من جواب دهم. از بازجو درباره اعدام زنان باردار در اوین پرسیدم که گفت؛ اگر ثابت کنم فردی که حکم اعدام داشته، به خاطر بارداری اعدام نشده است، دست از سازمان خواهی کشید؟
چهار سال و چهار ماه در اوین بودم و بعد از آن آزاد شدم. اتفاقی که افتاد این بود که من در این مدت توانستم مستقل فکر کنم؛ چون فشار تشکیلات و عملیات جاری روانی را نداشتم. در آن زمان برادرم کتابی با نام «فرقهها در میان ما» را برایم فرستاده بود. من ذهنم را طوری در زندان بسته بودم که تلویزیون، روزنامه و حتی کتابهای داخل ایران را نمیخواندم چون آنها را متعلق به حکومت میدانستم. کتابی که برادرم آورد درباره فرقهها در آمریکا و به زبان انگلیسی بود و ربطی به ایران نداشت. برای همین آن را مطالعه کردم و متوجه شدم تکنیکهای فرقهگرایی روی اعضای سازمان هم اجرا میشود و با روشهای مغزشویی ذهن ما را کنترل میکردند. مطالب کتاب به شیوهای بیان شده بود و به قدری به اوضاع ما در سازمان شباهت داشت که شک کردم کتاب توسط مأموران دستگاری شده و به دست من رسیده باشد. به هر حال شروع به ترجمه کتاب کردم و اتفاقاً بعدها هم دانشگاه اصفهان آن را چاپ کرد.
– روشهای جذب در منافقین یا به گفته شما فرقه رجوی چگونه است؟
شیوه جذب در سازمان از ابتدا تاکنون تغییرات زیادی داشته، روشهای مختلفی را به کار گرفتند که همگی بر مبنای فریب استوار است. من از مسئولان بخش روابط بینالملل سازمان بودم، برای انجام مأموریت باید ملاقاتهای زیادی انجام میدادم. برای ما نهادینه شده بود هویت اصلی خودمان را فاش نکنیم. برای همین قبل از هر ملاقاتی اول روی افراد مطالعه میکردیم که چه علائقی دارد و در همان قالب وارد گفتگو میشدیم تا مطابق با علاقه طرف مقابل صحبت و بتوانیم او را جذب کنیم. مثلاً اگر کسی که برای جذبش تلاش میکردیم با عراق مشکل داشت، میگفتیم مقر ما در پاریس است تا حساس نشود و اگر طرفدار اسرائیل بود خودمان را ضد حماس نشان میدادیم و به همین منوال دائماً رنگ عوض میکردیم.
بسیاری افراد برای کمک به سازمان پول جمع میکردند. پولها خرج مبارزه مسلحانه سازمان میشد، اما باید به مردمی میگفتند که پولهایشان خرج بچههای یتیم داخل ایران میشود. اما واقعیت این بود که پولها خرج مریم رجوی و مهمانیهای او در پاریس میشد. بعدها به این فکر کردم که کار ما در سازمان دروغ گفتن از صبح تا شب بود و اینکه در ایران ما را به نام منافقین میشناسند پر بیراه هم نیست.
دو ماه در سوریه زندان بودم. مدام نماز میخواندم و به حضرت زینب (س) متوسل میشدم که نکند من را تحویل ایران بدهند. آنقدر نگران این مسئله بودم که اگر بین ابوغریب و اوین مخیرم میکردند، ابوغریب را انتخاب میکردم؛ یعنی آنقدر ایران هراسی را تقویت کرده بودیم که خودمان هم از کشورمان میترسیدیم.
– آیا افرادی که عملیات جذب روی آنها صورت میگیرد، از قبل شناسایی میشوند؟
سازمان هیچگاه به فکر جذب تودهای نبوده و افراد را موردی انتخاب میکند. اینگونه که مورد به مورد روی افراد مطالعه و آنها را جذب میکنند. امروزه جذب بیشتر با استفاده از فضای مجازی صورت میگیرد. سازمان از سال ۱۳۹۵ با کنار رفتن ارباب قدیمی یعنی صدام حسین و معرفی ارباب جدید یعنی عربستان سعودی به طور کامل به آلبانی منتقل شد و مسعود رجوی هم جای خود را به مریم داد. عملکرد جدید هم اینگونه است که جایی در تیرانا مشخص شده و حدود هزار نفر پشت کامپیوترها نشستهاند که معروف به ارتش صفحه کلید هستند. هر کدام از این افراد با دهها حساب کاربری فیک در شبکههای اجتماعی مشغول فعالیتند. توئیت و ریتوئیت میکنند و پست میگذارند. اینها چون در فیس بوک و توئیتر محدود شدند، اکنون بیشتر روی اینستاگرام متمرکز هستند و در این فضا کار میکنند.
پروفایلهای اینها بیشتر تصاویر دخترهای جوان است و در فضای مجازی به دوستیابی مشغول هستند. به طور مثال برای هزار نفر دایرکت میفرستند. اگر از این هزار نفر ۱۰۰ نفر هم پاسخ اینها را بدهند، یک گام بزرگ برایشان است و در صورتی که از این ۱۰۰ نفر یک هم کار را ادامه دهد، راندمان خوبی برای آن کاربر ثبت شده. چون همان یک نفر مد نظر است که کار روانی را با او آغاز میکنند. از علایق و مشکلاتش میپرسند مثلاً جوانی بیکار است و مشکلات خانوادگی دارد یا زنی که مورد خشم شوهرش قرار گرفته، کاربران سازمان روی این موارد سوار میشوند و مسیر را به گونهای پیش میبرند که جمهوری اسلامی را علت همه مشکلات فرد معرفی کنند که اگر این نظام از سر راه برداشته شود، تمام مشکلات حل می شود و این روند تا جایی پیش میرود که فرد قربانی به یک نقطه از نفرت بیمنطق از جمهوری اسلامی ایران برسد. به طوری که دیگر حتی کفش تولید شده در ایران را هم پا نمیکند. مرحله بعد حرکات ایذایی و رودرروست و فرد بدون اینکه متوجه شود، جذب سازمان شده است.
افرادی که از این طریق جذب سازمان میشوند بیشتر برای انتشار شایعات و اخبار استفاده میشوند. چون یکی از حربههای کنونی سازمان تولید شایعه در ایران است. این شایعات با پشتیبانی سعودی و اسرائیل انجام میشود و امنیت روانی جامعه ایران را هدف قرار میدهد. به تعبیری اکنون دیگر تروریستهای سازمان نارنجک و مسلسل در دستشان نیست تا در خیابان به سمت مردم شلیک کنند یا در سطل آشغال بمب بگذارند. بلکه عملیات ترور را با فضای اجتماعی و اینترنت انجام میدهند. امنیت روانی را هدف قرار داده و روح و روان مردم را به هم میریزند این همان کارکردی را دارد که انفجار یک بمب در سطل زباله داشت. بیشتر این افراد وقتی از آنها سؤال میشود که چرا جذب سازمان شدید. میگویند، اصلا نفهمیدم چگونه به اینجا رسیدم.
معمولاً سازمان از این افراد میخواهد از فعالیتهایشان عکس بگیرند و برایش بفرستند. تا به اربابانشان بدهند و به ازای آن پول بگیرند. البته این حرکات ایضایی سازمان مشکل امنیتی برای جمهوری اسلامی نیست، اما در جای خودش میتواند آزار و اذیت کند. مانند پشهای که آسیبی نمیزند اما نمیگذارد آدم به کارش برسد. معمولاً در شیوههای جذب اسمی از تشکیلات خودشان نمیآورند. مثلا در قالب سلطنت طلبها وارد میشوند؛ چون می دانند مردم ایران از سازمان متنفرند و شاید سلطنت طلبها درجه مقبولیت بیشتری نسبت به آنها داشته باشند. روش دیگر این است که از طریق باشگاههای ورزشی، انجمن زنان حتی به عنوان آرایشگاه وارد میشوند تا فالور جمع کنند. در میان آنان افرادی را پیدا میکنند که مستعد کار روانی باشند لذا ارتش صفحه کلید کارشان از صبح تا شب همین است.
– شاهد مثالی برای اینگونه عملیاتهای جذب فرقه در فضای مجازی دارید؟
بله؛ دختر دانشجویی که دنبال کار است در فضای مجازی اطلاعیهای مبنی بر جذب خبرنگار میبیند. با شمارهای که در اطلاعیه هست تماس میگیرد که به او میگویند آگهی متعلق به یک بنگاه خبری است و از او میخواهند برایشان از محیط دانشگاه خبر تهیه و به ازای آن پول دریافت کند. این دانشجو چون نیازمند کار و درآمد است میپذیرد. دختر دانشجو در اعترافات خود گفته که ابتدا کارهایی که از من میخواستند برایم تعجبآور بود؛ چون در قبال کارهای ساده و کم اهمیت به من پول خوبی میدادند. دختر دانشجو یک سال را به همین منوال کار میکند و بعد از آن موردهای مشخصی را از او میخواهند و مثلاً میگویند برو در دانشگاه فلان مسئله را پیدا کن و برای ما بیار! اینجاست که دختر شک میکند که نکند جنبه خروج اطلاعات دانشگاه را داشته باشد و چون آن افراد را خوب نمیشناسد به مسئله حساس شده و از انجام عمل سر باز میزند. اما تهدیدش میکنند که یکسال است برای سازمان کار میکردی و مدارک خبرهایی که فرستادی و پولی که دریافت کردی در اختیار ماست. اگر همکاری را آنگونه که ما میخواهیم ادامه ندهی، اینها برای تو دردسرساز میشود و از این طریق او را مجبور میکنند یک سال دیگر با آنها همکاری کند و در هر دفعه ابراز پشیمانی، با تهدید و ارعاب مواجه میشود. این مسئله تا جایی ادامه مییابد که دختر تصمیم میگیرد عواقب هر اتفاقی را بپذیرد، اما ماجرا را به حراست دانشگاه بگوید.
اشتغال جوانان یکی دیگر از ابزار سازمان برای عملیات جذب است. جوانی جویای کار بود به او میگویند اگر یک کار خوب میخواهد به استانبول برود. او هم به امید کار مناسب به ترکیه سفر میکند. پس از ملاقات، فردی که برایش پیشنهاد کار داشت از او میخواهد به ایران بازگردد و برایشان دور کاری کند. این جوان خودش میگفت که یک سال دور کاری کرده ولی به دلیل اینکه از او اطلاعاتی خواسته بودند که راضی نشده در اختیارشان قرار دهد، متوسل به تهدید میشوند. این جوان بیان میکرد عکسهایی برایش میفرستادند که نشان میداد در استانبول با کاردار سفارت اسرائیل ملاقات کرده، البته این جوان توسط نیروهای اطلاعات ایران دستگیر شد.
یکی دیگر از راههای جذب تخلیه تلفنی است که از اطلاعات تلفن افراد متوجه میشوند مثلاً فلان مسئول مملکت با فرزندش که خارج از کشور زندگی میکند، اختلاف دارد. مدتی انرژی میگذارند و هزینه میکنند تا گزکی از آن مقام مسئول به دست بیاورند و آنها را به همکاری وادار کنند. این ترفند در سفرهای خارجی مسئولان بیشتر اتفاق میافتد و بعد دستاویز سازمان شده و در راستای اهداف آنان بهره برداری میشود.
سازمان گاه از افرادی که جذب میکند، در حرکتهای اجتماعی بهره میگیرد. اینها را میفرستد تا تجمعات را به خشونت بکشانند. اینها روشهای کار امروز سازمان است. چون دیگر توان کار ندارند، منتظر میمانند تا مسئلهای به وجود بیاید و روی آن سوار شوند و بعد این را برای اربابانشان خرج کنند که در داخل ایران چکار کردهاند تا بتوانند از آنها پول بگیرند.
– افراد چگونه در ردههای فرقه قرار میگیرند، توانمندی و تخصص چقدر در این ردهبندی مؤثر است؟
سازمان باید به عنوان یک فرقه مخرب کنترل ذهن و تعریفی که دانشمندان از حوزه فرقهگرایی ارائه میدهند شناخته شده و کارکردهایش در این حوزه دیده شود. فرقهها ساختاری خلاف احزاب و سازمانها دارند. سه مؤلفه اصلی در یک تشکیلات «رهبری»، «تشکیلات» و «ایدئولوژی» است. در حالی که این سه مؤلفه در فرقهها متفاوت است. رهبر در یک فرقه کسی است که جای خداوند مینشیند. یعنی مالک جان، مال، ناموس، فکر و اعتقادات شماست.
ایدئولوژی هم به عنوان مجموعه «بایدها و نبایدها» در فرقه وجود ندارد و متدلوژی روانی جای آن قرار میگیرد. در سازمان هیچگاه با شما درباره خوب و بد بحث نمیکنند؛ چون رهبر آن را تعیین میکند. در فرقه متدهای روانی تحت عنوان ایدئولوژی وجود دارد و شما مدام به لحاظ روانی صیقل میشوید تا در این چهارچوب قرار بگیرید.
تشکیلات هم در فرقهها، هرمی است. رهبر در رأس و بقه قاعده هستند. رابطه هر فرد با مسئول بلافصلش مثل رابطه با رهبر است؛ یعنی جای خدا مینشیند. به واقع در مورد سازمان تعبیر درستش این است که بگوییم فرقه رجوی. در این فرقه عشق ممنوع است و شما حق دارید فقط عاشق رهبر باشید، عشق به همسر، فرزند و والدین در این فرقه جایی ندارد.
عضویت شما در این فرقه مادامالعمر و خروج از آن ممنوع است. بدترین خیانت این است که از فرقه جدا شوید. در فرقه امر خصوصی و شخصی ممنوع است؛ حتی باید گزارش خواب دیشب و اینکه در ذهنت چه چیز میگذرد را هم به رهبر خودت بدهی. در فرقه شما حساب بانکی ندارید برای کاری که میکنید حقوق نمیگیرید و ارتباط خارجی حتی با خانواده و دوستان ممنوع است و این ممنوعیتهایی است که در همه فرقهها از جمله سازمان هست. متأسفانه همه اینها هم تحت عنوان اسلام صورت میگیرد. شما وارد داعش هم که میشوید چنین مسائلی را با عنوان اسلام مشاهده میکنید. یعنی اعضای سازمان، رجوی را به عنوان کسی که حرف اسلام را میزند میپذیرند.
وقتی من به ایران آمدم مرحوم پدرم میگفت من همه چیز را در مورد سازمان میپذیرم، اما شما هر لیبرالی را پیدا کنید همکاری با دشمن آن هم در حال جنگ را خیانت میداند و کشورهایی هم که مجازات اعدام ندارند در این یک مورد استثنا قائل شدهاند. حتی موردی بوده که ۲۰ سال بعد از جنگ جهانی دوم فردی را با ادله همکاری با دشمن اعدام کردند. شما با چه منطقی با دشمن متجاوز به خاک سرزمینتان همکاری فعال داشتید؟! این در حالی است که من فکر می کردم عملکردم عین وطن دوستی و خدمت به اسلام است.
سازمان قبل از اینکه فرد را جذب کند کاملاً ذهنش را تسخیر و تحت کنترل قرار میدهد. باید بدون چون و چرا هر کاری را از او خواستند انجام دهد به گونهای که اگر خورشید در آسمان بود ولی مسعود رجوی گفت شب است، بپذیرد که شب است. توانایی و تخصص افراد فرع ماجراست و ردهبندی در سازمان براساس میزان تبعیت از مافوق صورت میگیرد نه براساس توانمندی.
زمانی که آمریکا سازمان را تحویل صدام حسین داد، برایشان کارکرد نظامی و تروریستی تعریف کرده بود. رژیم بعث عراق در قرارگاههای سازمان به اینها آموزش نظامی میداد. حتی تاکتیکهای اطلاعاتی، امنیتی و استراتژی جنگ توسط رژیم بعث عراق به اعضای سازمان آموزش داده میشد. آمریکا نقشهها و عکسهای هوایی که حتی عراقیها هم تجهیزاتش را نداشتند و آموزشهایی چون شنود در مرز و … را به آنها میداد. وقتی صدام حسین سقوط کرد سازمان کارکرد نظامی و تروریستی خود را سازمان از دست داد، بنابراین کارکرد جدیدی برایش تعریف شد که حضور در فضای اجتماعی و جاسوسی و … بود. لذا آموزشها هم به سمت دیگری رفت. افرادی که در عراق حتی حق نداشتند به کامپیوتر نگاه کنند، آموزشهای کامپیوتر دیدند و در آن مقطع یکباره دستور ورود هزار کامپیوتر به آلبانی داده شد.
افرادی مانند من هم در روابط بینالملل فعال بودیم و در زمینه پروتکلها آموزش میدیدیم. بخشهایی هم کاملاً سری، اطلاعاتی و امنیتی بود که افراد در ارتباط مستقیم با سرویسهای عربستان و اسرائیل بودند. البته در عراق بخشی از این آموزشها توسط استخبارات داده میشد. لذا بسته به اینکه اربابان چه کارکردی را برای سازمان تعریف کنند، ابزار و آموزشی در اختیارشان قرار میگیرد.
– پس ارتقای مرتبه و رسته کاری در فرقه رجوی چگونه است؟
هر فردی که رجوی سرسوزنی احساس کند برایش رقیب و تهدید میشود از سر راه کنار میزند. علی زرکش نفر دوم سازمان هر چند مطیع بود در جاهایی با انقلاب ایدئولوژیک زاویه داشت. رجوی دید زرکش در سازمان وزنه است و این پتانسیل را دارد که روزی مقابل او قرار بگیرد. بنابراین او را محاکمه، خلع رده و در عراق محبوس کرد. من از نزدیک محل حبس زرکش را دیده بودم. در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) زرکش را به عملیات فرستادند و رانندهاش را مأمور کشتن او کردند. این فرد سالها بعد از سازمان جدا شد و به ایران آمد و این مسئله را افشا کرد که به سفارش رجوی زرکش را کشته است. افراد زیادی بودند در سازمان بودند که به همین دلیل شکنجه و سربه نیست، یا اعدام شدند و مرگشان به صورت خودزنی جلوه داده شد.
وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، سازمان ۵۵ نفر را فهرست کرد که اینها در بمباران آمریکا و انگلیس کشته شدند. بسیاری از افرادی که بعد آمدند اعتراف کردند که مرگ بسیاری از این اسامی مربوط به چندین ماه قبل بوده، اینها ناپدید شده بودند که سازمان همه را در فهرست کشته شدگان بمباران آمریکا معرفی کرد.
در یک مقطع رجوی احساس کرد زنان برایش تهدید کمتری نسبت به مردان دارند. با همین رویکرد افراد شاخص سازمان را یکی یکی کنار زند و افراد بیتجربه را به جای آنها آورد. خیلی از اعضای شورای رهبری مانند مهوش سپهری و افرادی نبودند که سابقه مبارزاتی واطلاعات علمی داشته و کار بلد باشند. حتی مریم رجوی درزمان شاه مخلوع و بعد از ان هیچ سابقهای سیاسی و مبارزاتی نداشت. لذا افراد نه براساس قابلیت که مطابق با میزان تمکینپذیری و باصطلاح ایدئولوژیک و تبعیت از رجوی رتبه میگیرند. موضوعی که مریم رجوی در بسیاری از موارد ثابت کرده، وقتی رجوی به او گفت از شوهرت جدا شو و با با من ازدواج کن پذیرفت. مریم رجوی میگفت هنر یک مجاهد این است که تمایلات مسعود را خوب بشناسد و خوب آن کند. این تمام ایدئولوژی سازمان است.
زهرا مریخی که اکنون دبیرکل سازمان شده، تمام معاونانش افراد زیر ۳۰ سال هستند که در پاریس به دنیا آمدهاند. اینها در سازمان چشمشان را باز کردند، اصلاً ایران را ندیدهاند و جز سازمان چیز دیگری نمیشناسند. اما معاونان مسئول اول سازمان شدهاند. در حالی که افراد قدرتمندی در سازمان هستند. رجوی به اینها مسئولیت میدهد چون از خودشان چیزی ندارند. بنابراین تشکیلات براساس تبعیت از رجوی ردهبندی میشود. قابلیت و توانایی اجرایی مهم نیستند.
– در فرقه رجوی مقوله ازدواج و خانواده چگونه جایگاهی دارد؟ کمی درباره ازدواجهای تشکیلاتی بگویید؟
سازمان زمانی که در سال ۴۴ تأسیس شد تشکیلاتی کاملاً مردانه بود. یعنی فقط مردها حق عضویت داشتند. حنیفنژاد خانهها تیمی داشت که مردان آنجا جمع میشدند و کار تشکیلاتی و نظامی میکردند. وقتی میخواستند خانه اجاره کنند، صاحبخانهها حساس میشدند که چند مرد مجرد در یک خانه چه میکنند وهمین باعث درگیری با صاحبخانه میشدکه گاه کار به ساواک میکشید و لو میرفتند برای همین مجبور شدند بعضی زنهای فامیل را بیاورند و ترکیب خانودگی ایجاد کنند. ورود زنها به تشکیلات تقریباً به اجبار بود. اینها برای سازمان حالت پوششی داشتند و ازدواج به این صورت که کسی برای خودش همسر انتخاب کند و ازدواج براساس عشق و احساس صورت بگیرد، وجود نداشت. سازمان تعیین میکرد که دو نفر با هم ازدواج و خانه اجاره کنند و این مبنای کرایه خانه بود و این زوج تشکیلاتی طرف حساب صاحبخانه میشدند و بقیه پنهانی آمد و شد. این روش به ازدواج تشکیلاتی معروف شد.
بعد از انقلاب چون سازمان وارد فاز کار سیاسی شد، یک سری ازدواجها انجام شد. مسعود رجوی به عنوان بالاترین مرد سازمان با اشرف ربیعی بالاترین زن سازمان ازدواج کرد. یا مهدی ابریشمچی با مریم عضدانلو و محمد ضابطی و… چون اینها ارتباطات خارج از سازمان داشتند و مدام با جامعه در ارتباط بودند و جاهای مختلف کاندیدا میشدند، ناچار به بچهدار شدن بودند. این روند تا سال ۶۰ که از کشور خارج شدند، ادامه داشت. در پاریس بچهدار شدن ممنوع کردند و گفته شد فرزندآوری مربوط به فاز سیاسی داخل ایران بود و هدفی را دنبال می کرد که آن مسائل به پایان رسیده است.
سال ۶۴ هم انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند و براساس آن مریم رجوی با وجود اینکه یک دختر داشتند از مهدی ابریشمچی جدا شد و به عقد مسعود درآمد آن موقع مریم عضدانلو مسئول دفتر رجوی بود.
سال ۶۸ مریم را به عنوان مسئول اول معرفی کردندد و تا سال ۷۲ به تدریج و لایه لایه طلاق ایدئولوژیک و انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند که تمام زنان سازمان را باید در عقد مسعود رجوی دید به این معنا که مردان باید زنان خود را طلاق بدهند تا به عقد مسعود درآیند. بعد از آن هیچ مردی نتوانست ازدواج کند؛ چون زن مجردی وجود نداشت و هیچ زنی هم ازدواج نکرد، چون همسر داشت و این رویه همچنان ادامه دارد.
– شما وقتی به عضویت فرقه درآمدید مجرد بودید؟
وقتی سال ۵۹ به سازمان آمدم همسر انگلیسی داشتم و دخترم حدود یک سال و نیمش بود. به من گفتند اینها مانع مبارزه تو هستند. اگر بخواهی تمام عیار در خدمت مبارزه باشی باید زن و بچه را رها کنی. شرایط من بهگونهای شد که خانوادهام نمیدانستند چه بلایی سر من آمده که رهایشان کردم. همسرم با خواهرم در ایران تماس میگرفت تا خبری از من بگیرد، اما آنها هم از من خبری نداشتند. اینگونه همسرم رفت و طلاق غیابی گرفت. تصورم این بود که به خاطر خانواده، انقلاب و خلق فداکاری میکنم.
بعدها زنانی مانند بتول سلطانی از سازمان خارج شدند و افشاگری کردند که رجوی در پادگان اشرف حرمسرا درست کرده و مریم بدون اینکه مردان سازمان چیزی بدانند زنها را به عقد مسعود در میآورند.
– اگر قرار باشد افرادی از فرقه محاکمه شوند چه کسی را مستحق میدانید؟
تمام کسانی که طی این سالها جذب سازمان شدند، قربانی هستند و کسی که باید پاسخگو باشد، شخص مسعود رجوی است. رجوی استعدادهای زیادی را از بین برد، هم کسانی که در ایران به دلیل عضویت در سازمان کشته و اعدام شدند و آنهایی که در ایران ترور شدند. مسئول مستقیم کشته شدندشان رجوی است.
پژوهشگران اعضای فرقه را مقدمترین قربانیان آن معرفی میکنند. اعضای سازمان بیشترین آسیب را از این نفاق دیدند و آنانی که توانستند از سازمان جدا شوند همه از رجوی شکایت دارند. این اعتقاد من است، اما جمهوری اسلامی ایران حدود ۵۰ نفر که مستقیماً در ترورها نقش داشتند و عامر و طراح بودند را قابل محاکمه میداند. بقیه به شرط اینکه از سازمان منفک شوند و شاکی خصوصی هم نداشته باشند، مورد عفو قرار میگیرند. این مصوبه شورای عالی امنیت ملی است و اطلاع دارم که حدود ۷۰۰ نفر بر اساس این حکم در ایران زندگی میکنند و از این عفو استفاده کردهاند.
خبرنگار: معصومه رضاییان
انتهای پیام / فراق