مردم آلبانی وقتی می شنوند که اهالی اسارتگاه مانز، مردم عادی و نرمالی نیستند و سوابق تروریستی و خشنی در عراق و ایران داشته اند، همه به نوعی از این مهمانان ناخوانده ابراز ناخشنودی می کنند.
به گزارش فراق، فرید، عضو انجمن نجات مرکز آذربایجان شرقی در یادداشتی نوشت: در نبود مسعود رجوی، فرقه رجوی بدترین روزهای حیات ننگین خود را در حالی تجربه می کند که صفی از منتقدان اصلی این سازمان که روزگاری در اسارت این فرقه بودند و از نزدیک شاهد جنایات رجوی ها بودند، در مقابل این فرقه صف کشیدند و مطالبات حقوق بشری خود را در دادگاه بین المللی لاهه، مطرح کردند و متعهد هستند تا محکوم کردن کامل جنایات این فرقه ی ضدبشری از پا ننشینند.
اگر به راه حل های پیش روی سرکوبگران راس فرقه نظری بیافکنیم، به جز شکست و بن بست راه دیگری در چشم انداز دیده نمی شود، دار و ندار و همه چیز رجوی در غباری شدید و سیاه فرو رفته است.
مسعود رجوی روزگاری که باد کاشت، می باید فکر این طوفان ها راهم می کرد، آن روزهائی که در اشرف عربده می کشید که هیچ کس حق انتقاد ندارد و با مشت آهنین همه را زیر ضرب می گرفت، باید می دانست آن ضرب و زوری که فکر می کند دارد، از صدقه سری صدام حسین است و رجوی هیچ چیز نیست، واقعیتی که او هرگز باور نکرد.
امروز اگر بدنه اصلی سازمان و تشکیلات از او جدا شدند و در مقابلش ایستادند، محصول خط و خطوط غلط مسعود رجوی و خیانت هائی است که او طی سالیان به مردم ایران کرد. این فقط مردم ایران و جوانان ایران نبودند که از این فرقه آسیب های جدی دیدند، بلکه مردم عراق نیز زخم های فراوانی از این مهمانان ناخوانده بر روح و جسم خود دیدند، کردکشی در عراق فقط یک نمونه از جنایات این فرقه در عراق بود که در ویترین ضدبشری این سازمان به چشم دیده می شود. شهر بعقوبه در نزدیکی پادگان مخوف اشرف، شاهد جنایات متعدد این فرقه علیه شهروندان خود بوده است .
یکی از روزهائی که در سیطره ای در حد شمالی شهر بعقوبه حضور داشتم، درگیری مسلحانه ای بین یکی از تریلرهای سازمان و اشخاصی در زیر پل بعقوبه درگرفت که منجر به شلیک نفر اسکورت تریلی به نفرات زیر پل شد، خودم درصحنه حضور داشتم، یکی از نفرات زیرپل در اثر شلیک نفر اسکورت آن تریلی هدف رگبار مسلسل کلاشینکف قرار گرفت و به قتل رسید! سر و صورت خونین او را روی آسفالت گذاشتند و اهالی منطقه دورش جمع شدند، زنان هم گریه و شیون می کردند و مسعود رجوی را لعن و نفرین می کردند، فرد کشته شده حدود ۳۰-۲۵ سال بیشتر نداشت. آن روز ما که از ابتدای ماجرا در صحنه حضور داشتیم، شانس آورده و موفق به ترک صحنه شدیم، اما هنوز هم گریه های آن مادران و زنان در گوش من نجوا می کند. بارها اهالی بعقوبه به خونخواهی آن جوان به درب پادگان اشرف آمدند و آن نفر سازمان را برای دادگاهی کردن و اجرای عدالت مطالبه می کردند اما سازمان هرگز گوشش به این حرف ها بدهکار نبود و مژگان پارسائی، هر بار با برخوردهای خشن آنان را بدرقه می کرد. حتی بعد از حضور آمریکائی ها هم چندین نمونه بود که اتفاقات مشابهی رخ داده بود، اما آمریکائی ها مانع از حضور عراقی ها در پشت درب اشرف می شدند! جنایات سازمان در عراق یکی دوتا نبود که با سرپوش گذاشتن به آنها بتوان جان بدر برد. عاقبت هم به چشم دیدیم که حملات متعدد مردم و جوانان عراق به اشرف برای خونخواهی عزیزانشان، سازمان را به گوشه ی رینگ برد و در نهایت هم سازمان با فضاحتی بی مانند از عراق اخراج شد.
امروز در آلبانی هم وضعیت به گونه ای دیگر، اما با همان ماهیت سابق در حال رقم خوردن است! مردم آلبانی وقتی می شنوند که اهالی اسارتگاه مانز، مردم عادی و نرمالی نیستند و سوابق تروریستی و خشنی در عراق و ایران داشته اند، همه به نوعی از این مهمانان ناخوانده ابراز ناخشنودی می کنند! همه نگران هستند که مبادا خطرات جانی از سوی این مهمانان متوجه آنان بشود! که البته هم اگر دست باز پیدا کنند، اصلا بعید نیست که دست به جنایات خشن نزنند. گرچه هرگز آلبانی ، آن بهشت عراق برای رجوی ها نخواهد شد، اما حضور نامیمون این مهمانان، می تواند ضررهای بیشماری به وضعیت عادی مردم آلبانی بزند.
اکنون فرقه ی رجوی، در آخر خط جنایات خود، در چنبره انبوهی از مشکلات و تضادها، بی رهبر و بی سر، در گل مانده است، هر روز ضربات جدیدی از داخل و بیرون می خورد، از سایه خودش هم وحشت دارد، آن اعتماد کاذبی هم که در تشکیلات وجود داشت، کلا برچیده شده است، به همه اعضای سازمان به دید یک دشمن بالقوه نگاه می شود، دیگر باید منتظرماند تا ببینیم بعد از بازی انتخابات کودکانه ی اخیر دیگر چه بازی جدیدی به راه خواهند انداخت، تا اعضاء را بیشتر در اسارت نگه دارند و برای مریم رجوی ملعون، عمر بیشتری بخرند.
انتهای پیام / فراق