مجاهدین خلق ادعا دارند که رهبرشان مسعود رجوی، هنوز زنده است و همچون شیر دارد خواب زمستانی را سپری می کند و زمانی که از خواب بیدار شود غرشش آغاز خواهد شد.
ولی این ها مانند بسیاری از تحلیل ها و ارزش های شمرده شده مجاهدین خلق تنها ادعا و تئوری است و در عمل هیچ نشانی از زنده بودن مسعود رجوی در دست نیست.
همه دولت ها و کشورها و احزاب و گروه ها وقتی رهبرشان می میرد یا از کار برکنار می شود، رهبر دیگری جایگزین و یا انتخاب می کنند. این در مورد ما ایرانیان به دلایل تاریخی ضریب می خورد.
مسعود رجوی ابتدا تا انتهای دهه شصت شمسی که در فرانسه و عراق به سر می برد و نسبتاً جوانتر بود هر روز از خودش انقلاب ایدئولوژیک در می کرد. یعنی زن می گرفت و با پیشدستی از اعضاء طلبکار می شد که من با این پرداخت انقلاب نوین را پیش انداختم و حال نوبت شماست که با پرداخت در مقابل پرداختم، فداکاری کنید و این تئوری را به واقعیت بدل کنید. او آن زمان توجیه انقلابش را انسداد در اذهان نیروها و راهبندان مسیر انقلاب بر می شمرد که مثلاً با چنین فداکاری و پرداخت از جانب خودش، دارد خون ذخیره می کند و زمان انقلاب را جلو می اندازد.
اگر نظریه فوق در سه و چهار دهه قبل درست باشد، خب حالا که انسداد در اذهان نیروها و دست و اندازهای مسیر انقلاب صدها بار بیشتر از دهه شصت است پس چرا رهبری مجاهدین آستین بالا نمی زند و انقلاب ایدئولوژیک اول و دوم را زیر سئوال نمی برد و یا اگر آن ها درست بودند انقلاب ایدئولوژیک سوم را برپا نمی کند؟
طبیعی است که اولین و آخرین دلیلش، مفقود بودن زن در انقلاب ایدئولوژیک سوم است زیرا اگر او همچنان می توانست زن بگیرد، بی شک انقلاب ایدئولوژیک سوم که سهل است تا به حال ده ها انقلاب ایدئولوژیک راه انداخته بود.
به راستی به چه درد می خورد، وقتی رهبران دیگر در جهان از صبح تا شام صدها مسئله و موضوع و مشکل را حل و فصل می کنند و با انبوه مسایل اقتصادی و سیاسی و نظامی و اجتماعی و فرهنگی و فلسفی و غیره دست به گریبان هستند، رهبری که خود را خاص تر و بزرگتر از همه ی رهبران دنیا می پندارد مانند چارلتون هوستون در فیلم السید، روی اسب نشانده شده است تا نقش رهبر زنده را بازی کند.
به چه درد می خورد، وقتی سایر رهبران جهان در مقابل دوربین و مردم، مشغول توضیح و پاسخ دادن به مسایل و موضوعات مختلف هستند، اما این یکی که خود را از همه مسئول تر و ارجح تر می پندارد، هر هفته یا ماه به یک اطلاعیه و یا چند سطر نوشته بسنده می کند.
به چه درد می خورد، وقتی بعضی از رهبران دنیا در صف مقدم جنگ حضور دارند اما این یکی که خود را جنگی تر و شجاع تر از همه می پندارد و جنگ صدبرابر و حدااکثر تهاجم سر می دهد، تنها به فراخوان و فرامین و اطلاعیه های آتشین و تبلیغ خشونت برای کسانی که توان جنگیدن ندارند و شعر و شعار بی هزینه سر می دهد. او با خرمردرندی می خواهد با چنین فرامین جنگی به دیگران و نیروهایش این شبهه را القاء کند که من هنوز مرد جنگ و میدان هستم، ولی شما نیستید.
یک رهبر و فرمانده به ویژه در امور سیاسی و نظامی می بایست در تقدم اول از حیث فیزیکی و روانی از سلامت برخوردار باشد و در کنار آن دارای صلاحیت و تخصص و هوش و توانمندی و آشنا به مسایل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی و مدیریتی، نیز باشد ولی متاسفانه در گذشته یعنی نیم قرن پیش کسی که محروم از فضایل و تخصص و علوم و فنون فوق بوده و تنها زبان و زبان چرب و نرم داشته و می توانست زبانش را به هر سمتی بچرخاند و بلندتر از دیگران داد بزند، همین زبان چرب و نرم و روضه خوانی و داد زدن، حکایت از صلاحیت و تقوا و تخصص و توانمندی و مسئولیت پذیری و علم و آگاهی و مدیریت آن فرد، داشت و به راحتی و مثل آب خوردن می توانست رهبر و فرمانده و رییس بشود که این موضوع حداقل در مورد شخص مسعود رجوی صادق است، بد جوری هم صادق است. چون که او به جز همین زبان، زبان چرب و نرمی که به هر سمت می چرخید و در راستای امیال شخصی و خودشیفتگی اش، می چرخید، بضاعت دیگری در دست و در چنته نداشت. فریب و خیانت بزرگ همین جاست. همین نداشته ها، قربانی و قربانیان زیادی گرفت که تاسف در همین جاست. برای چنین شخصی، دهها هزار خون و دهها میلیارد دلار پول هزینه شود، به راستی که زور دارد. هزینه برای چه و به چه منظوری؟ این که در اپوزسیون است چنین تلفات هنگفت و بی ثمری داده است، در قدرت می بایست ارقام و اعداد را به صد و هزار بار ضریب کرد تا نتیجه را بهتر فهم کرد.
به راستی، این رهبری به جز دروغ و فریب و جنگ و تخریب و زندان و شکنجه و مرگ و ویرانی و بی اعتمادی و فرار و ناامیدی و افسردگی و انتخار و گرسنگی و فلاکت و شکست، چه کار مثبتی انجام داد و چه مشکل و معضلی را از نیروهای خود و دیگران حل کرد؟
جنگ نکرد و در جنگ نیز کشته نشد تا حداقل مرهمی بر دل های سوخته نهاده شود. آنان که هنوز دل در گرو چنین رهبر پوشالی و مفقودالاثری، دارند و برایش پیر می شوند و می میرند، کلاه خود را قاضی کنند و یک طرفه به قاضی نروند بلکه یک بار و تنها یک بار کارنامه جناب بهترین ها را از ابتدا تا انتها که امروز باشد، مرور کنند تا ببینند که چه چیز مثبتی در این کارنامه وجود دارد به جز خیانت و مزدوری و جنایت؟
به راستی طی نیم قرن اخیر که او ده ها هزار تن را کشت و به کشتن داد و ده ها میلیارد دلار را صرف مسایل شخصی و زنانش کرد، چه دستاورد دیگری داشت؟
فرض، رهبری مجاهدین زنده است. او که تا دیروز زنده واقعی و از همه امکانات مادی و حمایت های ریز و درشت دیگران و اربابان قدر قدرت برخوردار بود، شکست پشت شکست خورد حال که به کاریکاتور شیر بی یال و دم می ماند و محض رضایت اربابان و یک مشت دلار، موشی است که دارد ادای شیر در می آورد.
یادداشت از: مهدی خوشحال
انتهای پیام / فراق