این روزها گاه و بی گاه شاهدیم که شکنجه گران در برنامه های مختلف سیمای کذابین رجوی به صحنه آورده می شوند تا قیافه و عقبه قبلی شکنجه های خود را ماستمالی کنند. یکی از این شکنجه گران، اسداله مثنی است که تقریبا تمام اعضای سازمان، چه آنهائی که موفق شدند خود را نجات بدهند و چه اسرای کنونی در اسارتگاه مانز در آلبانی، به خوبی با خوی حیوانی این انسان نما آشنا هستند.
این سطور نه از روی توهمات ذهنی و یا خیالات، بلکه از مشاهدات عینی نگارنده در زندان های سازمان نوشته شده است.
نصفه شب های متعدد ( ساعت دو و سه نصف شب) توسط کادر زندان، با ترس و وحشت زیاد با چشمان بسته به شکنجه گاههائی برده شدم که توسط این فرد بازجوئی شده و بارها به مرگ و اعدام تهدید شدم تا قبول کنم که باید تا سرنگونی در سازمان بمانم.
در فرقه رجوی، همه یک قربانی محسوب می شوند، اما برخی خودخواسته و با الگوبرداری از خوی شیطانی مسعود رجوی، خود را به شکل او درآوردند. اسداله مثنی هم جزو کسانی است که خود را ملبس به لباس مسعود رجوی کرده و از شکنجه ها و زندان ها در جمع های کوچک و بزرگ مجاهدین علنا حمایت کرده و به سوابق خود بالیده است.
درست است که همه ی اعضاء در سازمان تحت نفوذ فکری و روانی مسعود رجوی قرار دارند و مغزشوئی می شوند، اما کسانی مثل اسداله مثنی، فروغ پاکزاد، فاضل (سیگارودی)، مهدی سادات دربندی، مجید عالمیان و … انتخاب کردند که بقیه ی اعضاء را شکنجه کنند.
کارکرد ایدئولوژی رجوی این است که می تواند انسانه ای بیگناه را در راستای اهداف قدرت طلبی خود تباه سازد. عده ای را تحت عنوان عملیات در جبهه های مرگ به کشتن دهد، عده ای را به عنوان مزدور و خائن به زندان و شکنجه گاه بفرستد. به عده ای تجاوز جنسی کند و عده ای را هم بعنوان شکنجه گر و بازجو تربیت کند و الباقی را در گورستانی به نام آلبانی گردهم آورد.
در اینجا می خواهم سوابق فردی را بررسی کنیم که از زمان پیوستنش به مجاهدین در مسیری قرار می گیرد که نهایتا در سایه ایدئولوژی رجوی به یک شکنجه گر بی رحم و شقی تبدیل می گردد.
لازم به توضیح است که سازمان در چندین مرحله و به بهانه های مختلف سعی کرد با بزک کردن چهره کریه این شکنجه گر و آوردن وی به برنامه تلویزیونی این گروه در «سیمای آزادی» ، باصطلاح از وی اعاده حیثیت کرده و سابقه شکنجه گری او را ذهن مخاطبین خود پاک کند.
جالب این است که این فرد از نظر اعضای فعلی سازمان نیز مورد تنفر شدید است و سوابق ارزنده ای از شکنجه، بازجوئی ، قتل و جنایت را در کارنامه خود دارد.
او زمانی به عنوان پیش خدمت رجوی در تهران انجام وظیفه می کرد، بعد ها در عملیات نظامی درون شهری شرکت جست .
پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ نیز به کردستان اعزام شد. در آنجا نیز مدتی نقش پشتیبانی و پس از آن در گردان های عملیاتی برای خرابکاری در داخل کشور و کشتار مردم بی گناه سازماندهی گردید.
نامبرده برای مدت کوتاهی نیز به فرانسه اعزام و بعد از آن مجددا به عراق آمده و در بخش اطلاعات و زندان ها و مدتی در نقش افسر عملیات فعالیت داشته است. چهره ی اصلی او در سال ۱۳۷۳ که حدود ۵۰۰ نفر از اعضای سازمان تحت اتهام دروغین نفوذی و با هدف ممانعت از خروج کسانی که خواهان جدائی از سازمان بودند و به زندان های مخوف سازمان برده شده بودند، از سربازجوها و شکنجه گران اصلی این زندان ها بود، شناخته تر شد.
بعد ها (۱۳۷۶) در جریان نشریه ساختگی ۳۸۰ که باز برای ممانعت از خروج برخی از منتقدان دیگر بود، با ارتقاء رده در نقش سربازجو و رئیس دادگاه، به سرکوب گسترده و حیوانی پرداخت و همچنان در اذهان صدها عضو شکنجه شده که زنده مانده اند، به عنوان کابوس مرگ و سیاهی عمل می کند.
زمانی نیز، اسداله مثنی از طرف مسعود رجوی، به عنوان فرمانده یگان رزمندگان ارتش آزادیبخش! (که قبول نداشتند مجاهد خلق شده و به الزامات آن پاسخ بدهند) در یک نشست رسمی بزرگ در سالن اجتماعات منصوب شد و سرکوب این قشر از اسیران رجوی را رسما عهده دار شد تا بطور شبانه روزی و از نزدیک آنان را شکنجه روحی و روانی و جسمی بکند! در حقیقت اسداله مثنی، لولوخورخوره رجوی بود و با داشتن اختیارات تام در این مورد، جو رعب و و حشت به راه انداخته بود.
در واقع شکنجه گران را در فرقه رجوی، اگر به صورت مجموعه و یا نظام نگاه کنیم، در می یابیم که هیچ کس شکنجه گر به دنیا نیامده است بلکه برای شکنجه کردن تربیت می شود. در واقع شکنجه گران پیشاپیش بر مبنای ملاک هایی از قبیل گسستگی از محیط فرهنگی اولیه (ایران)، بیکاری، وضعیت اقتصادی ناپایدار، بی اطمینانی نسبت به آینده و … انتخاب می شوند ( اسدا.. مثنی همه این خصوصیت ها را به وفور در خود دارد) و ملاکهای کاذبی مانند زورمندی، استحکام، شجاعت، هوش و . . . برای انتخاب، به خود این افراد مطرح می گردد.
در واقع شکنجه گرانی مثل اسداله مثنی ، دوشخصیتی اند و کسی نمی تواند گمان کند که مخاطب او، روی دیگری دارد که در محل زندان آشکار می شود.
انسان همواره در حال تغییر است و هر تجربه ای بر او اثر می گذارد. فردی که شکنجه و زندان را تجربه کرده با فردی که این تجربه را نداشته متفاوت است. یعنی کلیه آثار شکنجه هرگز برطرف نمی شود اما تغییر سیستم ارزشی و باورهای جدید، ناپایدارند و هر چه این تغییر در شرایط بسته تر اتفاق افتاده باشد با تغییر محیط سریعتر و زودتر عوض می شود.
خطاب به شکنجه گر خود، اسداله مثنی نیز می گویم: دیدی که نتوانستی تا به ابد مرا زندانی خود بکنی. مثلا شخص من که روزگاری ادعا داشتی خواهی کشت و سربه نیست خواهی کرد، امروز با امکانات قابل قبولی زندگی کرده و همسر و فرزند دارم و از زندگی لذت می برم. اما تو همچنان در اسارتی کور با مهر ننگی ابدی بر پیشانی ات، روسیاه به دیدار خدائی خواهی رفت که از ظالمان نخواهد گذشت.
امیدواریم و به این امید زنده هستیم که در وهله اول نگذاریم افراد دیگری در دام این فرقه های مخرب و انحرافی گرفتار شوند، در گام بعدی کمک کنیم که جامعه جهانی و سایرین که به واسطه آشنایان در ارتباط با چنین فرقه های شیادی قرار گرفتند با عزمی جزم تر به نجات اسیران در فرقه کمک کنند.
روایت از: فرید
انتهای پیام