• امروز : جمعه - ۷ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 26 April - 2024
روایتی از مریم سنجابی به بهانه 4 دهه جنایت و آتش افروزی یک بیمار روانی

خط خشونت

  • کد خبر : 25977
  • 19 می 2020 - 0:40

فراق: هنگامی که انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید بیش از یک سال بود که مردم ایران در خیابان ها به تظاهرات مسالمت آمیز می پرداختند و رهبری انقلاب (امام خمینی(ره) ) برای همه اثبات شده بود. در آن زمان کسی نه سازمان مجاهدینی می شناخت و نه چریک فدایی.

البته در بحبوبه پیروزی انقلاب چند صد زندانی سیاسی آزاد شدند که تعداد محدودی از آنها که به عدد ۵۰ هم نمی رسید از اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند. بنیان گذاران و اعضای اصلی آنها در زمان شاه اعدام شده بودند و تیمی متشکل از حدود هشت الی ۱۰ نفر مرکزیت سازمان را تشکیل می دادند.

بعدها با افشاگری های اعضای قدیمی، مطالعه و تجربیات بیشتر متوجه شدیم که در طی سال های ۵۰ تا ۵۷، رجوی در زندان با حقه بازی های متعدد، وا دادن و لو دادن دوستانش در زندان از اعدام نجات پیدا می کند و رقبایش را هم یکی یکی بایکوت می کرده است.

در طی سه سال اول انقلاب از تیم مرکزیت سه الی چهار تن برجسته تر بودند از جمله رجوی، موسی خیابانی، ابریشمچی، عباس داوری، مهدی برایی  که بعدها همین افراد را نیز با ترفند های مختلف کنار زد و یکه تاز میدان شد.

با تکیه بر مستندات، به خوبی می توان دریافت انقلاب اسلامی ایران حرکتی عظیم با پشتوانه نیروهای مردمی از قشر مسلمان جامعه ایران بود که بعد از گذشت چهل سال از انقلاب نیز همین قشر اصلی ترین حامیان پشتیبانان و فداکاران انقلابند.

با این حال رجوی و دار دسته اش از همان ماه های اول شروع به جمع کردن آدم، و گروکشی نمودند و به دنبال سهم خواهی از انقلاب بودند و او وقیحانه تر ادعای رهبری هم داشت. حتی اگر بنا به تقسیم سهم هم بود. سهم گروه هایی چون مجاهدین و فدایی که کسی آنها را هم نمی شناخت، سهم ناچیزی بود.

به همین روال اغلب کشمکش و دعوای او از همان فاز سیاسی برای رسیدن به قدرت و سهم خواهی شروع شد و در حالی که مستمرا ساز ناکوک زده و همه را به القاب مختلف، مرتجع و آمریکایی و غیر انقلابی متهم و ایجاد فتنه می نمود.  بعد از سال ها دریافتیم که خودش و سازمانش  از همه مرتجع تر و رویه  ای غیر انقلابی تر داشته و با مستبدترین روش ها به اداره امور سازمانی  می پرداخت و هم در پناه اجانب و خصوصا امریکا جا گرفتند.

رجوی به گونه ای سیری ناپذیر به دنبال جاه  و قدرت بود. وی درست در شرایطی که ایران درگیر جنگ با نیروهای خارجی بود و صدام حسین مرزهای غربی ایران را در نوردیده و بسیاری از شهرهای ایران را به تصرف در آورده بود  جنگ مسلحانه و کشتار را از پایتخت شروع کرد.

 خوی و تفکر مستبدانه او پر از خشونت و قساوت و بی رحمی بود. فردی که به صورت دیوانه وار و خودشیفته به دنبال رسیدن به قدرت، تحمیل نظر و تمامیت خواهی بود که به طرز حیرت آوری با به کشتن دادن و قربانی کردن هزاران تن، از اعضای خود و نیروهای مقابلش برای به کرسی رساندن هدفش خیز برداشت  و در این راه از ویران کردن هیچ چیز کوتاهی نکرد.

در تاریخ کشورها و ملت ها، چنین افراد دیکتاتور و تمامیت خواهی بندرت پیدا می شوند که عبرت تاریخ اند. افرادی چون هیتلر، با هدف اشغال در آوردن جهان یا اسکندر مقدونی که جبهه های جنگ خانمانسوزش را تا هند کشاند و شخصیت های منفور دیگر به طرز  عجیبی خوی و خصلت این افراد شبیه به هم بوده و اغلب از بیماری های روانی خودشیفتگی و تمامیت خواهی نیز رنج می بردند که در عین حال باعث از بین بردن حرث و نسل ملت و ضربات جبران ناپذیری  به هموطنان خود و به مردم دنیا شده اند.

  با همین  روال  با سیر جنایات، و خیانت واکنش های هیستریک  فرقه رجوی در طی ۴۰سال اخیر مواجه می شویم که بدون شک  بسیار غیر طبیعی و در ابعاد خیانت و خرابکاری و ویران کردن  از حد به در و در مواردی بسیار حیرت آور هستند.

از انفجارات ۷ تیر تا ۸ شهریور که به خاطر کینه ورزی، مقابله و رسیدن به قدرت چگونه صدها نفر را شهید نمودند و تا خط و خطوط خائنانه و شنیع حمله به افراد سپاهی و بسیجی در سال ۱۳۶۰ و سازماندهی حملات مسلحانه توسط نوجوانان و جوانانی که هنور دنیای سیاست را نمی شناسند و به صورت دردناکی گرفتار فرقه شده بودند تا فرمان به شکنجه  زندانی  آتش زدن و قتل اعضای خویش.

 خوب است اینجا اشاره ای  به یکی دو سال  مبارزات مردم ایران  در طی سال های ۱۳۵۶تا ۱۳۵۷  داشته باشیم. در طی آن مدت  با اینکه بارها حکومت پهلوی تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به گلوله و رگبار بست. علیرغم اینکه مردم  هم مجدانه  در خواست اجرای حکم جهاد می دادند اما به طرز حکیمانه ای امام خمینی از این امر اجتناب نموده و حکم جهاد به مردم ندادند و اعتراضات مردم بصورت مسالمت آمیز پیش می رفت که همین خویشتن داری باعث جلوگیری از قربانی و شهادت هزاران تن شد.

ولی رجوی خائن و پست فطرت سه سال از انقلاب نگذشته حکم رویارویی صادر نمود و ایران را در آتش و خون دیگری در کنار جنگ با دشمن داخلی  فرو برد.

 با نظری اجمالی به اصطلاح به خط و خطوط  رجوی در سه دهه گذشته در می یابیم جز خشونت و آدم کشی و حملات مسلحانه هیچ راه و روش دیگری نمی توان یافت و مسلما می توان دریافت در ذهن این فرد روان پریش و پلید فکر دیگری جز کشتن و نابود کردن نمی گذرد .

 دو سال اول از سال ۶۰ تا ۶۲ تمامی برنامه  اش مبنی برترور و کشتن و انفجار سوار بود. پس از آن در غالب ارسال تیم های عملیاتی تا سال ۱۳۶۵ به صورت جسته و گریخته ادامه داشت و سپس با رفتن به عراق و کمک صدام با تشکیل     یگان های نظامی  حملات شکل دیگری به خود گرفت و این بار نظامیان جان برکف در جبهه ها هدف قرار می گرفتند و سر آخر حمله سراسری غروب جاویدان بود که با تار مار شدن  دستگاه جنگی  اش  برای یک دوره بساط این حکفرمایی ها و خشونت های خونبار پایان یافت  و دوباره  دهه ۸۰  باز هم خمپاره باز هم انفجار و حال آن طرف قصه را ببیند.

 سال ۶۰  خودش با آن همه شعر و شعار مبارزه چه  عملکردی داشت؟ آن روزی که در امجدیه رجز می خواند و ادا در می آورد ای گلوله ها بگیریدم و شعر می خواند  ما را از سر بریده می ترسانید، گر ما زسر بریده می ترسیدیم در مسلخ عاشقان نمی رقصیدیم …  یک ماه  از اعلان جنگش نگذشته با ترس و لرز از ایران  گریخت و حتی زن و بچه و نزدیکترین دوستانش را به جا گذاشت.  بعد از مرگ همسرش یک سال نشده تجدید فراش کرد و با دختر ۱۷ ساله بنی صدر ازدواج نمود.

 می رسیم به دو جنگ آمریکا با مهیب ترین بمباران ها، در آن  برهه های حساس و  خطرناک نیز شوهایی اجرا کرد مبنی بر اینکه من چراغ ها را خاموش می کنم و هر کس خواست می تواند برود.  جدا از اینکه این ترفندها حقه بازانه  بود و به این راحتی ها اجازه خروج به کسی نمی دادند به قول دوستانم این ما بودیم که در زیر دو  بمباران  و حملات هوایی دو جنگ آمریکا در عراق ماندیم و این رجوی بود که فرار را بر ماندن ترجیح داد و  جنگ شروع نشده چند باره در رفت. با اینکه در روش مغزشویی فرقه مستمرا فداکاری و از خود گذشتگی قرقره می کند اوست که همیشه  اعضایش را قربانی نموده و سربزنگاه ها پا به فرار می گذارد. 

این روش سرکرده خوشیفته  است که در در تمامی برهه های سازمان منافقین به چشم می خورد. از در افتادن با اعضای جدا شده، رسانه ها،  خانواده ها  و تهدید به  ترور  و کشتن گرفته تا قتل و انفجار، آتش زدن انسانها  تا  مراکز تاریخی ایران حاصل کار بیمار روانی  و کیش شخصیت اوست  که مورد تایید اغلب  افرادی است که از نزدیک با او برخورد داشته اند.

مرتضی حیدرزاده

انتهای پیام / فراق

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=25977