فراق: «حنیف ناظم زمردیان» معروف به «محسن واقف» ازجمله افراد نادان و دلقک بالفطره ای است که در زمان نوجوانی که نه خودش و نه سازمان منفور منافقین را می شناخت توسط مادرش به فرقه رجوی برده شد.
وی در اثر القائات و مغزشویی های فرقه که اعمالی غیر انسانی و خارج از عرف را به اسم نمایش و شو انجام داد، گرفتاری خود را بیشتر نموده و به صورت پیچیده تری در زیر موج فرقه باقی ماند و مجبور به ادامه زندگی در سیرک رجوی شد.
ماجرا از این قرار است مادر حنیف ناظم زمردیان (مهری جواهریان) و برادر بزرگترش از جمله خانواده های هوادار دهه ۶۰ بودند که از قبل رجوی متحمل خسارات زیادی هم شدند و در حالی که مسعود رجوی در دهه ۶۰ فرار را برقرار نمود و به ویلای لوکس «اور سور واز» نقل مکان و تجدید فراش نمود بسیاری از هواداران بخت برگشته در ایران متحمل زندگی های سختی شدند.
پس از تحولات آن دهه ارتباط آنها با سازمان قطع شد و بسیاری که شانس آوردند دیگر به تور رجوی نخوردند و نجات پیدا کردند. این خانواده هم در طی ۲۰ سال یعنی تا سال ۱۳۸۰ زندگی معمولی در ایران داشت تا اینکه از اواخر دهه ۷۰ که شوی جذب نیروی بیشتر و پیدا کردن عضو در خانواده های قدیمی هوادار شدت گرفت با حقه بازی این خانواده را پیدا نموده و شش عضو آنها را به اشرف کشاندند. ابتدا آنها را با مغزشویی های متعدد نگه داشتند، حتی او و مادر نادانش آنقدر بی خبر از وقایع و راه رسم مخوف فرقه بودند که دوست دختر و یا نامزد پسرش «لیلا نرگسی» را هم همراه خویش نمودند ولی با سبعیت و دجالیگری همیشگی و وعده و عید دادن که اقامت آنها کوتاه است و هر وقت خواستند می توانند برگردند مجبور به ماندن کردند.
ظاهرا برادر بزرگتر قبلا به تور فرقه خورده بود و با سوءاستفاده از او بقیه را هم به دام کشیده بودند ولی وی زودتر به خودش آمد و در سال ۸۲ لگدی به فرقه زد و در رفت. بعد دو برادر دیگر یعنی دایی های همین آقای دلقک، کاوه و مجید جواهریان هم پس از چند سال به فهم کار برادر بزرگتر رسیدند و با شناختی که از نامردمی ها و شیادی های فرقه یافتند در سال ۹۰ جدا شدند و در رفتند. بنا به اطلاع و شهادت بسیاری این بدبخت فلک زده، یعنی این آقای دلقک «حنیف ناظم زمردیان» از بنیاد نه فرقه، نه رجوی و انقلاب و غیر انقلاب را قبول ندارد و فرد لوده ای است که زندگی اش بر پایه مزخرف گویی و مسخره بازی است و تنها دلیل ماندگاری اش در بین آنها ترس از سر انجام دلقک بازی ها و سیرک گردانی و اجرای هزلیات فرقه است.
لیلا نرگسی دختری هم که قربانی این خانواده شد با شناختی که بعدها از از درون فرقه کسب کرد عضو ناراضی و خواهان خروج بود ولی متاسفانه او را هم مورد اذیت و آزار قرار داده و نمی گذاشتند برود.
در سال های آخر، مهری جواهریان نیز پس از جدایی سه برادرش تحت فشار زیادی بود و با دو پسرش جزو ناراضیان محسوب می شد.
تنها عقل این دلقک زمانی بود که کمی به خود آمده و قصد داشت به همراه دایی اش جدا شود ولی آنقدر شجاعت نیافت که خواسته درونی اش را جامه عمل پوشاند و با ترس و به شکل زبونانه ای در فرقه باقی ماند تا هم چنان جسم و روحش مورد سو استفاده قرارگیرد.
او در خیلی از محافل فرزندان اعضای موسوم به میلیشیا در دهه نود گفته بود قصد جدایی دارد ولی به دلیل نمایشات مزخرف و شوگردانی هایی که اجرا کرده می ترسد اقدامی کند و با این نیرنگ او را به گروگان گرفته بودند.
حنیف ناظم در محافل دوستانش گفته بود که تره ای برای آنها خرد نمی کند ولی از جدا شدنش می ترسد و همین موضوع برای او دستآویز و پاپوشی شد که برایش تهیه دیدند که جرئت خارج شدن از فرقه را نداشته باشد و روزانه هر چه بیشتر د راین منجلاب و لجن زار فرو برود.
نگارش از: مرتضی حیدرزاده
انتهای پیام / فراق
درود بر شرفت آقای حیدر زاده ..خوب این دلقک و رسوا کردی….احسنت
بدبخت ها نان خالی تو مملکت خوتان بخورید بهتر از چلو کباب اجنبی است اینهمه از صدام کشیدید بالا خون هموطنان خودتان ریختید آخرش که چه صدام رفت جهنم شماها نه دنیا رو دارید نه آخرت