مهدی ابریشمچی یکی از مسئولان قدیمی سازمان است که فعالیت خود را از زمان شاه آغاز کرده است. او اصالتاً اهل آذربایجان و بزرگشده تهران است. او متولد ۱۳۲۶ و یک سال از مسعود رجوی بزرگتر است. ابریشمچی همواره به عنوان یکی از نفرات اصلی و دست راست رجوی شناخته میشد و در تمامی تصمیمات سازمان بهطور مستقیم حضور داشت. او شوهر اول مریم قجر عضدانلو است و از مریم یک دختر به نام اشرف دارد. مسئول تمامی روابط سازمان با دولت عراق، مهدی ابریشمچی بود که در سازمان به این مسئولیت «مسئول روابط» گفته میشد. در حال حاضر، مسئولیت مقر «اشرف ۳» در آلبانی بر عهده وی است.
تمامی اطلاعات ایران در دوران جنگ با عراق توسط مهدی ابریشمچی و تیمی که با او کار میکردند، به عراق و ارگانهای امنیتی آن کشور منتقل میشد. ابریشمچی یکی از افرادی بود که همواره مباحث بهاصطلاح ایدئولوژیک سازمان را تئوریزه میکرد و برای نیروهای سازمان به بحث مینشست. او شخصیتی بسیار خشن و بددهان داشت و نخستین بار گفت که خانواده کانون فساد است و اگر روزی به قدرت برسیم، تمامی بنیاد خانواده را از بین خواهیم برد.
مهدی ابریشمچی یکی از شکنجهگران سازمان بود. پس از سال ۱۳۷۲ و عمومی شدن مباحث طلاق اجباری در سازمان، تناقضات حتی در بین مسئولان سازمان افزایش یافت. سازمان طرحی را اجرا کرد که هرکس بر سر مسائل انقلاب درونی سازمان مشکل داشت و بهطور کلی مریم را قبول نداشت، به عنوان نفوذی شناخته میشد و او را در قرنطینهای به نام «خروس آباد» جمعآوری کرده و مورد شدیدترین شکنجههای جسمی و روحی قرار میدادند. آنچنان شکنجه میکردند که فرد مجبور به اعتراف میشد که نفوذی است و وقتی کتباً مینوشت که نفوذی بوده، دیگر با دست بازتری او را شکنجه میکردند. بهگونهای که نزدیک به ده نفر از اعضا در خروس آباد زیر شکنجههای افرادی چون مهدی ابریشمچی جان خود را از دست دادند و در بیابانهای اشرف دفن شدند. نام «خروس آباد» نیز به این دلیل انتخاب شده بود که گفته میشد بلایی بر سر بچهها میآورند که خروس از اذان گفتن میماند و مانند مرغ تخم میکند.
در اوایل سال ۱۳۷۰ یا ۱۳۷۱، در نشستی که به «نشست انقلاب» معروف بود، یکی از اعضا بلند شد و گفت: «من احساس میکنم که (برادر مسعود) به خاطر شکل ظاهری (خواهر مریم) او را برای ازدواج انتخاب کرده، وگرنه اگر به صلاحیت و توان حل مسئله بود، مسئولان خواهر دیگر در سازمان بودند که از مریم نیز از نظر تشکیلاتی بالاتر باشند.» در این لحظه، مهدی ابریشمچی عصبانی شد و دیگر آن ظاهر شیک و موجه خود را کنار گذاشت و با لحنی خشن گفت: «آره، اصلاً رهبر ما عاشق زنه!»
مهدی ابریشمچی در عین حال که به نظر خود فردی زرنگ بود، بسیار فردی بیثبات نیز بود. در زمان صدام حسین، او هیچگونه محدودیتی نداشت و هر کاری که دلش میخواست در قرارگاههای سازمان انجام میداد و به زیر دستان خود زور میگفت، بهطوری که هیچکس جرات نداشت اعتراضی کند، زیرا میدانستند که در انتها با اداره امنیت عراق طرف هستند. اما بعد از سرنگونی صدام حسین و استقرار نیروهای آمریکایی، او مانند موش شده بود.
زمانی که اولین ملاقات فرماندهان آمریکایی با مسئولان سازمان در قرارگاه اشرف برگزار شد، مهدی ابریشمچی با حالتی نزار و از موضع پایین کنار یکی از فرماندهان آمریکایی راه میرفت و با انگلیسی دست و پا شکسته از او التماس میکرد که ما از ابتدا مخالف صدام بودیم و به نیروهایش دستور دهد که به ما حمله نکنند! در آن لحظه، چیزی که به ذهن میرسید، نگاه (برادر شریف) بود. پس از اینکه توافق کردند که تمامی سلاحها را تحویل دهند، همین مهدی ابریشمچی در نشستی گفت که «سر آمریکاییها کلاه گذاشتیم و با آنها توافق کردیم!»
مهدی ابریشمچی پس از طلاق از مریم رجوی با خواهر موسی خیابانی، «مینا»، ازدواج کرد. در زمان ازدواج آنها، مهدی ابریشمچی نزدیک به ۴۳ سال و مینا فقط ۱۹ ساله بود! او تجسم همان چیزی بود که بعدها در نشستها به زبانش آمده بود: «نرینه وحشی و متجاوز!» او آنچنان از زشتی ازدواج و داشتن زن و زندگی سخن میگفت که گویی خود بادمجان یا گوجهفرنگی بوده و از زیر بوته عمل آمده است و هرگز در زندگی دور و بر زن و ازدواج نرفته است. در حالی که او بعد از اینکه دیگر از مریم زده شده بود و جذابیتی برایش نداشت، او را به دوست خود سپرد و با فردی دیگر ازدواج کرد که بیش از ۲۰ سال از خودش کوچکتر بود!
در زمانی که مریم رجوی در فرانسه توسط پلیس این کشور دستگیر و به زندان انداخته شده بود، مهدی ابریشمچی یکی از بالاترین مسئولین سازمان در خارج از کشور و اروپا بود. او بهطور مشخص تمامی خودسوزیها را در کشورهای مختلف سازماندهی میکرد و یکی از اصلیترین کسانی بود که در این رابطه نظر نهایی را میداد.
در یک کلام، مهدی ابریشمچی یکی از خرابترین و منحرفترین افراد سازمان بود و قطعاً در ایده «استخر و رقص رهایی» که مسعود رجوی در سازمان به راه انداخته بود و هر کاری که خواستند با دختران و زنان سازمان انجام دادند، نقش داشت.
مهدی ابریشمچی از قدیمیترین و ارشدترین مسئولین سازمان بود که در تمامی جنایات و خیانتهای این سازمان نقش برجستهای داشت. در طول سالهای متمادی، در سازمان، در پروسههای مختلف، حتی قدیمیترین مسئولین سازمان، اعم از زن یا مرد، بنا به دلایلی از موضع مسئولیت خود پایین کشیده میشدند و به قول کسانی که در سازمان بودند، میگفتند: «فلانی آرپیجی خورده!» یعنی موضع مسئولیتش گرفته شده و اکنون در موضعی خیلی پایینتر از آنچه سطح تشکیلاتیاش است، کار میکند. این اقدام فرقه رجوی از این بابت بود که فرد مربوطه متنبه شود و از خود انتقاد کند و بعد از مدتی که حسابی جلوی دیگر اعضای فرقه خجالتزده شد، کمکم موضع مسئولیت قبلیاش به او داده میشد.
برای مثال، در بین زنان، حتی شهرزاد صدر حاج سید جوادی که رئیس دفتر مریم بود، در پروسهای تحت برخورد قرار گرفت یا حتی محمود عطایی که ارشدترین فرمانده نظامی سازمان محسوب میشد و در عملیات «فروغ جاویدان» نفر اول بود، نیز از این قانون مستثنی نبود! اما مهدی ابریشمچی هرگز در سازمان مشمول این قانون نشد. او در هیچ مقطعی به قول بچهها «آرپیجی» نخورد و همیشه در رأس قسمتی بود که در آنجا کار میکرد.
مهدی ابریشمچی اگرچه در قسمت روابط سازمان مسئولیت داشت، ولی همیشه در جریان جزئیترین مسائل اطلاعاتی و امنیتی سازمان بود و جزء نفرات تصمیمگیرنده به حساب میآمد. او بهمعنی واقعی کلمه یکی از فلانژترین افراد سازمان بود. در یکی از نشستها که در قرارگاه باقرزاده برگزار شده بود و تمامی افراد سازمان حضور داشتند، نشستی جمعی برای شخصی به نام حسین مشعوف برگزار شد. حسین مشعوف از کادرهای قدیمی سازمان بود و حتی یکی از برادرانش که از اعضای سازمان بود، در جریان یکی از مأموریتها کشته شده بود. خود حسین مشعوف هم از زمانی که سازمان در کردستان بود، جزء پیشمرگههای سازمان محسوب میشد، اما بهدلیل فشارهای زیادی که در سازمان وجود داشت، قصد جداشدن را داشت. چون با مخالفت سازمان مواجه شد، تصمیم گرفت که طی برنامهریزی قبلی به یکی از تلفنهایی که مربوط به یکی از مسئولین سازمان بود و صفر آن تلفن آزاد بود، با خانوادهاش در یکی از شهرهای آلمان تماس بگیرد و موضوع را ظرف چند دقیقه با آنها در میان بگذارد.
از آنجایی که تمامی تلفنهای سازمان توسط اداره ارتباطات صدام کنترل میشد، موضوع به بخش امنیتی سازمان از طرف وزارت ارتباطات دولت صدام گزارش شد و حسین دستگیر شد. او مدت زیادی تحت شکنجههای روحی و روانی قرار گرفت، بهطوری که حالت طبیعی خود را از دست داده بود. این ماجرا به اینجا ختم نشد و سازمان تصمیم گرفت که در نشستی جمعی برای عبرت همه، او را سوژه و بازجویی کند و بازجوی حسین مشعوف کسی نبود جز مهدی ابریشمچی! عمق لمپنیسم و اوج کثافتی که یک شخص میتواند در درون ذهن و ضمیر خود داشته باشد، در آن نشست بهوضوح در مهدی ابریشمچی نمایان شد. آنچنان حسین مشعوف را در تنگنا قرار داده بود و آنچنان بر سر او فریاد میزد و آب دهان روی او میریخت و هر آنچه که میتوانست از فحش و ناسزا به او میگفت که گویی جد اندر جدش بازجو بوده است! و بدون اینکه اجازه دهد حسین کلمهای از خود دفاع کند، آن قدر جمع حاضر که کل سازمان بودند را علیه او شوراند که حسین واقعاً مرگ را جلوی چشمانش دیده بود. سپس از او پرسید: «حالا با تمام این خیانتهایی که کردی، حداقل مجازات تو چیست؟» که حسین بدون لحظهای تردید گفت: «زودتر اعدامم کنید تا راحت شوم.»
مهدی ابریشمچی شگردی داشت. در بازجوییهایش در چنین نشستهایی، تعدادی از اوباش و نوچههای خود را که برای خودشیفتگی در نشستها شلوغ میکردند، دور خود و سوژه نشست جمع میکرد و تا میتوانست بر سوژه نشست فشار میآورد! چون میدانست که عموم بچهها حال و حوصله داد و فریاد ندارند و او نمیتواند میزی که چیده را تا انتها داشته باشد.
او در نشستهای بهاصطلاح ایدئولوژیکی که برگزار میکرد، میگفت: «همانطور که خداوند تمام عالم را به عشق محمد آفریده است، اکنون و در زمانه ما تمام عالم متعلق به برادر مسعود و خواهر مریم است.» او میگفت: «در روز قیامت برای عبور از پل صراط بایستی نام اماممان را که مسعود است به زبان بیاوریم تا راحت عبور کنیم!» او بهمعنی واقعی کلمه یک کاسهلیس تمام عیار بود. برای هرچه بیشتر خودشیفتگی کردن، هر آنچه که میتوانست را سر هم میکرد و به خورد نیروها میداد.
مهدی ابریشمچی بهمعنی واقعی کلمه یک بیناموس تمام عیار است که حاضر شد برای رسیدن به کرسی بالاتر در سازمان، زن خود را به مسعود رجوی هدیه کند! در هیچ کجای دنیا و در هیچ دین و آیینی این کار قابل توجیه و قابل پذیرش نیست! و بلافاصله بعد از این اتفاق، با کسی ازدواج کرد که نزدیک به بیست سال از خودش کوچکتر بود، یعنی با مینا خیابانی، خواهر موسی خیابانی.
مهدی ابریشمچی در سال ۱۳۶۴ به عنوان رابط اصلی تحویل اطلاعات جمعآوری شده توسط سازمان مجاهدین خلق به مسئولان حزب بعث عراق شناخته میشود. این اطلاعات ابتدا توسط تیمهای شنود در مرز ایران و عراق ضبط و جمعآوری میشد و سپس توسط بخش دیگری به نام «سیستم تخلیه اطلاعات تلفنی» که در آلمان و فرانسه فعالیت داشت، تکمیل میگردید و در نهایت توسط ابریشمچی بهطور حضوری در اختیار بالاترین مقامات حزب بعث قرار میگرفت. این اطلاعات عمدتاً شامل اهداف زیر بود:
تعیین مراکز نظامی و تجمع نیروهای ارتش ایران که مورد هدف جنگندههای عراقی قرار میگرفتند.
تعیین زمان و مکان حملات جبههای ایران و استعداد نیروی انسانی موجود در مراکز نظامی.
تعیین مختصات مراکز مهم دولتی در شهرهای بزرگ ایران جهت بمباران نیروهای صدام.
تعیین خسارات وارده بر شهرها پس از حملات بمباران هوایی.
ابریشمچی در تمامی نشستهای سری رجوی که با رئیس وقت سازمان امنیت حزب بعث عراق (ژنرال طاهر جلیل حبوش) مبنی بر گرفتن امکانات ترور شخصیتها در داخل ایران صورت میگرفت، حضور داشته است.
جاسوسی علیه فعالیتهای نیروگاههای هستهای، همکاری با سرویسهای جاسوسی آمریکا (سیا) و اسرائیل (موساد) برای ترور دانشمندان هستهای کشور و همکاری با موساد (سرویس جاسوسی اسرائیل) از جمله اقدامات مهم ابریشمچی در سال های اخیر بوده است.
برگرفته از اظهارات اعضای جداشده از فرقه رجوی
انتهای پیام