• امروز : یکشنبه - ۴ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
گفت و گوی اختصاصی فراق با محمد رزاقی، عضو قدیمی جدا شده از فرقه رجوی:

آلبانی آخرین ایستگاه برای فرقه رجوی است / خانواده ها در نامه نگاری خود فقط به انتشار در سایت ها بسنده نکنند / مرده یا زنده بودن مسعود رجوی در این وضعیت فرقی ندارد

  • کد خبر : 25354
  • 30 آوریل 2020 - 13:29

«دوست دارم از این فرصت استفاده کنم و به خانواده هایی که عزیزانشان در اسارت فرقه رجوی هستند چند جمله بگویم. پدران و مادران، خواهران و برادرانی که عزیزتان در اسارت فرقه رجوی هست قسم می خورم هر وقت نامه و فیلم  شما به عزیزانتان را در سایت ها می بینم، هر وقت اشک و آه پدر، مادری را می بینم که حتی در حسرت شنیدن صدای عزیزشان اشک می ریزند و متاسفانه هر وقت خبر فوت پدر و مادر چشم به راهی را می خوانم و یا می شنوم قلبم به درد می آید.» «ماندن در اسارت ذهنی و جسمی و تن دادن به بردگی به دور از عقل و منطق است.»

Mohammad Razaghi 450x300 1

محمد رزاقی یک عضو قدیمی جدا شده از فرقه رجوی هست. وی اهل استان آذربایجان شرقی بوده و ۲۳ سال از عمر خود را در کمپ‌های این فرقه تروریستی سپری نموده است. رزاقی اواخر سال ۱۳۶۷ از ایران خارج و در ترکیه بوسیله یکی از اعضای فرقه رجوی وصل انجمن هواداران این فرقه مخوف شد. وی اوایل سال ۶۸ همراه ۲۰ مرد و چهار زن از ترکیه به عراق اعزام گشت و از آنجا بود که ماجراهای تلخ و سختی پیش روی زندگی اش قرار گرفت. رزاقی که در حال حاضر در یکی از کشورهای اروپایی سکونت دارد در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار فراق از آخرین وضعیت فرقه رجوی در آلبانی، جزئیات نشست های فرقه رجوی در عراق، خلق و خوی حیوانی مسعود رجوی و مریم قجر و از تلاش های خانواده های اسیران، ناگفته هایی را برای ما بیان کرد.

مشروح گفت‌وگوی فراق با این عضو جدا شده که تمام زندگی خود را در راستای افشاگری از جنایت های فرقه رجوی گذاشته، در زیر می خوانید:

– جناب آقای رزاقی لطفا در ابتدا بگوئید چگونه وارد فرقه مخوف رجوی شدید؟

من اواخر سال ۶۷ بود که از ایران خارج شدم و در ترکیه بوسیله یکی از اعضاء فرقه رجوی وصل انجمن هواداران شدم. به همراه یکی دیگر از اعضای فرقه رجوی در قسمت خرید فعالیت نموده و همچنین در تردد بعضی از سران فرقه در خانه ای که به عنوان انجمن هواداران اسم گذاری شده بود همراهی می کردم. در ترکیه و به طور خاص در استانبول چند خانه در اختیار فرقه رجوی بود که هیچ کدام از این خانه ها بصورت علنی نبودند و تردد با کنترل و اجازه به اصطلاح مسئول انجمن صورت می گرفت.

اوایل سال ۶۸ سران فرقه چند نشست در یکی از خانه ها که به عنوان مقر اصلی فرقه رجوی بود برگزار کردند و قرار شد نفرات انجمن به عراق اعزام شوند. نزدیک ۲۰ مرد و چهار زن که در آن خانه مستقر بودیم همگی اوایل سال ۶۸ از ترکیه به عراق اعزام شدیم.

– پس از ورود به عراق به طور مشخص چه کارهایی انجام می دادید؟

ashraf214

من در عراق در اردوگاه بدنام اشرف و قرارگاه مرزی دیگری در شهر «جلولا» که به قرارگاه انزلی نام گذاری شده بود به خاطر تخصصی که داشتم در قسمت پشتیبانی- ترابری- و علاوه بر آن در تعمریگاه خودروهای سنگین کار می کردم. مدتی هم مسئولیت مربی رانندگی و سرویس نگهداری خودروهای سنگین و فوق سنگین را به عهده داشتم.

– لطفا از نشست های درونی فرقه برای ما بگوئید.

ببینید سخن گفتن و نوشتن در مورد موضوع نشست های درونی در حد چند سطر و یا چند صفحه کفاف نمی دهد. نشست هایی که مسعود رجوی و مریم قجر برای اعضای نگون بخت بر پا می کردند تماما از قبل طراحی می شد. در همه نشست ها  تمام نقشه و هدف رجوی و مریم قجر نگه داشتن اعضاء در حصار ذهنی و جسمی بود و باید اعتراف کرد تا سرنگونی صدام ملعون هم به این هدف پلید خود رسیده بودند. رجوی و مریم قجر به همراه دیگر سران فرقه هر بار در نشست های درونی تمام تلاش خود را به کار می بردند که اعضائی که از دنیای بیرون قطع بودند و هیچ خبری از اوضاع احوال از درون ایران نداشتند را از جدا شدن بترسانند. رجوی و مریم قجر الحق استاد شیادی و فریبکاری بودند و هستند. رجوی و مریم قجر کاری کرده بودند که اعضای نگون بخت حتی جرات گفتن حقیقت را نداشته باشند و برای ظاهر سازی هم شده مجبور بودند حرف های رجوی و یا دیگر سران فرقه را تائید کنند.

65s

به نظر من در کل نشست هایی که رجوی و مریم قجر بر گزار می کردند بر روی چند موضوع اصلی که مد نظر خودشان بود چیده می شد: 

– بت ساختن از خود، گویا رجوی و مریم قجر هیچ اشتباهی نداشتند و ندارند و شخص رجوی انسان بدون اشتباهی هست که در ردیف معصومین قرار دارد ! و شخص رجوی و مریم قجر در نشست به اعضا  این طور القا می کردند که نان امام زمان می خورند و می بینند اما اعتراف نمی کنند کسی که به آنها نان می دهد امام زمان ( رجوی ) هست !

– شستشوی مغزی افراد با ایدئولوژی دست ساز خودشان. یعنی رجوی و مریم قجر یکسری مسائل روانشناسی از برنامه های تلویزیونی و یا کتابهای روانشناسی را انتخاب می کردند و آن را در زرورق ایدئولوژیک می پیچاندند و به خورد اعضاء به نام ایدئولوژی رجوی می دادند. گویا این ایدئولوژی کشف شده توسط رجوی بوده است.

– مشت آهنین نشان دادن به اعضا  توسط شخص رجوی و مریم قجر برای ترساندن اعضاء نگون بخت از جدا شدن.

این نشستها واقعا شکنجه روحی بود و خیلی جاها به شکنجه جسمی و ضرب و شتم اعضاء ناراضی هم ختم می شد.

ببینید واقعیت این بود که رجوی و مریم قجر اعضاء را به نقطه ای رسانده بودند که از اسم نشست وحشت داشتند چون می دانستند وقتی قرار نشستی برگزار شود جنگ اعصاب و شکنجه های روح در پی خواهد داشت.

– درباره شخصیت مسعود و مریم رجوی توضیحی بفرمائید؟ آیا درباره آخرین وضعیت مسعود رجوی و کسانی که با او ارتباط دارند چیزی می دانید؟

واقعیت اینکه باید در مورد چیزی صحبت کرد که وجود داشته باشد از نظر من رجوی و مریم قجر هیچ شخصیت و مقام انسانی یا اخلاقی نداشته و ندارند.

gfds

کسی و یا کسانی که برای رسیدن به اهداف خود وطن فروشی، جاسوسی و خود فروشی بکنند فاقد شخصیت هستند. اما از حق نگذریم چند خلق و خوء بر جسته حیوانی در شخص رجوی و مریم قجر بیشتر مشخص بود:

– شهوت و قدرت پرستی، ترس و بزدلی، شیادی و فریبکاری مثل روباه، بوقلمون صفتی البته به اینها باید خلق و خوی وحشیگری لاشخوری و کفتار صفتی هم باید اضافه کرد. رجوی و مریم قجر برای رسیدن به قدرت و اهداف پلید خود به هر رذالت و دریوزگی دست زدند و می زنند.

-ترسو و بزدل بودن: در هر کجا و هر موقع این دو موجود احساس خطر کردند برای نجات جان بی ارزش خودشان همه را فدا کردند. نمونه های زیادی هست که این گفته ام را ثابت می کند. فرار رجوی از ایران در سال ۶۰ که به خیال خود برای سرنگونی آغاز جنگ مسلحانه را اعلام کرد، خود الفرار به پاریس و بقیه اعضاء و هواداران خود را ول کرد تا آنها کشته شوند و بها را اعضاء نگون بخت دادند یا در همین جنگ بین عراق و امریکا در سال ۸۲ قبل از اینکه در عراق ترقه ای در شود شخص رجوی به سوراخ موش و مریم قجر به همراه نزدیک ۲۰۰ تن از سران فرقه به پاریس فرار کرد و اعضاء را در بیابان های عراق زیر سنگین ترین بمباران تاریخ رها کردند تا جان خودشان را نجات بدهند. آیا پست تر از این افراد که به این شیوه فرار کردند در دنیا دیده شده؟

رجوی و مریم قجر هیچ زمان و در هیچ مکانی از مبارزه ای که دم می زنند حضور نداشته اند. فقط از ویلا و اتاق های گرم و نرم در اروپا یا در عراق دستور صادر می کردند. خودشان هیچ وقت حتی به قول معروف دستی در آتش نداشتند فقط از جان و عمر دیگران با مزدوری برای صدام و عربستان و آمریکا نردبان ترقی درست کرده اند.

اما در مورد آخرین وضعیت رجوی باید بگویم اولا مرده و یا زنده رجوی در این موقعیت هیچ فرقی نمی کند، زنده هم باشد مرده حساب می شود.

به نظر من آخرین وضعیت رجوی را ترکی الفیصل در شوی پاریس که مریم قجر بر گزار کرده بود به عیان مطرح کرد .

ترکی الفیصل یکی از شاهزاده های سعودی و وزیر اطلاعات سابق عربستان که حتما به اخبار و اسرار داخل عربستان دسترسی دارد و خطاب کردن المرحوم رجوی در شوی مریم قجر تائید مرگ رجوی در عربستان را نشان می دهد.

ببینید رجوی در حرافی و روده درازی همتا نداشت. حتی زمانی که اعضای فرقه در اردوگاه بد نام اشرف در عراق بودند رجوی برای آنها بصورت صوتی روزها و هفته ها نشست می گذاشت. این مردک عاشق گنده گویی بود. همه چی تحریف می کرد از آیه های قران گرفته تا تاریخ .

به گفته خودش عراق بعد از خروج نیروهای آمریکایی توسط ایران اشغال شد. خوب از این ابله شیاد باید پرسید چطور زمانی که عراق در اشغال ایران بود می توانستی روزها و هفته ها نشست صوتی برگزار بکنی ولی حالا که در عراق نیستید و آلبانی به مراتب از عراق برای سران فرقه امن تر هست نشستی حضوری که هیچ حتی آن نشست های صوتی را هم بر گزار نمی کنی؟. اما اینکه هر از گاهی به اسم رجوی روح پلید پیامی صادر می شود این هم از حقه بازی مریم قجر و سران فرقه هست برای اینکه به اعضاء نگون بخت اینطور القا کنند رجوی هنوز زنده هست و لا غیر.

-آیا از زمان آغاز سفر خانواده ها به عراق خاطراتی به یاد دارید؟ نقش خانواده را در بیداری اسیران چگونه ارزیابی می کنید؟

gfgfgfg

واقعیت اینکه حضور خانواده ها و دیدن صحنه های دلخراش یکی از نکاتی هست که به قول معروف صبر من را سر ریز کرد.

بله من از همان حضور اول خانواده ها در اردوگاه بد نام اشرف شاهد صحنه هائی بودم که دل هر انسانی به درد می آورد.

دقیقا یادم می آید؛ پائیز سال ۸۲ بود که سری اول خانواده ها بعد از ظهر با چند اتوبوس به درب اردوگاه بدنام اشرف آمدند.

همان لحظه من در پارکینگ جلو درب وردودی اردوگاه بد نام اشرف بودم که چند دقیقه بعد از حضور خانواده ها سران فرقه از جمله :

مژگان پارسائی، زهره اخیانی، فهیمه اروانی، عباس داوری، مهدی برائی و چند نفر از سران فرقه رجوی در همان پارکینگ آمدند و سر پائی با هم صحبت می کردند و چند دقیقه بعد فردی به نام حسین مدنی از اعضای فرقه رجوی که نزد آمریکائی ها به عنوان رابط و مترجم بود به جمع سران فرقه اضافه شد و دقیق صحبتها سران فرقه را می شنیدم که به حسین مدنی می گفتند به آمریکائی ها بگو اینها نیروهای حکومت ایران هستند که قصد حمله به اردوگاه اشرف را دارند.

بعد حسین مدنی سوار خودرو شد و به سرعت از نزد سران فرقه دور شد. چند دقیقه بعد چند خودرو زرهی و نفر بر نظامی پر از سربازان آمریکائی جلو درب آمدند. فرمانده سربازان آمریکایی به همراه حسین مدنی نزد سران فرقه که در پارکینگ ایستاده بودند رفت و چند دقیقه با سران فرقه صحبت کردند. بعد آن سربازان آمریکائی به سمت اتوبوس های خانواده ها رفتند و دقیق یادم هست حتی به چند نفری که از اتوبوس پیاده شده بودند دست بند زدند و اجازه پیاده شدن به خانواده ها را ندادند . گویا بین خانواده ها یک نفر انگلیسی بلد بود که داشت با یکی از سربازان آمریکایی صحبت می کرد.

بعد همان سرباز آمریکایی آمد داخل اردوگاه، محلی که فرمانده هان فرقه همراه فرمانده آمریکائی و چند سرباز آمریکایی کنار هم ایستاده بودند و شروع به صحبت کرد.

در آن هنگام سران فرقه سعی می کردند به هر طریق ممکن جلوی حضور خود فرمانده آمریکایی را برای رو در رو شدن خانواده ها بگیرند که بعد چند دقیقه همان فرمانده آمریکائی بیرون از اردوگاه اشرف رفت و با دیدن خانواده ها در داخل اتوبوس، نزد فرمانده هان فرقه رجوی برگشت.

به نظر می رسید که فرمانده آمریکایی متوجه شده بود سران فرقه رجوی به آنها به دروغ گفته اند که ماموران حکومت ایران قصد حمله به اردوگاه اشرف را دارند و دیده بود یک عده از زن و مرد هستند که خواهان ملاقات با عزیزان خود می باشند.

فرمانده امریکائی بعد چند دقیقه ای با بیسیم صحبت کرد که وضعیت فرق کرد. دستان چند نفری که با دست بند بسته بودند را باز کردند و چند دقیقه بعد یک سرهنگ آمریکائی با یک اکیپ به نزد سران فرقه آمدند و شروع به صحبت کردند و نهایت سران فرقه مجبور شدند خانواده ها را برای ملاقات با عزیزانشان بپذیرند.

واقعیت اینکه من خود از آنجا که در آن روزها اتوبوس رانندگی می کردم و هر وقت خانواده ها برای ملاقات می آمدند حضور مستقیم داشتم، شاهد صحنه های دل خراشی بودم.

بار دوم که خانواده ها برای ملاقات آمده بودند بیشتر از تبریز و ارومیه بودند. در درب ورودی اردوگاه اشرف برای انتقال خانواده ها به داخل اردوگاه اشرف رفته بودم که پدر و مادر پیری گریه می کردند و داشتند به زبان تورکی به منوچهر و یکی از فرمانده هان امنیتی به نام «فاضل» التماس می کردند اجازه ملاقات با پسرشان را بدهند.

مادری که حتی نمی توانست فارسی صحبت بکند زانو زده بود و به پای منوچهر افتاده بود و زبان تورکی می گفت دست و پاهایت را می بوسم. یک کیسه نایکلس پر از دارو نشان منوچهر می داد و می گفت؛ مادر مریض، مادر مریض و … اما منوچهر بی شرف داد می زد شما اطلاعاتی هستید شما را ایران فرستاده و …

من با دیدن این صحنه واقعا اشکم در آمد. به منوچهر گفتم این پدر و مادر اصلا فارسی بلد نیستند. تو داد می زنی اینها مامور هستند!

منوچهر به من گفت تو دخالت نکن مسئولیت تو جابجا کردن نه کار امنیتی. فاضل را سال ۷۳ شناختم. وی برایم در اتاق خانه های معروف به اسکان حکم دستگیری خوانده بود.

منوچهر همان لحظه برگشت. وارد اتاقی که خانواده ها را تفتیش بدنی می کردند شد. فاضل به من گفت تو بی خود کردی در کار برادر منوچهر دخالت کردی بعدا حسابت را می رسیم.

من رو کردم به فاضل در جواب گفتم؛ مثل اینکه هنوز خبر دار نشدی صدام سرنگون شده، آن زمان گذشت که یکه تازی می کردی. البته از انجا که دل پر خونی از فاضل داشتم دقیقا همان فحش هایی را که موقع دستبند زدن بهم داده بود را به خودش گفتم که بدبخت ارباب مرده، رنگش مثل گچ سفید شد و فکر کنم همان برخورد باعث شد بفهمد واقعا دیگر صدامی در کار نیست.

ببینید واقعیت این بود که چند مرحله خانواده ها به دیدار عزیزانشان آمدند. سیستم تشکیلاتی فرقه رجوی بهم ریخته بود چون اعضای فرقه با دیدن پدر، مادر، خواهر یا برادر خود حس انسانی شان بر افروخته می شد و احساس عاطفی که سالیان سال توسط رجوی و دیگر سران فرقه سرکوب گشته بود بیدار می شد.

رجوی و مریم قجر سالیان سال سعی کرده بودند با یاوه سرایی و شستشوی مغزی خودشان را در ذهن و دل اعضاء حتی بالاتر از خانواده قرار بدهند. اعضاء با دیدن خانواده هایشان آن ذهنیت دروغینی که ساخته بود را کنار می زدند به همین خاطر بود که سران فرقه به دست و پا زدن افتاده بودند تا به هر طریق ممکن جلو ملاقات خانواده ها را بگیرند.

khanevade142

بعد از اولین حضور خانواده ها در اردوگاه بدنام اشرف در داخل مناسبات نشستهای مختلفی درباره حضور خانواده ها برای اعضا بر گزار می کردند.

سران فرقه می گفتند اینها خانواده های شما نیستند که برای ملاقات آمده اند بلکه مقام های امنیتی ایران هستند که برای ملاقات شما می آیند.

در کل می توانم بگویم در آن زمان بیش از ۵۰۰ نفر از فرقه جدا شدند و بعدها هم که دولت عراق کنترل اردوگاه بد نام اشرف را به دست گرفت و نزدیک به ۲۰۰ نفر هم آن زمان جدا شدند ۸۰ درصدشان تحت تاثیر حضور خانواده ها بود.

اجازه بدهید رک و بی پرده بگویم رجوی و سران فرقه رجوی حاضر هستند روزی ۱۰ نفر از اعضاء کشته شوند و یا به هر دلیلی فوت کنند اما یک نفر با خانواده اش تماس نگیرد. چون مریم قجر و سران فرقه از مرده اعضاء نگون بخت هم سوء استفاده تبلیغی می کند ولی وقتی یک نفر با خانواده ارتباط آزاد بر قرار بکند لاجرم از فرقه فاصله تشکیلاتی می گیرد و نهایت منجر به جدائی آن فرد می شود به همین خاطر هم بود که سران فرقه اعضای خود را از ملاقات با خانواده هایشان ممنوع کردند و هنوز هم این ممنوعیت ادامه دارد.

البته ناگفته نماند بیدار شدن حس و عاطفه فقط شامل آنهایی نبود که خانواده هایشان به ملاقات می آمدند بلکه حضور خانواده ها و دیدن آنها همین بیداری حس و عاطفه سرکوب شده توسط رجوی در دیگر اعضاء هم بوجود می آمد و من با کسانی که خانواده هایشان به ملاقات نیامده بودند بارها صحبت می کردیم می دیدم که سالیان از جدائی و نداشتن ارتباط با خانواده افسوس می خوردند و حتی بودند نفراتی که به رجوی و مریم قجر و دیگر سران فرقه فحش می دادند که باعث این همه سال جدائی اعضاء از خانواده ها شده بودند .

 -چطور شد که تصمیم به جدایی از فرقه گرفتید؟

خیلی از اعضای فرقه رجوی به دلیل مخالفت با برخوردهای ضد بشری و بر پا کردن قوانین فرقه گرایانه و مخالفت  با سیاست های رجوی سالیان پیش می خواستند از فرقه رجوی جدا شوند ولی رجوی تمام راه های خروج از فرقه را بسته بود که از شاخص ترین آن می توان به دستگیری و زندانی و شکنجه کردن اعضای مخالف رجوی در سال ۷۳ اشاره کرد. بیش از ۵۰۰ تن از اعضای مخالف در تشکیلات به دستور شخص رجوی در اردوگاه بدنام اشرف زندانی و به شدیدترین شکل شکنجه شدند و حتی زیر شکنجه های وحشیانه چندین نفر کشته شدند از جمله در سلول ما قربانعلی ترابی جزو کشته های آن سال در جلوی چشم ما بود.

بعد از زندان و شکنجه سال ۷۳ رجوی شخصا در بغداد برای اعضاء نگون بخت نشست های موسوم به حوض برگزار کرد. رجوی در آن نشست گفت؛ از این به بعد خارج شدن از سازمان را نداریم حتی به کمپ رمادی عراق هم تحویل نمی دهیم بلکه به مرز ایران و عراق برده و به داخل ایران می فرستیم.

البته فرستادن به داخل ایران هم رسمی نبود و دهها نفر را به این شیوه در مرز ایران و عراق رها کرد و آخر هم معلوم نشد چند نفرسالم به داخل ایران رسیدند و یا چند نفردر میدان مین های مرز کشته شدند.

بعد آن هم قانون جدیدی برای نگه داشتن و جلو گیری از جدا شدن اعضا ء وضع کرد و گفت هر کس خواهان جدائی شود دو سال باید در زندان اشرف بماند بعد دو سال نفری که خواهان جدائی شده را تحویل زندان ابوغریب عراق می دهیم بدون آنکه مسئولیت نفر را بپذیریم که پیش ما بوده در نتیجه نفر به جرم ورود غیر قانونی به عراق هشت سال زندانی می شود و بعد آن هر گاه بین ایران و عراق تبادل زندانی صورت گرفت نفر را تبادل می کنند و باز نفر به داخل ایران فرستاده می شود.

یعنی تا قبل از سرنگونی صدام رجوی واقعا راه های خروج تماما بسته بود ولی با سرنگونی صدام ملعون و به طور خاص حضور آمریکایی ها و برقراری محلی به نام تیف برای کسانی که خواهان جدائی از فرقه رجوی شده بودند یک روشنایی در انتهای تونل برای کسانی بود که واقعا مخالف رجوی بودند و یا کسانی که خانواده هایشان به ملاقات آمدند و متوجه شدند هر آنچه در این سالیان رجوی برای نگه داشتن اعضا در اسارت ذهنی و جسمی در رابطه با وضع داخل ایران گفته بود دروغ و دغلی بیش نبوده است.

در اینجا باید بگویم رجوی و مریم قجر و یا دیگر سران فرقه انقدر که از آزادی، دمکراسی،حقوق بشر، آزادی بیان وعقیده دم می زنند یک هزارم آن گفته ها را در مناسبات خود نداشتند و قوانین فرقه گرایانه ای که رجوی و مریم قجر برای اعضاء تدوین کرده بودند ۱۸۰ درجه با ادعاهایشان تفاوت داشت.

به خاطر اینکه به این نتیجه رسیده بودم فرقه رجوی یک باند مافیایی جنایتکاری هست که فقط برای آنها قدرت و پول اهمیت دارد نه آزادی مردم در اولین فرصت مناسب به محلی که آمریکایی ها ساخته بودند به همراه شش نفر دیگر فرار کردیم. البته چهار سال بودن در زندان تیف داستان های خود را دارد.

– آیا آینده فرقه رجوی بدون حضور مریم و با جانشینی مریخی یا هر شخص دیگر متصور است؟

ببینید فرقه رجوی با مریم قجر و بدون مریم قجر هیچ آینده ای ندارد چه رسد با زنان و یا مردانی که سر پرده رجوی و مریم قجر باشند.

نخ اصلی فرقه رجوی شخص رجوی بود که آن هم بیش از ۱۵ سال ناپدید شده و این اطلاعیه هائی هم به نام شخص رجوی سر هم بندی می کنند برای فریب اعضاء نگون بخت در اردوگاه اشرف ۳ درآلبانی می باشد.

من یکبار در مصاحبه تلویزیونی که با مردم تی وی داشتم گفتم و باز تاکید می کنم فرقه رجوی در آلبانی در آخرین ایستگاه حیات ننگین خود هست چه با مریم قجر و یا چه بدون مریم قجر . فقط مریم قجر در آلبانی گورستانی را افتتاح کرد که شد محل دفن اعضاء نگون بخت و در آینده جزء یک گورستان چیزی دیگری از فرقه رجوی در البانی بجا نخواهد ماند . چه ما بخواهیم یا نخواهیم مرگ سرنوشت همه انسانها و موجودات زنده هست ولی مرگ اعضاء نگونبخت در دور از وطن و خاک وطن صورت خواهد گرفت .

– اخیرا اخباری منتشر شده که سران فرقه تصمیم به انتقال محل رهبری به آلبانی هستند، همچنین با توجه به برخی اظهارات مبنی بر تصمیم دولت فرانسه دربازنگری روابط با فرقه لطفا در این باره توضیح دهید

وقتی اعضای فرقه به آلبانی منتقل شدند همه فکر می کردند که سران فرقه، اعضای نگون بخت را در آلبانی مثل افراد عادی جامعه برای ادامه زندگیشان آزاد خواهند گذاشت. من همان زمان یک مطلب نوشتم و گفتم اعضای فرقه رجوی از چاله عراق در آمدند و در چاه آلبانی افتادند چون خبر های دقیق می رسید که سران فرقه در حال دادن رشوه در میان مقامات آلبانیائی هستند.

ashraf.3

افرادی که توانستند در چند ماه اول قبل از منتقل شدن به اردوگاه اشرف ۳ در مانز آلبانی جدا شوند موفق به رها شدن از دست سران فرقه شدند ولی با تاسف باید گفت کسانی که ماندند باز در اسارت ذهنی و جسمی سران فرقه رجوی هستند.

به نظر من باید واقعیتها را گفت تا ماهیت درونی این فرقه برای کسانی که فرقه رجوی را نمی شناسند تا حدودی روشن شود. مستقرشدن مریم قجر در آلبانی از نظر من به معنی انتقال مقر فرقه رجوی از فرانسه به آلبانی نیست هم اکنون مقر فرقه رجوی در شهر اوور سوراواز فعال هست. دو دلیل اصلی برای مستقر شدن مریم قجر و دیگر سران فرقه در آلبانی وجود دارد:

یکم ـ جلوگیری از جدا شدن اعضای نگون بخت از فرقه رجوی. مریم قجر وقتی دید که هر روز به آمار جدا شده ها در آلبانی افزوده می شود ناچار شد خود در آلبانی مستقر شود و با شیوه و شیادی خاص که در کنترل اعضاء دارد جلو خروج اعضاء را بگیرد. به زبان ساده بگویم وضع آنقدر خراب شده بود که مریم قجر پا برهنه بر سر کوبان رفت  آلبانی برای همین منظور.

دوم: مریم قجر برای دریافت دلارهای خونین از ارباب جدیدشان (عربستان) باید دست به حقه بازی می زد و برای این کار بهترین روش این بود که مریم قجر با مستقر شدن در آلبانی ادعا کند در حال مبارزه با حکومت ایران و اعضای مقر فرقه خرج دارد و این خرج و مخارج را باید ارباب جدید تامین کند.

اما در رابطه بخش دوم سوالتان با آنچه در مورد برخورد دولت فرانسه با فرقه رجوی هست به صورت مختصر باید بگویم موضع گیری های هر از گاه دولت فرانسه و یا دیگر دولتهای اروپائی چیزی جز سیاست چماق و هویچ نیست.

همه کشورهای اروپائی به طور خاص دولت فرانسه از جنایت ها و ترورها و همکاری رجوی و مریم قجر با دولت صدام ملعون در کشتار، بمب گذاری، ترور علیه مردم ایران و عراق خوب با خبر هستند و حتی اقدامات تروریستی بر علیه ما جدا شده ها توسط تیم های تروریستی آموزش دیده فدائیان صدام و اعزام همان تیم های تروریستی توسط شخص مریم قجر به خیابانهای پاریس و دیگر شهرهای اروپا برای ترور اعضایی که جنایت های فرقه رجوی افشا می کنند ولی به دلایل مشخص همان سیاست چماق و هیچ و هر از گاهی استفاده کشورهای اروپائی و حتی امریکا به عنوان لولو خور خور و البته به سفارش آمریکا، عربستان، اسرائیل و فرانسه و یا دیگر کشورها اقدام جدی برعلیه این فرقه انجام نداده و نخواهند داد. 

– وضعیت فعلی فرقه رجوی را در آلبانی چگونه تحلیل می کنید.

آلبانی آخرین ایستگاه برای فرقه رجوی هست و با اینکه هر وقت به این موضوع فکر می کنم از ته دل ناراحت می شوم ولی معتقدم باید واقعیتها را گفت. مریم قجر در آلبانی هیچ کاری برای اعضای نگون بخت نخواهد کرد و آنها را از ابتدائی ترین حقوق انسانی محروم کرده و به آن ادامه خواهد داد .

ashraf3

۹۰ درصد اعضای فرقه رجوی افراد سالخورده و هر کدام از بیماری های سخت کمر درد، زانو درد، معده درد و مریضی های داخلی رنج می برند و مریم قجر و دیگر سران فرقه به صورت جدی هیچ وقت برای بهبودی این افراد اقدامی نکرده و نخواهد کرد تا به نقطه پایانی زندگی برسند. آن موقع فقط برای گرفتن سند دفن اعضای نگون بخت به بیمارستان منتقل خواهد کرد و الان هم همین شیوه را به کار می برند و نهایت سنگ مزاری روی قبر اعضای نگون بخت می گذارند. منظورم این است که مریم قجر و دیگر سران فرقه فقط گورستانی خواهد ساخت و آن گورستان آباد خواهد کرد.

-پیام شما به افراد اسیر که تا کنون در فرقه مانده اند چیست؟

 واقعیت این است که حرف برای گفتن زیاد می باشد ولی مختصر و روشن بگویم ماندن در اسارت ذهنی و جسمی و تن دادن به بردگی به دور از عقل و منطق است. به دوستان ام و به همه آنهایی که این پیام دستشان می رسد می گویم شروع و نقطه پایان زندگی و دنیا مناسبات ضد انسانی فرقه رجوی نیست. ماندن در تشکیلات فرقه رجوی به هدر دادن عمر و خود را آلت دست سران فرقه کردن هست.

سران فرقه رجوی به طور خاص مریم قجر برای خوشگذرانی در ویلای خود و بزک دوزک کردن و برپایی شوهای بی محتوا فقط از شما سوء استفاده می کند. به این شکل که به اربابان جدیدش نشان بدهد نیرو دارد و در حال مبارزه هست برای گرفتن دلار های خونین از امروز عربستان.

دوستان در وحله اول یک تصمیم قاطع برای آزاد کردن خودتان از اسارت ذهنی و جسمی بگیرید و خود را از چنگال فرقه رجوی نجات بدهید.

رجوی روح پلید با آن همه سلاح، توپ و تانک و میلیون ها دلار اهدایی صدام ملعون در کنار مرزهای ایران  نتوانست غلطی بکند. حال که یک قاره از مرزهای ایران دور شده و میانگین سن و سال اعضاء نگون بخت از ۶۰ سال بالاتر رفته چه حرکتی می توانید بکنید؟

دوستان این را به یقین می گویم یک ساعت آزاد زندگی کردن و ارتباط با خانواده و دوستان در دنیای آزاد واقعا به یک سال زندگی در اسارت ذهنی و جسمی می ارزد.

در وحله اول برای رسیدن به دنیای آزاد انتخاب با خود شماست و مطمئن باشید خانواده در هر کجا که باشید با جان و دل از شما حمایت خواهند کرد و آنچه رجوی روح پلید و مریم قجر سالیان سال در مورد زندگی در جامعه در ذهن من و شما کردند دروغ بوده و در دنیای آزاد هر کس می تواند تصمیم بگیرد کجا و چطور زندگی بکند .

دنیای بدون رجوی روح پلید و قوانین فرقه گرایانه اش زیباست حتی با سختی هایش .

– ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما دادید در پایان هرگونه مطلبی را که لازم به توضیح می دانید، بفرمائید.

دوست دارم از این فرصت استفاده به خانواده هایی که عزیزانشان در اسارت فرقه رجوی هستند چند جمله بگویم.

پدران و مادران، خواهران و برادرانی که عزیزتان در اسارت فرقه رجوی هست قسم می خورم هر وقت نامه و فیلم  شما به عزیزانتان را در سایت ها می بینم، هر وقت اشک و آه پدر، مادری را می بینم که حتی در حسرت شنیدن صدای عزیزشان اشک می ریزند و متاسفانه هر وقت خبر فوت پدر و مادر چشم به راهی را می خوانم و یا می شنوم قلبم به درد می آید.

ولی ایمان و باور داشته باشید هر وقت صدای آه و ناله شما بلند می شود مطمئن باشید اگر خلق خدا نداند، خالق می داند که رجوی روح پلید در حق مردم ایران، عراق و حتی اعضاء خود و خانواده های آنها چه جنایتهائی مرتکب شده و می شود.

خانواده اسیران فرقه رجوی  از شما یک تقاضا دارم.

می دانم هر کس در زندگی فردی خود با مشکلاتی درگیر است ولی سکوت شما و ما باعث خواهد شد مریم قجر و دیگر سران فرقه با خیال راحت به گروگانگیری و اسیر نگه داشتن عزیزانتان و دوستانم ادامه بدهد. قسم می خورم

مریم قجر و سران فرقه رجوی خانواده ها و جدا شده ها را دشمن اصلی خود می داند و تمام سعی و تلاش خود را می کند تا شما خانواده ها و ما جدا شده ها را به تهدید و تهمت و افترا ساکت کند ولی مریم قجر ساکت شدن ما را باید به گور ببرد و خواهد برد.

همچنین از خانواده های محترم تقاضا دارم نامه و خواسته های خود را فقط به درج در سایتها بسنده نکنند. اگر برایشان امکان دارد خواسته های به حق خود را بیرونی بکنند – به خبر گزاری های مختلف داخلی و یا خارجی بدهند – و شکایت خود از رفتار دولت آلبانی در همکاری با سران فرقه را به سفارت کشورهای مختلف خاص اروپائی به نماینده گان پارلمان اروپا، دادگاه پارلمان اروپا و … ارسال کنید و مطمئن باشید فعالیت گسترده شما باعث خواهد شد ماهیت ضد بشری سران فرقه رجوی بر همه سیاستمداران و حتی مردم عادی اشکار شود.

من از طرف خودم و عده ای از دوستانم که برای آزادی عزیزانتان و افشاء جنایات سران فرقه رجوی فعالیت می کنیم قول می دهیم در هر کجا که باشیم از تلاش و همراهی شما کوتاهی نکنیم.

برای همه ملت ایران آرزوی سعادت و موفقیت می کنم و امیدوارم هر چه زودتر چشمان شنا خانواده های چشم انتظار به دیدار عزیزانتان روشن شود.

انتهای پیام / فراق

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=25354

نوشته های مشابه

17نوامبر
اعضای جداشده از فرقه رجوی سند جنایت‌های داخلی این فرقه هستند
سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان

اعضای جداشده از فرقه رجوی سند جنایت‌های داخلی این فرقه هستند

22اکتبر
من یک تابلوی سپید بودم که سازمان روی من نقاشی کرد
بازخوانی اظهارات مرجان ملک (معصومه صیدآبادی) عضو سابق فرقه رجوی تروریستی رجوی

من یک تابلوی سپید بودم که سازمان روی من نقاشی کرد

02اکتبر
سازمان مجاهدین نمی‌گذاشت به یک پارک برویم
عضو نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی

سازمان مجاهدین نمی‌گذاشت به یک پارک برویم