فرقه ها معمولا زمانی خبرساز میشوند که تعدای از اعضایشان یا قربانیان در خارج از فرقه کشته شوند. تروریست ها نیز همواره برای حرکات خشونت آمیز و فجایعی که میآفرینند خبرساز هستند. برای مثال اخبار حملات تروریستی القاعده، داعش یا دیگر گروه های تروریستی مرتبا در رسانهها منتشر میشود اما از همه فرقه ها انتظار اعمال خشونت آمیز نمیرود. تروریست ها چنانکه از نامشان برمیآید برای رسیدن به اهدافشان، تعمدا ازخشونت استفاده می کنند اما به اعضای فرقه باید به عنوان کسانی که همواره پتانسیل تبدیل شدن به تروریست دارند، توجه ویژه داشت. بنابراین تفاوت عملیاتی زیادی میان عضو فرقه و ترویست نیست.
از سوی دیگر، یک فرد می
تواند در یک جامعه «تروریست»
یا «عضو فرقه» شناخته شود و در جامعه ای که خود عضو آن است، به عنوان «قهرمان» یا «مبارز آزادیخواه»
مورد استقبال قرار بگیرد. در مورد تشکیلات
فرقه رجوی با در نظر گرفتن سوابق بلامنازع تروریستی و مستندات موجود درباره رفتارهای خشونت آمیز این گروه، به سادگی می
توان واژه تروریست
را به آن ها اطلاق کرد. هرچند که اکنون این گروه در فهرست های تروریستی کشورهای غربی نیست. با اندکی
تامل در مناسبات مجاهدین خلق میتوان اطمینان
یافت که این گروه کماکان تهدید بالقوه ای برای صلح و امنیت محسوب میشود.
سران مجاهدین خلق خود را
مبارزان راه آزادی خلق می دانند درحالی
که بسیاری از کارشناسان با اتکا به شواهد بسیار این گروه را فرقه ای مخرب می دانند. آنها بر این باورند
که سران مجاهدین خلق برای هدایت اعضای فرقهشان
از روشهای کنترل ذهن استفاده میکنند. روش های کنترل ذهن باید مبتنی بر نوعی رفتار انسانی عملیاتی
شوند.
«تفکر
گلهای» نوعی الگوی رفتاری
انسانی است که به رهبران کمک می کند جمعیتی را با خود همراه کنند. رهبران فرقه ها از این الگوی رفتاری
برای شستشوی مغزی جمعی، بیشترین بهره را میبرند.
هنگامی که برنامه های سران فرقه به مغز جمع دیکته شد، با روش های مغزشویی این برنامهها ملکه ذهن اعضا میشوند، بدون آنکه خود در تصمیمگیری برای انتخاب این برنامه ها
دخیل باشند. اعضای مجاهدین خلق از حدودا
چهار دهه پیش یعنی دست کم از زمانی که رهبری گروهشان به دست مسعود رجوی افتاد، تحت برنامههای شستشوی
مغزی بودهاند.
در آذرماه سال ۱۳۵۸ پس از بروز اختلافات با حکومت نوپای
جمهوری اسلامی، مسعود رجوی میلیشیا را تشکیل
داد. این اعضای شبه نظامی مجاهدین خلق شامل جوانان و نوجوانان پرشور و بلند پروازی بودند که به دنبال رهایی
خلق و مبارزه با امپریالیسم به مجاهدین
خلق پیوستند؛ آن ها هیجان زده و تحت تاثیر نفوذ کلام سران مجاهدین خلق و همرزمانشان حرکات خشونت آمیزی
که سران تشکیلات دستور میدادند را عملیاتی
میکردند. پیامد تشکیل میلیشیا دستگیری و اعدام شمار زیادی از آن ها از سوی حکومت ایران بود. بدین
ترتیب، تفکر گله ای تعداد زیادی از خود مجاهدین
و قربانیان آن ها را به کام مرگ کشاند.
برای درک بهتر چگونگی بهره برداری سران فرقه ها از الگوی
فکری گله ای، ویژگی های جامعهای که دچار
تفکر گلهای می شود در چند بند زیر خلاصه می شود:
• اعضای این جامعه مسئوولیتپذیری اخلاقی را از
دست می دهند؛ نسبت به نقض نورم های اجتماعی،
اخلاقی و مذهبی حساسیت خود را از دست میدهند. به تبع این موضوع، در فرقه رجوی به اعضا گفته میشود که
خانواده خود را کنار بگذارند، همسرانشان
را طلاق بدهند، کودکانشان را رها کنند؛ همه خانواده را دشمن خود بدانند و تفکر گله ای موجب می شود که
آن ها راحت تر فرامین سران تشکیلات را بپذیرند.
• به اعضای این جامعه
نوعی حس شکست ناپذیری القا می شود. بنابراین
شهامت کافی پیدا می کنند که دست به رفتارهای نامشروع، غیراخلاقی و خشونت آمیز بزنند. برای مثال حمله به
غیرنظامیان، کشتار کودکان خردسال و خودسوزی
اعضای فرقه رجوی در اعتراض به دستگیری مریم رجوی توسط پلیس فرانسه از جمله این رفتارهاست.
• رفتار اعضای این جامعه
مسری است. این مسری بودن با
فشار جمعی تقویت میشود. در فرقه رجوی فشار جمعی ابزاری برای تحت کنترل نگه داشتن اعضای گروه است. نشست
های خودانتقادی مرتبا در قرارگاههای مجاهدین
خلق برگزار می شود و اعضا مجبور هستند افکار خود را برای جمع اعتراف کنند و به دنبال آن مورد خشونت کلامی یا فیزیکی همرزمان خود
قرار
بگیرند.
• منافع جمع بر منافع
فرد الویت دارد. این یکی از آموزه های مهم در
فرقه رجوی است و همه اعضا باید به آن متعهد باشند. پیامد های این موضوع، موارد بیشمار نقض حقوق بشر را
رقم می زند. کاراجباری، محرومیت از خواب و
استراحت، تجرد اجباری، جدایی والدین از فرزندان، عدم دسترسی به دنیای آزاد از نمونه های نقض حقوق
انسانی اعضای مجاهدین خلق است که به بهانه
اولویت دادن به هدف گروه نسبت به منافع شخصی رخ می دهد و اوج این آموزه ها در خودسوزی ها و حملات
انتحاری نمود می یابد. بدین معنا که حتی غیرعقلانی ترین رفتارها هم بین اعضا مسری میشود. اعضا از طریق
پروپاگاندای سازمان
تهییج و تشویق به انتخاب مرگی دردناک می شوند به طوری که که ده ها نفر متقاعد می شوند که این کار را
انجام دهند.
• معمولا تفکرگله ای را یک رهبر عوام فریب هدایت می کند.
درمورد مجاهدین خلق، در حال حاضر مریم رجوی
تلاش می کند به بهترین وجه نقش یک رهبرعوام فریب را ایفا کند. علیرغم نقض بیشمار حقوق بشر که روزانه در
درون تشکیلاتش رخ میدهد، همواره شعار دمکراسی
خواهی، دفاع از حقوق زنان و آزادی بیان سر میدهد. هرچند که اظهارات عوام فریبانه او در میان ایرانیان مورد توجه قرار نمیگیرد
اما
برای اعضای منزوی درون
فرقه کارکرد نفوذی دارد یا دست کم او امید دارد که چنین باشد.
حضور در یک فرقه، تحت
فرماندهی رهبری عوام فریب، حالتی خلسه وار
ایجاد می کند که نفوذ رهبر را در جمع تسهیل می کند. در مجاهدین خلق اعضا با عناوین دهان پرکنی چون
«گوهران بی بدیل» که برای آزادی خلق خود مبارزه می کنند، خوانده می شوند. همین القاب آنها را به مرور تلقین
پذیرتر کرده است.
به طوری که به هنگام لزوم تصمیم های رجوی را عملی می کنند. یکی از عواقب فاجعهبار این تلقین پذیری
در فرقه رجوی، ازدواج همزمان مسعود رجوی با
ده ها تن از زنان عضو شورای رهبری است.
در جوامعه انسانی، غالبا تفکر گلهای افراد را وارد
رفتارهایی می کند که توسط دیگران هدایت می شود به جای آنکه فرد خود مستقلا تصمیم بگیرد و مسئولیت عواقب تصمیمش
را
بپذیرد. این الگوی
رفتاری به ویژه در سیستم های سرمایه گذاری مالی مانند بورس بسیار کاربرد دارد. اما فرقه های مخربی مثل مجاهدین خلق پا را
فراتر
می گذارند و از این
الگوی رفتاری نهایت سو استفاده را می کنند. پیامد آن قربانیان بسیاری در درون و بیرون فرقه هستند؛ شهروندان بی شمار
ایرانی و حتی
کردهای عراقی که توسط اعضای مجاهدین خلق قتل عام شدند نتیجه همین سواستفاده از تفکر گله ای است.
کسانی که موفق شدند
تشکیلات مجاهدین خلق را ترک
کنند، قطعا پیش از تصمیم برای خروج لحظه ای به عقب بازگشته اند و نگاهی به گذشته خود کرده اند و از خود
پرسیده اند که در چند دهه گذشته از چه
کسانی پیروی کردهاند و چرا پیروی کردهاند. احتمالا از پاسخی که یافته اند بهت زده شده اند. و آن زمانی بوده
است که شخصا و مستقلا برای آینده خود تصمیم
گرفتهاند. هر چند که بیشتر این افراد آن چنان خوش شانس نبودند که بلافاصله فرصتی مناسب برای فرار از
فرقه پیدا کنند و چه بسا بسیاری از اعضای
فرقه هستند که تفکر مستقل را آغاز کردهاند اما رهایی از حصارهای فیزیکی فرقه برایشان ساده نیست.
وظیفه نهاد های حقوق
بشری بین المللی از جمله
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل این است که در جهت ایجاد شرایط تصمیم گیری مستقل و شخصی برای
افرادی که تحت فرماندهی مریم رجوی در قرارگاه
اشرف سه در آلبانی هستند، اقدامات مقتضی را انجام دهد. تهدید فرقه ای که چند هزار نفر را در اسارت تفکر
گله ای نگه داشته است، قابل چشمپوشی نیست.
تحلیل از: مزدا پارسی
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز فارس