• امروز : شنبه - ۳ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 23 November - 2024

خائن و بریده کیست؟ ما یا رجوی؟!

  • کد خبر : 2306
  • 06 می 2015 - 6:49

خائن و بریده کیست؟ ما یا رجوی؟!

عیسی آزاده، پیوند رهایی، پنجم می ۲۰۱۵:… این افراد تتمه و باقیمانده نسلی هستند که نسل هزاران و بیشماران لقب گرفته بود و جوانان برومند و جان بر کفی که سرنوشتشان را به دست فردی سپردند که همه چیز را به سیاهی و نابودی کشاند و خودش هم که همواره مدعی پاکبازی بوده در تمام بزنگاهها و سرفصل های خطیر در طی سه دهه گذشته فرار را بر قرار ترجیح داده …

Camp-Liberty-report-6

به این عکس ها خوب نگاه کنید انسان هایی را می بینید که تمام داده های ذهنی وباور های واقعی آنها حداقل به ۲۵ سال قبل بر می گردد. اذهان وافکار همه این افراد فریزری شدۀ سه دهه قبل است سه دهه در بی خبری مطلق و قطع از دنیای بیرون و از همه جا؛ محصور در پادگانی بنام اشرف والان اسیر در چند صد کانکس در کمپی در جنب فرودگاه بغداد به نام لیبرتی در محیطی کمتر از یک کیلومتر مربع وهمه اسیر در فرقه ای که رهبریش خودش را بالاتر از خدا می داند و تخلف و سر پیچی از فرامینش گناهی نا بخشودنی است.

این افراد تتمه و باقیمانده نسلی هستند که نسل هزاران و بیشماران لقب گرفته بود و جوانان برومند و جان بر کفی که سرنوشتشان را به دست فردی سپردند که همه چیز را به سیاهی و نابودی کشاند و خودش هم که همواره مدعی پاکبازی بوده در تمام بزنگاهها و سرفصل های خطیر در طی سه دهه گذشته فرار را بر قرار ترجیح داده است. فرار سال ۶۰ و رها کردن هزاران دختر و پسر جوان و نوجوان در خیابانها و فرستادن تک تک آنها به سیاهچالهای مرگ و بعد هم فرار سال ۶۵ از پاریس به عراق و به دامان صدام حسین در حال جنگ با ایران که به قول خودش از ترس تحویل دادنش به رژیم ایران و اعدامش بوده است آن هم در همان سالهایی که هواداران ساده دسته دسته در ایران به جوخۀ اعدام سپرده می شدند و باز هم فرار از عراق در بهبوبه سقوط صدام حسین و مخفی شدنش صرفا برای جان بدر بردن خود از مهیب ترین بمبارانهای تاریخ بشری و گذاشتن پیروان و یا درست تر اسیرانش در زیر بمبهای آمریکا و جلوی گلوله های انواع نیروها و دستجات رسمی و غیر رسمی در آشفته بازار عراق. آیا جان فردی که مدعی فرماندهی کل و چریک جان بر کف بودن است از جان هزاران انسان و جوان بیگناه که هر کدامشان یلانی از این سرزمین بودند عزیز تر است و آیا خون او از خون این بیچاره ها رنگین تر است. (البته من خودم با گوش خود شنیده ام مریم می گفت همه شما و خلق قهرمان فدای یک تار موی مسعود!!). این فرار آخری رجوی از عراق در حالی بود که او در روز قبل از حرکتش از پاریس به عراق در ویدئوی خداحافظی اش در مقر خود در اورسوراواز فرانسه خطاب به ایرانیان مقیم خارج گفت: «میروم زیرا که خون من از خون آن میلیشیاها و مجاهدین در سنگر پیکار با دشمن ضد بشری رنگین تر نیست» و حالا معلوم شده که نه تنها خونش غلیظتر و رنگین تر و«ارزشمند و طلایی»! بلکه هیکل و گردن و شکم و کل بالا و پایین وجودش از تار موی سرش گرفته تا ناخن پایش از هر کسی و ارزشی در سازمان پرارزشتر بوده است!!

و اینک ما به رجوی می گوییم دیگر بس است! و گزافه گویی و دروغگویی و شیادی ارزانی خودت باد. ما از همه چیزمان گذشتیم و همه چیزمان را فدای آرمانی که به آن معتقد بودیم کردیم اما وقتی طی بیش از سه دهه جز انحراف از اصول و جز خیانت و کیش شخصیت و بر باد رفتن تمام موجودیت آنچه از آن ما بود و ما جزئی از آن بودیم از تو ندیدیم آرمانمان را و صلیبمان را بر دوش گرفتیم و تشکیلات فرقه ای دیکتاتوری ات را ترک کرده و به دنیای آزاد آمدیم تا بر آرمانمان که در رأسش آزادی است پای بفشاریم و دیگر دوستان و همسنگرانمان را از زنجیر بندگی و اسارت جسمی و فکری تو رها کنیم چرا که ما از آرمانمان نبریدیم و به آرمانمان خیانت نکردیم بلکه این تویی که همان سی سال پیش از آرمان مقدس آزادی با پی بردن به غلطکاریهایت بریدی و به آن خیانت کردی و برای لاپوشانی و سفیدکاری این بریدگی و خیانت وپراگماتیسم و اپورتونیسم راست بامبول و فیل مسخرۀ «انقلاب ایدئولوژیک» و ازدواج داد و ستدی ات و بعد هم طلاقهای اجباری را هوا کردی تا خودت راحت و با خیال آسوده در پژواک فریاد شکنجه شدگان در زندانهای اشرف و عراق و چکاچک رزم و خون مجاهدان بزم رقص رهایی حرمسرایت را راه بیندازی. بله ما از آنجا که نخواستیم به اعتقادات و آرمانها و منش و انسانیت خودمان خیانت کنیم راهمان را از تو و فرقه ات جدا کردیم. حالا انصاف کن که ما خیانتکار و بریده ایم یا توی رهبر ترسوی بزدل و همسر کاخ نشین و خارجه نشینت که از خلق و میهن و همۀ آرمانها و ارزشهای اصیل ملی، مردمی، آرمانی، انقلابی، اخلاقی، عرفی و اجتماعی بریده اید؟ ما از تو و فرقه ات بریدیم تا آرمانها و ارزشهای پایه ای سازمان و اعتقادمان به آزادی و برابری را که به خاطر آنها به سازمان مجاهدین پیوسته بودیم حفظ کنیم؛ ولی تو از این آرمان و اهداف و ارزشهای انسانی از همان سی سال پیش بریدی و به آنها خیانت کردی و از این رو به بالاترین ورطۀ خیانت یعنی خیانت به امید و اعتماد مردم افتادی و بزرگترین ضربه را به پایگاه مردمی سازمان و کل جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران وارد کردی ودر نتیجۀ این و با تباه کردن و از بین بردن بهترین فرزندان نسل انقلاب ایران بیشترین خدمت را به دشمنان این مردم عرضه داشتی.

دیگر نمی شود کسی را فریفت و افراد را در لاک و چنبرۀ فرقه اسیر و بیخبر نگه داشت و با خون و نفس اسیران تجارت کرد و کسب آبرو نمود. باور کنید همه چیز را مسعود بر باد داد و همه چیز را نیست و نابود کرد. یک نسل را منهد م کرد. ولی دریغ از اینکه یک بار شهامت به خرج دهد و برای اولین وآخرین بار یک انتقاد از خودش بکند و به یکی از اشتباهاتش اذعان و اعتراف نماید. که این البته از محالات است زیرا او را از قدیس نمایی اش و ادعاهای مرحله ای امامت و نبوت و خدایی اش! تهی می کند.

به چهرۀ این افراد که نگاه می کنم همه را تک به تک می شناسم و هیچ وقت در صداقت و پاکبازی آنها شک نکردم و نمی کنم. البته در درون فرقه با آن وضعیت شستشوی مغزی و دیکتاتوری حاکم بر مناسبات و تشکیلات نفس کشیدن آزاد هم کار دشواری است تا چه رسد به تشخیص و توان تصمیم گیری که بس دشوارتر است زیرا باید در یک لحظه با تمام دوستانت و تعلقاتت در محیطی که چندین دهه به آنها عادت کرده بودی خدا حافظی کنی و هر دشنام و ناسزا و تهمت و افترایی و حتی قتل توسط نوچه های رجوی که خود شخصا همۀ جدا شده ها را به آن تهدید کرد بر جان بخری. بله این تصمیم گیری خیلی سخت است اما همیشه در بازی سرنوشت باید یک جا پا را سفت کرد و کمر همت را بست و از مخاطرات راه نهراسید و همه چیز را به جان خرید.

همه ما که از این فرقه جدا شدیم از چنین گردنه و تنگه عبور کرده ایم. قضاوت با انسانهای شریف و آگاه و قبل از همه با همان خلق قهرمان است که آیا ما خیانتکاریم که بیش از سه دهه همه چیز خودمان را نثار کردیم و اکنون نیز به آرمانمان وفاداریم و برای آن مبارزه می کنیم یا فردی که با خیره سری و زد و بند با تمام قدرت ها و از همه بدتر صدام حسین قاتل فرزندان این میهن یک نسل را برباد داد؟. آیا ما که فهمیدیم ادامه این مسیر غلط و اشتباه و خیانت به باور ها و آرمانها و شعور و انسانیت خودمان است ولو خیلی دیر اما مسیر را برای ادامه همان اعتقادات و آرمانهایمان تصحیح کردیم و از سردمدار و سران فرقۀ رجوی جدا شدیم خیانت کردیم؟ که هر روز و هر ساعت مورد بدترین هتاکی ها و رذالت های این باند و فرقه قرار می گیریم؟ یا رهبر ولایتمدار مادام العمر فرقه، خیانتکار است که یک بار هم در این نزدیک چهل سال رهبریش اعتراف به خطاهایش نکرده و یک مورد خطایش را تصحیح نکرده که هیچ بلکه با زیر پا گذاشتن همۀ اصول و ارزشهای آزادیخواهانه، انسانی، اخلاقی و ملی بزرگترین خیانتها را به آرمان سازمان و شهدایش و امید و اعتماد نیروهایش و مردم ایران کرده است؟!

با زهم به تصویر همان دوستان سابقم نگاه می کنم؛ همه را می شناسم و دقیق می دانم که در اعماق قلبشان چیست؟ و به کجا می نگرند؟. به همه چیز نا باورند چون به اعتماد و امید شان خیانت شد و اکنون هم سرنوشت خود را به فردی گره زده اند که همه چیز را بر باد فنا داد و باز دست از شیادی و خیره سری بر نمی دارد و تصمیم گرفته است تتمه و باقیماندۀ یک نسل را که اکنون متوسط سنی اشان بالای ۴۷ می باشد منهدم و نابود سازد و پرونده یک نسل امید وار را؛ سیاه و نومید و بس تاسف انگیز ببندد. خوب به چهره این افراد نگاه کنید. حقایقی را که بیان کردم در چهره و سیمای آنها می بینید. بنابراین وظیفۀ تک تک ماست که برای رهایی شان تلاش کنیم و از تبلیغات میان تهی و دشنامها و تهمت و افترا های فرقه رجوی نهراسیم زیرا قبل از هر کس رجوی خود بهتر می داند که سرنوشت یک جنبش و یک نسل را به سیاهی و تباهی کشید و بزرگترین خدمت را به دشمنان این مرز و موم و دشمنان این مردم و نسل انقلابشان کرد و بازهم دست از این خیانت بر نمی دارد. و اگرچه به خاطر حفظ جانش مخفی است و جرأت ندارد علنی شود اما تعدادی از باقیماندگان این نسل را سپربلا برای خود و دیگر سران فرقه اش قرار داده و با جان و خون و نفس آنها در بازار کثیف سیاست تجارت می کند.

پس خود قضاوت کنید که کی خائن است ما یا رجوی؟

عیسی آزاده

Isa-Azadeh-EUP

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=2306