یک ماه و نیم از سومین سال روز خروج اجباری فرقه رجوی از عراق می گذرد و دستگاه تبلیغاتی فرقه رجوی همچنان با تمام قوا می کوشد این خروج را ناشی از تلاش های مریم قجرعضدانلو جلوه دهد.
19 شهریور ۱۳۹۵، آخرین گروه از فرقه رجوی، کمپ لیبرتی را در حالی به مقصد آلبانی ترک کرد که مریم این رخداد را یک فاجعه می نامید، اما امروز در تلاش است تا خود را ناجی خروج فرقه رجوی از عراق معرفی کند! چرایی این تبلیغات گسترده را باید در نفرتی که در دل بسیاری از هموطنان (بخاطر پافشاری ۱۳ ساله زوج رجوی در باقی ماندن نیروهایشان در عراق و به کشتن دادن آنها، حک شده است) جستجو کرد. این نفرت بخاطر روشنگری گسترده خانواده ها و جداشدگان، کم و بیش به گوش اسیران حاضر در آلبانی رسیده است و چاره ای جز لاپوشانی آن توسط بخش تبلیغات فرقه رجوی نیست، چرا که قداست و رهایی بخشی او پی در پی زیر سوآل رفته و بسیاری از ساکنان اشرف ۳ را بشدت متناقض نموده است.
خروج از لیست تروریستی، گامی برای اخراج نهایی
حدود چهار سال پیش از خروج کامل فرقه رجوی از عراق (در تاریخ ۷ مهرماه ۱۳۹۱)، ایالات متحده، سازمان فرقه رجوی را از فهرست تروریستی خود خارج نمود. علت این اقدام، گشایش در بن بست سیاسی-حقوقی آنان در ارتباط با دولت ها و سازمان ملل بود، چون تا زمانی نام مجاهدین در لیست سیاه قرار داشت، هیچ دولتی حاضر به پذیرش آنان در کشور خود نمی شد. از آنجا که آمریکا پس از اشغال عراق به ناچار مسئولیت حقوقی فرقه رجوی را برعهده داشت، پس از تحویل دادن امور مختلف به دولت جدید عراق، می بایست به حل و فصل نهایی مسائل حقوقی فرقه رجوی هم بپردازد که اولین چاره، خارج کردن نام آنان از لیست تروریستی بود و توسط هیلاری کلینتون کلید خورد. البته در ابتدا مریم رجوی دچار شوق زدگی ناهنگام گردید و به خیال اینکه با خروج از لیست سیاه بیش از گذشته می تواند قرارگاه اشرف و لیبرتی را برای خود حفظ کند، با ارسال پیام قدردانی به هیلاری کلینتون، با توهمی غیرقابل تصور، خروج فرقه رجوی از فهرست را شروع تغییر در موازنه قدرت خواند، که البته امروز با گذر از ۷ سال خونین و سیاه برای فرقه رجوی می توان این موازنه قدرت را به صورت معکوس مشاهده نمود.
در میان این بازی های
تبلیغی، گفتگوهای طنزآلودی هم یافت می شود که هرچند برای تلطیف فضا مناسب است اما در بطن آن باید عمق فریبکاری مریم رجوی
را
مشاهده نمود. در سلسله
میزگردهایی که این روزها فرقه رجوی در حال برگزاری آن هستند، حضور افرادی چون بهزاد صفاری و فرید ماهوتچی (از بخش روابط) و
علی
صفوی (از ستاد سیاسی)
برجسته تر است. فرید و بهزاد سناریوی فعالیت فرقه رجوی در داخل عراق را به نمایش می گذارند و علی صفوی از بازی های سیاسی فرقه
رجوی
در آمریکا سخن می گوید.
اما همگی در یک زمینه نقش مشترک بازی می کنند و آن برجسته کردن نام مریم رجوی در مبحث خروج فرقه از لیست تروریستی، و
خروج
آنان از عراق است. فرید
ماهوتچی مدعی می شود که جانفشانی مریم رجوی عامل اصلی خروج فرقه رجوی از لیست تروریستی بوده است!. در عین حال، وی به
صراحت از نمایش
هایی سخن می گوید که در اشرف برای فریب نیروهای آمریکایی بکار می بردند. البته ماهوتچی مطلقاً راجع به
سوء استفاده ابزاری از دخترهای مجاهد در
پذیرایی از سربازان آمریکایی چیزی نمی گوید و با سفسطه از این مسئله رد می شود و می گوید که ما آمریکایی ها
را به مسجد و موزه شهدای مجاهد می بردیم و
آنها از دیدن این مکان ها بسیار تحت تأثیر قرار می گرفتند و می گفتند ما شما را نمی شناختیم و متعجب
هستیم که چرا شما را در لیست تروریستی گذاشته
اند در حالی که شما آزادیخواه هستید!. (اشاره به موزه شهدا و مسجد، در حالی صورت می گیرد که آمریکایی ها
شاید فقط یکبار جهت نمایش به آن محل برده
شده باشند. اساساً مسجد اشرف مدتی پس از سقوط صدام برای فریب عشایر عراقی ساخته شد، اما مکان هایی که
مدام برای سربازان آمریکایی در نظر گرفته می شد، پارک اشرف و محل اسکان دختران مجاهد بود که در همه حالت،
دخترهای مجاهد
به دستور رجوی نقش ساقی و میهماندار درجه داران آمریکایی را بازی می کردند تا آنان را جذب کنند. اما فرید
به عمد و برای حفظ مسائل عرفی و سیاسی به آن
اشاره نمی کند.)
ماهوتچی همچنین از سرهنگ
جنایتکار «وسلی مارتین – فرمانده
حفاظت اشرف» یاد کرد که در دوران حضور مأموریتش، تحت تأثیر قرار گرفته و با خواندن گزارش دیدبان حقوق
بشر از اشرف، بشدت عصبانی شده و علیه آن نامه
نگاری نموده است.
ماهوتچی بدون اشاره به
رشوه ها و هدایای بیشماری
که طی همان مدت به سرهنگ مارتین تقدیم می کردند، ادعا نمود که وی شخصاً به نفع فرقه رجوی وارد عمل شد و
با اینکه یک نظامی نمی تواند به وزارت خارجه
آمریکا گزارش بدهد، اینکار را برای فرقه رجوی انجام داد و پس از بازگشت به ما گفت که وزارت خارجه آمریکا بهتر
از من می داند که شما تروریست نیستید.
سرهنگ وسلی مارتین که در
دوران مأموریتش، بیشترین فشارهای
جسمی و روحی را به جداشدگان وارد می کرد تا آنان را دوباره به داخل مناسبات فرقه رجوی هل دهد، پس از
پایان مأموریت در عراق، به استخدام فرقه رجوی درآمد و یکی از لابی های مریم رجوی در آمریکا شد و طی سالهای گذشته
نیز با معدوم
جان مک کین رابطه نزدیک برقرار کرده بود و به نفع فرقه رجوی مشاوره می داد. همانطور که اشاره کردم، فرقه
رجوی برای فریب دادن نیروهای آمریکایی
و جذب آنان، ضمن فروش اطلاعات نظامی ایران و عراق به ارتش آمریکا، به طور مستمر میهمانی های مختلف ترتیب
می دادند که در آن از دختران کم سن و سال
مجاهد بیشترین سوء استفاده به عمل می آمد. این دختران موظف بودند همانند میهماندار از سربازان پذیرایی
کنند و برایشان مجالس رقص و آواز برگزار
کنند. همین دختران طی ۱۰ سال مطلقاً مجاز نبودند با مردان مجاهد کوچکترین رابطه خواهری و یا حتی
تشکیلاتی برقرار کنند. برای اولین بار من و بسیاری دیگر شاهد بودیم که این دختران با دستور بالا، سربازان
آمریکایی را سوار
نفربر زرهی می کردند تا با آنها به صورت تفننی تردد کنند، به نحوی که بسیاری از مردان دچار تناقض شده بودند
که چرا سرباز انقلاب نکرده آمریکایی
می تواند کنار خواهران بنشیند ولی مردانی که اینهمه بخاطر ورود به انقلاب ایدئولوژیک مریم مورد تمجید قرار می
گرفتند، اجازه ندارند کنار خواهران
خود کار کنند؟.)
ماهوتچی اشاره دیگری
داشت به نامه یک سرباز آمریکایی
که گفته بود می خواهم آنرا برای نماینده کنگره خودمان بفرستم و بگویم که شما چقدر انسان های خوبی
هستید و شما تروریست نیستید!. بی تردید همه این
نمایش ها مصرف تبلیغی دارد و برای من و بسیاری دیگر که در آن دوران در کمپ «تیف» و یا مقر «فاب» کنار سربازان آمریکایی حضور
داشتیم، کاملاً
واضح بود که آمریکایی ها با وجود این تبلیغات ساختگی، از سران فرقه رجوی به عنوان دروغگو یاد می
کردند ( و جز چند نفر که به خوبی تطمیع و توسط فهیمه اروانی و مژگان پارسایی مورد لطف قرار می گرفتند و
برایشان گردنبند
طلا و لوازم قیمتی هدیه برده می شد)، مابقی از فرقه رجوی بدگویی می کردند و آنها را بشدت فریبکار می
نامیدند. البته اذعان به دروغگویی سران فرقه
رجوی از طرف آمریکایی ها که خود سمبل دروغ بودند بسیار قابل توجه بود. با اینحال سرهنگ فیلیپس و وسلی مارتین
دو تن از کسانی بودند که بیشترین خدمت را
برای فرقه رجوی در ازای دریافت دستمزدهای نجومی به انجام رسانیدند (فاب = محل استقرار سربازان آمریکایی در اشرف، تیف = کمپ محل
استقرار جداشدگان.)
خروج از عراق، تن دادن به اجبار یا خواسته قلبی مریم؟
پس از حدود ۱۳ سال پافشاری خونین برای ماندن در عراق که طی آن صدها عضو فرقه رجوی بخاطر تصمیمات نابخردانه مسعود و مریم رجوی کشته شدند، بالاخره تحت فشار سنگین سازمان ملل، خانواده های اعضا، دولت عراق و وزارت خارجه آمریکا، مریم رجوی تن به خروج از عراق داد و فرقه رجوی طی چندین ماه از کمپ لیبرتی به تیرانا-آلبانی منتقل شدند. در این مدت طولانی، فرقه رجوی هر روز شاهد ترفندهایی بودند که توسط رهبری فرقه رجوی برنامه ریزی می شد تا آنان را در خاک عراق تثبیت کنند. اقداماتی بسیار متنوع و شگفت انگیز که البته تا حضور کامل آمریکایی ها در عراق جواب می داد اما با خروج آنان دیگر اثربخش نبود و مسعود رجوی برای حفظ جان خود، آنرا با خونین کردن زمین های قرارگاه اشرف به ثمر می رساند. مهمترین علت پافشاری مریم رجوی برای نگه داشتن نیروها در عراق چیزی جز حفظ جان مسعود رجوی (تا رضایت آمریکا و دولت عراق برای خروج امن او از عراق) نبود. این موضوع را همان زمان در مقاله ای تحت عنوان «گذری بر نه سال پایفشاری مریم عضدانلو بر ماندگاری اشرف» مورد بررسی قرار دادم و افشا نمودم و در اینجا وارد آن نمی شوم.
مریم برای بیرون کشانیدن مسعود رجوی از عراق دست به هر ترفندی می زد و هرکسی را که می توانست فدای او می کرد و با ریختن خون صدها عضو مجاهدین، هیاهوی وسیع تبلیغاتی براه می انداخت تا نگاه های حقوق بشری را به سمت اشرف بچرخاند و نگذارد دولت عراق براحتی بر اشرف مسلط شود و زمینه را برای دستگیری مسعود رجوی فراهم کند. در عین حال، وی بشدت معتقد بود که خروج نیروها از خاک عراق، یک فاجعه بزرگ برای تشکیلات مافیایی فرقه رجوی خواهد بود چرا که پس از ربع قرن، جهان خواهد دانست که در قرارگاه های فرقه رجوی در این سالیان چه گذشت و چه کسانی زندانی و شکنجه شدند و چه تعداد مخفیانه به قتل رسیدند و چه اجباراتی در این سالیان بر همه اعضا تحمیل شد تا قادر به جدایی از این تشکل خطرناک نباشند. این مسئله حقیقتاً برای زوج رجوی یک فاجعه بود و تبعات سنگینی برای رهبری فرقه رجوی داشت که می توانست تا دستگیری و محاکمه هم ادامه داشته باشد، بخصوص که مریم دارای پرونده سنگین در دادگاه فرانسه هم بود.
در مصاحبه های اخیر ماهوتچی و صفوی پشت پرده های دیگری از تبانی جان مک کین و فرقه رجوی در زمینه نحوه خروج آنان از عراق افشا می شد. مریم رجوی برای باقی ماندن اعضا در عراق، دست به دامان صدها وکیل و شخصیت مختلف اروپایی، آمریکایی و عربی شده بود که حتماً در همان سالیان بسیاری از هموطنان شاهد بودند. مسئله به حدی حاد شده بود که مقامات مختلف آمریکایی و سازمان ملل پشت سرهم به میدان می آمدند و البته دولت و مردم عراق نیز از آن کوتاه نمی آمدند و خواهان اخراج مجاهدین بودند. از مهمترین مهره های آمریکایی که طی همان سالیان قبله گاه مریم رجوی شده بودند، می توان به جان بولتون، جان مک کین، نیوت گینگریج، پاتریک کندی، جولیانی، وسلی مارتین اشاره داشت که مریم پی در پی با آنان در تماس بود. در این میان هیلاری کلینتون نیز بشدت درگیر قضایا شده بود. اما مسئله فراتر از خواسته مریم رجوی و حتی مقامات آمریکایی بود و حتی جان بولتون نیز صراحتاً گفت که مجاهدین دیگر باید عراق را ترک کنند.
پیش از انتقال فرقه رجوی، آمریکایی ها می بایستی به اطمینان خاطر می رسیدند که رهبری فرقه رجوی پس از خروج امن از عراق، همسو با سیاست های آمریکا قرار خواهد گرفت و رابطه آنها با اسرائیل خصمانه نخواهد بود. به همین منظور ملاقات های محرمانه متعددی در حال انجام بود که بدنه فرقه رجوی از آن مطلع نبودند (ناگفته نماند که این روابط محرمانه از سال ۱۳۸۱ و قبل از حمله آمریکا به عراق آغاز شده بود که مسعود رجوی در آخرین نشست عمومی -زمستان ۱۳۸۱- به آن اشاره کرد و گفت که ما نقشه کامل محل استقرار خود را به ارتش ایالات متحده داده ایم و به آنان گفته ایم که با شما جنگ نداریم، تا ما را به هیچ بهانه ای هدف قرار ندهند… پس از سقوط صدام نیز این رابطه با پنتاگون برقرار ماند و کاملاً نزدیکتر شد).
فرید ماهوتچی اعتراف کرد که پیش از خروج فرقه رجوی از عراق، جان مک کین طی سفر به عراق در صدد بود تا با اعضا دیدار داشته باشد، اما دولت عراق این اجازه را نمی داد و بالاخره تحت فشارهای زیادی که مجاهدین و آمریکایی ها وارد آورده بودند، رضایت دادند که یک هیئت از مجاهدین در سفارت آمریکا با مک کین ملاقات کند. دولت عراق می پذیرد که فقط دو تن از اعضا به سفارت بروند که مهدی براعی و فرید ماهوتچی عازم محل می شوند. عراقی ها به دلایل امنیتی زمان انتقال آنان را کش می دهند به حدی که ملاقات می سوزد و انجام نمی شود (مجاهدین مدعی شدند که دولت عراق عمداً وقت کشی کرده که دیدار انجام نشود). به هرصورت، به خواست مک کین ملاقات روز بعد در محل پایگاه هوایی آمریکا در فرودگاه بغداد به انجام می رسد و هیئت فرقه رجوی ملاقات محرمانه خود با جان مک کین را به انجام می رسانند که طبعاً برنامه ریزی برای آینده ایران و تعهد برای خدمت به سیا و پیشبرد خط سیاسی آمریکا علیه ایران بخشی از برنامه این دیدار بوده است. اما آنچه فرقه رجوی به آن می پردازند، صرفاً گفتگو پیرامون خروج از عراق می باشد، چیزی که البته تا این حد واقعیت دارد که بدانیم آنها در این دیدار هم تلاش داشته اند جان مک کین را قانع کنند که به دولت عراق فشار بیاورد تا یک قرارگاه در عراق به فرقه رجوی اختصاص یابد، امری که دیگر از عهده آمریکا و شخص مک کین خارج بود.
نتیجه این ملاقات برای فرقه رجوی، خروج امن
۲۰۰ تن از سران اصلی فرقه بود که مورد
تعقیب دادگاه های عراق قرار داشتند. آمریکایی ها تضمین کردند که اجازه محاکمه آنان را به دولت عراق
ندهند و به این ترتیب بود که مریم رجوی به خروج
نهایی فرقه رجوی از عراق رضایت داد و بیش از این نتوانست در برابر فشارهای بین المللی مقاومت نماید. از
آن پس خروج آرام فرقه رجوی از عراق به سمت آلبانی
آغاز شد و تا ۱۹ شهریور ۱۳۹۵ به طول انجامید و آخرین گروه از فرقه رجوی در همین روز با هواپیما به محل جدید منتقل شدند. دولت
آمریکا نقش کلیدی
در این انتقال ایفا کرد چون راضی کردن دولت فقیر آلبانی به پذیرش این گروه تروریستی کار مشکلی بود و حل
مسائل سیاسی-حقوقی آن، ورود آمریکا به صحنه را
ضروری می کرد که در نهایت با یک کمک مالی قابل توجه به دولت مربوطه به سرانجام رسید. فرقه رجوی برای
پررنگ کردن موضوع مدعی شدند که چند موشک انداز عراقی در آخرین شب پرواز اعضا به آلبانی، کمپ لیبرتی را نشانه گرفته بودند که به آن شلیک کنند.!
خروج فرقه رجوی از عراق،
یک دستاورد مهم
برای خانواده ی اسیران در اشرف بود که مطمئن شوند عزیزانشان دیگر در خطر قتل عام برای حفظ جان مسعود و
مریم رجوی قرار ندارند و حداقل از محیط ناامن
عراق خارج شده اند. به همان اندازه که خروج مجاهدین از این کشور برای حفظ جان آنها با اهمیت و شادی آور
بود، برای مریم رجوی که بارها آنرا فاجعه
خوانده بود، سخت و ملال آور بود چرا که بخوبی حس می کرد دوران جدیدی آغاز شده که راه را برای افشای هرچه
بیشتر مناسبات مافیایی آنان هموار خواهد
کرد و از آن پس قادر نیست کسی را با زنجیر و زندان و شکنجه تهدید کند. با اینحال ناچار بود از آن به
عنوان هجرت بزرگ یاد کند تا با مقایسه آن با
هجرت پیامبر از مکه به مدینه، به این رخداد بعد ایدئولوژیک بدهد! و موضوع اگر کوهها بجنبند اشرف نخواهد
جنبید را ماستمالی کند!
با توجه به آنچه در روزهای اخیر از رسانه های فرقه رجوی می بینیم و می شنویم که مریم رجوی را عامل اصلی خروج فرقه رجوی از عراق معرفی می کنند، باید به سه مرحله (دوران) کلی و اصلی حضور فرقه رجوی در عراق (پس از صدام) اشاره ای مختصر کرد تا علل کشتار اعضا طی این ۱۳ سال بهتر آشکار شود و راه برای عوامفریبی سران سازمان بسته شود:
الف) مرحله نخست، از سقوط صدام تا تشکیل اولین دولت در عراق:
در این مرحله رهبری فرقه رجوی در یک سردرگمی آشکار قرار دارد، مریم قجرعضدانلو بازداشت و بعد با وثیقه آزاد شده و مسعود رجوی تحت محاصره نیروهای آمریکایی است و هرلحظه امکان دستگیری وی وجود دارد، بدنه فرقه رجوی همگی دچار یأس و ناامیدی گشته اند و از فردای خود خبری ندارند. جنگ افزارهای آنان ضبط شده و حتی برای دفاع از خود نیازمند نیروی خارجی هستند. هر روز وعده های جدیدی به آنها می رسد و مدام ترفندهای جدیدی برنامه ریزی می شود تا آنان را به ماندن تشویق کنند. انواع دروغ ها علنی می شود و بیگاری رنگ دیگری به خود می گیرد.
در این شرایط بشدت نامتعین که بحث در مورد آن بسیار است، سران فرقه رجوی امیدی به ماندن در اشرف و حتی در عراق ندارند و با احتمال جابجایی، مستمر به نیروهای خود آماده باش می دهند. یکروز سخن از ملحق شدن به یک عشیره و قبیله عراقی است، و یکروز صحبت از رفتن به کشورهای سه گانه در ناکجا آباد!. برای هر حالتی برنامه ریزی دارند و در نشست های مختلف نفرات را حول آن توجیه می کنند. مسئله تا این حد پیش می رود که به افراد می گویند به آمریکایی ها بگویید ما خواهان ماندن در عراق هستیم اما اگر اجازه نمی دهید ما را به آمریکا ببرید!. به همگان گفته شده که برایتان وکیل گرفته ایم و هیچ حرفی به آمریکایی ها در مصاحبه نزنید و بگویید از وکیل تان بپرسند!. اما به مرور، شعار اشرف حفظ شرف جای خود را به این سناریوی اولیه می دهد. گویا سردرگمی فرقه رجوی پس از یکسال از سقوط صدام کمتر شده و متوجه شده اند که خروج از عراق چندان هم دلچسب نخواهد بود. این قضیه از زمانی بهتر آشکار شد که طی همان مدت کوتاه، دهها تن از اعضای فرقه رجوی درخواست جدایی داده بودند که بخشی از آنها کادرهای قدیمی بودند. این رخداد، رهبری فرقه رجوی را هوشیار کرد که خروج از عراق بهای سنگینی برای تشکیلات خواهد داشت. ۱۵ ماه پس از سقوط صدام که بناگاه صدها تن درخواست جدایی دادند و یا از اشرف فراری شدند، که این رخداد هم هوشیاری رجوی را چندین برابر کرد.
ب) مرحله دوم از تشکیل دولت ایاد علاوی و ابراهیم جعفری تا نوری مالکی:
صدارت ایاد علاوی برای فرقه رجوی دوران دلگرم کننده ای بود و فرقه رجوی با وی رابطه ای دوستانه برقرار کرده بودند. البته در این زمان علاوی هیچ قدرت قابل توجهی نداشت چرا که همچنان ایالات متحده با فرماندهی «پل برمر» سیاست های عراق را به پیش می برد و علاوی که گرایش زیادی به بازماندگان حزب بعث عراق داشت، صرفاً مهره ای در دست نیروهای آمریکایی به حساب می آمد. بعدها نیز علاوی به جرم شرکت در اقدامات تروریستی مورد تعقیب قرار گرفت و از عراق فرار کرد اما رابطه دوستانه او با مریم رجوی تا این اواخر برقرار بود. صدارت ابراهیم جعفری نیز چندان تضادی برای فرقه رجوی ایجاد نمی کرد هرچند که فرقه رجوی با وی اختلاف جدی داشتند ولی حضور آمریکایی ها در اشرف و عراق این تضاد را حاد نمی کرد. اما با روی کار آمدن نوری مالکی و تلاش وی برای مستقل شدن از سیاست هایی که آمریکایی ها به دولت عراق تحمیل می کردند، و بخصوص از زمانی که حفاظت قرارگاه اشرف از سوی آمریکایی ها به دولت عراق منتقل گردید و مالکی تلاش نمود کنترل اشرف را به دست بگیرد و شخصاً به عنوان دولت قانونی کشور، با تک تک فرقه رجوی مصاحبه کند و آنان را نه به صورت گروهی که به صورت فردی به رسمیت بشناسد، تضادهای آشتی ناپذیر مریم رجوی و سنگ اندازی در مسائل حقوقی و سیاسی عراق آغاز شد و نوری مالکی که تا آن زمان از سوی فرقه رجوی به عنوان برادر مورد خطاب قرار می گرفت، شیطان سازی شد و جنایتکار لقب گرفت و در نهایت زمینه ساز رخدادهای خونینی گردید که مسعود رجوی در پس آن قرار داشت.
در این مرحله شاهد بیشترین تلاش های فرقه رجوی برای باقی ماندن در اشرف بودیم و شعارهای اشرف شهر شرف – چو اشرف نباشد تن من مباد – اگر اشرف بایستد جهان خواهد ایستاد و نمونه های مشابه، تبدیل به خط کار شد. مریم و مسعود رجوی در این ایام بزرگترین جنگ و حمام خون با پلیس عراق را (به شیوه قرون وسطایی) اجرائی کردند تا قرارگاه اشرف به کنترل دولت قانونی عراق درنیاید و به نام فرقه رجوی خلق ثبت شود. اگرچه برای این خواسته غیرقانونی و شگفت انگیز دهها استدلال آورده می شد، اما واقعیت نه مسئله اشرف که شخص مسعود رجوی بود. همه این خونریزی ها انجام می شد تا مسعود بتواند قراردادی برای خروج امن خود از عراق پیدا کند. برای زوج رجوی بسیار مهم بود که تا قبل از خروج از اشرف، مسئله جان مسعود حل و فصل شود و در این میان البته کشته شدن بخش مهمی از نیروها نیز چندان اهمیت اخلاقی نداشت اما دستاورد زیادی برای رهبری فرقه رجوی داشت که از یکسو خوراک تبلیغی و حقوق بشری را برایشان فراهم می کرد که خود اثر زیادی برای خروج امن مسعود از عراق داشت و از آنسو بخش زیادی از نیروهای مسئله دار نیز کشته می شدند و بار سنگینی از دوش تشکیلات برداشته می شد تا در آینده تهدیدی برای رجوی نباشند و مبدل به یک قطب و یک مدعی در برابر سازمان نشوند.
ج) مرحله پایانی، از ورود به لیبرتی تا خروج از عراق:
خروج فرقه رجوی از اشرف به سمت لیبرتی زمانی انجام گرفت که مسعود رجوی با هماهنگی نیروهای آمریکایی به محل امن در اردن و آنگاه به اروپا منتقل شده بود و از این مرحله تلاش های مریم برای به رسمیت شمردن لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی فرقه رجوی و یا اشرف ۲ شدت زیادی گرفت و مسئله قرارگاه اشرف در اولویت بعدی بود اما به عنوان سکویی برای ارتباط با گروه های تروریستی داخل خاک عراق و ایجاد آشوب علیه دولت نوری مالکی مورد استفاده فرقه رجوی قرار داشت (یادآوری می کنم که دوسال پس از سقوط صدام، فرقه رجوی به آموزش ۳۰۰ تن از جوانان عراقی روی آوردند که تحت استخدام خود گرفته بودند. این افراد همزمان با آموزش های سیاسی و عقیدتی، تمرینات مختلف نظامی نیز داشتند و از هر لحاظ آماده می شدند تا در درون جامعه به حرکت های از قبل تعیین شده دست بزنند که بعدها در آشوب هایی که منجر به حمله داعش شد نیز نقش داشتند.)
مریم رجوی در این مرحله بودجه های نجومی جهت ترغیب سازمان ملل و شخصیت های غربی و عربی صرف می کرد تا هرطور شده لیبرتی را به عنوان کمپ پناهندگی برای حضور دائمی فرقه رجوی در عراق بپذیرند. اما موفق نشدند و در نهایت نیز با سفر جان مک کین به پایان خود رسید. اما در این مرحله نیز فرقه رجوی دورانی خونین و سخت را طی کردند و دهها تن در کمپ جدید کشته و مجروح شدند. طولانی کردن حضور اعضا در لیبرتی که عامل اصلی آن مریم رجوی بود (و مدام با کمک لابی ها و وکلایش در مسیر خروج سنگ اندازی و قانون شکنی می کرد)، تنها یک هدف اصلی داشت و آن گرفتن تضمین از سازمان ملل و آمریکا برای حفظ جان ۲۰۰ تن از مسئولین سازمان بود که در لیست سیاه دولت عراق در همکاری با صدام حسین و کشتار نیروهای معارض قرار داشتند. مریم علیرغم اینکه می خواست دولت عراق و آمریکا را مقصر جلوه دهد، اما در اصل وقت کشی می کرد تا این ضمانت را بدست آورد و بلافاصله پس از ملاقات با شخصیت های آمریکایی و گرفتن تضمین لازم، به خروج کامل از عراق تن داد. البته کشته شدن ۵۳ تن از مهمترین کادرها و فرماندهان مجاهدین در قرارگاه اشرف (۱۰ شهریور ۱۳۹۲) این روند را تسریع کرده بود و فشارهای سیاسی و حقوقی بر مریم روز به روز بیشتر می شد تا به خروج از عراق تن دهد.
نگاهی به آنچه طی سه مرحله گذشت، آشکار می کند که آنچه مریم رجوی برای اثبات آن تلاش می کند، جز نیرنگی رسوا نیست و او دیگر هیچگاه نمی تواند مدعی شود که برای نجات مجاهدین از عراق کمترین اقدامی انجام داده است و به عکس، تا توانست در مسیر خروج بدنه سازمان از عراق سنگ اندازی نمود و مسبب اصلی تمامی قتل عام های اشرف و لیبرتی است. نمایش های شکست خورده تلویزیون و سایتهای مجاهدین برای واژگون جلوه دادن این واقعیت تلخ، آشکار می کند که اعضای مجاهدین در تیرانا همچنان متناقض هستند که اگر قرار بود اشرف و عراق از مجاهدین تخلیه شود، چرا اینکار زمانی که هنوز کسی کشته نشده بود انجام نگرفت و چرا مسعود و مریم رجوی مدام بر شعار نابخردانه «اشرف حفظ شرف» تأکید داشتند و صدها تن از اعضا را به خاطر آن به قتلگاه فرستادند؟
گزارش از: حامد صرافپور
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز فارس