«سازمان مجاهدین خلق ایران» که با عنوان منافقین معرفی میشود در شهریور ۱۳۴۴ بهوسیله ۳ نفر از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای «محمد حنیفنژاد»، «سعید محسن» و «عبدالرضا نیکبین» پایهگذاری شد.
حنیفنژاد متولد ۱۳۱۷ از تبریز وابسته به یک خانواده متوسط بازاری بود. ابتدا او به جبهه ملی و انجمن اسلامی دانشجویان و سپس به نهضت آزادی پیوست. اندکی بعد، اصغر بدیعزادگان، علی باکری، عبدالرسول مشکینفام، ناصر صادق، علی مهیندوست، حسین روحانی و شمار دیگری به آنها پیوستند. فعالیت مؤسسان سازمان در ابتدا بیشتر فعالیتهای مطالعاتی و بر محورهای جهانشناسی و سیاست و اقتصاد قرار داشت. آنان به بررسی تاریخ معاصر ایران پرداختند و سعی کردند به سؤالاتی که درباره جایگاه اقتصاد ایران، استعمار، امپریالیسم، سوسیالیسم و سرمایهداری مطرح میشد پاسخ بگویند.
لطفا… میثمی که زمانی با سازمان مجاهدین در ارتباط بوده است تعریف میکند که در اوایل دهه ۴۰ با حنیفنژاد دیداری داشته که در آن تأکید شده است برای حرکت در خط قرآن باید مؤمن، کافر و منافق شناخته شوند. برای همین، همراه با حنیفنژاد به قم میرود. ابتدا نزد «هادی خسروشاهی» و بعد به دیدار«آیتا… بهشتی» در مدرسه دین و دانش میروند. همچنین ملاقاتی نیز با «علی حجتی» و چند نفر دیگر صورت میگیرد. میثمی میگوید در نهایت بعد از مذاکراتی که با روحانیون داشتهاند، حنیفنژاد در راه بازگشت به تهران به میثمی میگوید: میدانی؟ باید به خودمان تکیه کنیم. از روحانیان کاری برنمیآید.
این گفته حنیفنژاد که رهبر معنوی اعضای سازمان بوده است به طوریکه به او لقب «آقامحمد» داده بودند نشان میدهد تشکیلدهندگان سازمان از همان ابتدا ترجیح داده بودند بدون استفاده از نظرات روحانیت شخصا مسائل مبارزاتی را تدوین کنند. با این حال، سازمان برای تدوین برنامه مبارزاتی در کنار استفاده از منابع اسلامی، بهرهگیری از منابع غیراسلامی و مارکسیستی را در دستور کار قرار داد، به طوری که به گفته اعضای اولیه سازمان، آنها همواره آثار کمونیستی را مطالعه میکردند.
حسین روحانی، از اعضای اولیه سازمان، دراینباره میگوید: استفاده از متون کمونیستی در سازمان متداول بوده، به طوری که کتابهای «۴ مقاله فلسفی» مائو، «ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی» استالین، «ژئوپلیتیک گرسنگی» و کتاب «اقتصاد» پورهمایون جزو منابع این سازمان بوده است. احمدرضا کریمی، از اعضای سابق مجاهدین نیز اعتقاد دارد که سازمان از همان ابتدا دارای ریشههای مارکسیستی بوده است. او میگوید رهبران اولیه سازمان بین دین و علم تفکیک قائل بودند و سپس برای مارکسیسم نقش علمی قائل میشدند و از آنجا که دین و علم با هم تضادی ندارد، به این نتیجه میرسیدند که مارکسیسم علم مبارزه است و باید از آن استفاده کرد. رهبران اولیه سازمان در حالی برای عقیده مارکسیستی نقش علمی قائل میشدند که بسیاری از اندیشمندان و حتی خود مارکسیستها بر ایدئولوژیک بودن این اندیشه اذعان میکردند.
محسن نجات حسینی نیز میگوید سازمان مجموعهای از دیدگاههای متضاد بود، هم دیدگاه ماتریالیستی و هم دیدگاه مذهبی در آن رایج بود، اما در عمل سازمان نه مذهبی و نه مادی بلکه التقاطی بود. او میگوید در سازمان ۲ طیف عضو میشدند؛ یکی مذهبیها و دیگری افرادی که فقط برای مبارزه با شاه و بدون انگیزه مذهبی وارد سازمان میشدند. این مسئله باعث شده بود در بسیاری از مواقع سازمان دچار دوگانگی شود. برای مثال، زمانی که قرار بود چند عضو سازمان با یکی از گروههای مبارز غیرایرانی در خارج ملاقات کنند، وقتی مطرح میشود که درباره ایدئولوژی خود چه بگوییم، برخی از اعضای گروه گفتند بگوییم «مارکسیسم-لنینیسم». این پیشنهاد در حالی مطرح میشد که همینها متنی همراه داشتند که در آن نوشته بود «ما در مبارزه از سرچشمه فیاض قرآن بهره میبریم.»
محمد محمدی گرگانی غرور کاذب و خودبرترپنداری را از معضلات سازمان میداند و میگوید در تحلیلی که سازمان در سال ۱۳۵۲ درباره تقسیم نیروها ارائه داد گفت که سازمان مجاهدین خلق پیشرفتهترین نیروی توحیدی جهان است، به این دلیل که هم موحد است و هم نفی استثمار میکند. سازمان بعد از خودش چریکهای فدایی و مارکسیستها را قرار داد و سپس افرادی مانند طالقانی و شریعتی. بهعبارتی، سازمان برای مارکسیستها نقش بیشتری از مذهبیها در مبارزه قائل بود.
به نوشته هابیلیان، محمدی میگوید سازمان به حدی دچار غرور شده بود که یک بار در زندان با مسعود رجوی به اتاق آیتا… انواری میروند. رجوی با بیاحترامی میگوید: ببینید سازمان چه تئوری راهگشایی آورده است. یک نفر از بچههای ما مارکسیست نشد اما بچههای شما به چه وضع بدی افتادهاند. محمدی میگوید که انواری آن روز محترمانه برخورد کرد، اما ۲ سال بعد که سازمان مارکسیست شد، در عمل ادعاهای آن روز باطل شد.
عزت شاهی نیز که زمانی با مجاهدین در ارتباط بوده است میگوید: بهمرور تفکری در بین آنها رایج شد که هر کس بخواهد مبارزه کند ما باید به آنها کمک کنیم. نتیجه این تفکر این شد که تعداد افراد لاابالی در سازمان افزایش یافت. عزت شاهی درباره نوع برخورد سازمان با اندیشههای منتقد میگوید: ابتدا که من ایرادهای آن را بهخصوص در مسائل مذهبی مطرح میکردم، سعی داشتند من را متقاعد کنند اما وقتی از این کار عاجز ماندند، دیگر برخی متون سازمان را به من نمیدادند. در واقع، من را به دلیل موضع انتقادی غیرخودی کرده بودند.
احمد احمد، از اعضای سابق سازمان، ترویج بیعاطفگی و تبدیل انسان به موجودی تکبعدی را از مشکلات سازمان بیان میکند و میگوید قبل از انقلاب که با سازمان در ارتباط بوده است به او گفتهاند تو به همسرت خیلی وابسته هستی و این برای ادامه راه تو در سازمان مخاطرهآمیز است. با همین استدلالها همسرش را از او جدا میکنند. سازمان بهمرور با شستوشوی مغزی همسرش را به جایی میرساند که از او جدا میشود و زندگی خود را کاملا در اختیار مجاهدین خلق قرار میدهد. در واقع، به نظر احمد، برای سازمان زندگی افراد فقط زمانی معنا داشت که در خدمتش قرار میگرفتند.
حسین روحانی میگوید که همین تکبعدی بودن سازمان همراه با آموزشهای التقاطی، افراد را به جایی رساند که در سال ۱۳۵۴رسما از اسلام جدا شدند و خود را مارکسیست اعلام کردند. او میگوید: مارکسیستشدن سازمان در اساس به مواضع التقاطیاش برمیگشت. ما به جایی رسیدیم که باید بین اسلام و مارکسیسم یکی را انتخاب میکردیم.
عبدالرضا نیکبین، از بنیانگذاران سازمان، درباره این انحرافات، چندی قبل از فوتش، در مصاحبهای گفت: تغییر ایدئولوژی سازمان نتیجه یک بحران اخلاقی بود که مجاهدین دچارش شدند. انسان باید برای خود چارچوبهای اخلاقی تعریف کند. اگر انسانی فاقد این باشد، دچار بحران میشود. در واقع، انسان بدون چارچوب اخلاقی مشخص، توان درک پیچیدگیهای مسائل اجتماعی را از دست میدهد و چون نمیتواند این ناتوانی را پر کند، دچار بحران میشود و ممکن است به جنایت منتهی شود. سازمان دچار بحران اخلاقی شد چون فردیت را انکار کرد و از درک پیچیدگیهای این مسئله عاجز ماند. دلیلش نیز زندگی گروهی و خانههای تیمی بود.
منبع:
تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران (از کودتا تا انقلاب) نوشته غلامرضا نجاتی
هدی صابر، ۳ همپیمان عشق: روایتی از بینش، روش و منش محمدحنیفنژاد، سعید محسن، بدیعزادگان
احمدرضا کریمی، شرج تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
احمد احمد، خاطرات احمد احمد، تهران انتشارات سوره مهر
دکتر سیدمحسن موسویزاده
انتهای پیام