پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، عراق را در بنبست سیاسی و نظامی شدیدی قرار داد و توطئههای وسیعی را که از جانب استکبار جهانی علیه انقلاب اسلامی تدارک دیده شده بود، نقش بر آب کرد و بر گروهها و عناصر به اصطلاح اپوزیسیون نیز شوک شدیدی را وارد ساخت. در این میان منافقین به عنوان تنها گروهی که همه حیثیت و هستی سازمان خود را در گرو جنگ نهاده بودند، بیشترین صدمه و لطمه را از پذیرش قطعنامه توسط ایران متحمل شدند؛ و برای خروج از بنبست توطئهای که مأموریت اجرای آن را به عهده داشتند به مرحله اجرا درآوردند.
عملیات فروغ جاویدان که از آن به عنوان خودکشی دسته جمعی منافقین یاد میشود، بگونهای برنامهریزی شده بود که با بهرهگیری از ۲۵ تیپ و اندکی بیش از پنج هزار نیرو در ۵ مرحله و در ظرف ۳۳ ساعت خود را به تهران برسانند. آنها بدون کوچکترین شناخت و تحلیلی نسبت به وضعیت داخلی ایران و صرفاً تحت تأثیر دروغ پردازیها و عوامفریبیهای سران خود وارد ایران شدند.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
بعد از این که ما قطعنامه را پذیرفتیم، اینها آمدند به وسیله عراق تجهیز شدند و آماده شدند که به اصطلاح ضربه نهایی خودشان را به ما بزنند و این زمانی بود که روز دوم مرداد ماهی که خود عراق اطلاعیه صادر کردند که ما شهرهای گیلانغرب، صالحآباد و در جنوب بسیاری از شهرهای تصرف شده را خالی کردیم؛ از آن طرف از محور قصرشیرین و سرپلذهاب در روز سوم مرداد ماه ساعت ۵/۲ بعدازظهر به وسیله نیروهای عراقی و آتشبارهای آنها شروع به کوبیدن شهرهای سرپلذهاب و قصرشیرین کردند و زیر آتش آنان منافقینی که با حالت ۲۵ تیپ و چیزی نزدیک به ۵ هزار نفر با ۱۲۰ تانک عراقی، ۴۰۰ نفربر عراقی، ۱۰۰۰ کامیون که اینها همه وسایلی بود که خود عراقیها در اختیار منافقین گذاشته بودند، وارد شهر سرپلذهاب و قصرشیرین شدند که کسی ساکن نبود. در عرض یک ساعت، شاید تا ساعت ۴ تا ۵/۴ بعدازظهر هر دو شهر سقوط کرد.
صدرالله بابلی (فرماندار شهرستان اسلامآباد غرب، رزمنده دفاع مقدس)
آغاز عملیات تحت عنوان «فروغ جاویدان» علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی بودند و عملیات را در سوم مرداد ماه سال ۶۷ از منطقه خسروی به سمت قصرشیرین، سپس سرپلذهاب و بعد از آن کرند غرب و در نهایت اسلامآباد غرب آغاز کردند.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
تا این که اینها آمدند سر دوراهی، در واقع به طرف کرند غرب و یک راهی هم به طرف پادگان ابوذر منطقه قلعه شاهین که بسیار منطقه حساسی هم هست در آنجا، مخصوصاً پادگان ابوذر، دو تیپ خود را آنجا مستقر کردند در دشت قلعه شاهین و ۲۳ تیپ دیگر را به وسیله خود نیروهای عراقی و حتی با هلیکوپتر سران اینها را تا کرند غرب، شهری که سی کیلومتر فقط با اسلامآباد فاصله دارد، با هلیکوپتر آنها را آوردند در کرند غرب پیاده کردند.
علی فتاحی (رزمنده عملیات مرصاد)
گردنهای هست در آنجا عقبنشینی کردیم و آنجا یک خط پدافندی تشکیل دادیم.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
تانکهای عراقی تا خود کرند غرب آمدند برای پشتیبانی منافقین و با هزار دستگاه تویوتا و ماشینهای سبک و سنگین اینها را حمایت کردند، حتی از نظر هوایی اینها را کاملاً پشتیبانی کردند.
علی فتاحی (رزمنده عملیات مرصاد)
در حین حرکت هم چند تا بلندگو در ستون اینها بود که مرتب شعار میدادند و صحبت میکردند که ملت به ما بپیوندید و ما برای آزادی شما آمدهایم، میخواهیم شما را آزاد کنیم، موقعیت شما را بهتر کنیم؛ بعد از این که به اصطلاح بلندگو رد میشد و میگذشت، تیربار اینها روی مردم کار میکرد و مرتب دیگر به پیر و جوان رحم نمیکرد. تمام مردم را به رگبار میبستند.
تیموری (فرماندار شهرستان قصرشیرین، رزمنده دفاع مقدس)
روستایی که کل جمعیت آن کمتر از ۱۵۰ نفر بود، حدود ۴۶ نفر شهید داد و بقیه مردم، شاید ۹۰ درصد مردم مجروح شدند.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
تقریباً ساعت ۵/۶ بعدازظهر روز سوم اینها شهر کرند غرب را گرفتند و به تسخیر خودشان درآوردند.
علی فتاحی (رزمنده عملیات مرصاد)
نهایتاً منافقین از کرند میگذرند و به طرف اسلامآباد غرب میروند.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
در همین میدان امام که وسط شهر است و ورودی شهر کرند به طرف اسلامآباد، یک مرتبه مردم میبینند ماشینهایی که در بالای آنها نیروهایی هستند که همه ایرانیاند، چون ایرانی هم صحبت میکردند، خب منافقین که عراقی نبودند، ایرانی بودند.
جلیل باباخانی (فرزند شهید)
غافل از این که اینها نیروهای منافقین هستند، فکر کردیم نیروهای خودی هستند. دست برایشان تکان دادیم؛ ولی بعد متوجه شدیم که روز بازوهایشان یک پرچم زده بودند که مجاهدین خلق.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
لباسهایی حتی به رنگ بسیجی هم تن اینها بود، فقط پارچههای سفیدی بر بازوهایشان بسته بودند که آن نشان این بود که اینها جدای از نیروهای بسیجی هستند، این پارچههای سفید. تا وسط شهر حتی مردم فکر کردند که اینها خود مردم بسیجی هستند، دست برای اینها تکان دادند تا رسیدند دور میدان امام. دور زدند و ستون تقریباً یک قسمت از شهر را که فرا گرفت، یک مرتبه شروع کردند به مردمی که به آرامی برای خودشان در حال قدم زدن در خیابانها بودند، دور میدان امام تجمع زیادی از مردم بود، هیچ فکری نبود، کسی اعلام نکرده بود شهر در حال سقوط است، نه از طریق رادیو، نه از طریق تلویزیون، نه از طریق بلندگویی جایی، مردم اصلاً مستأصل شده بودند؛ اگر اینها بسیجیاند چرا به طرف ما آتش میگشایند، چرا تیراندازی میکنند.
جلیل بابایی (فرزند شهید)
واقعاً هر کسی که یک ذره ریش داشت، بدون این که بفهمد چه کسی است و چه کاره است، میزدند و میکشتند.
صادق باقری (شهردار شهرستان اسلامآباد غرب، رزمنده دفاع مقدس)
با توجه به این که ماشینها را دیده بودند و افراد منافقین را دیده بودند، گفتند که منافقین حمله کردهاند به اسلامآباد.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
خدا رحم کرد که دم غروب بود و از تاریکی شب مردم بسیار استفاده کردند که اینها بتوانند زن و بچههای خودشان را به خارج از شهر، در کوهها، بیرون شهر بتوانند انتقال بدهند به روستاهای اطراف. تا صبح شهر اسلامآباد زیر آتش اینها بود، کلانتری، زندانها، فرمانداری، سپاه، نیروی انتظامی، هر جایی که اینها رفتند و حتی بیمارستان امام را که در این شهر، وسط شهر است، رفتند داخل بیمارستان.
علی فتاحی (رزمنده عملیات مرصاد)
متأسفانه وقتی که ما وارد بیمارستان حضرت امام در اسلامآباد غرب شدیم، با انبوهی از جنازه پیر و جوان، کودک و بزرگ و کوچک روبرو شدیم.
حمیدرضا محمدی (رزمنده عملیات مرصاد)
متأسفانه تمام نیروها را شهید کرده بودند. همه را از داخل بیمارستان و بالای تختها بیرون کشیده بودند، آورده بودند در محوطه بیمارستان جمع کرده بودند.
صدرالله بابلی (فرماندار شهرستان اسلامآباد غرب، رزمنده دفاع مقدس)
منافقین از نظر لجستیکی کاملاً مورد حمایت رژیم بعثی و خصوصاً صدام قرار گرفتند و حتی از بعد هوایی و توپخانهای هم مورد حمایت رژیم بعثی قرار گرفتند.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
اولین نیرویی که با نیروهای منافقین در شهر اسلامآباد درگیر شد، گردان حمزه بود. اولین نیروی مقاومت اینها بودند. همین گردان بود که ما را آوردند، شما اگر انشاءالله تشریف ببرید به طرف ایلام، اولین سربالایی که به طرف ایلام میخواهید بروید، یعنی ارتفاع اول شهر، که مثل حصاری دور شهر هست، ما روی ارتفاع قرار گرفتیم و از آنجا تقریباً ساعت هشت و نیم، نه صبح بود؛ جمع شدند بچهها و نوحهخوانی کردند و گفتند باید برویم در شهر و شهرتان را از دست منافقین آزاد بکنیم.
گفتیم به همین راحتی یعنی شهر ما سقوط کرده؟! روی ارتفاع که قرار گرفتیم، با دوربین که داخل شهر را نگاه کردیم، از همه جای شهر دود به طرف هوا میرفت. روی ساختمانهای بلند شهر تمام دوشکا و تیربار وسط همین خیابان اصلی که نگاه میکنید، دیدیم تانکهایی در خیابان برای خودشان مستقر بودند، مخصوصاً در سپاه جلوی کارخانه قند اسلامآباد – که اولین ساختمان شهر بود، آن موقع که وارد میشدیم این کارخانه بود – جلوی کارخانه سه تا تانک بود، روبرویش بسیج بود و دو تا تانک هم آنجا بود و برای خودشان همین طور تردد داشتند. ما از فاصله تقریباً چیزی حدود هزار و پانصد متر و دوهزار متری میدیدیم اینها را در خیابان و بالای ساختمانها، برای خودشان اینها گرفته بودند.
گفتیم خب! حالا چه طور وارد بشویم اینها جاده تخت و کفی، چیزی نزدیک دو کیلومتر یک دانه درخت هم نیست. روی جاده آسفالت ما میخواهیم برویم داخل شهر. خب اینها هم که روبروی ما، دو هزار متری تانک و تیربار و همه چیز را هم کاملاً رو به جاده و مستقیم، ما چطوری میتوانیم با اینها درگیر بشویم؟ حالا نشستند فرماندهها، فرمانده تیپ هم آمدند و برنامهریزی کردند و گفتند چند تا مینیکاتیوشا و کاتیوشا آوردند، گفتند با خمپاره ما این ماشینها و تانک و نفربرهایشان را که وسط جاده در داخل شهر هستند و روبروی ما و روی ساختمانها را ما شروع میکنیم به آتش زدن و میزنیم اینها را؛
بیست تا تویوتا آماده کردند، هر تویوتایی ده نفر با یک نفر مسئول و با یک مخابراتچی. گفتند با این تویوتاها بلافاصله با تمام سرعت سرپایینی بروید داخل شهر. هر جای شهر هم که رسیدید، کوچههای فرعی، پیاده بکنید نیرو را و برگردید برای نیروهای بعدی؛ که اینها درگیر بشوند و شما نیرو به این شکل انتقال بدهید.
ما در داخل شهر بر اساس همان آشنایی که داشتیم، دوست و رفیق هم بودیم، من و بچههای داخل بسیج. شروع کردیم گفتیم شما از این کوچه بروید، شما هم از آن یکی کوچه بروید، ده نفر. همین طور باید میرفتیم ببینیم تیر از کجا به ما بیاید؛ یکی از ما مجروح میشد تا ما بفهمیم نیروی منافقین در کجا سنگر گرفتند، اینها پنهان شده بودند.
نمونهاش سر یک چهارراهی در بالای یک راه پشتبام، در راه پشتبام از پشت پنجره کوچکی، از همانجا هر کسی از سر چهارراه رد میشد ما میدیدیم میافتد؛ یعنی با تیر میخورد. هیچ کس هم نمیدانست از کجاست. تا این که یکی از بچهها متوجه شده بود از داخل راه پشتبام، کسی آنجا ایستاده، هر کسی سر چهارراه رد میشود از همانجا میزند. خودش هم که معلوم نیست. با آرپیجی زدند، آن پشتبام خراب شد و آن کسی هم که آنجا بود مُرد و از بین رفت.
به هر صورت به همین شیوه تا بیمارستان شهر ما وارد شدیم، چیزی نزدیک به نصف شهر را به وسیله نیروهای خودی ما توانستیم پاکسازی بکنیم و اینها آمدند به طرف وسط شهر و به طرف فرمانداری که مرکز تجمعشان و فرماندهیشان در آن شب در آنجا بود. ما آمدیم آنجا دیگر شد غروب. به ما گفتند شما با توجه به این که نیرویی دیگر نیست که بیاید و از شما حمایت کند شما باید برگردید، شب میشود و باید در شهر نباشید. ما شهر را تخلیه کردیم، مجروحانی که بودند آنها که توانستیم بردیم و شهدا هم که جا ماندند. تا این که برگشتیم دو مرتبه سر جای اولمان.
علی فتاحی (رزمنده عملیات مرصاد)
ما تصور میکردیم که منافقین دارند شهر را ترک میکنند. مجدداً اینها تجدید قوایی کردند و با نیروهای تازه نفستری وارد عمل شدند، یعنی شاید نیروهای خودی ما یک مقداری به عقب برگشتند.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
و در واقع کل شهر را تا صبح تسخیر کردند و در این فاصله هفت هشت ساعت مردم شهر هم تا آنجایی که توانستند، آنهایی که وسیلهای داشتند یا جا و مکانی داشتند، فرار کردند از شهر. خیلی از مردم هم در داخل خانههای خودشان حبس ماندند تا روز ششم که سه شبانهروز شد که اینها بدون آب و غذا در منازل خودشان زندانی بودند، تا موقعی که شهر آزاد شد.
راوی
در این عملیات منافقین با بهرهگیری از جنگافزارهای اهدایی صدام و دیگر اربابان خود از تنگه پاتاق واقع در غرب کشور حمله خود را به جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. سپس به طرف اسلامآباد پیشروی کردند. به محض رسیدن به مدخل شهر اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتی و تیراندازی و آشفته نمودن اوضاع کردند. در همین حین تعدادی از نیروهای سپاه و مردم با دشمن درگیر شدند. منافقین سوار بر خودروی ضد گلوله، در یک جنایت باور نکردنی دست به کشتار مدافعین و افراد مذهبی و انقلابی منطقه زدند و در تکمیل جنایات خود مزارع مردم را به آتش کشید.
منافقین در تداوم اقدامات غیر انسانی خود به بیمارستان امام خمینی حمله کردند و دست به کشتار فجیع مردم و ضرب و شتم پرسنل آن زدند. ملت سلحشور و مسلمان ایران پس از اطلاع از تجاوز منافقین به میهن اسلامی، سراسر به هیجان درآمدند و با اعزام گسترده مردم باایمان به جبهههای جنگ، موقعیت برتر فراروی فرماندهان نظامی ایران پدید آمد. که بدین ترتیب تعقیب و دفاع متجاوزین به ایران اسلامی با جدیت تمام دنبال شد.
سرانجام عملیات مرصاد در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۶۷ و با رمز مبارک یا علی (ع) و به منظور مقابله با منافقین در منطقه اسلامآباد و کرند غرب آغاز شد. منافقین خوشحال از پیروزیهای مقدماتی و در یک اقدام عجولانه به شکل ستون از جاده اسلامآباد راه کرمانشاه را به پیش میگیرند.
علی فتاحی (رزمنده عملیات مرصاد)
به ما پیام دادند که سریعاً منطقه را تخلیه کنید و به طرف چهارزبر، که همین گردنه فعلی مرصاد است، حرکت کنید.
حمیدرضا محمدی (رزمنده عملیات مرصاد)
ما هماهنگیها را انجام دادیم و خودمان راه افتادیم به طرف تنگه مرصاد، که الان تنگه مرصاد است؛ ما میخواستیم بیاییم به طرف اسلامآباد. زمانی که رسیدیم تنگه، دیدیم بله آنجا یک مقداری شلوغ است و هواپیماها در تردد هستند و بمبارانهای شدیدی دارند میکنند. از تعدادی از دوستان ما که در نزدیک تنگه بودند سؤال کردیم چه خبر است؟ گفتند که آره. اینها منافقین هستند، مال عراق نیستند. در پشت تنگه باقی ماندند، داخل تنگه هستند.
علی فتاحی (رزمنده عملیات مرصاد)
به محض این که متوجه میشوند منافقین دارند نزدیک میشوند به گردنه مرصاد و میخواهند از گردنه عبور کنند به طرف کرمانشاه، با توجه به تصمیمی که اینها داشتند، قرار بر این شده بود که به قول معروف حالا یا در سه شبانهروز و یا به تعبیری هفت شبانه روز تهران باشند. اما خوب نیروهای رزمندهای که در تنگه مرصاد بودند، سد میکنند آنجا را، گردنه را خاکریز میزنند. نهایتاً مبارزه آنجا شروع میشود و آنجا هم شد همان به قول معروف کمینگاه منافقین و محل کشتار منافقین.
حمیدرضا محمدی (رزمنده عملیات مرصاد)
تنگه به طور کلی دیگر تجهیزات نداشت. درگیری نیروهای خودی در آن منطقه از همان شب حدوداً ساعت دو، دو و نیم سه بود که دیگر آمده بودند پشت خاکریز و درگیری با نیروهای منافقین شروع شد.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده علمیات مرصاد)
شبانه آمدیم کرمانشاه که برای عملیات اصلی ما آماده بشویم. در این فاصله البته یک تیپ دیگری هم به نام ابوالفضل العباس بود که از لرستان یا خرمآباد آمدند سه راه ملاوی، همین ورودی شهر که میآیید و جایگاه بنزین است، از آنجا آنها را هم از کمر و از وسط به منافقین حمله کردند.
حمیدرضا محمدی (رزمنده عملیات مرصاد)
روز بعدش که مسئولین آمدند، جلسات را گذاشتند، و سریعاً وضعیت بحران اعلام کردند. نیروی هوانیروز هم به کمک نیروهای خودی آمد، چون اکثر نیروهای ما به مناطق جنوب سفر کرده بودند جهت مقابله با دشمن، که پاکسازی شده بود و عقب رانده شده بود اینها، فکر کنم هدف اصلیشان این بود که منافقین را وارد بکنند. بعد از این که این کار را کردند صدام کلاً کشید عقب و داخل خاک خودش.
اینجا هم که جلوی اینها سد شده بود، نیروهای رزمی ما که جهت مقابله با دشمن رفته بودند منطقه جنوب، برگشتند. به مرور داشتند برمیگشتند، روز اول و دوم که با هماهنگی هوانیروز و نیروی هوایی جلوی حرکت اینها سد شد، نیروی سپاه و باقیمانده نیروهای ارتش که در منطقه بودند، آمدند در منطقه تنگه مرصاد قرار گرفتند. هماهنگیها در آنجا شد. حتی صدام تا روز دوم به شدت مناطق را میکوبید.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
تا ساعت دو بعدازظهر در عرض هشت ساعت همه نیروهای اینها را منهدم کردند. چیزی نزدیک به پانصد ششصد دستگاه از ماشینهایشان را منهدم کردند، تانکهایی که آورده بودند و خود اینها هم تعداد زیادی از آنها کشته شدند. تعدادی هم که فرار کردند و به وسیله نیروهای مردمی در روستاها، در خیابانها، داخل کوهها میگرفتند اینها را و تحویل نیروهای خودی میدادند.
راوی
رزمندگان اسلام در ۳۴ کیلومتری این شهر ناگهان راه را بر ستونهای منافقین بستند و بدین ترتیب نبرد سنگینی در این محور در گرفت. واحدهای ضد زره رزمندگان در یک اقدام متحورانه و بینظیر تعداد زیادی از ادوات سنگین زرهی منافقین هدف قرار داده و به آتش کشیدند. جاده کرمانشاه – اسلامآباد در همان لحظات اولیه انباشته از ادوات سنگین سوخته میشود. منافقین به امید تداوم عملیات خود به طرف اسلامآباد و کرند غرب حرکت میکنند و با مشاهده اوضاع مناسب و عدم حضور رزمندگان اسلام شهر را دوباره اشغال میکنند.
حمیدرضا محمدی (رزمنده عملیات مرصاد)
روز سوم ما حدوداً ساعتهای دوازده – یک بود، از تنگه نیروهای منافق به عقب رانده شدند. نیروهایی که در فرودگاه اسلامآباد مستقر بودند، نیروهای خودی از کمر عملیات شروع کردند. یعنی طوری بود که نیروهای منافقین کاملاً به دام افتاده بودند. حدوداً ساعتهای یک، یک و نیم و دو بود که کاملاً شهر اسلامآباد پاکسازی شد، اما درگیریها به صورت پراکنده ادامه داشت.
تعدادی از نیروهای منافقین که مانده بودند، به صورت گروهی و دستهای در داخل شهر، اینها فرار کرده بودند داخل کوهها که تعداد خیلی کمی از آنها توانستند بروند عراق. به لطف الهی همه نابود شدند. منتها جنایتی که اینها مرتکب شدند واقعاً نمیشود با زبان گفت.
محمدحسین پورآلاجل (رزمنده عملیات مرصاد)
ما نمیدانستیم دشمن در کجاست. آنها سنگر گرفته بودند و ما میرفتیم به دامان دشمن. آنها بعد از این که به ما تیراندازی میکردند، بعد ما با آنها درگیر میشدیم.
علی فتاحی (رزمنده عملیات مرصاد)
عملیات مجدداً ادامه داشت. ساعتهای دوازده شب بود که دیگر شهر از لوث وجود منافقین پاک شد.
گزارش خبرنگار با یکی از شهروندان
/ چند مدت است که شهر آزاد شده؟
تقریباً دو روز است که آزاد شده.
/ چه کار کردند منافقین در شهر؟
منافقین خیلی کثافتکاری کردند در شهر. مردم را اذیت و آزار میکردند. بعد گندم و خانهها همه را سوزاندند. مردم همه در کوهها و بیابانها از تشنگی و گرسنگی ماندند، به خصوص بچههای کوچک زیاد اذیت شدند. این منافقان واقعاً خیلی خانمانسوز کردند ما را. گندمهای مردم را آتش زدند، به خصوص کشاورزها را اذیت میکردند. مردم را بیچاره میکردند. و الحمدلله رزمندگان اسلام با همان شجاعت و شهامت از شهر اسلامآباد غرب بیرونشان کردند.
یک شهروند دیگر:
دیروز از رودخانه کلاجو یکی از آنها آمده بود برای شناسایی برادران، از منافقین؛ از پشت گرفتم و انداختمش در رودخانه و دست کردم زیر آب و اسلحه کلتش را گرفتیم، دست خالی و تحویل دادیم به سپاه.
/ در شهر شما چه کار کردند منافقین؟
در شهر خرابی به بار آوردند. به ما گفتند منافقین آمدند کرند را گرفتند، نزدیک هستند. ما سی و پنج کیلومتر زن و بچهمان را پیاده بردم. در ضمن من خودم زنم شهید شده و شش تا بچه صغیر هم دارم. به دوش گرفتم این بچهها را بردم. الان چهار روز شیرخشک برای بچهام نبوده.
جلیل باباخانی (فرزند شهید)
ما هم یواش یواش شروع کردیم، آمدیم روی جاده که یواش یواش به سمت کرمانشاه برویم، دیدیم جنازههای منافقین همه افتادهاند. با وضع بسیار بسیار فجیعی. همین که خدا میآید نوید میدهد که جهنم در کمینگاه این منافقین است. در کمینگاه کفار است. واقعاً همان حالت را ما به چشم خودمان دیدیم.
راوی
رزمندگان در روز ششم مرداد ماه با حمایت تیزپروازان هوانیروز و بمباران شدید نیروی هوایی، مجالی برای حضور جنگندههای عراق نمیگذارند و شهر اسلامآباد بعدازظهر همین روز از وجود منافقین پاکسازی میشود. قوای اسلام با حمایت بیدریغ و همه جانبه بالگردهای هوانیروز ارتش لحظه به لحظه کار انهدام ضد انقلاب را تشدید و آنها را وارد به عقبنشینی تا شهر کرند میکنند. تعداد زیادی از منافقین در عقبنشینی به طرف تنگه پاتاق در دام رزمندگان اسلام گرفتار میشوند.
صدرالله بابلی (فرماندار شهرستان اسلامآباد غرب، رزمنده دفاع مقدس)
به لطف خداوند متعال و با آن توان بالای نظامی که نیروهای ما داشتند، در پنجم مرداد سال ۶۷ از هوا و زمین مورد هجوم نیروهای مسلح ما قرار گرفتند و زمینگیر شدند.
انتهای پیام / هابیلیان