من بهمن اعظمی از اعضای نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی هستم. چند روزی است که هوای شهر تیرانا بارانیه، قدم زنان به سمت خانه می رفتم که بی اخیتار دلم گرفت. یاد خاطرات خوش گذشته با خانواده ام افتادم، باران که می بارد جدایی درد داره، منظره روبروم کوه های زیبا چشم نوازی می کرد، آهی از ته دل کشیدم و نمی دونم چی شد یاد یکی از دوستانم که در مجاهدین خلق اسیره افتادم.
اسم این دوستم ابراهیم زنجانی است که مدت زیادی با هم بودیم. موقعی که با ابراهیم در یک پایگاه بودیم مخفیانه به من درس انگلیسی میداد که وقتی از سازمان جدا میشم بتونم تضاد خودم را حل کنم. ابراهیم از قبل سیتی زن آمریکا بود و حدودا نزدیک به سی ساله که در فرقه رجوی اسیره.
ابراهیم پدر سه فرزنده که دو پسرش شهروند آمریکا هستند و دخترش را هم در راه فرقه از دست داده است. یادم هست که دل پر خونی از فرقه داشت. به من می گفت:«بهمن میخ واهم این آخر عمری از سازمان جدا شم و پیش پسرام برم ولی جواد خراسان و ژیلا دیهیم مانع خروج من از فرقه می شن. چندین بار به آنها گفته ام که من نزدیک به هفتاد سال سن دارم همه عمرم را گذاشتم همه مال و ثروتم را به سازمان دادم از این تشکیلات خسته شدم دیگه چی از جون من می خواهید».
ابراهیم زنجانی چندین بار درخواست تماس تلفنی با پسرش حمید زنجانی که قبلا عضو فرقه بوده و سالیان قبل در عراق از فرقه جدا شده را داده بود ولی مسئولین فرقه مانع تماس ایشون با خانواده و پسرشون در آمریکا شده اند. وی تحت فشار روحی شدید قرار دارد. من که دیدم این بنده خدا با کهولت سن تحت فشار قرار داره گفتم ابراهیم من حاضرم تو را به سفارت آمریکا ببرم شاید کمک کنند که با خانواده و پسرت ارتباط برقرار کنی. ولی ابراهیم از این فرقه جنایتکار می ترسید. بنده خدا می گفت اگر سفارت آمریکا جواب مساعد ندهد وضعیت بدتر می شود.
بنده خدا می گفت در آمریکا برای خودم کسی بودم. همه گونه امکانات زندگی را در سطح خوبی داشتم. ببین در این فرقه به چه روزی افتادم که حق تماس با پسرانم را هم ندارم. مگر گناه ما چیه که این آخر عمری هم باید در زندانی که فرقه در آلبانی درست کردن به سر ببریم. چرا نمی گذارند من با بچه هام تماس داشته باشم؟ من به ابراهیم قول داده بودم وقتی از فرقه جدا شدم دنبال کارش را بگیرم.
من از همه دوستان در خارج از کشور و همه هموطنان گرامی درخواست می کنم که اگر پسران ابراهیم زنجانی را در آمریکا می شناسند کمک کنند تا این پدر دل سوخته به پسرانش برسد. من هم فقط اسم یکی از پسرای ایشان را می دانم که آقای حمید زنجانی هستند. هر کسی حمید زنجانی را می شناسد به ایشان خبر بدهد که پدرش بی صبرانه منتظر اقدام او است که ارتباط برقرار کند و این آخر عمری پدرش را از دست فرقه نجات بدهد. من بهمن اعظمی و دوستان دیگرم در آلبانی هر کمکی از دستمان بربیاد تمام و کمال در خدمت هستیم.
انتهای پیام / بنیاد خانواده سحر
