در فرقه رجوی صراحتا گفته می شود که مردان و زنان باید از یک دیگر نفرت داشته باشند.
یکی از شعارهای درون تشکیلاتی و برون تشکیلاتی فرقه مساله رهایی زنان و مردان است و اما امروز می خواهیم ببنیم فرقه رجوی تا چه میزان به حرف خودش در داخل پایبند است.
در فرقه رجوی ظاهرا زنان همه رشته های امور را به دست دارند و ما وقتی به زنان در فرقه نگاه می کردیم احساس حسادت می کردیم چون احساس می کردیم که زنان به هر آنچه که می خواهند می رسند و همیشه سر ما بی کلاه می ماند.
اما وقتی بیرون آمدم و صحبتهای بسیاری را شنیدم و خواندم متوجه شدم که زنان اسیران مضاعف در دستان و یا بهتر بگویم در چنگال این تشکیلات هستند. زنان مجبور به غسل های روزانه و لحظه ای هستند. البته نه مثل ما مردان که در تشکیلات بودیم، بلکه زنان بایستی شرح ماوقع را بنویسند یعنی قشنگ تشریح کنند. چرا؟ برای اینکه شخصیت آنها کاملا خرد شود چون همه میدانند که شرم زنان در چنین مسائلی خیلی بیشتر از مردان است و وقتی به تشریح میپردازند دیگر چیزی برای آنها باقی نمیماند و روحشان اسیر می شود.
حالا اسم آن را گذاشته بودند بزرگترین روزه زمانه. همه کس را از همه چیز محروم کردند تا بتوانند درست مثل عروسکهای خیمه شب بازی با آنها بازی کنند. به خاطر اینکه آنها اختیاری از خودشان نداشته باشند. دقیقا الان میفهمم که چرا مثلا وقتی به فرمانده خودمان میگفتیم که میخواهیم فلان کار را بکنیم، علی رغم اختیارات ظاهرا بالای خودش، نمیتوانست پاسخ مشخص به ما بدهد و آنرا به بالاتر ارجاع میداد و بالاتر به بالاتر و همینطور تا بالای بالا. هیچکس در سازمان به غیر از بالای بالا تصمیم گیرنده نبود.
اگر بحث رهایی زنان است آیا نگه داشتن زنان در قید و بندهای ساخته و پرداخته مسعود و مریم رجوی آنها را رها میکند؟ از چه چیزی رها میکند و به چه قید و بندی میکشاند؟
رها می کند، البته از شخصیت انسانی خودش رهایش میکند. حس زن بودن و مادر بودن و … را از آنها میگیرند و همه چیزشان رهبر عقیدتی میشود. دیگر انسان دارای هویت مستقل نیستند بلکه ربات هایی هستند که صرفا گوش به فرمان می باشند.
بدون اینکه نیازی به توضیح باشد فقط من اینرا میدانم و به آن ایمان دارم که زن و مرد در همه چیز، هم در مناسبات اجتماعی و هم در عواطف و علایق، مکمل یکدیگر هستند. اما در سازمان مجاهدین خلق زن و مرد دشمن هم دیگر هستند و همه باید اینطور تلقی کنند.
الان نمیخواهم به این موضوع بپردازم. اما تفکیک جنسیتی مطلق در سازمان مجاهدین خلق که موضوع مقاله بعدی من است ناشی از همین دامن زدن به دشمنی بین زنان و مردان در فرقه است تا اسارت آنان کامل شود. علی رغم اینکه هم زنان به مردان نیاز دازند و هم مردان به زنان، اما در سازمان مجاهدین خلق این نیازها به مسلخ های ایدئولوژیک آنها برده میشود و از آن قربانگاه های عواطف، ترس و کینه و نفرت به یکدیگر بیرون می آید.
یادداشت از محمدرضا هخامنشیان
انتهای پیام