یکی از موضوعاتی که در موردش می خواهم بنویسم تشکیلات از هم پاشیده و وارفته فرقه رجوی می باشد. از زمانی که به آلبانی آمده و در مقر مفید ساکن شدیم، افراد تحت یک فشار بسیار شدید روحی و فکری قرار گرفتند. من تا به حال تشکیلات فرقه رجوی را به این شکل متلاشی ندیده بودم. بعد از هر نشستی با بچه ها که صحبت می کردیم اکثراً به لحاظ فکری به قدری تحت فشار بودند که به قرص های آرام بخش پناه برده و در جیب بیشرنفرات انواع قرص های اعصاب بود.
وقتی با دوستان برای هوا خوری یا گردش بیرون می رفتیم، اکثراً به داروخانه ها برای خرید همین قرص های آرام بخش مراجعه می کردند. خدا لعنت کند رهبران این فرقه جهنمی را که باعث شدند نفرات به خاطر این فشارها به قرص پناه ببرند.
در مقر مفید صبح که از خواب بیدار می شدیم، پشت سرهم نشست و کار بود تا دوازده و یک نصف شب. تماما حرفهای صد من یک غاز و بی سر و ته. خوب معلوم است که افراد تحت این فشارها عاصی می شوند. سوال هم می کردیم که آخر ما توی این آلبانی میخواهیم چه کار کنیم؟ تکلیف مان چیست؟ این سازمان می خواهد چه کار کند؟ هیچ جوابی نمی دادند.
این حرفها مرزسرخ بود و پاسخگو نبودند. من یادم هست که یکی از افراد که اهل کرمانشاه بود، علیرغم اینکه فرقه برای بیرون رفتن انواع ضوابط را وضع کرده و سختگیری می کرد و نمی گذاشتند تکی بیرون برویم و می بایست با هم یگانی و مسئولمان بیرون می رفتیم، اما این بنده خدا خودش هم خودش را زندانی کرده بود. به او می گفتیم که خود تشکیلات اتوبوس آورده امکانات فراهم کرده که برای روحیه و رفاه به گردش بیرون برویم، اما تعداد زیادی از افراد نمی آمدند. علت را سوال می کردیم. می گفتند ما می خواهیم از طبیعت و بیرون رفتن لذت ببریم، ولی باید بیست و چهار ساعته برای فرقه توضیح بدهیم که در ذهنمان چه می گذرد.
فرقه رجوی در آلبانی سیستمی به راه انداخته بود به اسم “غسل در لحظه”. حالا این غسل در لحظه چی بود و چی می گفتند؟ مثلا شما توی شهر با مسئولت به فروشگاه می رفتی یا به هر جای دیگری برای خرید مراجعه می کردی. توی خیابان پنجاه متر به پنجاه متر گوشه خیابان جمع می شدیم دور هم و مسئول می گفت که خوب بیایید لحظه هایتان را بگویید.
مثلا این خانم هایی که توی خیابان یا فروشگاه یا هر جای دیگری دیده ایم باید بگوییم که چه حسی داشتیم و چه خطای ذهنی در این خصوص مرتکب شدیم و اعتراف کنیم و طلب مغفرت نماییم. یا فلان ماشین را دیدی یا فلان لباس یا فلان دختر را که دیدی بگو لحظه ات چه بود و در دستگاه زندگی طلبی چگونه ذهنت خطا رفت. من در دل می گفتم که آخر من پنجاه و پنج سالم است و خودم دختر و نوه دارم، خانواده دارم. من اصلا لحظه ای نداشتم و فکری نکردم. اما مگر به اینها می شد گفت که من لحظه ای ندارم. باید یک چیزی به هرحال می گفتم که مثلا فلان خانم را دیدم و فلان احساس را داشتم.
می گفتند که این را باید گفت تا با سازمان یگانه شد. از این مزخرفات افراد واقعا کلافه شده بودند و به همین خاطر بیرون نمی آمدند. بخاطر همین مسائل بود که ماندن در مقر را بر گردش ترجیح می دادند. یعنی در همان دستگاه مغزشویی و کنترل ذهن میخواستند ذهن افراد را همیشه در گیر نگهدارند که یک لحظه هم به مسائل اصلی تر و به خانواده فکر نکند.
اعمال این مکانیزم ها موجب می شد که افراد کلافه و تحت فشار باشند. افرادی هم که به قرص پناه می بردند به خاطر همین کارها و فشارهای ذهنی فرقه بود که خیلی چیزهای دیگری مانند نافرمانی ها هم هست. افراد روحیه باخته و کسل و خسته اند. در عراق این همه بدبختی کشیدند. زیر بمب و موشک باران بودند. حالا در آلبانی هم با یک شکل و مکانیزم دیگر افراد را تحت فشارهای شدید روحی و ذهنی قرار می دهند.
افراد از بیرون رفتن و گردش کردن بیزارند. فرقه عمدا این کارها را می کند که نفرات همیشه تحت فشار باشند و بیرون نروند. فرقه رجوی می گوید که وقتی شما با دنیای آزاد ارتباط برقرار می کنید ممکن است هوای زندگی طلبی به سرتان بزند. فرقه وحشت زیادی از ارتباط اعضا با فضای شهر و دنیای آزاد دارد که این غسل لحظه ای را درست کرده است، ولی افراد کلافه شده اند. آخر نمی شود که شما برای خرید به شهر بروی و بعد هر ۵۰ متر افراد دور هم جمع بشوند و در گوش هم بخوانند که مثلا فلان خانم را دیدم و فلان لحظه را داشتم. واقعا که خیلی وقیح و بی شرمند. این دستگاه و دکانی که راه انداختند همه فریب کاری برای درگیر کردن و کنترل ذهن افراد است که مبادا به این فکر بیفتند که فرقه رجوی کلا دارد در آلبانی چه غلطی می کند و چه استراتژی را دنبال می نماید.
در حال حاضر فرقه رجوی با بحران تشکیلاتی بی سابقه ای مواجه است. جدایی در سطوح بالا و فرار فرماندهان سازمان را با مشکلات جدی روبرو ساخته و فروپاشی کامل فرقه را در چشم انداز نزدیک قرار داده است. به امید آزادی همه اسیران دربند فرقه که امیدوارم هر چه زودتر خود را از دست این فرقه شیطانی برهانند و بیش از این خانواده های خود را چشم انتظار نگذارند.
نوشته منوچهر عبدی
نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی
انتهای پیام