فرقه رجوی که اساس و بنیاد سازمان تروریستی خود را بر خیانت و خباثت بنا نهاده و با روشهای مختلف به این حیله های خود که همان اعمال ضدبشری و ضد خانواده ها میباشد ادامه دهد و در این راستا از ملاقات خانواده ها با فرزندانشان و وابستگانشان در این فرقه مخوف ممانعت نماید و خانواده ها و پدران و مادران و برادران و خواهران را در برابر فرزندانشان قرار داده و آنها را دشمنی برای عناصر خود شبیه سازی نماید که فرد حاضر نمیشود بخاطر شستشوهای شدید ذهنی دیگر تمایلی برای دیدار با خانواده اش داشته باشد و این گونه حرکتهای ضداخلاقی سران فرقه رجوی تنها برای منافع شخصی سرکرده این سازمان تروریستی بوده و هیچ گونه جنبه عمومی ندارد و در هیچ کجای دنیا تعریف نشده میباشد و فقط و فقط در فرقه رجوی مرسوم میباشد .
خانواده های گلستانی که شدیدا به اعمال خائنانه سران فرقه رجوی اعتراض داشته و برای ملاقات با عزیزانشان که در این سازمان ضد خانواده محصور شده اند ، به نهادهای مختلف بین المللی نامه نگاری نموده و بیشترین حضور در مقابل قلعه اشرف و لیبرتی را برای دیدار با آنها داشته اند که متاسفانه افکار پوچ و ضد انسانی سران فرقه رجوی به آنها چنین اجازه ای نداد که البته این حرکت آنها تنها برای خسته نمودن خانواده ها بود غافل از اینکه این خانواده ها که تمام نفرات خانواده برای آنها مهم میباشد از این اعمال ضدبشری سران فرقه رجوی خسته که نشده بلکه اکنون نیز که فرزندان و وابستگان آنها به کشور آلبانی اخراج شده اند نیز پیگیر آنها بوده و وضعیت آنها را جستجو مینمایند که حضور آقای حجت مردانی برادر علی اکبر مردانی ( زندانی ذهنی فرقه رجوی ) در دفتر انجمن نجات گواه این موضوع میباشد .
آقای حجت مردانی که از سالهای قبل پیگیر برادر خود بوده و حتی در این رابطه چندین بار به دفتر انجمن نجات مراجعه نموده بود ، بازهم درخواست نمود که از وضعیت برادرش در آلبانی اطلاع داشته باشد که فرصت را مغتنم شمرده و با آقای شیراحمد روز رخ که از افراد جدید الورود از فرقه رجوی بوده درخواست نمودم که در روز حضور آقای مردانی در دفتر انجمن نجات حضور داشته باشند که وی نیز در ایام مبارک عیدقربان در تعطیلات به سر می بردند ( آقای روزرخ از زمان برگشت از فرقه رجوی ازدواج نموده و در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار می باشند ) قبول نمودند و خیلی خوشحال شدند که بتوانند در خدمت خانواده ها بوده و برای رهایی دیگر اسیران این فرقه ضدخانواده کمکی نموده باشند .
در روزی که قرار گذاشته بودم آقای مردانی در دفتر انجمن نجات باشند آقای روزرخ نیز سر وقت آمدند و بعد از احوالپرسی آنها را بهم معرفی نمودم که آقای مردانی از این ملاقات خوشحال شدند و فوری در مورد سال ورود وی و چگونگی خروجشان از فرقه رجوی سئوال نمودند که آقای روزرخ گفتند که دو سال پیش از لیبرتی بیرون آمدم که البته از زمان ورود به لیبرتی در فکرم بود که جدا بشوم ولی نتوانسته بودم موقعیتی بدست بیارم که این فرصت زمانی که نماینده های کمیساریای پناهندگی برای مصاحبه آمده بودند برایم فراهم شد و من هنگامیکه آنها با من گفتگو می نمودند به آنها در مورد خروجم از فرقه رجوی و اینکه دیگر نمیخواهم به آنجا برگردم گفتم که آنها نیز از من استقبال نموده و از درب دیگری من را خارج نمودند و سپس تحویل عراقیها دادند که آنها نیز نهایتا به هتل مهاجر آوردند که در آنجا افراد دیگری مانند خودم که از فرقه رجوی جدا شده بودند حضور داشتند .
آقای مردانی که بدقت گوش میدادند از آقای روزرخ سئوال نمودند که چرا اگر بیرون آمدن از این فرقه اینقد راحت میباشد شما و یا برادرم تا این زمان در آنجا مانده بودید و یا هستن ؟
آقای روزرخ توضیح دادند که سران فرقه رجوی آنقدر بر روی ذهن ما فشارهای روانی آورده بودند و ما را به بیگاری و کارهای سخت مشغول نمودند که حتی فرصت یک لحظه فکر کردن در مورد اینکه آینده ما چه خواهد شد را نداشتیم و فقط به این فکر میکردیم که کی برای استراحت بر میگردیم تا بتوانیم برای ساعاتی بخوابیم و هر زمان نیز میخواستیم با یک نفر که اهل شمال بود بطور راحت صحبت کنیم سریع ما را به تشکیل شعبه سپاه پاسداران متهم میکردند و بدین ترتیب از فکر جدا شدن و یا فکر خانواده ما را دور میکردند و اگر احساس میکردند که فرد ساز جدا شدن میزند فوری او را از دیگران جدا نموده و او را در قرنطینه نگهداری میکردند تا مبادا بر روی فرد دیگری تاثیر بگذارد و برای او نیز نشستهای سنگینی میگذاشتند .
آقای مردانی در مورد برادر خود سئوال نمود که ابتدا مشخصاتی که داشت را پرسید که آقای روز رخ گفتند که وی آدم بسیار ساکتی بودند و من تعجب کردم که او چگونه تشکیلاتی شده و گرفتار فرقه رجوی که خودم چون اسیر نیروهای بعثی شده بودم و اردوگاه ما در هیچ جایی ( صلیب سرخ و دیگر نهادها ) ثبت نشده بود و بسیار شدید مورد شکنجه قرار میگرفتیم و همین عامل باعث شده بود به سوی این خائنین برویم و آنها را به اجبار قبول کنیم ولی در مورد برادر شما که آدم بی آزاری بود خیلی تعجب میکردم که آقای مردانی نیز گفتند که واقعا هم همینطور بود و او زمانی که هنوز گرفتار این افراد خبیث نشده بود بسیار ساکت و آرام بود و همه فامیل از وضعیت او در تعجب بودند . اقای روزرخ ادامه داد که علی اکبر زمانی در لجستیک بود و در گروه کمرشکن فعالیت میکرد و بعد از مدتی او را به آشپزخانه منتقل نمودند و من خودم زیر دست او در قسمت انبار کار میکردم و شناخت من از آنجا شروع شد که در مورد اهل کجا بودن سئوال نمود که من گفتم شمالی هستم و به این ترتیب نام و اهل کدام شهر بودن او را فهمیدم که البته به دلائل بالا که خدمت شما گفتم ( فشارهای سران فرقه برای هم صحبت نشدن افراد با هم ) نتوانستم زیاد با او گرم شوم ولی بهمین اندازه احساس نمودم که او آدم ساکتی میباشد و زیاد به رده و پست اهمیتی نمیدهد .
شیراحمد در ادامه گفت زمانی که سران فرقه رجوی ان شوی مسخره خود که درگیری با ارتش عراق برای هیچ و پوچ بود را براه انداختند و باعث شدند تا نفرات زیادی کشته و یا زخمی شوند ، من نیز در آنجا حضور داشتم و با چشمان خودم دیدم که عراقیها یکی از عناصر ضعیف را که در خط جلو قرار داشت را مورد ضرب و شتم قرار دهند و حتی چند ضربه با چوب به او زدند که علی اکبر خود را بر روی او انداخت و بجای او مورد این حمله قرار گرفت و همه از این حرکت او که بسیار ساکت بود تعجب میکردند .
آقای مردانی از شیراحمد سئوال نمود که چه عاملی باعث شده تا علی اکبر که هیچ سنخیتی با این فرقه نداشت تاکنون در ان بماند که شیراحمد در پاسخش گفت که همه ما حتی خودم نیز روزی فکر میکردم که سازمان تروریستی رجوی نهایت افکار میباشد و می توانیم بواسطه آنها به آزادی کامل برسیم و حتی مردم کشورمان را در خیال خام خودمان نجات دهیم که با گذشت زمان تمام اهدافی که با فرقه رجوی در سرمان میپروراندیم همه پوچ بود و همه فعالیتهای ما تنها در جا زدن بود و عرق ریختن برای اهداف پلید سرکرده این سازمان ضدبشری ، چرا که مسعود رجوی خائن تا زمانی که اسلحه و قدرت داشت در بین ما حضور داشت ولی به محض سقوط صدام ملعون و خلع سلاح شدن فرقه رجوی او ناپدید شد و ما را در سختیها تنها گذاشت و خودش و ان زن نامشروعش بدنبال خوشگذرانی خودشان رفتند و ما ماندیم و یک عده سران عقده ای فرقه رجوی در زمینهای خشک و لم یزرع عراق که هیچ جنبنده ای در اطراف ما نبود .
در ادامه که صحبتهای آقای مردانی و آقای روزرخ گرم شده بود ، آقای مردانی در مورد آینده فرقه رجوی و وضعیت برادرش سئوال نمود که آقای روزرخ در پاسخ او چنین گفتند که دیگر آینده ای برای فرقه تروریستی مجاهدین باقی نمانده و آنها از مدتها قبل دیگر رمقی برایشان نمانده بود و این موضوع را تمام افرادی که در آنجا حضور دارند بدرستی میدانند و اکثر آنها دیگر تمایلی برای ادامه حضور در آنجا را ندارند و تنها دلیلی که باعث شده تاکنون این تعداد نیز دوام بیاورند این است که بیشتر آنها آلبانی را پلی برای رفتن به کشورهای اروپایی و اقامت در آنجا برای خود تلقی میکنند وگرنه هیچ یک از افراد دیگر به صحبتهای پوچ سران و حتی سرکرده این فرقه ضاله نیز اهمیتی نمیدهند و تنها هدف آنها اکنون پیوستن به یکی از کشورهای آزاد اروپایی میباشد و بس و برادر شما نیز قاعدتا از این موضوع مستثنی نبوده و او نیز به آینده سیاه و تباه سازمان ضدبشری رجوی پی برده و بدنبال فرصتی برای رهایی از این بند اسارت میباشد و شما میتوانید با مراجعه به کمیساریای پناهندگی واقع در آلبانی و یا نامه نگاری با آنها پیگیر برادرتان باشید و مطمئن باشید که علی اکبر بزودی از فرقه رجوی جدا خواهد شد چرا که دیگر هیچ امیدی به ادامه این فرقه ضدانسانی وجود ندارد .
آقای مردانی از اینکه آقای روز رخ وقتشان را در اختیار وی قرار داده بودند بی نهایت تشکر نموده و آرزوی سلامتی برای وی نمودند که آقای روزرخ او نیز از وی تشکر نموده و گفتند من قربانی اهداف پوچ رجویسم بودم و گول آنها را به مدت ۲۷ سال خوردم و اکنون برای رهایی تک تک عناصر این سازمان تررویستی حاضرم از جانم نیز مایه بگذارم و فعالیت کنم .
انتهای پیام / انجمن نجات مرکز گلستان