به گزارش پایگاه خبری- تحلیلی فراق مشروح این سخنرانی در ادامه میآید:
منافقین با شعار مبارزه با امپریالیسم اکنون درخدمت امپریالیسم درآمدهاند
بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام دارم و بسیار خوشحال و مفتخرم که من را در خدمت خودتان پذیرفتید که برخی از تجربیات خودم را با سازمان مجاهدین خلق و به تعبیر مردم ایران، منافقین، بازگو کنم.
من ابراهیم خدابنده هستم؛ سال ۳۲ در تهران متولد شدم و سال ۱۳۵۰ جهت ادامه تحصیل به انگلستان رفتم و فوقلیسانس مهندسی برق گرفتم و تا سال ۵۹ عضو انجمن اسلامی در خارج از کشور بودم. از سال ۵۹ سرنوشت من تغییر کرد که مختصری راجع به این صحبت میکنم و حرفهایم را هم در خلال خاطراتم میگویم. در سال ۵۹ احمد شادبختی از مسئولین مجاهدین خلق به لندن آمد و آنجا سخنرانی کرد. سخنرانیاش بحث استقلال بود. آن موقع موضوع اصلی و دغدغه اصلی ما جوانان آن زمان همین شعار استقلال بود که خیلی غیرقابل حصول و غیرقابل باور بود. در آن زمان که شاه سقوط کرده بود، شاه که نظامش تا بن استخوان وابسته به آمریکا بود و همیشه در محافل گفته میشد که قدرت سفیر آمریکا
از شاه بیشتر است و شاه بدون اجازه سفیر آمریکا آب نمیخورد. ارتش ما و سیاست ما و اقتصاد ما و فرهنگ و صنعت ما به آمریکا وابسته بود. آن موقع یادم هست که ابوالحسن بنیصدر عضو انجمن اسلامی بود و قبل از انقلاب در نیوکاسل سخنرانی کرد و صراحتاً گفت این محال است که ما بتوانیم شاه را سرنگون کنیم و مستقل شویم. مثل ویتنام ما باید ۲۰ سال بجنگیم تا بشود آمریکا را از ایران بیرون کرد. به نوعی یک معجزه به نظر میرسید که در ایران آن زمان، بتوان آمریکا را بیرون کرد و ایران کشور مستقلی شود. احمد شادب
ختی میگفت جمهوری اسلامی از آنجایی که سرمایهداری را نفی نمیکند و متکی به طبقه کارگر نیست، پس لاجرم به آمریکا وابسته خواهد شد و تنها نیرویی که تا آخر ضدامپریالیست و ضد آمریکایی باقی خواهد ماند، سازمان مجاهدین خلق است. خیلیها مثل من به سازمان پیوستند. آنهایی که دلشان خالی شد و فکر کردند که واقعاً راست میگوید و خیلی از ما که دغدغه استقلال داشتیم این حرفها را باور کردیم.
مسعود رجوی در جلسهای در پا
ریس رسما مسئولیت واقعه تروریستی ۷تیر را برعهده گرفت
من در موقع ترور شهید بهشتی در انگلستان بودم و از مقابل کنسولگری ایران در منچستر که رد میشدم، دیدم که کنسولگری بسته است و یک بنری آنجا نصب کردهاند و تعدادی از بچههای انجمن اسلامی که جذب فرقه رجوی شدند، آمدند و گفتند که واقعه تروریستی اتفاق افتاده است و بدین دلیل کنسولگری بسته است. بعد صحبت کردند و گفتند فکر میکنید کار چه گروهی بوده است؟ گفتم مسلماً کار ضد انقلاب و سلطنت طلب ها بوده است. یعنی من که هوادار مجاهدین خلق بودم به مخیلهام خطور نمیکرد که کار سازمان باشد. سال ۶۰ مسعود رجوی پاریس آمد و یک سال بعد یک نشستی گذاشت و همه اعضای سازمان را جمع کرد و بحث هفت تیر ۶۰ شد. اولاً که قبول کرد این کار سازمان بوده است چون هیچ وقت علنی مسئولیت این را نپذیرفته بود و بعدها من فهمیدم علت اینکه مسئولیت این قضیه را نپذیرفت به خاطر فضای داخلی خود سازمان بود، چراکه هواداران سازمان چنین کاری را نمیپذیرفتند. مسعود رجوی گفت با این کار ما راه نفوذ آمریکا را کور کردیم. قرار بود از این نقطه پای آمریکا باز بشود و وابستگی زمان شاه تکرار شود و ما این را خنثی کردیم. یعنی پس واقعه تروریستی هفت تیر ۶۰ یک اقدام ضد آمریکایی برای حفظ استقلال کشور بود.
سنگ بنای سازمان مجاهدین خلق از همان ابتدا کج گذاشته شد
صحبت از دگردیسی در سازمان مجاهدین خلق میشود. میپرسند که سازمان مجاهدین خلق از چه زمانی منحرف شد؟ من اعتقاد دارم که سازمان از ابتدا سنگ بنایش کج گذاشته شد و جایی منحرف نشد. سازمان مجاهدین خلق در سال ۴۴ تأسیس شد. محمد حنیفنژاد از اعضای نهضت آزادی بود. ایدئولوژی سازمان زمانی که تدوین شد، سالها سه گرایش اصلی علیه شاه وجود داشت. یکی گرایش مذهبی بود که با روحانیت عجین بود و یکی گرایش چپ بود که عمدتاً در حزب توده آن موقع شنیده میشد و یکی هم گرایش ملی بود که رهبران آن مصدق و جبهه ملی بود. کاری که حنیفنژاد کرد که البته مسبوق به سابقه هم بود در ایران و در کشورهای دیگر؛ آمد این سه عنصر را با هم ترکیب کرد و یک ایدئولوژی را تأسیس کرد که حداکثر جذب را داشته باشد که الحق هم توانست از هر سه قشر جذب کند. هدف او کسب قدرت بود.
من ۲۳ سال عضو این سازمان بودم و هرگز ندیدم که چیزی به عنوان اصول در این سازمان وجود داشته باشد و همه چیز بر اساس منافع مقطعی تنظیم میشود و در مقطع تصمیم گرفته میشود که چه سیاستی داشته باشد. بعداً یکی میگفت یک نفر مثل نواب صفوی میگوید من اول مسلمان هستم و بعد احساس تکلیف میکنم که مبارزه کنم! ولی یکی مثل حنیفنژاد میگوید که من قدرت را میخواهم و اسلام هم وسیله خوبی برای رسیدن به آن است. به همین دلیل سازمان در سال ۵۴ وقتی تقی شهرام رهبر سازمان میشود، اعلام میکند که ما دنبال مارکسیسم هستیم. اعضای منافقین مجبور به پیروی از اعتقاد تشکیلات هستند و به همین دلیل فردی مثل مجید شریف واقفی را که از اعضای این سازمان بود و با تفکر مارکسیستی مخالفت کرد، کشتند و جسدش را سوزاندند.
بزرگترین خیانت منافقین به ایران، همپیالهشدن با صدام بود
سال ۸۲ وقتی به ایران آمدم، با مرحوم پدرم صحبت میکردم و سؤالی پرسید که واقعاً ذهنم را درگیر کرد. گفت من هر چیزی را راجع به این سازمان بپذیرم یک مورد را نمیتوانم بپذیرم و آن هم همکاری با دشمن در جریان جنگ است. گفتم آن موقع اتفاقاً ما تصور میکردیم که این کار یعنی همکاری با صدام حسین علیه مدافعان مرزهای کشور، عین انقلاب و اسلام و وفاداری به اعتقاد و کشور است. من سالها در انگلستان بودم، در قوانین اروپا میدانید که مجازات اعدام وجود ندارد و هر کسی هر کاری بکند حداکثر مجازات، ابد است که یعنی ۱۵ سال و بیشتر از آن نمیشود. یک استثناء وجود دارد و آن هم همکاری با دشمن در حال جنگ است که این یک مورد استثنائاً حکمش اعدام است! یعنی سر امنیت کوتاه نمیآیند. در خود سازمان ما کلاسهای امنیتی داشتیم و اشاره میکردند که هیچ چیز بالاتر و واجبتر از امنیت وجود ندارد. همین که ما میتوانیم بنشینیم و با هم صحبت کنیم، در سایه امنیت است. در این رابطه الان ما یکی از کشورهای امن هستیم و از اوج ناامنی از همین سه دهه پیش به اینجا رسیدیم. هیچ کشوری چنین تجربهای نداشته است. یعنی تهران روزی صد ترور را تجربه کرده است. این شاهکاری بوده است که جمهوری اسلامی انجام داده است. در انگلستان، در جنگ جهانی دوم، مجازات دزدی اعدام بوده است. یعنی اگر یک نفر میرفت و از فروشگاه چیزی میدزدید، حکمش اعدام بود و دلیل آن هم این بود که در شرایطی که تمام نیروی نظامی و انتظامی درگیر جنگ هستند، هر قانونشکنی یک اقدام ضد امنیتی و ضد ملی به حساب میآید و دیگر نمیشود با آن مماشات کرد.
مسعود رجوی میگفت برای حاکمیت سازمان میارزد که حتی نیمی از مردم ایران کشته شوند
کشور ما خیلی زود بعد از انقلاب درگیر یک جنگ خارجی شد. بعدها مشخص شد که قبل از شروع جنگ، مسعود رجوی مخفیانه سفری به پاریس داشته تا با صدام حسین هماهنگ شود و کار نظام اسلامی را از داخل و خارج یکسره کنند. من گاهی اوقات فکر میکنم که واقعاً چقدر جمهوری اسلامی مظلوم واقع شده است. جای طلبکار و بدهکار عوض شده است. کجای دنیا در برابر خائنی که با دشمن در حال جنگ یک کشور همکاری میکند مسامحه میشود؟ من از محمود مهدوی معروف به محمود قائمشهر شنیدم که میگفت در یکی از جلسات مسعود رجوی به صراحت گفت که اگر نصفی از مردم ایران برای حاکمیت ما کشته شوند، میارزد.
منافقین در اسلامآباد حتی مجروحین روی تخت بیمارستان را هم اعدام کردند
پذیرش آتشبس در سال ۶۷ یک مرتبه سازمان را در یک فشار قرار داد. چون از طرفی صدام نمیخواست که جنگ را ادامه دهد و ظرفیت و توان نداشت. خیلی دلش میخواست که زودتر آتشبس اعلام شود اما رجوی دلش نمیخواست. عملیات فروغ جاویدان که پاتک آن در ایران به مرصاد معروف شد؛ قرار بود چند ماه بعد صورت بگیرد. برنامه ریزی منافقین با صدام به گونه ای بود که تا سرپلذهاب پیشروی کنند و صدام از آنجا پشتیبانی هوایی کند و به تهران برسند. برنامهریزی تسخیر کرمانشاه خیلی به اشغال موصل توسط داعش شباهت داشت. تاکتیک عملیات پیشروی به سرعت روی جاده روی جاده بود؛ چون آنجا مردم هستند و سپر انسانی وجود دارد. اگر نگاه کنید ستون مجاهدین خلق در سرپلذهاب و اسلامآباد، قاطی ماشینهای مردم است و همانطور که در موصل هم همین مشکل وجود داشت. مسعود رجوی قبل از عملیات گفته بود ابتدا مردم باید از ما بترسند و بعد جذب شوند. یعنی قدم اول جذب نبود و ترساندن بود! در سر راه خودشان مزارع را آتش زدند. به احشام رحم نکردند و کشتند. بعد در اسلامآباد مجروحین را از روی تخت بیمارستان به حیاط آوردند و اعدام کردند. ارتش ایران کاملاً از این عملیات جا ماند و منافقین به ۱۵۰ کیلومتری کرمانشاه رسیدند. کاری که ایران کرد این بود که نیروهای مردمی را بسیج کرد و با کلاشنیکف و آرپیجی و کمین کردن در کوهها جلوی منافقین را گرفتند. داعش نیز تا چند کیلومتری بغداد آمد. تمام سفارتهای کشورهای غربی از بغداد به اربیل منتقل شد؛ یعنی بغداد را سقوط کرده فرض کردند اما حشدالشعبی از این اتفاق جلوگیری کرد.
در هر کشوری مجازات خائن و کسی که با دشمن همکاری میکند، اعدام است
هر چقدر از خیانتها و جنایات رجوی بگوییم، کم گفتیم. مبتکر موشکباران شهرها توسط صدام هم رجوی بود. حال از منظر حقوقی این ماجرا را بررسی میکنیم. کشوری به خاک ایران تجاوز کرده است و بخشی از خاک آن را اشغال کرده است و درحالی که تمام نیروهای نظامی و انتظامی درگیر دفع تجاوز خارجی است با یک گروهی از داخل مواجه میشود که با دشمنش همکاری کرده و بزرگترین خیانتها را انجام داده است. برای این گروه چه حکمی باید داد؟ تعداد زیادی از اعضای سازمان در زندانها بودند. این افراد به دلیل اقدامات ضدامنیتی همه حکم اعدام داشتند. بعضی از احکام زندانیان از سال ۶۰ معوق مانده بود تا شاید از تفکرات خود بازگردند. بعضی هم آزاد شدند و دوباره به عراق رفتند و با تیمهای تروریستی دوباره برای انجام عملیات تروریستی به کشور برگشتند. تصور کنید کسی که با دیدن این همه خیانت از گروهی که عضو آن است باز هم بگوید اگر سلاح دستم بود همه شما را میکشتم؛ با این فرد باید چگونه رفتار کرد؟ با همه این شرایط تعداد زیادی از زندانیان را ایران آزاد کرد. من الان حدود هشتصد نفر از اعضای مجاهدین خلق را میشناسم که حتی در عملیات شرکت کردند و در ترورها دست داشتند و الان آزادانه در مملکت کار و زندگی میکنند. هیچ کجا برای گروههای تروریستی انقدر نرمش نبوده که در ایران است ولی قضیه بالعکس شده است و جای جلاد و شهید عوض شده است.
اعضای سازمان مجاهدین خلق تاکنون رنگ دموکراسی را به چشم ندیدهاند
سازمان مجاهدین خلق سر سوزنی نه مارکسیست است و نه مسلمان. یک باند تبهکار است که میخواهد قدرت را به دست بگیرد. الان در اروپا سکولار و فمنیست شده است. الان همهجا مریم رجوی و شورای ملی مقاومت را بهعنوان یک شورای سکولار معرفی میکنند. من یادم هست که فریدون گیلانی میگفت هر کسی یک دکانی در خارج از کشور باز کرده است. یکی دکان ملیگرایی باز کرده است و پرچم شیر و خورشید، یکی دکان مذهب باز کرده است و با اپوزیسیون خارج از کشور که زیر پرچم اسلام هستند و حتی عاشورا و تاسوعا و… دارند، هم پیاله است. رجوی سوپری زده است که همه چیز در آن هست. دیگر از هر جنسی بخواهید در این سوپر پیدا میشود. افطاری میدهد و ادعای سکولاریسم میکند. یک روز شیعه میشود و یک روز سنی. بسته به رنگ و شرایط دارد. مریم رجوی خودش گفت: مجاهد خلق هنرش این است که تمایلات مسعود را بشناسد و به آن عمل کند؛ ببیند تمایلاتش چیست و به همان عمل کند؛ یعنی فقط باید دستورات و امیال رجوی انجام شود. افراد را در نشستهایی زیر سرکوب روانی قرار میدهند و دفاع روانیشان را از بین میبرند و این فرد را برای گفتن کلمه «نه» عاجز میکنند. نمیتواند مخالفت کند و هر چه میگویند مجبور است انجام بدهد. همان چیزی که در عوام به مغزشویی و کنترل ذهن معروف است. یعنی با طرف ارتباطاتشان را قطع میکنند، خانوادهاش را قطع میکنند، ارتباطات اجتماعیاش را قطع میکنند و این از بدو شکلگیری سازمان بوده است. یعنی کسی که عضو سازمان میشد رابطه خانوادگیاش را قطع میکرد و فرد به یک ربات تبدیل میشد که دیگر هر چه به او میگویند باید انجام دهد! افراد باید هر شب دور جمع بشوند و از خودشان انتقاد کنند. یک نشستهایی هم هست که به آن غسل میگویند و این هر هفته است و باید بیایند و مسائل جنسیشان را در جمع بگویند. همیشه یادم هست که خیلیها مخالفت میکردند و حتی میگفتند از نظر اسلام این اشکال دارد. طوری روی اعضا کار میشود که احساس میکند اگر فرمان رجوی را گوش ندهد بالاترین خیانت را کرده است. هر چقدر مذاهب بر تحکیم خانواده تأکید میکنند، اینها بالعکس خانواده را لانه فساد میگفتند. مثل مریم رجوی و میگفتند دشمن اصلی شما پدر و مادر بیولوژیکی شما هستند. رجوی محاسباتش درست بود؛ او در یکی از نشستها خودش گفت که محال است غربیها بگذارند عراق در جنگ شکست بخورد. چه کسی فکر میکرد ۱۲۰ ساعت بعد از جنگ نوارهایی بیرون بیاید که استخبارات عراق آنها را ضبط کرده بود. عباس داوری را مشاهده میکنیم که با صدام و رژیم بعث در حال صحبت و هماهنگی است.
با توجه به توضیحاتی که عرض کردم و فعالیتهای منافقین و امکان تاثیرگذاری بر افراد مختلف بهخصوص دانشگاهیها، تصمیم گرفتم که انجمن نجات را ایجاد کنم و ایده آن را از کتابهای ضد فرقهای گرفتیم. انجمن نجات فعالیتهای زیادی داشته و من در خیلی از دانشگاهها سخنرانی کردهام و پرسیدهاند شما در انجمن نجات تا به حال چند نفر را نجات دادهاید؟ گفتم افراد زیادی را نگذاشتیم جذب شوند، چون پیشگیری بهتر از درمان است. خود رجوی بارها گفته است که تنها گروهی که انجمن نجات جلوی جذب ما را گرفته است. این فرقهها معمولاً از خانوادهها جذب میکنند و ما با خانواده اعضای مجاهدین خلق ارتباط برقرار کردیم و آنها را از شرایط سازمان آگاه کردیم. در ۲۷ استان ما شعبه داریم و با هزاران خانواده اعضای مجاهدین خلق و هزار نفر از جداشدگان این سازمان در ارتباط هستیم.
داعش و منافقین؛ یک گروه با دو برند
زمانی که داعش موصل را اشغال کرد، سازمان مجاهدین خلق گفت که نیروهای انقلابی عراق، موصل را آزاد کردند. شباهتهای عملکرد این دو گروه تروریستی که یکی برند شیعی دارد و یکی سنی همه سوء استفاده از اسلام و جذب افراد با این بهانه از اروپا و آمریکا است. هر دو گروه از حمایت سعودی و اسرائیل و آمریکا برخوردارند. یعنی اگر ارتباط نداشته باشد، عجیب است.
برخلاف تبلیغاتی که میشود و میگویند ایران قتل عام کرده است، بارها از مسئولین جمهوری اسلامی شنیدهام که میگویند اعضای این سازمان و حتی کسانی که ترور میکنند هم قربانی هستند. موارد زیادی دیدهام از کسانی که شهید شدهاند و خانواده رضایت نمیداد و جمهوری اسلامی دیهاش را پرداخت میکرد که عامل ترور اعدام نشود. هیچ کدام از این حرفها جایی گفته نمیشود. یعنی اتفاقاً جمهوری اسلامی تلاش میکرد که امنیت این افراد را برقرار کند و میگفت که بچههای خودمان هستند و قربانی شدهاند.
انتهای پیام / هابیلیان