• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

سیزده بدر شوم سال ۱۳۷۵

  • کد خبر : 5291
  • 01 آوریل 2016 - 15:42

سیزده بدر شوم سال ۱۳۷۵

بدنبال سوال یک دوست از سرنوشت علی خوشحال زندانی سیاسی در ایران از سال ۶۰ تا سال۱۳۷۱

خاطره علی خوشحال را بیادم آوردhhe116

علی خوشحال از بچه های فاز دانش آموزی یا میلیشیا بود که در سال ۶۰ یا به رویاتی در درگیری های ۵ مهر در تهران دستگیر شد و تا سال ۷۱ در زندان اوین و گوهردشت بود و بقول علی رضا طاهر لو به نوعی از اعدام های سال ۶۷ در رفت و بعد از آن با فریب سازمان به عراق آورده شد بطوری که سازمان یک فضای نا امن برای علی در ایران درست کرده بود و به او اطلاع داد که باید از ایران خارج شود والله دستگیر مجدد می شود

در همان روز های اول علی با شخص رجوی در افتاد او فکر نمی کرد که رجوی سر قدرت با کسی شوخی دارد یک تصوری از سازمان اولیه در ایران داشت که می توانستی حرف بزنی

در یک نشستی علی مطرح کرد اگر رجوی دردش مبارزه است نه رهبری قدرت طلبی شخصی رهبری در سازمان را شورائی کند یعنی رجوی تصمیم گیرنده نهائی نباشد من در همان روز توی دلم گفتم فاتحه

در روز های اول دستگیری ها در سازمان یعنی دی سال ۷۳ علی را همراه ما به زندان آوردن و او و علی رضا طاهر لو از اولین نفرات بودن که برای شکنجه و بازجوئی برده شدن تا یک هفته از ساعت ۱۰ شب تا ۵ صبح بازجوئی شکنجه میشدن بعدا بدلیل اوضاع وخیمی که داشتند به سلول دیگر منتقل کردن

علی همراه ما آزاد نشد ما بعد از فروردین ۷۴ آزاد شدیم اما علی ۱۰ ماه بعد از ما آزاد شد اما با وضعیتی داغان و روان پریشی علی مدتی ارام بود و مثل یک رباط کار می کرد و در سکوت کامل فقط فقط کار می کرد شب سیزده بدر سال ۷۵ علی خوشحال همراه فردی دیگر که الان از جدا شدگان می باشد و در ایران به زندگی خودش مشغول است نگهبان بود و من پاسبخش بودم در محور ۶ تحت فرماندهی رقیه عباسی و مهرانه مستانه ساعت حدودا ۳٫۳۰ نیمه شب بود صدای یک رگبار از توی خیابان جلوی درب محور شنیده شد بخاط غیر عادی بودن با تجهیزات کامل سریع بیرون پریدم که دیدم نفر همراه علی خوشحال بالای سر علی ایستاده نفر همراه علی ب.ک بود چون او هم وضعیت خوبی نداشت ابتدا به او شک کردم و بصورت آماده بسمت شان رفتم اما تا وضعیت سلاح را دیدم فهمیدم که خودکشی بوده باز برای اطمینان سلاح نفر همراه را گرفتم و چک کردم دیدم شلیکی نشده از نفر همراه پرسیدم گفت اینجا نشستیم یک باره علی شروع به فحاشی به رجوی مریم کرد و لوله سلاحش را زیر چانه اش گذاشت و با یک رگبار سرش بطور کامل متلاشی شده بود که همان شب با تماسی که من گرفتم تعدادی از مسئولین آمدن بررسی کردن یک صورت جلسیه تنظیم کردن و از ما تعهد گرفتن که تا زمان مرگ نباید این موضوع بر ملا شود و همان شب یک تانکر را آوردن و محل خونریزی را شستن و جنازه علی خوشحال را به جای خلوت بردن و در یک اتاق گذاشتن تا برنامه سیزده تمام شود شب سیزده هم مخفیانه و شبانه بردن و دفن کردن

حال خانواده علی خوشحال چه فکار می کنند علی کجاست زنده است مرده است ؟؟؟؟؟؟؟ از خانواده اش میخواهم پی گیر محل مخفی دفن علی از سازمان و رجوی شوند

نادر نادری . فرانسه

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=5291