• امروز : جمعه - ۳۱ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 19 April - 2024

طشت رسوایی رجوی توسط جداشده‌ها از بام افتاده است

  • کد خبر : 35411
  • 09 آگوست 2022 - 13:01

یکی از نجات یافته‌های فرقه رجوی با ارسال یادداشتی به فراق، خطاب به هواداران ناآگاه خارج نشین از پشت صحنه‌های این فرقه، مطالبی افشاگرایانه منتشر کرد.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، این نجات یافته که نخواست نامش فاش شود، نوشت:

مسعود رجوی که در آغاز نوجوانی با سودای ترقی از شهرستانی کوچک به تهران رفته بود به تصادف یا برحسب شرایط آن زمان دانشگاه، جذب یک گروهی چریکی شد که در آن روزگاران، هم به نوعی ارضا کننده تمایلات شهرت طلبی و قدرت طلبی جوانان جویای نام بود و هم به نوعی موجب ایجاد توهمات غیر واقعی و خودبزرگ بینی‌های کاذب در بین جوانان.

رجوی علاقه ویژه ای به مهندس بازرگان داشت و وقتی حسین روحانی قصد عضوگیری او را در گروه داشت،ه اولین سوالش از روحانی این بوده که آیا بازرگان هم عضو این گروه هست یا خیر؟ (به نقل از خودش در نشست های درونی قرارگاه اشرف)

رجوی با ورود به گروه، همزمان با ارضای تمایلات جاه طلبی مقتضای سن وسالش به سرعت دچار توهمات شدیدی شده و از همان ابتدا فکر می‌کند که چریک است و همه چیز را می داند. شرایط بسته گروه و زندگی مخفی و در پی آن دستگیری طولانی، بیشتر او را دچار توهم می‌کند که گویا واقعا برای خودش کسی است. رجوی پس از اعدام موسسان گروه، عرصه را خالی دیده و با فرصت طلبی خود را رهبر می پندارد و شروع به یکه تازی می نماید. با همین باورهای غلطش پیش می‌رود و هر چه جلوتر آمده بیشتر دچار توهم و افسارگسیخته‌تر شده است.

شاید کسانی که از دور اخبار سیاسی را شنیده و دنبال کردند متاثر از فضای ایجاد شده از جانب جریانات مختلف قادر به درک واقعیات به خصوص در مورد سران گروه ها نباشند اما کسانی که در این گونه تشکل ها عضویت داشته و سالیان سال در آن زندگی کرده اند به خوبی می توانند واقعیت‌ها را فهم درک و لمس کنند.

برای کسانی که بخش اعظم عمر خویش را درتشکیلات فرقه رجوی گذراندند مثل روز روشن است که رجوی یک بیمار روانی و خودشیفته ای است که اگر به رواشناس متخصص ارجاع داده شود بی شک وی را بستری و در محیط بیمارستان روانی قرنطینه اش می کنند.

رجوی طی چندین دهه با توهماتش تصمیم های احمقانه ای گرفت که منجر به کشته و مجروح شدن، اسارت و نابودی زندگی انبوهی از افراد و متلاشی شدن خانواده های زیاد و داغدار شدن آنها گشت.

 هر چند که اعضای این فرقه هر کدام بعد از گذشت سالها و دیدن فاکت های بسیار پی به ماهیت کثیف رجوی می برند اما تنها کسی که از روز اول خوب می دانست که چه جرم و جنایت هایی را دارد مرتکب می شود خودش بود.

به همین دلیل بود که رجوی در اوج توهم علیرغم آنکه خود را رهبر انقلاب نوین مردم ایران و رهبر ایدئولوژیک می دانست و در هر زمینه ای فتوا صادر می کرد. البته او همیشه از سایه خودش می ترسید و همیشه دچار دو هراس بود یکی اینکه دستش رو شود و دوم ترس از جانش.

این هراس باعث شده بود که همیشه با وسواس زیاد تلاش کند همه شکاف های موجود در امور فرقه را ببندد که مبادا جرم و جنایت هایش به بیرون درز کند. او تا زمانی که صدام بر سر قدرت بود به یمن فضای بسته و امنیتی که ایجاد شده بود تا حدودی هم موفق بود؛ از طرفی هم موضوع حفاظت رجوی در هر شرایطی مهمترین کاری بود که در دستور کار فرقه بود.

به کدهایی که داده می شد توجه کنید: مریم قجر می گفت اگر هزار نفر هم در کمپ اشرف بمیرند باکی نیست مهم این است که رجوی زنده و سالم بماند. او هم چنین می گفت، مهمترین مسئولیت من در سازمان حفاظت شخص رجوی است.

رجوی در پی این دو هراسی که داشت با همان شم جنایتکارانه و خیانت کارانه خودش به خوبی بو کشیده بود و می دانست که در هر دو مورد پاشنه آشیل و نقطه ضعف خودش کجاست و آن چیزی نبود جز اعضای جدا شده از فرقه که از همه چیز مطلع بودند و در طی زمان کم کم به ماهیت او پی می بردند و بهتر از افراد بیرون او را می شناختند.

همیشه در نشست های درونی تکرار و تاکید می کرد (من را نفروشید و من را نکشید) و این نشان می داد که به شدت در هراس از افشا شدن جنایات و خیانت هایش و به خطر افتادن جانش است. این خطر را هم صرفا از جانب اعضای جدا شده می دید.

رجوی به درستی تشخیص داده بود که آفتاب همیشه پشت ابر نخواهد ماند. روزی دستش رو خواهد شد و رفاه و امنیتش همیشگی نیست و روزی جان حقیرش هم به خطر خواهد افتاد و باز هم به درستی تشخیص داده بود که همه اینها توسط اعضای جدا شده از فرقه اش عملی می شود.

به همین دلیل از همان ابتدا دشمن اصلی خودش را همین اعضای جدا شده معرفی کرده و بارها و بارها در نشست های درونی تاکید می کرد و می گفت، «به شما ابلاغ می کنم بعد از من به هر عضو بریده (جدا شده ) در هر جای دنیا که زندگی می کند حمله کرده و آنها را به قتل برسانید از عواقب ان هم نترسید و بدانید که زندان های کشورهای اروپایی مانند هتل است. هیچ بخششی بر آنان نیست.»

 او در قوانین فرقه بارها می‌گفت: « افراد داخل مناسبات مرتکب هر جرمی شوند از موضوعات غیر اخلاقی (تجاوز و غیره…) قابل بخشش است اما تنها موضوعی که قابل بخشش نیست فرار و اعلام بریدگی است که حکم آن اعدام است.

گمان می کنم یک آشنایی مختصر با شخصیت و طرز فکر رجوی به خوبی برای هر کسی دلیل دشمنی هیستریک وی با جدا شده ها و الم شنگه هایی که اخیرا در کشور آلبانی به راه انداخته را روشن می کند.

اما در خاتمه باید گفت رجوی علی رغم تمام اشتباهات فاحشی که داشته در این مورد اشتباه نکرده و هر دو هراس او بخاطر اعمال ننگین اش درست بود. مورد اول که به یمن تلاش فداکاری و از خود گذشتگی بخشی از جدا شدگان محقق شده و طشت رسوایی رجوی از بام افتاد و صدای آن گوش فلک را کر کرده و مورد دوم باید گفت هرچند هنوز رجوی نفس می کشد و زندگی می کند اما در حقیقت سالهاست که مرده. رجوی از همان روزی که جرات ظاهر شدن در انظارو پذیرش اشتباهاتش را نداشت و بزدلانه در سوراخ موش خویش را مخفی کرد، مُرد و تمام شد. این حیات خفیف خائنانه که دارد از هزاران بار مردن آنطرف تر است. رجوی با آنکه نفس می کشد از هزار مُرده و مُردار مُرده تر و مُردارتر است.

این نوشته به هواداران ناآگاه خارج تشکیلات و علاقه مندان به کشف واقعیت های پشت صحنه اعمال نامعقول این فرقه تقدیم می شود.

انتهای پیام / فراق

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=35411