• امروز : جمعه - ۷ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 26 April - 2024
مروری بر زندگی شیخ الفقهای رجوی

جلال گنجه‌ای روحانی نمایی که عقد غیرشرعی مسعود رجوی را خواند

  • کد خبر : 34069
  • 20 آوریل 2022 - 10:42

با گذشت نیم قرن از عمر فرقه رجوی تقریباً به ضرس قاطع می‌توان گفت: جلال گنجه‌ای تنها طلبه‌ای است که رجوی توانست با اتکاء به شعارهای فریبده و روشنفکر مآبانه خویش وی را در فرایند فرقه گونه خود جذب کند.

به گزارش فراق، از بین اعضا این تنها جلال گنجه‌ای بود که حاضر شد بدون رعایت شئونات اسلامی خطبه عقدی غیر شرعی و باطل را برای مریم و مسعود رجوی بخواند. اما برای یک پژوهشگر تیزبین سؤال این است که چه شد یک طلبه در دام سازمانی تروریست افتاد. چنان چه با بینشی عمیق به سیر تحول افکار جلال گنجه‌ای بنگریم خواهیم فهمید که خانه از پای بست ویران و آب از چشمه گل آلود است. ناگفته پیدا است که سازمان مخوف و غیر انسانی رجوی برای ادامه فعالیت و جهت دهی به اقدامات غیر مشروع خویش به دنبال جذب افراد پاکباخته یا متفکر نمی‌رود. بلکه سعی می‌کند با جذب افراد منحرف راه را برای جامه عمل پوشاندن به خواسته‌های نامشروع خویش باز کند. پایگاه خبری-تحلیلی فراق در ادامه برشی از گفت و گوی قدس آنلاین با دکتر محمود بازرگانی زندانی سیاسی و مبارز پیش از انقلاب را بازخوانی می کند که مدتی از دوران محکومیت خود را در عصر حاکمیت پهلوی دوم در زندان بند ۴ موقت شهربانی و در ارتباط با جلال گنجه‌ای عضو فرقه رجوی گذرانده است.

چند سال پیش، نهادهای مختلفی که در خصوص فرقه رجوی فعالیت می‌کنند به یکباره متوجه شدند که جلال گنجه‌ای تنها طلبه عضو فرقه توسط سران این فرقه حصر خانگی شده است. می‌خواهم از نگاه شما روایتی از زندگی جلال گنجه‌ای و نحوه منحرف شدن وی داشته باشیم.  لطفاً به عنوان مقدمه بفرمایید چگونه با آقای جلال گنجه‌ای آشنا شدید؟

در پاسخ به سؤال شما بایستی بگویم پس از دستگیری من و سپری شدن دوران بازجویی به زندان قصر و اندرزگاه شماره ۱ منتقل شدم البته در آن زمان مستقیماً ما را به اندرزگاه شماره ۱ نمی بردند. بلکه ابتدا ما را به بند چهار موقت که به بند قرنطینه یا زیر دادگاهی‌ها معروف بود می‌بردند. افرادی که به دادگاه می‌رفتند و تکلیفشان روشن می‌شد به فراخور محکومیت خود در بندهای اندرزگاه شماره یک تقسیم می‌شدند. پس اندرزگاه شماره ۱ یک زندان کاملاً سیاسی بود که رئیس آن هم سرهنگ زمانی بود. من در ابتدا به دلیل شلاقهایی که خورده بودم وضعیت پاهایم مناسب نبود وقتی وارد این بند شدم با افراد مختلف مانند آقای عبدالمجید معادیخواه یا آقای غلامحسین کرباسچی، آقای داوود آبادی(ره) یا آقای مهر آیین آشنا شدم. یکی از مهمترین تحولاتی که با ورود به بند چهار موقت شهربانی در زندگی من ایجاد شد آشنایی با یک فرد در کسوت روحانیت بود. راجع به این فرد روحانی که قصد معرفی آن را به شما دارم قبلاً چیزی نشنیده بودم و او را نمی‌شناختم. این فرد کسی نبود جز جلال گنجه‌ای.

 لطفاً کمی در مورد خصوصیات اخلاقی جلال گنجه‌ای توضیح دهید؟

 اگر بخواهم در مورد خصوصیات اخلاقی وی صحبت کنم برای معرفی وی باید بگویم که جلال گنجه‌ای در سال ۱۳۲۲ش در شهر رشت متولد شده است و زمانی که دستگیر می‌شود نام جواد منصوری را در بازجویی‌های خود می‌آورد و می‌گوید که دکتر جواد منصوری عامل فعالیتهای من بوده است. جالب است بدانید که من آثار شکنجه‌ای در پاها و صورت گنجه‌ای ندیدم.

یعنی ممکن است که با ساواک همکاری کرده باشد؟

 نه نمی‌توان اسم آن را همکاری گذاشت اما ممکن است اطلاعاتش را داده باشد. همکاری زمانی رخ می‌دهد که طرف چیزی اضافه بر اطلاعات خود را در اختیار یک سازمان امنیتی مثل ساواک قرار دهد مثل وحید افراخته یا مسعود رجوی که همکاری کردند.

 یعنی ممکن است که تحت فشار اطلاعات داده باشد؟

بله و نمی‌توان به اطلاعات دادن همکاری گفت. من این را ندیدم. شاید هم چنین اتفاقی افتاده باشد ولی من از آن اطلاعی ندارم. زیرا جلال گنجه‌ای دو بار دستگیر شد یکبار در سال ۱۳۵۳ش و بار دیگر در سال ۱۳۵۵ش وقتی من وی را در سال ۱۳۵۳ش دیدم آثار شکنجه‌ای در ایشان مشاهده نکردم. جلال گنجه‌‎ای پس از ورود به زندان به شدت تحت تأثیر افکار و نقطه نظرات مجاهدین خلق قرار داشت.

 این اثر پذیریی چگونه صورت گرفت؟

 ببینید این مسئله طبیعی است که در بندهای۱،۷و ۸ هم باشند اما سران منافقین در این بند نبودند بلکه در بندهای ۴، ۵ و ۶ بودند. پس جلال گنجه‌ای نمی‌توانسته اینها را ببیند ولی توسط سمپاتها تبلیغ شده بود.

 مثلاً چه نوع عقایدی؟

 رئوس افکار جلال گنجه‌ای شامل این می‌شد که اولاً وی اسلام را برای مبارزه کافی نمی‌دانست یعنی دقیقاً همان تفکر مارکسیستی که علم مبارزه را منحصر در مارکسیسم می‌داند نمونه‌های آن هم  چین، کوبا و آلبانی بود. حتی در مطالعات مشترکی که ما داشتیم وی از این کشورها اسم می‌آورد. یک ویژگی دیگر وی این بود که به وحی اعتقادی نداشت.

یعنی چه؟

می‌گفت:«وحی منحصر به پیامبران و معصومین نیست» ایشان وحی را به حس ششم تعبیر می‌کرد و می‌گفت همه انسانها حس ششم دارند. جلال گنجه‌ای ایشان به عبارت روشن‎تر مجتهدین را قبول نداشت. او بدون در نظر گرفتن الحاد و کفر مارکسیستها آنها را انسانهای واقعی می‌دانست مثلاً در مورد فیدل کاسترو، استالین یا لنین و سایر  مارکسیست‌های مطرح می‌گفت«اینها منجی بشر هستند.» انحراف گنجه‌ای از اینجا شروع شد.

 پس وی پیش زمینه انحراف فکری برای ورود به فرقه رجوی را داشت؟

 بله یکی دیگر از اعتقادات او این بود که می‌گفت:« اعتقاد به امام زمان(عج) و ظهور و غیبت وی ساخته و پرداخته افکار است و ما باید خودمان وضع خود را تغییر دهیم و انتظار فرج درست نیست.»

 آیا وی سعی می‌کرد عقاید خود را با تمسک به آیات قرآن توجیه کند؟

نه گنجه‌ای هیچ گاه در زندان به صراحت اعتقاداتش را مطرح نمی‌کرد چون ممکن بود از ناحیه روحانیت بایکوت شود.

الان این سؤال برای من پیش آمد که شما از کجا فهمیدید که افکار جلال گنجه‌ای منحرف است؟

 فقط من این را نفهمیدم. بلکه روحانیونی که داخل زندان بودند این نکته را متوجه شده بودند و چندین بار به من تذکر دادند که شما با ایشان زیاد نشست و برخاست نکن.

 واکنش جلال گنجه‌ای به فتوای نجاست مارکسیستها در سال ۱۳۵۴ش در زندان چگونه بود؟

گنجه‌ای بعد از سال ۱۳۵۴ش که فتوای نجاست سازمان مجاهدین خلق صادر شد به سمت آنها رفت و دیگر به طور علنی مواضع خود را از مسلمانها جدا کرد. بنابراین باید گفت جلال گنجه‌ای نظریه فتوا را نپذیرفت چون که مجتهدین را قبول نداشت. پس از این فتوا زندانی‌های مسلمان و مارکسیست خرج خود را از هم جدا کردند. بنابراین مسلمانها از مارکسیستها جدا شدند. ولی گنجه‌ای به مجاهدین خلق و مارکسیستها پیوست و خرج خود را از آنها جدا نکرد. اینها همه زمینه‌هایی است که گنجه‌ای را به آن طرف می‌کشاند. او به حجاب و پوشش اعتقاد نداشت. وی همچنین اصلاً اعتقادی به عده نگه داشتن زن از شوهر قبلی نداشت نمونه آن هم این است که جلال گنجه‌ای طلاق مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی را می‌خواند و بلافاصله وی را به عقد مسعود رجوی درمی‌آورد. وی به وفاداری به خانواده اعتقاد نداشته چرا که می‌گوید:«‌امام موسی کاظم(ع) هیچ وقت دنبال خانواده نبوده است.» حالا این که اینها را از کجا می‌گفت من نمی‌دانم اما جالب است بدانید که گنجه‌ای وقتی بعد از انقلاب در شهرستانها منبر می‌رفت برای کشته شدگان چریکهای فدائی خلق فاتحه می‌خواند. وی می‌گوید:« اصلاً وفاداری به خانواده معنایی ندارد و اگر این طور بود چرا حضرت زینب(س) بدون شوهر خود با امام حسین(ع) همراه شد.»

 لطفاً کمی راجع به اقدامات جلال گنجه‌ای در مقطع تاریخی پیش از انقلاب توضیح دهید؟

 اما نکته مهم در مورد اقدامات آقای گنجه‌ای در این زمان این است که در زمانی که انقلاب می‌شود یک اتفاقی در سر کوچه منزل آقا طالقانی می‌افتد. آیت الله طالقانی دو خانه داشت که یکی از آنها در خیابان تنکابن یا خیابان انقلاب بود که مرکز تجمع پیروان آیت الله طالقانی در این محله بود. یک تظاهراتی در روز تاسوعا یا عاشورای سال ۱۳۵۷ به وقوع می‌پیوندد و همه مردم از جمله اعضای فرقه رجوی در آن شرکت می‌کنند. یک مینی‌بوس می‌آورند و جلال گنجه‌ای می‌رود بالای مینی‌بوسی که آرم مجاهدین خلق روی آن خورده است. یعنی دیگر از اینجا به بعد کاملاً مشخص می‌شود که او با مجاهدین خلق است. جلال گنجه‌ای در این تظاهرات از پشت بلندگو آرم سازمان را برای مردم تشریح می‌کرد. یک پلاکاردی روی آن مینی بوس باز می‌شود که یک طرف آن را اکبر گودرزی رهبر فرقان نگه می‌دارد و طرف دیگر آن را آقای سید احمد هاشمی نژاد برادر مرحوم شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد البته برادر شهید هاشمی نژاد بعداً از اینها جدا شد. بعدها آقای سید احمد هاشمی نژاد در مصاحبه خود بر ضد سازمان نفاق به تاریخ ۲۲/۰۳/۱۳۸۳ می‌گوید: «آن روز مجاهدین خلق ما را فریب دادند و ما پلاکارد آنها را بالای مینی‌بوس گرفتیم.»

 منافقین چطور برادر شهید هاشمی نژاد را فریب دادند؟

منافقین خیلی‌ها را فریب داده بودند. آقای سید احمد هاشمی نژاد پیرو امام(ره) بوده تصورش این بوده که منافقین هم پیرو امام(ره) هستند. در حالی که این گونه نبود و بعدها منافقین برادر آقای سید احمد هاشمی نژاد یعنی سید عبدالکریم هاشمی نژاد را در مشهد ترور می‌کنند. با این حساب جلال گنجه‌ای کاملاً به طرف مجاهدین خلق می‌رود و در ساختمانی که منافقین در میدان ولیعصر اشغال می‌کنند که متعلق به بنیاد پهلوی سابق بود. گنجه‌ای در آنجا به عنوان روحانی مجاهدین خلق مستقر می‌شود. وی خیلی‌ها را جذب سازمان نفاق نمود.

 مثلاً چه کسانی؟

 افرادی مانند رسول اسلام و دیگران از جمله تلاش کرد که من را هم جذب سازمان کند.

وی از چه تکنیکی برای جذب شما استفاده می‌کرد و واکنش جناب عالی نسبت به این قضیه چه بود؟

 من وقتی بعد از ۱۳۵۵ش که از زندان آزاد شدم در حوزه چاپ کتاب و اعلامیه فعالیت می‌کردم. وقتی گنجه‌ای بعد از من در سال ۱۳۵۵ش از زندان آزاد می‌شود. بنده یک روز در مسجد ارک وی را دیدم. اگر اشتباه نگاه جلال گنجه‌ای، سید عباس سالاری و آقای هادی غفاری را در ماه رمضان ۱۳۵۵ش در حیات مسجد ارک دیدم. من رفته بودم سخنرانی آقای مجتهد شبستری را گوش کنم. بعد از سخنرانی من شروع به نماز خواندن کردم که گنجه‌ای مرا دید و با دست اشاره کرد که پیش آنها بروم من نمی‌خواستم بروم چون ممکن بود تیم تعقیب و مراقبت ساواک به دنبال من یا آنها باشد. خلاصه به صورت سرپایی و خیلی مختصر سراغ آنها رفتم. وی خیلی تلاش کرد تا با من ملاقاتی داشته باشد اما چون من فهمیده بودم که مواضع وی از داخل زندان اشکال داشته برای دیدن او نرفتم. یک آدرسی را در خیابان انقلاب فعلی به من داد که هیچ وقت به آنجا نرفتم. بعد از انقلاب هم در کمیته انقلاب اسلامی واقع در میدان بهارستان همدیگر را دیدیم.

به چه مناسبتی این دیدار رخ داد؟

 او آمده بود تا افراد را ببیند آقای عزت شاهی و دیگران او را اصلاً در جمع‌ خود راه نمی‌دادند چون می دانستند او منافق شده است. آنجا هم با اصرار از من خواست که به ساختمان بنیاد پهلوی بروم تا با هم صحبت کنیم که خدا به من رحم کرد و من نرفتم. از این زمان به بعد آقای جلال گنجه‌ای تبدیل شد به محور روحانیت نوگرای مجاهدین خلق.

 آیا اینها توانستند کسی را از درون قشر روحانی کشور جذب کنند؟

وی بیشتر در دانشگاهها موفق به جذب شد. بیانی خوب هم داشت. خلاصه او به پاریس رفت و در آنجا شیخ الفقهای منافقین شد. انحرافات وی در آنجا توسعه یافته و رشد کرد و خیلی هم شدید شد.

 می‌خواهم بدانم خواندن خطبه طلاق مریم رجوی از مهدی ابریشمچی و عقد نامشروع مریم و مسعود رجوی توسط جلال گنجه‌ای چه واکنشهایی را در بین قشر روحانیت انقلابی در آن زمان برانگیخت؟

اصلاً گنجه‌ای توسط قشر روحانیت ایران مطرود شده بود و بین روحانیان اعتباری نداشت و از همان سال ۱۳۵۴ش که به سراغ منافقین رفت و در کمون مشترک آنها عضو شد روحانیت ایران او را طرد نمود.

انتهای پیام / فراق

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=34069